کپی شد
قضا و قدر
فهرست
مفهوم شناسی قضا و قدر
واژۀ “قدر” به معنای اندازه، و “تقدیر” به معنای اندازهگیری و چیزی را با اندازۀ معینی ساختن است.[1] واژۀ “قضا” به معنای یکسره کردن و به انجام رساندن و داوری کردن[2] (که آن هم نوعی به انجام رساندن اعتباری است)، استعمال می شود. گاهی این دو واژه به صورت مترادف و به معنای “سرنوشت” نیز بهکار می رود.
منظور از تقدیر الهی این است که خدای متعال برای هر پدیده ای، اندازه و حدود کمی و کیفی و زمانی و مکانی خاصی قرار داده است که تحت تأثیر علل و عوامل تدریجی، تحقق می یابد و منظور از قضای الاهی این است که پس از فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرایط یک پدیده، آن را به مرحلۀ نهایی و حتمی میرساند.[3]
قضا و قدر علمی
مقصود از قدر یا تقدیر علمی آن است که خداوند پیش از آفرینش هر شیء به خصوصیات و حدود و اوصاف آن علم دارد. و مقصود از قضای علمی آن است که خداوند از ضرورت وجود اشیا در ظرف تحقق علل آن ها آگاه است، یعنی خدا از ازل میداند که هر یک از اشیا در شرایط خاصی و تحت تاثیر اسباب و علل خاصی موجود می شوند، بنابراین میتوان گفت که علم پیشین خداوند به خصوصیات اشیا و ضرورت وجود آن ها همان قدر و قضا علمی است.[4]
قضا و قدر عینی
قضا و قدر عینی: مقصود از قدر عینی، تعیین و تحدید خصوصیات و اوصاف ذاتی و عرضی موجودات از سوی خداوند است، و مقصود از قضای عینی آن است که خداوند ضرورت وجود را به مخلوقات خویش اعطا نموده، از طریق اسباب و علل، وجود آنها را تعین میبخشد.[5]
قضا و قدر در اسلام
قضا و قدر در آیات
علاوه بر این که در چندين آيه از قرآن به طور كلى تغيير قضاى الاهى و سرنوشت مردم به وسيلۀ كارهاى خوب يا بد آنها مورد تاكيد واقع شده است.[6]از مواردی که قضای الاهی تغییر کرده است جريان حضرت يونس است كه قرآن هم دربارۀ شخص او و هم دربارۀ قوم او از چنين تغييرى خبر داده است: « فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحينَ لَلَبِثَ في بَطْنِهِ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ»[7] «فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إيمانُها إِلاّ قَوْمَ يُونُسَ لَمّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى حينٍ»[8]، در آيۀ نخست اظهار مىدارد كه قرار بود يونس تا روز قيامت در شكم ماهى بماند ولى او در شكم ماهى به تسبيح خدا پرداخت و خدا اين قضا را تغيير داد و او را از شكم ماهى بيرون آورد و از آيه بعدى فهميده مىشود كه قرار بود بر قوم يونس بلا نازل شود ولى اين قوم وقتى آثار بلا را ديدند ايمان آوردند و آن بلا از آنان برداشته شد و تا مدت ها در رفاه و آسايش بودند.
قضا و قدر در روایات
در روايات بسيارى، از تاثير اعمال خوب يا بد مانند حسن خلق، صلۀ رحم، دعا، صدقه دادن[9] و يا گناهان ويژه در سرنوشت انسان و فراخى و تنگى روزى و بلندى و كوتاهى عمر مطالب روشن گری آمده است. جايگاه اين تغييرات كه در قضاى الاهى صورت مىگيرد، همان لوح محو و اثبات است.
از اميرالمؤمنين (ع) نقل شده كه او از پيامبر خدا (ص) دربارۀ اين آيه «يَمْحُوا اللّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ» پرسيد، آن حضرت فرمود: صدقه دادن، نيكى به پدر و مادر و انجام كار خوب، شقاوت را تبديل به سعادت مىكند و بر عمر مىافزايد و از حوادث بد حفظ مىكند». [10]
رابطۀ قضا و قدر با اختیار انسان
تقدیر الاهی یا سرنوشت، دو حوزه دارد:
1. حوزه ای که خارج از اختیار آدمی است؛ مانند وقوع حوادثی چون سیل، زلزله، طوفان و … در زندگی انسان، که وظیفۀ انسان دین باور در برخورد با حوادثی که به وقوع پیوسته، چیزی جز تسلیم و رضایت نیست. البته بدیهی است که تسلیم بودن در برابر این گونه امور الاهی، با تلاش برای جلوگیری از حدوث بلایا یا تقلیل خسارات و یا جبران خسارات ناشی از آن بلایا منافاتی ندارد؛ چون تسلیم بودن، مربوط به اصل تحقق اموری است که بدون اختیار انسان واقع شده و تحقق یافته است و لزوم تلاش، یا برای جلوگیری از حدوث بلا، یا تقلیل آثار و یا برای جبران خسارت ناشی از آن است و بین این دو فرق است؛ چون ممکن است در همان موردی که انسان تمام تلاش و نهایت توان خود را به کار برده باز بلا و حادثه واقع شود؛ مثل این که نهایت قدرت انسان در استحکام بنا، مقاومت در برابر قدرت معینی از زلزله است، حال اگر زلزله ای با قدرت بالاتری واقع شود در چنین موردی انسان دین باور، وظیفه ای جز تسلیم و رضایت ندارد.
2. حوزه ای که شامل افعال اختیاری انسان می شود. در این حوزه، تقدیر الاهی هیچ گونه منافاتی با اراده و تصمیم گیری آزاد انسان ندارد؛ از این رو، مسئولیت افعال آدمی در این حوزه بر عهدۀ خود او است؛ چون معنای قضا و قدر الاهی این است که تحقق هر پدیده ای با همۀ خصوصیات و قیود آن، مستند به علم و ارادۀ الاهی است و همه تحت تدبیر حکیمانۀ الاهی است. آنچه خداوند تقدیر می کند، فعل انسان همراه با همۀ خصوصیات و قیود آن است، نه بدون آنها. برخی از این خصوصیات به ویژگی های زمانی و مکانی باز می گردد و پاره ای نیز به فاعل آن مربوط می شود. یکی از خصوصیات افعال اختیاری، آن است که از سر اختیار و بر پایۀ گزینش آزادانۀ فاعل انجام شود. بنابراین، معنای این که خداوند افعال اختیاری انسان را از پیش تقدیر کرده است، این است که شخص خاصی در زمان و مکان معینی با بهره گیری از اختیار خویش – و نه به صورت جبری – آن کار را انجام می دهد.
پس، قضا و قدر نه تنها منافاتی با افعال اختیاری انسان ندارد، بلکه آن را تأیید می کند؛ زیرا بدین معنا است که وقوع جبری و غیراختیاری چنین فعلی محال است. چون قضا و قدر الاهی به وقوع اختیاری این فعل تعلق گرفت و اگر این فعل از روی جبر و غیر اختیاری واقع شود، خلاف قضا و قدر الاهی است.[11]
بر این اساس هر کس مسئول اعمال خودش است[12] در قبال کارهای خوب و شایسته مستحق پاداش و در قبال کارهای زشت و ناشایست مستحق عذاب است. به طور مثال اگر کسی به هر انگیزه ای خودکشی کند گناه بزرگی انجام داده و در عالم آخرت گرفتار عذاب دردناک خواهد شد و این با قضا و قدر الاهی هیچ گونه منافاتی ندارد چون با اختیار خودش به این کار اقدام نموده است.
بنابراین همۀ امور، تحت تدبیر قضا و قدر الاهی است و منافاتی با ارادۀ انسان ندارد؛ یعنی چه موردی که انسان قصد جدی برای کاری داشته باشد و چه موردی که انسان قصد جدی نداشته باشد، همه قضا و قدر الاهی است، اما تبعات و گرفتاری و عذاب اخروی این دو فرق دارد؛ چون تبعات اخروی عمل، بستگی به میزان وابستگی عمل به انسان دارد. جایی که قصد، جدی نباشد و عمل هم عادتاً منجر به نتیجه نشود، وابستگی عمل به انسان کمتر است، لذا تبعات آن کمتر است.[13]
لوح محفوظ و لوح محو و اثبات
آنچه در جهان آفرينش از کوچک و بزرگ پديد مىآيد، همگى نمودهايى از قدرت و علم بىپايان الاهى است و همۀ اين پديدهها بر اساس اراده و مشيت خداوند و مطابق با برنامههايى است که از پيش تعيين شده و در کتاب تکوينى الاهى نوشته شده است.
در متون اسلامى از چندين کتاب که مربوط به جهان خلقت و عالم تکوين است، خبر داده شده که سرنوشت انسان و جهان را در برگرفته و از تولد و مرگ اشخاص تا پيدايش و زوال تمدن ها، و از سعادت و شقاوت انسان ها تا قسمت روزى ميان آنها و بالاخره هر حادثهاى که براى هر انسانى اتفاق مىافتد، در آن کتاب ها با قلم تقدير رقم زده شده است و در مقابل آن قرآن کريم قرار دارد که کتاب تشريعى خداوند است.
طبق آيات و روايات موجود، تمام پديدههاى هستى از کوچک و بزرگ در دو کتاب يا لوح تکوينى نوشته مىشود که هر کدام از آنها ويژگى خاص خود را دارند و عبارتند از: الف) لوح محفوظ که گاهى از آن به «ام الکتاب»، «کتاب مسطور»، «رقمنشور»، «کتاب مکنون» و«کتاب حفيظ» تعبير آورده شده است و آنچه در اين کتاب ثبت شده قابل تغيير نيست و دگرگونى در آن راه ندارد. ب) لوح محو و اثبات که محل ثبت حوادث و اتفاقاتى است که به مرحلۀ فعليت خواهد رسيد و به طورى که از نامش پيدا است آنچه در آن نوشته شده قابل تغيير و تبديل است. در آيۀ زیر از هر دو کتاب ياد شده است: «يَمْحُوا اللّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکتابِ»[14]؛ «خداوند هر چه را بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات مىکند؛ و امّ الکتاب (لوح محفوظ) نزد او است»!
طبق اين آيه، خداوند در عالم تکوين دو کتاب دارد: يکى کتابى است که هرگاه بخواهد، چيزى را که در آن ثبت شده مىزدايد و يا چيزى را که در آن نيست ثبت مىکند؛ يعنى مربوط به تغييراتى است که در قضاى الاهى حاصل مىشود و ديگرى کتابى است که ريشۀ تمام پديدههاى عالم است و نوشتههاى آن قابل تغيير نيست. به عبارت دیگر؛ لوح محو و اثبات مظهر قدرت مطلقۀ خداوند است و آنچه در آن نوشته شده صورت تعليقى و شرطى دارد و به اين شکل است که اگر چنين شود چنان خواهد شد و اگر نشود نخواهد شد. علامه مجلسى چنين مثال مىزند که مثلا براى زيد پنجاه سال عمر نوشته شده ولى به اين صورت که اگر صلۀ رحم کند، شصتسال خواهد بود و اگر قطع رحم کند، چهل سال خواهد بود پس اگر او صله رحم کرد، در آن کتاب پنجاه سال محو و شصت سال ثبتخواهد شد.[15]
قضا و قدر غیر حتمی به لوح محو و اثبات مرتبط است. توضیح اینکه:
خداوند دو نوع قضا و يا تقدير دارد يکى قضاى حتمى و ديگر قضاى تعليقى. در مثال بالا مرگ زيد قضاى حتمى و تغيير ناپذير است ولى زمان مرگ او قضاى تعليقى و قابل تغيير است که گاهى از آن به اجل مسمى و اجل معلق تعبير مىشود. در آيهاى که مربوط به لوح محو و اثبات است، عبارت« يَمْحُوا اللّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ » به روشنى دلالت دارد که قضاى الاهى قابل تغيير است و چنين نيست که قضاى الهى، قدرت او را محدود کند و او نتواند کارى بر خلاف قضاى خود انجام دهد. خداوند همواره در حال انجام کار جديدى است و بر خلاف عقيدۀ يهود[16] و بعضى از فلاسفه که خدا را مانند يک حاکم معزول مىدانند که اسير قوانين خودساخته است، خدا هر لحظهاى مىتواند قضا و تقدير نوشته شده را تغيير بدهد و لوح محو و اثبات جايگاه اين تغييرها است.
اين حقيقت در قرآن کريم به صورت هاى ديگرى هم بيان شده است. در آياتى از قرآن از تغيير سرنوشت برخى از اشخاص و جامعهها خبر داده و خاطر نشان کرده است که گاهى قضاى الاهى بر چيزى تعلق گرفته ولى در اثر عوامل خاصى آن قضا تغيير داده شده است.
عوامل مؤثر در تغییر سرنوشت (قضا و قدر)
دعا تأثیراتی زیادی در زندگی انسان دارد تا جایی که در روایات ما آمده که دعا قضا را نیز تغییر میدهد.
تأثیر دعا در سرنوشت
در روایات آمده است: دعا ردّ مي كند قضا را بعد از آن كه محکم شده باشد، پس زياد دعا كن كه دعا كليد هر رحمت و رسيدن به هر حاجت است و نيل بآنچه نزد خداست حاصل نشود مگر به دعا و محققاً هيچ درى بسيار كوبيده نشود جز اين كه بر وى كوبندهاش باز شود.[17]
در بحار الأنوار از امام ابى الحسن موسى (ع) روايت آمده كه فرمود: بر شما باد دعا كردن، كه دعا و درخواست از خداى عز و جل بلا را رد مىكند هر چند كه آن بلا مقدر شده قضايش رانده شده باشد، و تا مرحله اجرا جز امضاى آن فاصلهاى نمانده باشد، در همين حال هم اگر از خداى تعالى درخواست شود آن بلا را به نحوى كه خود مىداند بر مىگرداند. و از امام صادق (ع) روايت شده است كه فرمود: دعا قضاى محکم و حتمى را بر مىگرداند، پس دعا بسيار كنيد، كه كليد همۀ رحمتها و رستگارىها و كليد برآمدن هر حاجت است، و مردم به آنچه نزد خدا دارند نمىرسند مگر به دعا، چون هيچ درى نيست كه وقتى بسيار كوبيده شود به روى كوبنده باز نگردد.[18]
تأثیر نذر در سرنوشت
نذر آن است که انسان در قالب این عبارت و صیغه بگوید نذر کردم که اگر مثلا مریض من خوب شد برای خدا بر من است که صد تومان به فقیر بدهم. این نذر علاوه بر این که خود کار خوبی است و از این جهت می تواند در تغییر سرنوشت انسان نقش داشته باشد، نوعی دعا و توسل به حساب می آید و از این جهت نیز می تواند باعث تغییر قضای الاهی شود. علاوه بر این که آنچه در نذر آمده اگر از مصادیق عوامل تغییر دهندۀ قضا باشد مثل صدقه و صله رحم خود می تواند در رد قضای الاهی موثر باشد.
تأثیر صدقه در سرنوشت
باتوجه به روایت پیامبر تغییر سرنوشت توسط صدقه فهمیده می شود: «الصَّدَقَةُ تَرُدُّ الْقَضَاءَ الَّذِي قَدْ أُبْرِمَ إِبْرَاماً».[19]
خودکشی و تغییر در سرنوشت
از جمله مواردی که ذات اقدس اله نهی کرده اند خودکشی است، لذا کاری است مخالف خواست خدا، در اینجا این شبهه به ذهن خطور می کند که آیا این کار برخلاف قضای الهی است و مخالف آن سرنوشتی است که برای انسان رقم خورده است، در جواب این شبهه گفته شده است: قضا و قدر الاهی تحقق هر پدیده ای با همۀ خصوصیات و قیود آن، مستند به علم و ارادۀ الاهی است و همه تحت تدبیر حکیمانۀ الاهی می باشد و آنچه خداوند تقدیر می کند، فعل انسان همراه با همۀ خصوصیات و قیود آن است، نه بدون آنها. برخی از این خصوصیات به ویژگی های زمانی و مکانی باز می گردد و پاره ای نیز به فاعل آن مربوط می شود، و یکی از خصوصیات افعال اختیاری، آن است که از سر اختیار و بر پایۀ گزینش آزادانۀ فاعل انجام شود. بنابراین، معنای این که خداوند افعال اختیاری انسان را از پیش تقدیرکرده است، این است که شخص خاصی در زمان و مکان معینی با بهره گیری از اختیار خویش – و نه به صورت جبری – آن کار را انجام می دهد.
چون قضا و قدر الاهی به وقوع اختیاری این فعل تعلق گرفت و اگر این فعل از روی جبر و غیراختیاری واقع شود، خلاف قضا و قدر الاهی است.[20]
با توضیحات ارائه شده، روشن شد که همۀ موارد و همۀ امور، تحت تدبیر قضا و قدر الاهی است و منافاتی با ارادۀ انسان ندارد؛ یعنی چه موردی که انسان قصد جدی برای خودکشی داشته باشد و چه موردی که انسان قصد جدی نداشته باشد، همه قضا و قدر الاهی است.
اطلاع از سرنوشت (قضا و قدر)
قضا و قدر هرچند منشأی الاهی دارد، اما متأثر از اختیار و سوء اختیار خود فرد بوده و به عنوان بستری محسوب می شود که فرصت و شرایط لازم را برای انسان فراهم می کند تا با خودشناسی به تکامل نهایی خود نزدیک شود.
در واقع ابتلائات و موهبت ها و امور مختلفی که در زندگی هر فردی رخ می دهد همگی، بُعدی از لطف و رحمت خداوند هستند که به منظور پاکسازی و تربیت انسان برای نیل به سعادت نهایی برنامه ریزی شده اند. و از طرفی همان بازتاب اعمال خوب و بد انسان هستند که به سوی او می آیند تا با تأملی بیشتر، هر انسانی خود با آنها مواجه شود.
آینده انسان نتیجه افکار و کردار گذشته و حال او است، هر چند این امر به دلیل دخیل بودن هزاران سبب اعم از مراتب مختلفی از اعمال و افکار و خواسته ها، بسیار پیچیده بوده و به سادگی قابل پیش بینی نیست، اما از طرفی هر فکر و عملی می تواند در این طرحی که ایجاد شده تغییراتی را ایجاد کند.
“لوح محفوظ” و “لوح محو و اثبات” که در معارف دینی مورد تأکید قرار گرفته، مربوط به همین واقعیت است که هر آن، انسان می تواند سرنوشت جدیدی برای خود رقم زند. و فضل و کرم الاهی، راه را برای نیل انسان به مقصد اعلا باز گذاشته است.
در این میان سعی برای اطلاع از آینده و به اصطلاح سرنوشت چه سودی به حال یک انسان می تواند داشته باشد. حال آن که امتحان اصلی وقتی محقق می شود که انسان به طور طبیعی از نتایج اعمال خود مطلع شود نه از طریق پیش گویی و… از طرفی می دانیم که اطلاع از سرنوشت محتوم جزو علم الاهی بوده و هرکسی از آن اطلاع ندارد، ولی آن بخشی از پیش آمدهای آینده که در واقع فرد با شرایط فعلی برای خود رقم زده است،
در مواردی خاص در اثر رؤیا یا الهام و یا از طریق علم اولیای الاهی، فرد به گوشه ای از وقایع زندگی خود اطلاع می یابد که برای هدایت و سازندگی او مفید است، و نیز حکمتی خاص در آن نهفته است. و در واقع این، مثل ارائه یک طرح پیش بینی شده ای است که فرد با اختیار خود و تأیید الاهی آن را به مرحله اجرا خواهد گذاشت و در مسیر حرکت اختیاری خود با یقین و اطمینان بیشتری حرکت خواهد کرد.
فرد مؤمن به خدا، که اراده خود را تسلیم خداوند نموده و تمامی تلاش های او در مسیر اطاعت از خداوند است، تنها چیزی که اطلاع از آن برایش مهم است رضایت و عدم رضایت پروردگار خویش است که آن هم به رابطه او با خدا و مقام انس و رضا و تسلیم و صبر و سایر مقامات معنوی بستگی دارد، ولی گرایش به اطلاع از سرنوشت از راه هایی مختلف (از جمله کهانت، پیشگویی و فال بینی و …)، معمولا دامن گیر کسانی می شود که تأکید بیشتری نسبت به وابستگی های دنیوی دارند، حال آن که بود و نبود آنها برای بندگان واقعی خدا یکسان است.
شانس و قضا و قدر
در میان مردم شانس عموماً از رویدادی تعبیر می شود که علت آن معلوم نبوده، لذا وقوع آن رویداد به شانس نسبت داده می شود. پس اگر مقصود از شانس تحقق پدیده ای بدون علت است، بی شک در فلسفۀ اسلامی و بر اساس دلایل قطعی مردود است.[21]
اگر چه ما این علل را نمی شناسیم، ولی اگر پرده از روی علل برداشته شود خواهیم دید که هیچ چیز اتفاقی وجود ندارد.
خوش شانسی و بدشانسی بیشتر از آنچه معلول علت های ناشناخته باشد، دستاورد تفکر و اندیشۀ هر شخص دربارۀ خویشتن است و کسی که به هر دلیل خود را بدشانس می داند، طبیعتا عملی متناسب با آن بروز می دهد.
البته، گاهی در میان مردم، شانس به مقدرات الاهی اطلاق می گردد؛ مثلاً به کسی که وضع مالی خوبی دارد و معمولاً در کارهای اقتصادی سود می کند می گویند خوش شانس است. برای تحلیل این مطلب باید با نگاهی گسترده تر به عوامل پدیده ها نگریست و علاوه بر فعالیت های ظاهری شخص به شرایط روحی و معنوی فرد و حتی تأثیر نسل های گذشته و تأثیر دعا و نفرین دیگران در زندگی فرد و دیگر عوامل آشکار و پنهان در همواری یا ناهمواری زندگی توجه نمود، اگر منظور از شانس این معنا باشد، ریشه در روایات و آیات دارد و از نظر دین این مسئله قابل قبول است.[22]
قرآن کریم می فرماید: “خداوند بعضى از شما را بر بعضى ديگر از نظر روزى برترى داد …”.[23]
امام علی (ع) می فرماید: “خداوند روزی ها را مقدر فرمود و آنها را زیاد و کم به صورت عادلانه تقسیم نمود، تا از این طریق سپاس گذاری و شکیبایی توانگر و تهی دست را به آزمایش گذارد”.[24]
[1]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ج1، ص 658، دارالعلم، چاپ اول، دمشق بیروت، 1412ق.
[2]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ج1، ص 674، دارالعلم، چاپ اول، دمشق بیروت، 1412ق.
[3]. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص 151، چاپ ونشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ چهارم، تهران، 1379ش.
[4]. سعيدي مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، ج1، ص322 – 328، نشر طه، قم 1383ش.
[5]. سعيدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، ج1، ص322 – 328، نشر طه، قم، 1383ش.
[6]. «لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوْءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ» (رعد، 11)؛ «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ» (اعراف، 96).
[7]. «و اگر او (يونس) از تسبيحگويان نبود، در شكم آن ماهى تا روزى كه مردم برانگيخته شوند مىماند» (صافات، 143-144).
[8]. «پس چرا مردم آبادى ايمان نياوردند كه تا ايمانشان به آنان سودى بدهد(آنها به موقع ايمان نياوردند) مگر قوم يونس كه چون ايمان آوردند، عذاب خوارى در زندگى دنيا را از آنان برداشتيم و آنها را تا زمانى معين برخوردار كرديم» (يونس، 98).
[9]. شیخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 368، مؤسسة الوفاء، بیروت، چاپ دوم، قم، 1404ق.
[10]. «لاقرن عينيک بتفسيرها و لاقرن عين امتي بعدى بتفسيرها: الصدقة على وجهها و بر الوالدين و اصطناع المعروف يحول الشقاء سعاة و يزيد فى العمر و يقى مصارع السوء» الدرالمنثور، ج 4، ص 66، انتشارات کتابخانۀ آیة الله مرعشی، قم، 1404ق.
[11]. معارف اسلامی، ص 106 و 107، با کمی تغییر و اضافات.
[12]. کلُّ نَفْسٍ بِما کسَبَتْ رَهينَةٌ، مدثر 38.
[14]. رعد، 39.
[15].علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 4، ص 130، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1404هـق.
[16]. در قرآن کريم از اين عقيدۀ باطل يهود که اقتباسى از سخن برخى از فلاسفۀ يونان است، پاسخ داده شده و در چندين آيه به گستردگى و نامحدود بودن قدرت خدا تاکيد شده است. طبق اين آيات، دستان خدا باز است و هر چه را که بخواهد مىکند و هر روز کار جديدى از او سر مىزند: «وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْديهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ کيْفَ يَشاءُ وَ لَيَزيدَنَّ کثيرًا مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْک مِنْ رَبِّک طُغْيانًا وَ کفْرًا وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ کلَّما أَوْقَدُوا نارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي اْلأَرْضِ فَسادًا وَ اللّهُ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدينَ» مائده، 64.
[17]. امام صادق (ع) فرمود: «الدعاء يردّ القضاء بعد ما ابرم ابراما فاكثر من الدعاء فانّه مفتاح كل رحمة و نجاح كل حاجة و لا ينال ما عند اللَّه عز و جل الا بالدعاء و انّه ليس باب يكثر قرعه الا يوشك ان يفتح لصاحبه» کلینی،الكافي، ج2، ص470، انتشارات اسلامیه، چاپ دوم، تهران، 1362ش.
[18]. علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج90، 294-295، مؤسسه الوفاء، بی چا، بیروت، 1404ق.
[19]. شیخ صدوق، منلايحضره الفقيه، ج4، ص368، مؤسسة الوفاءبیروت، چاپ دوم، قم، 1404ق.
[20]. معارف اسلامی، ص 106 و 107، با کمی تغییر و اضافات.
[21]. مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص 80 – 83.
[22]. برای آگاهی بیشتر، نک: نقش انسان در بدست آوردن روزی، سؤال 109 (سایت اسلام کوئست: 967).
[23]. نحل، 71، “و الله فضل بعضکم علی بعضٍ فی الرزق”.
[24]. نهج البلاغه، خ 91.