کپی شد

قصد ترور پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)

فضالة بن عمير ليثى يكى از افراد قريش بود كه در كنارى ايستاده و رسول خدا (صلى الله عليه و آله) را تماشا می‌كرد، ناگاه به فكر افتاد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) را در همان حال كه مشغول طواف است به قتل برساند، به همين منظور خود را به نزديک رسول خدا (صلى الله عليه و آله) رسانيد، و چون چشم آن حضرت به او افتاد فرمود: فضالة هستى؟ عرض كرد: آرى يا رسول الله. فرمود: پيش خود چه فكرى كرده بودى؟ پاسخ داد: مشغول ذكر خدا بودم! حضرت خنده‏اى كرد و به او فرمود: از خدا آمرزش بطلب، سپس دست‏ مباركش را روى سينه فضالة نهاد و قلبش آرام شد.

فضالة می‌گويد: به خدا سوگند هنوز دستش را از روى سينه‏ام برنداشته بود كه احساس كردم (محبت عجيبى به او پيدا كرده‏ام) و او محبوب‌ترين خلق خدا در نزد من است. و سپس اشعارى گفت.[1]

 

[1]. ابن هشام، عبدالملک، السیره النبویه (زندگانى‏محمد)(ص)، ترجمه: رسولی، سید هاشم، ج‏2، ص280 – 282.