کپی شد
فیلسوفان معاصر(2)
دکتر مهدی حائری یزدی (ره): وی فرزند آیت الله شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم، در سال 1302 هجری شمسی در قم به دنیا آمد. پس از اتمام تحصیلات مقدماتی در علوم دینی، همراه با آموختن فقه و اصول، به یادگیری حکمت و فلسفه پرداخت. یکی از استادان برجسته او در فقه آیت الله بروجردی بود. حائری، فلسفه اسلامی را نزد میرزامهدی آشتیانی، آیت الله سیداحمد خوانساری، سیفالله ایسی و بیش از همه نزد امام خمینی آموخت. وی شرح منظومه سبزواری و اسفار ملاصدرا را به مدّت بیش از ده سال نزد امام خمینی فراگرفت و به گواهی آثارش، استادی مسلّم در فلسفه اسلامی شد. او میگوید: حدود بیست سال با امام خمینی رابطه علمی داشت و حل مشکلاتش در فهم متون عرفانی را گاه از طریق مکاتبه از ایشان دریافت میکرد.[1] حائری پس از اتمام دروس سنتی در حوزه، به آمریکا رفت و فلسفه غرب را در دانشگاههای جرج تون، میشیگان و تورنتو تحصیل کرد و پایاننامه دکتری خود را تحت عنوان اصول معرفتشناسی در فلسفه اسلامی، بخش علم حضوری نوشت. وی سالیانی چند نیز در دانشگاههای مختلف آمریکا و کانادا تدریس کرد. در سال 1357 به ایران بازگشت و چندی در تهران به تدریس فلسفه اسلامی و تطبیقی پرداخت. حائری در سال 1378 درگذشت. برخی از کتب فلسفی او عبارتاند از: علم کلی، کاوشهای عقل نظری، کاوشهای عقل عملی، هرم هستی، آگاهی و گواهی، متافیزیک، التعلیقات علی تحفة الحکیم و حکمت و حکومت. آثاری نیز پس از درگذشت وی منتشر گردید که حاصل جلسات تدرس او در تهران بود. از جمله این آثار میتوان از فلسفه تحلیلی، سفر نفس، نظریه شناخت در فلسفه اسلامی و جستارهای فلسفی یاد کرد. وی مباحثاتی نیز با علامه طباطبایی و آیت الله جوادی آملی در زمینههای مابعد الطبیعی، منطقی و فلسفه سیاسی اسلام در قالب مکاتبه داشته است که در برخی نشریات منتشر گردیده است. برجستهترین ویژگی مباحث فلسفی حائری، تطبیقی بودن آن است و مهمترین سهم او در فلسفه اسلامی معاصر، طرح فلسفه تطبیقی به صورت تخصصی است. حائری از آن رو که علاوه بر تخصص در فلسفه اسلامی و علم اصول، به زبان انگلیسی و فلسفه جدید غرب نیز تسلّط داشت، نخستین فیلسوف اسلامی است که فلسفه تطبیقی به معنای آکادمیک آن را پی ریزی و بنا نهاد، گو اینکه فرصت کافی برای بسط و توسعه آن نیافت. حائری به رغم تسلّط بر فلسفه غرب، سخت به فلسفه اسلامی به ویژه فلسفه ملاصدرا وفادار بود و از آموزههای آن دفاع میکرد. از نظر وی فلسفه غرب، به ویژه فلسفه تحلیلی، در روششناسی پیشرفتهتر از فلسفه اسلامی است، اما از جهت محتوا و حل برخی معضلات مهم فلسفی، فلسفه اسلامی بسیار موفقتر عمل کرده است.[2] یکی از مزایای فلسفه اسلامی از نظر حائری، عدم دوگانگی در تاریخ آن است. فلسفه اسلامی یک راه یکنواخت را تا سرحد کمال پیموده است؛ بر خلاف فلسفه غرب که دچار گسیختگی شده است و به فلسفه کلاسیک و جدید تقسیم میشود و تشتت آرا و انحرافات فکری در آن بسیار است.[3] حائری هرچند نوآوریهایی نیز دارد، بیشتر مفسر فلسفه اسلامی است تا فیلسوفی نوآور. البته تفسیری که او ارائه میدهد، اجتهادی و به زبان روز و با مقایسه با فلسفه غرب است. با این همه، او روش سنتی فلسفه اسلامی را بر بسیاری از روشهای دیگر ترجیح میدهد.
تأثیر تفکر منطقی ابن سینا بر وی از سویی، و فلسفه تحلیلی معاصر از سوی دیگر، در شیوه تفکر او محسوس است. به دلیل تسلط بر هر دو سنت فلسفی، هم به تحلیل مفاهیم و نظریهها و هم به صور منطقی استدلال توجه جدی دارد. هرچند از او اثر مستقلی در علم منطق سراغ نداریم، آثار او نشان میدهد که او یک منطقدان برجسته است و آثارش آمیخته به اصطلاحات و ظرایف منطقی است. همین ویژگی موجب شده است که نقلیات و ذوقیات به تقریر او از مباحث فلسفی راهی نداشته باشد. از نظر حائری راه عرفان از راه فلسفه جدا است. معرفت عرفانی از سنخ علم حضوری و فلسفه از سنخ علم حصولی؛ با روشهای متفاوت است.[4]
آیت الله سید جلال الدین آشتیانی (ره): وی در سال 1304 شمسی، در آشتیان چشم به جهان گشود. پس از تحصیل در مکتبخانه و اتمام دوره ابتدایی، مدّتی را در آموزش خطاطی سپری کرد. در سال 1323 با حمایت مادر به عشق کسب علوم دینی به قم رفت و به تحصیل در ادبیات عربی، فقه، اصول و کلام مشغول شد. برخی از دروس عالی ادبیات و فقه را نزد آیت الله شهید صدوقی آموخت. در فلسفه اسلامی، از محضر شیخ مهدی مازندرانی امیرکلاهی بهره برد. دروس عالی فقه و اصول را از آیت الله سیدحسین طباطبایی بروجردی و آیت الله سید محمد تقی خوانساری فراگرفت. در سالهای 1336 و 1337 در نجف از محضر آیت الله سیدمحسن حکیم، آیت الله سیدعبدالهادی شیرازی و آیت الله میرزاحسن بجنوردی استفاده کرد. سپس به قم بازگشت و در حلقه درس فلسفه و تفسیر علامه سیدمحمدحسین طباطبایی حضور یافت. او مدتی در قزوین، همراه آیت الله سیدمصطفی خمینی، از درس اسفار آیت الله سیدابوالحسن رفیعی استفاده کرد. او به دلیل دوستی دیرینه با سیدمصطفی خمینی، در طول مدت تحصیلش، با امام خمینی ارتباط داشت و از محضر او در زمینههای مختلف بهره برد. در سال 1338 شمسی با نگارش رساله هستی از نظر فلسفه و عرفانوارد دانشگاه فردوسی مشهد شد و در آنجا به تدریس فلسفه و عرفان پرداخت. از سال 1363 تدریس متون عرفانی را در حوزه علمیه مشهد آغاز کرد که تا سال 1376 ادامه یافت.[5] آشتیانی در سال 1384 شمسی در مشهد از عالم خاکی رخت بربست. با اینکه آشتیانی مدرس فلسفه و عرفان بود، اما نقش اصلی وی در پیشبرد فلسفه و عرفان، از آنِ آثار قلمی او است. از آشتیانی آثار بسیاری در زمینه فلسفه و عرفان اسلامی برجای مانده است. یکی از خدمات چشمگیر وی در این باب، احیای آثار پیشینیان است. او کتب و رسائل حکمی و عرفانی بسیاری را تصحیح، معرفی و منتشر کرد. بخش مهمی از تحقیقات و تأمّلات آشتیانی در مقدمههای طولانی او بر چنین آثاری است. برخی از این مقدمهها خود آثاری گرانقدر هستند و میتوان هر یک از آنها را کتابی مستقل در نظر گرفت. این روش، در بین عالمان دین تقریبا بیسابقه است و حتی پس از او نیز کسی در این جهت با وی قابل قیاس نیست. از این حیث همه پژوهشگران فلسفه و عرفان اسلامی مدیون همت و زحمات او هستند.
برخی از آثاری که آشتیانی آنها را احیا کرده و بر آنها شرح و مقدمههای تحقیقی و سودمندی نوشته است، عبارتاند از: الشواهد الربوبیه ملاصدرا، زاد المسافر ملاصدرا، اصول المعارف فیض کاشانی، شرح فصوص الحکم مؤیدالدین جندی، شرح فصوص الحکم قیصری، رسائل قیصری، تفسیر سوره حمد قونوی، مشارق الدراری فرغانی، و تمهید القواعد ابن ترکه.
آشتیانی نه تنها بسیاری از آثار گذشتگان را احیا کرد، بلکه در شناسایی و معرفی حکمای اسلامی نیز قدمهای بلندی برداشت. تسلّط او بر تاریخ فلسفه اسلامی و آگاهی او از شرح احوال حکما، به ویژه متأخران بیمانند است. وی بسیاری از حکما را از گمنامی به در آورد و معرفی کرد. هرچند فرصت نیافت یک دوره جامع از تاریخ فلسفه اسلامی را بنگارد، اما در این راه قدمهای بلندی برداشت و مواد اولیه ارزشمندی برای تدوین چنین تاریخی را فراهم نمود.[6] هیچ مورخ فلسفه و عرفان اسلامی، بینیاز از آثار آشتیانی نیست. بسیاری از اطلاعات تاریخی او نسبت به حکمای معاصرْ، دستاول و از برکات آشنایی بیواسطه او با آنها است. در مورد تاریخ گذشته به ویژه چهار قرن اخیر نیز بسیاری از دانستههای او برگرفته از نقلهای شفاهی و سینهبهسینه است و این است که به آثار او ارزش منحصر به فردی میدهد. آشتیانی، آشنایی قابل توجهی نیز به تاریخ ایران دارد.
یکی از آثار مهم آشتیانی در تاریخنگاری فلسفه اسلامی، کتاب چهار جلدی «منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران» است که در آن سیر فلسفه و عرفان را از زمان میرداماد و میرفندرسکی تا عصر آقا علی حکیم و آقا محمدرضا قمشهای، نشان داده است.[7] او نه تنها در تاریخ میراث فلسفی ـ عرفانی اسلامی و تحلیل و تفسیر مسائل آن و نقد آرا، چیرهدست است، بلکه خود نیز دارای آرای خاصی در برخی مسائل الهیاتی است. (برخی از اندیشههای آشتیانی در مقالاتی که در کتاب شریعه شهود، آمده است مورد بحث قرار گرفته است.)
اما در فلسفه اسلامی قائل به بازنگری و تحول بود و توجه به علوم جدید را در مباحث فلسفی مرتبط با علوم لازم میدانست.[8]
[1]. حائری يزدی، مهدی، جستارهای فلسفی (مجموعه مقالات)، به اهتمام عبدالله نصری، ص 482.
[2]. همان، ص 395 ـ 396.
[3]. همان، ص 38 ـ 39.
[4]. همان ص 193.
[5]. جمشيدي، حسن، گنج پنهان فلسفه و عرفان» در شريعه شهود، به کوشش عبدالحسين خسروپناه، ص 30 ـ 39.
[6]. ر.ک: جمشیدی، حسن، حکمت و معرفت، ص25.
[7]. آشتيانی، سيد جلالالدين، منتخباتی از آثار حکمای الهی ايران، ص 1354.
[8]. برگرفته از: پایگاه مجمع عالی حکمت اسلامی.