Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

قلمرو دین

درباره قلمرو دین دو پرسش قابل طرح است: یکی این که دین در چه قلمروهایی باید دخالت کند؟ و دیگری این که دین در چه قلمروهایی دخالت کرده است؟ پرسش نخست را می‌توان از طریق عقل پاسخ داد، ولی پرسش دوم را فقط با رجوع به منابع وحیانی می‌توان به دست آورد.

عقل و قلمرو دین

از دلایلی که برای اثبات نیاز بشر به دین اقامه گردید، می‌توان به حکم عقل درباره قلمرو دین پی برد؛ زیرا آن دلایل همگی عقلی و برون وحیی بودند. از دلایل یاد شده به دست آمد که بشر در همه شئون زندگی خود، چه در حیطه زندگی فردی، و چه در حوزه زندگی اجتماعی به هدایت‌های دینی نیاز دارد. این مطلب را از نیاز بشر به دین از جنبه حیات اخروی نیز می‌توان به دست آورد؛ زیرا سعادت و شقاوت اخروی انسان وابسته به نوع عقاید و رفتار انسان در زندگی دنیوی است و در این جهت میان رفتارهای عبادی، اخلاقی، اقتصادی و سیاسی تفاوتی وجود ندارد، همان گونه که نوع رفتار عبادی بشر در سعادت و شقاوت اخروی، تاثیر دارد، نوع رفتار سیاسی او نیز چنین است؛ از این رو، نیاز بشر به دین به حوزه مسائل عبادی یا اخلاقی خلاصه نمی‌شود، بلکه همه شئون زندگی او را در بر می‌گیرد.

فیلسوفان مسلمان، آن جا که از طریق نیازمندی زندگی اجتماعی بشر به قانون بر ضرورت نبوت و دین برای انسان استدلال کرده‌اند، این مطلب را یادآور شده‌اند. آنان صرفا به زندگی اجتماعی انسان و حیات دنیوی او نپرداخته‌اند تا گفته شود، دست یابی به نظام اجتماعی بدون استناد به هدایت‌های وحیانی نیز امکان پذیر است، بلکه زندگی اجتماعی انسان را از آن نظر که از حیات انسانی برخوردار است، در نظر گرفته‌اند. به عبارت دیگر، انسان شناسی آنان در این بحث، انسان شناسی الهی است، نه مادی؛ یعنی اولاً: انسان از روح مجرد و باقی برخوردار است و حیات او با مرگ بدن پایان نمی‌پذیرد و ثانیاً: حیات او در سرای دیگر از رفتار فردی و اجتماعی او تأثیر می‌پذیرد. بنابراین، قانون و نظام سیاسی حاکم بر اجتماع باید به گونه ای باشد که سعادت معنوی و ابدی انسان را برآورده سازد. بدین جهت است که حکمای اسلامی برهان نبوت را در بخش‌ های مربوط به علم النفس (روان شناسی فلسفی) آورده‌اند.[1]

قرآن و قلمرو دین

قلمرو دین از دیدگاه وحی را به دو صورت می‌توان بررسی کرد: یکی آیات و روایاتی که بیانگر اهداف دین یا نبوت می‌باشند، و دیگری آیات و روایاتی که ناظر به حوزه‌ های مختلف زندگی انسان می‌باشند؛ یعنی آیات و روایات مربوط به عقاید، عبادات، اخلاق و احکام در زمینه مسائل گوناگون زندگی.

قرآن و اهداف نبوت

از آیات قرآن درباره اهداف نبوت به دست می‌آید که دین قلمرو گسترده ای دارد و همه شئون زندگی انسان را شامل می‌شود. اهداف و انگیزه‌های بعثت پیامبران از دیدگاه قرآن عبارتند از:

  1. هدایت بشر در زمینه خداشناسی؛[2]
  2. داوری در اختلاف ‌ها و نزاع‌ ها برای تحقق یافتن امنیت و عدالت در جامعه‌ بشری.[3]
  3. برپایی قسط در جامعه انسانی؛[4]
  4. تعلیم کتاب و حکمت الهی به بشر؛[5]
  5. تزکیه نفوس و تعدیل غرایز.[6]

پس، از دیدگاه قرآن کریم، نبوت‌ ها و شریعت ‌های آسمانی قلمرویی گسترده داشته و همه شئون و ابعاد زندگی بشر را شامل می‌شود. پیامبران الهی تنها مسئولیت ابلاغ پیام‌ های الهی به بشر را بر عهده نداشته‌اند؛ بلکه برقراری قسط و عدل در جامعه بشری نیز در شمار وظایف آنان بوده است. بدیهی است، تحقق این هدف بدون در دست داشتن رهبری سیاسی جامعه و تشکیل حکومت امکان‌پذیر نیست؛ از این رو، قرآن کریم همان گونه که از اعطای کتاب و حکمت از جانب خداوند به خاندان ابراهیم (پیامبران ابراهیمی) سخن گفته است، از اعطای ملک و فرمانروایی به آنان نیز گزارش داده است: «در حقیقت، ما به خاندان ابراهیم كتاب و حكمت دادیم، و به آنان ملكى بزرگ بخشیدیم»[7] و در آیات دیگر از فرمانروایی پیامبرانی؛ چون داوود،[8] سلیمان[9] و یوسف[10] سخن گفته است. چنان که در آیات متعددی از جمله آیه ذیل، مقام حکمرانی و رهبری سیاسی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) را یادآور شده است:

«ما کتاب (شریعت اسلام) را به حق بر تو فرو فرستادیم تا بر اساس آن چه خداوند به تو آموخته است در میان مردم داوری کنی، پس از خیانت کاران حمایت مکن».[11]

گستره هدایت‌های قرآنی

اکنون اگر به گستره هدایت‌های قرآن بنگریم درخواهیم یافت که دین- آن گونه که در قرآن معرفی شده است- قلمرو گسترده ای دارد و زندگی انسان را در چهار حوزه کلی هدایت می‌کند:

  1. رابطه انسان با خدا؛
  2. رابطه انسان با خود؛
  3. رابطه انسان با انسان ‌های دیگر؛
  4. رابطه انسان با جهان.

هدایت‌های قرآنی به عقاید، اخلاق و عبادات اختصاص ندارد؛ بلکه شئون اجتماعی، اقتصادی، کیفری و سیاسی زندگی انسان را نیز شامل می‌شود. دینی که قرآن بیانگر و بلکه تبلور آن است، هم راجع به عبادات و اخلاق سخن گفته است و هم درباره قوانین مدنی، جزایی و بین المللی، هم زندگی خانوادگی بشر را در بر می‌گیرد و هم زندگی اجتماعی و اقتصادی و سیاسی او را. در این صورت چگونه می‌توان گفت، اسلام ربطی به زندگی اجتماعی ندارد و مسئله حکومت و سیاست از قلمرو اسلام بیرون است؟ این حقیقت را برخی از مستشرقان نیز دریافته‌اند. چنان که «جاکسون»؛ حقوقدان برجسته آمریکایی گفته است: در قوانین اسلامی، سرچشمه وضع قانون اراده خدا است، اراده‌ای که بر پیامبر او محمد (صلی الله علیه و آله) آشکار گردیده است. این قانون تمام مؤمنان را جامعه واحدی می‌شناسد، اگر چه از قبایل و قومیت ‌های گوناگونی تشکیل شده باشند و در مناطق دور از هم زندگی کنند. در این جا دولت هم مطیع قرآن است و قرآن قوانین و طرز سلوک افراد نسبت به یکدیگر و نسبت به اجتماع را معین می‌کند تا تحول سالم از این جهان به جهان دیگر را تأمین نماید. نمی‌توان نظریه ‌های سیاسی یا قضایی را از تعلیمات پیامبر (صلی الله علیه و آله) تفکیک نمود؛ تعلیماتی که طرز رفتار نسبت به اصول مذهبی، و طرز زندگی شخصی و اجتماعی و سیاسی همه را تعیین می‌کند.[12]

[1]. جوادی آملی، عبدالله، شریعت در آیینه معرفت، ص 131 – 135.

[2]. «وَ لَقَدْ بَعَثْنا في‏ كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ»، نحل، 36.

[3]. «فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيه»، بقره، 213.

[4]. «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط»، حدید، 25.

[5]. «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ»، جمعه، 2.

[6]. همان.

[7]. «فَقَدْ آتَینا آلَ إِبْراهیمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَیناهُمْ مُلْكاً عَظیماً»، نساء، 54.

[8]. ص، 26.

[9]. ص، 20.

[10]. یوسف، 56.

[11]. «إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَینَ النَّاسِ بِما أَراكَ اللَّهُ وَ لا تَكُنْ لِلْخائِنینَ خَصیماً»، نساء، 105.

[12]. بر گرفته از: ربانی گلپایگانی، علی، درآمدی بر کلام جدید، ص 107 – 112.