کپی شد
قرآن، منبع فقه اهل سنت
اساسىترين و مهمترين منبع و مأخذ مورد اتّفاق مسلمانان در استنباط احکام الاهی، قرآن کریم است. کتاب خدا مشتمل بر اصول عقايد، تاريخ، اخلاق و احکام و … است. بخش مربوط به احکام را اصطلاحاً «آيات الاحکام» يا «احکام القرآن» ناميدهاند. گفته شده: تعداد آيات الاحکام در قرآن، پانصد آيه است.[1]
برخى گفتهاند: از معظم آيات قرآن به نحوى، استفادۀ احکام مىشود: به نحو صريح يا با استنباط از آيهاى بدون ضميمه کردن آيات ديگر، يا با انضمام دو يا چند آيه به يکديگر[2] و يا با انضمام آيه، به روايتى که مفسِّر و مبيِّن آن است، ولى اين سخن سخنى اغراقآميز است.[3]
در ارتباط با قرآن و اعتماد به آن به عنوان منبع اصلی استنباط احکام، سه مسئله باید مورد توجّه قرار گیرد: يکى در ناحيه صدور؛ يعنى انتساب آن به خداوند و ديگر تحريفناپذيرى قرآن و سوم در ناحيه دلالت و برداشت احکام از قرآن.
الف: قرآن کلام خدا است:
قرآن کلام خداوند است و اين، اعتقاد تمامى مسلمانان است. آنان قرآن را وحى الاهى مىدانند که از سوى خدا در اختيار پيامبر (صلى الله عليه و آله) قرار گرفته و خود پيامبر نيز در هنگام دريافت وحى، يقين داشت که اين کلام از سوى خداوند است. سپس پيامبر (صلى الله عليه و آله) نيز بدون کم و زياد، آن را بر مردم تلاوت کرده و آن چه هم اکنون در دست ما است همان قرآن واقعى و کلام اللّٰه حقيقى است. حتى به عقيدۀ بعضى ترتيب آيات و سورهها، آغاز و پايان سور به صورت کنونى که دست ما است، همان چيزى است که از طرف خداوند توسط جبرئيل امين بر پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) فرستاده شده است.[4] مقصود از اين که قرآن وحى الاهى است فقط در معنا و مفهوم نيست، بلکه مراد آن است که عين الفاظ آن نیز، کلام خدا است.
حقّانيت به اين معنا که قرآن موجود در ميان ما همان قرآنى است که بر پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) نازل شده است را از راه وجوه مختلف اعجاز و از راه تواتر قرآن در ميان تمامى عصرها و نسلها از صدر اسلام تا کنون مىتوان اثبات کرد. کسانى همچون «سيوطى» تا سى و پنج وجه در اعجاز قرآن بيان نمودهاند.[5]
ب: تحريفناپذيرى قرآن:
به اعتقاد محقّقان اسلامى اعمّ از شيعه و اهل سنّت، قرآن نه تنها در زمان نزول، دست خوش تغيير نشده، بلکه پس از آن تا به امروز نيز تغييرى نکرده و آنچه هم اکنون در دست ما است همان قرآن نازلشدۀ بر پيامبر (صلى الله عليه و آله) است. احتمال تحريف در قرآن از شبهات بىاساسى است که مطرح شده است. (مراد از تحريفى که مورد بحث ما است، کم يا زياد يا تبديل شدن قرآن موجود نسبت به قرآن واقعى است). قرآن کتابى است که «لٰا يَأْتِيهِ الْبٰاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لٰا مِنْ خَلْفِهِ؛[6] هيچ گونه باطلى، از پيش رو و از پشت سر به سراغش نمىآيد». اين آيه نفوذ هرگونه باطلى را در قرآن (از جمله تحريف) در زمان نزول و در زمانهاى بعد، از سوى هر شخص يا گروهى نفى مىکند.
در جاى ديگر مىفرمايد: «إِنّٰا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکرَ وَ إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ؛[7] ما قرآن را نازل کرديم و به طور قطع ما حافظ و نگهبان آن هستيم» و همچنين «حديث ثقلين» که تمسّک به کتاب را تا دامنۀ قيامت، واجب و عدم جدايى آن از عترت را تا هنگام ورود بر حوض و در محضر پيامبر (صلى الله عليه و آله)، فرض نموده، دليل بر عدم تحريف قرآن تا پايان دنيا است؛ زيرا دستور تبعيت از کتاب تحريف يافته، به کسى داده نمىشود.
اکثريت قريب به اتّفاق علماى فريقين (سنی و شیعه)، تحريف را ردّ کردهاند و لذا به هيچ مذهبى نمىتوان نسبت قول به تحريف داد و معتقدان به تحريف قرآن، تعداد کمی هستند که با توجّه به ادلّۀ متقن که اجمالًا به آن اشاره شد، عقيدۀ آنان باطل و قول آنان بىاساس است.[8]
ج: حجيّت نصوص و ظواهر قرآن:
با توجّه به اين که در بحث گذشته روشن شد که قرآن از جهت صدور قطعى است، اينک بحث دربارۀ دلالت قرآن است. شکى نيست که آيات قرآن نامفهوم نمىباشد؛ ولى اين گونه نيست که همۀ قرآن از جهت دلالت و افادۀ معنا، قطعى و يقينى باشد؛ چرا که خود قرآن آياتش را به محکمات و متشابهات تقسيم کرده است،[9] اما آيات متشابه را مىتوان در پرتو محکمات تفسير و تبيين کرد.
مطلب ديگر اين که محکمات به دو بخش تقسيم مىشوند: «نصوص» که در افادۀ معنا به حدّى روشن هستند که احتمال خلاف در آن راه ندارد و «ظواهر» که ظنّى الدلالة هستند.[10]
بحث مهم، حجيّت اين ظواهر است. اهل سنّت بحث حجيّت ظواهر قرآن را مسلّم گرفته و گفتهاند: ظاهر قرآن حجّت است مگر آن که دليلى بر تأويل، تخصيص يا نسخ آن داشته باشيم.[11]
همۀ علماى اسلام ظواهر را به دلیل ارتکاز عقلا[12] و لزوم نقض غرض[13]، فى الجمله حجّت مىدانند. گرچه حجيّت خصوص ظواهر قرآن به دليل ويژگىهاى خاص آن از سوى اخبارىها (گروهى از محدّثان اماميّه) مورد ترديد قرار گرفته است.[14]
به هر حال حجيّت نصوص و ظواهر قرآن واضحتر از آن است که نياز به بحث زيادى داشته باشد و امروزه افکار اخبارىها در مجامع و حوزههاى علمى شيعه هيچ گونه طرفدارى ندارد و مىتوان آن را جزو عقايد منقرض شده و پايان يافته به حساب آورد.
[1]. مكارم شيرازى، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 159، مدرسه امام على بن ابى طالب عليه السلام، قم، چاپ اول، 1427ق، به نقل از الإتقان، ج 4، ص 40؛ اللباب فى اصول الفقه، ص 51.
[2]. همان، به نقل از اللُّباب فى اصول الفقه، ص 50- 49.
[3]. همان.
[4]. همان، ص 160، به نقل از اصول الفقه، ج 2، ص 51.
[5]. همان، ص 161، به نقل از معترك الاقران، ج 1، از اوّل تا آخر.
[6]. فصلت، 42.
[7]. حجر، 9.
[8]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 161و 162،
[9]. آل عمران، آيۀ 7.
[10]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 162، به نقل از الأتقان، ج 2، ص 9.
[11]. همان، ص 163، المهذّب فى اصول الفقه المقارن، ج 3، ص 1202.
[12]. مردم در هنگام گفتوگو، به ظواهر سخن يکديگر اعتماد مىکنند و در مکاتبات، اقرارها، استدلالها، منازعات و اسناد معاملات و … ظواهر سخن هر گويندهاى را به نفع يا ضرر او حجّت قرار مىدهند و شارع مقدّس اسلام نيز در گفتوگوى خود با مردم، از طريقۀ اهل سخن خارج نشده و روش جديدى ابداع نکرده بلکه طريقۀ آنان را امضا کرده است.
[13]. زيرا غرض از وضع الفاظ و قوانين مربوط به حقيقت و مجاز، استعاره، کنايه و …، تفهيم و تفهّم است و با عدم حجيّت ظواهر، اين غرض تأمين نخواهد شد.
[14]. همان، ص 162، به نقل از الفوائد المدنية، ص 47؛ الفوائد الحائرية، ص 283، از سخن برخى از اخباری ها استفاده مىشود که ظهور مطلقا (چه در قرآن و چه در غير قرآن) حجّت است، ولى خصوصيّت قرآن اين است که، ظهورى در آن انعقاد نيافته است و آن چه ظواهر قرآن به حساب مىآيد، در حقيقت متشابهاتى هستند که ما گمان مىکنيم ظواهر هستند!