کپی شد
فهم عمومی از قرآن
در این جا به چهار مسئلۀ مهم؛ پیرامون تفسیر و تحریف قرآن می پردازیم که توجه به آن ها به فهم ما در تفسیر قرآن بسیار کمک می کند:
1. در مورد تحریف قرآن باید گفت که از دیرباز، گفت و گوهای فراوانی میان مفسران، در این زمینه وجود داشته و اکثریت دانشمندان شیعه و اهل سنت، معتقد به عدم تحریف قرآن بوده و هستند. البته تعداد اندکی از پیروان این دو گروه مهم اسلامی، مواردی را بیان نمودند که نشانگر نوعی تحریف است، اما با این وجود، این نکته، مورد اجماع و اتفاق همگان است که تمام آنچه اکنون از قرآن در اختیار ما است، از طرف خداوند نازل شده و قابلیت استفاده و استناد دارد.
2. در بارۀ این موضوع تفسیری که آیا نزول قرآن برای عوام است یا خواص باید گفت: برای همه! برای توضیح بیشتر، مثالی را بیان نموده و سپس به قسمت اصلی مبحث خواهیم پرداخت و با این که به تصریح قرآن، در مقام مثال، مناقشه ای نیست،[1] اما به هر حال، از مقایسۀ کلام خدا با مثال مورد نظرمان پوزش می طلبیم:
کارگردانی زبردست را در نظر بگیرید که بعد از مدّت ها فکر و تلاش، فیلم سینمائی ارزش مندی را به معرض نمایش گذاشته است. افرادی که به مشاهدۀ این فیلم می پردازند در گروه های مختلفی قابل رده بندی می باشند:
الف. کودکانی که تنها داستان موجود در فیلم، آنان را به خود سرگرم نموده و به دنبال پیامی که در آن نهفته است، اندیشۀ خود را مشغول نمی سازند.
ب. بزرگسالانی که از ابتدا تا انتهای فیلم، پیام کارگردان و هدف او را از ارائه این فیلم، پیگیری نموده اند.
ج. دانشجویان هنری که فرازهایی از این فیلم را به عنوان سرفصلی برای کارهای آیندۀ خود برگزیده و در مورد آن به تحقیق و مطالعه پرداخته اند.
د. کارگردانان دیگر و نیز منتقدان برجسته ای که به دقّت، تمام فیلم را مورد ارزیابی قرار داده و به کوچک ترین ایراد و اشکال موجود در آن، حساس می باشند، و … .
در این جا این پرسش پدید می آید که این فیلم برای کدام یک از گروه های فوق ساخته شده است؟! یقیناً، همگان به اندازه درک و دانش خود، از آن بهره مند خواهند شد.
خداوند کریم، قرآن را برای هدایت تمام انسان ها نازل نمود و هر انسانی نیز می تواند به قدر دانش و نیز میزان ارتباط خود با خداوند، از آن بهره گیرد.
البته در این که پیامبر (ص) و جانشینان برحق ایشان، مخاطب اصلی و اولیۀ خداوند هستند، شک و شبهه ای نیست و یقیناً می توان ایشان را بهترین مفسر و تبیین کننده آیات قرآن دانست،[2] اما تمام این ها، بدان معنا نیست که راه استفاده از قرآن برای دیگران بسته باشد و یکی از اموری که ما این عقیدۀ خود را بدان مستند می نماییم، آیات فراوانی است که به تدبر و تفکر در کلام خداوند سفارش می نماید، از جمله:
1-2. “آیا در قرآن اندیشه نمی نمایند که اگر قرآن از جانب خداوند نبود، مطمئناً اختلافات فراوانی در مضامین آن می یافتند”.[3]
2-2. آیا در قرآن اندیشه نمی نمایند و آیا بر قلب هایشان قفل زده شده است”؟[4]
3-2. “این کتابی با برکت است که بر تو فرو فرستادیم تا همگان در آن تدبیر نموده و صاحبان اندیشه از آن پند گیرند”[5]
4-2. این سوره ای است که فروفرستاده و عمل به آن را واجب نمودیم و در آن، نشانه های روشنی گنجاندیم، شاید پند گیرید”![6] و ده ها آیۀ دیگر.[7]
آیا از خداوند حکیم، سزاوار است که مردم را به اندیشیدن و پند گرفتن از چیزی دعوت نماید که معنا و مفهوم آن را نمی فهمند؟! چنین نیست، بلکه ظواهر قرآن برای تمام افرادی که به لغت عربی و اصطلاحات موجود در آن آشنایی دارند، قابل درک و فهم است و به همین دلیل است که خداوند بارها می فرماید: “و لقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مدکر”.[8] یعنی ما قرآن را برای پند گرفتن عموم، به زبان ساده و روان نازل نمودیم، پس آیا پندگیرنده ای وجود دارد؟!
البته، همان گونه که در مثال فوق بیان شد، در قرآن کریم نیز نکته ها و ظرایفی است که جز برخی خواص، آن را در نمی یابند که این موضوع، هیچ منافاتی با نزول قرآن برای استفادۀ عموم مردم ندارد.
3. در ارتباط با بهره گیری عموم از آیاتی که شأن نزول آن ها برای افراد خاصی است (مخصوصا آیاتی که شیعیان شأن نزول آن ها را دربارۀ امیرالمؤمنین می دانند) باید گفت:
1-3. خداوند در پاسخ به مشرکان، خطاب به شخص پیامبر (ص) اظهار نموده که می توانم برای تو باغ ها و کاخ هایی قرار دهم.[9] اطمینان داریم که خداوند قدرت دارد، نه تنها برای رسولش، بلکه برای همۀ افراد بشر، چنین کاری را انجام دهد.
2-3. آیه ای در سورۀ مسد وجود دارد که تصریح به بی فایده بودن مال و منال شخص ابولهب به حال او دارد.[10] مطمئنا، هر مشرک دیگری که نام او در قرآن نیامده است، نیز سرنوشتی مشابه با ابولهب خواهد داشت.
3-3. آیاتی از قرآن به ثروت قارون و سرنوشت او اشاره می نماید[11]که هر چند به بیان ماجرایی تاریخی می پردازد، اما آموزه های آن کلیت داشته و برای هر نسل و هر قرن مفید است.
4-3. آیه ای در قرآن، حکمی را در ارتباط با بنی اسرائیل بیان می نماید که اگر هر فردی از آنان، حتی یک نفر را به قتل برساند، گویا تمام جهانیان را کشته است و هر فردی که یک نفر را نجات دهد، گویا تمام جهانیان را نجات داده است![12] بسیاری از روایات ما نیز از این آیه، استفاده ای کلی نموده و در موارد مختلفی بدان استناد نموده اند.[13]
براین اساس، در چهار مورد فوق که شأن نزول خاص داشته و به تصریح قرآن، نه تفسیر بلکه تأویل آن، به ترتیب در ارتباط با پیامبر اکرم (ص)، ابولهب، قارون و بنی اسرائیل نازل شده است، اما مانعی ندارد که استفاده ای کلی و عمومی از آن داشته و در موارد مشابه نیز بدان استناد نماییم.
از طرفی، آیات دیگری نیز وجود دارند که به ظاهر، حکمی کلی را بیان می نمایند، اما مفسران با استناد به روایات موجود، معتقدند که این آیات در ارتباط با موضوعی خاص نازل شده است؛ مانند:
الف. تقریبا بین تمام مفسران تردیدی نیست که آیه یازدهم سورۀ نور که به “آیۀ افک” اشتهار یافته است، در ارتباط با تهمت ناروا به یکی از همسران پیامبر (ص) نازل شده است،[14] اما با نگاهی به ظاهر آیه، آن را به صورت حکمی کلی مشاهده می نماییم و صد البته می توان مفهومی کلی، مبنی بر ناپسند بودن تهمت و بهتان را نیز از آن استفاده نمود.
ب. در پی اختلاف نظر برخی از مسلمانان و فخرفروشی آنان نسبت به هم، در مورد برتری منصبی که عهده دار آن بودند، خداوند با نزول آیه ای،[15] به صورت کلی و بدون نام بردن از شخصی خاص؛ اعلام نمود که ایمان قلبی و تلاش در جهت رضایت او، به مراتب از تصدی برخی مراتب و منزلت های اجتماعی، حتی اگر به ظاهر نیز منصبی دینی شمرده شوند، برتر و والاتر است.[16]
همان گونه که مشاهده می نماییم، شأن نزول این آیات در ارتباط با مورد خاصی بوده و حتی اگر در مورد نام اشخاص مورد نظر هم به توافق نرسیم، دست کم، مرتبط با موضوعی بوده که در زمان پیامبر (ص) اتفاق افتاده است، اما تعالیم مندرج در آیه به گونه ای است که منحصر در آن زمان نبوده و در تمام دوره های بعد از آن نیز قابل استفاده است.
شیعیان نیز اگر شأن نزول آیاتی را در مورد امیرالمؤمنین (ع) بدانند، این بدان معنا نیست که آن آیه در هیچ مورد دیگری کاربرد نخواهد داشت. در این زمینه به توجه دو نمونۀ زیر؛ خالی از حکمت نیست:
یک. ما پیروان اهل بیت (ع)؛ مانند بسیاری از دانشمندان اهل سنت، معتقدیم که آیات ابتدائی سورۀ دهر، در ارتباط با ایثار و از خودگذشتگی امام علی (ع) و خانواده او نازل شده است، اما به هیچ وجه، پروندۀ این آیه را نبسته و عمل به مفاهیم والای آن را برای دیگران غیر ممکن نمی دانیم، بلکه براساس روایات پیشوایانمان معتقدیم که هر فرد با ایمانی که مشابه چنین اقدامی انجام دهد، می توان او را از مصادیق این آیه برشمرد.[17]
دو. هرچند روایات ما، مصداق بارز صلۀ رحمی را که در قرآن بدان تأکید شده،[18] دوستی اهل بیت پیامبر (ص) می دانند، اما در ردۀ بعدی، هر نوع رسیدگی به خویشاوندان خود را نیز از دیگر مصادیق این آیه اعلام می نمایند.[19] جالب است بدانیم که امام صادق (ع) در روایتی در همین زمینه، به یکی از اصحاب خود که گویا ابهامی در ذهن او وجود داشته، توصیه فرمود: مبادا از افرادی باشی که یک آیه را منحصر در موردی خاص می نمایند (و آن را به سایر موارد تعمیم نمی دهند)![20]
روایات دیگری نیز وجود دارند که علی رغم تأکید بر وجود شأن نزولی خاص برای برخی آیات، گسترۀ آیه را منحصر در آن ندانسته و به موارد مشابه نیز تعمیم می دهند. به عنوان نمونه، روایتی در همین راستا و از امام باقر (ع)، در مورد “آیۀ ولایت” نیز وجود دارد.[21]
آری، اگر فردی تنها با استناد به عقل خطاپذیر خود و بدون داشتن مدرکی از آیات دیگر و روایات معتبر و متواتر، شأن نزولی را برای آیه ای عنوان نماید، ما نیز آن را تفسیر به رأی دانسته و نخواهیم پذیرفت، اما استدلال به خطاپذیر بودن انسان ها برای نپذیرفتن هیچ واقعۀ تاریخی، مورد قبول ما نیست که در این زمینه می توان نمایۀ 4823 (سایت اسلام کوئست: 5220) را نیز مطالعه کرد.
4. در بارۀ اطاعت از کسانی که خدا و رسول ما را به اطاعت از آن ها توصیه کرده اند (دانشمندان دینی) نیز باید دانست که انسان ها بندۀ خدا بوده و در مرحلۀ اول، تنها ملزم به اطاعت از او هستند و اطاعت از پیامبران نیز موضوع مستقلی نبوده و در همان راستای اطاعت از خدا لازم و واجب است.[22] به همین ترتیب، اگر خدا و رسولانش، مردم را به پیروی از افراد دیگری فراخوانند، پیروی از رهنمودهای چنین افرادی نیز؛ مانند پیروی از دستورات خدا و پیامبر، ارزیابی خواهد شد. اما برای اثبات این ادعا از قرآن کریم به موارد زیر توجه شود:
1-4. آیاتی از قرآن وجود دارد که حضرت موسی (ع) را که پیامبری اولو العزم بوده، به پیروی از دانشمندی به نام خضر (ع)؛ که پیامبری او نیز مورد تردید است؛ فرا خوانده است[23]!
2-4. خداوند به مردم توصیه می فرماید که در مواردی که دانشی نسبت به آن ندارید، به دانشمندان مراجعه نمایید،[24] آیا تقاضای خداوند از مردم، منحصر به مراجعه و پرسش بوده و شامل پیروی آنان در مواردی که آموخته اند، نخواهد شد؟!
3-4. خداوند از برخی افراد با ایمان خواسته که حتی به قیمت شرکت ننمودن در جنگ و ترک جهاد، به آموختن تعالیم دینی بپردازند تا بعدها، هر یک از آنان به راهنمایی اطرافیان خود بپردازند[25] که البته این موضوع، توجیه گر ترک کامل جهاد نبوده، بلکه به معنای نوبتی نمودن آن در زمانی است که نیروی کافی برای جنگیدن وجود دارد،[26] اما به هر حال، آیا افرادی که به هر دلیل نتوانسته اند دانش لازم را بیاموزند، نباید رفتار و کردار خود را با پیروی از افراد دیگری که به این دانش دست یافته اند، ساماندهی نمایند؟! ما تقلید را جز این ندانسته و آن را منطبق بر آیات مختلف قرآن؛ از جمله دو آیۀ بیان شده، می دانیم.
4-4. اسموئیل پیامبر، بنی اسرائیل را به پیروی و اطاعت از فردی به نام طالوت فراخواند، با آن که او پیامبر نبود، اما از دانش بیشتری نسبت به سایرین برخوردار بود[27]! آیا همین موضوع به تنهایی نمی تواند توجیه گر لزوم اطاعت از دانشمندان باشد؟!
5-4. آیا نقیبان موسی (ع)[28] و حواریون عیسی (ع)[29] خدا و یا پیامبر بودند که دیگران ملزم به پیروی از رهنمودهای آنان شده اند؟! و … .
بنابراین، در یک جمع بندی کلی، می توان گفت که اطاعت و پیروی از دانشمندانی که در راستای اهداف خدا و پیامبرانش حرکت می نمایند، به تصریح قرآن، واجب و لازم بوده و نباید از رهنمودهای ایشان سرپیچی نمود.
در ضمن، تمام افراد با ایمان باید دوست دار یک دیگر بوده و به هم ابراز علاقه نموده و بر اساس فریضۀ امر به معروف و نهی از منکر، نقائص یک دیگر را برطرف کنند.[30] طبیعتاً با توجه به این که دانشمندان دینی از رتبه های بالاتری نسبت به سایرین برخوردار هستند،[31] موارد فوق نیز نسبت به آنان ظهور و بروز بیشتری خواهد داشت و اگر چاکری را به معنای علاقمندی شدید به آنان بدانیم، بر اساس موازین دینی نه تنها ایرادی نداشته، بلکه بدان توصیه نیز شده است، اما اگر آن را به معنای پرستش و بندگی غیر خدا معنا نمایند، ما نیز چنین موضوعی را مورد تأیید قرار نداده و آن را مخالف توصیه های پیشوایانمان می دانیم که فرمودند: بندۀ دیگری نباش، چون خدا تو را آزاد آفریده است.[32] در این ارتباط، مطالعه نمایۀ 2441 سایت اسلام کوئست نیز خالی از لطف نیست.
[1]. بقره، 26، “إن الله لا یستحیی أن یضرب مثلا ما بعوضة فما فوقها…”.
[2]. در این ارتباط، مطالعه نمایۀ 3900 (سایت اسلام کوئست: 4178) نیز مفید است.
[3]. نساء، 82.
[4]. محمد، 24.
[5]. ص، 29.
[6]. نور، 1.
[7]. اعراف 2؛ عنکبوت 51؛ زخرف 44؛ حاقه 48؛ و … .
[8]. قمر، 17 و 22و 32 و40.
[9]. فرقان، 10، “تبارک الذی…..و یجعل لک قصورا”.
[10]. مسد، 2، “ما أغنی عنه ماله و ما کسب”.
[11]. قصص، 82-76.
[12]. مائده، 32.
[13]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 2، ص 210، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 ش.
[14]. به عنوان نمونه، ر.ک: طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 18، ص 69، دار المعرفة، بیروت، 1412 ق.
[15]. توبه، 19، “أ جعلتم سقایة الحاج و عمارة المسجد الحرام کمن آمن…”.
[16]. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 68.
[17]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 35، ص 243، ح 3، “و هی جاریة فی کل مؤمن فعل مثل ذلک”، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ه ق.
[18]. رعد، 21، “و الذین یصلون ما أمر الله به أن یوصل …”.
[19]. کافی، ج 2، ص 151، ح 7 و ص 156، ح 26 و 27.
[20]. همان، ص 156، ح 28.
[21]. حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج 1، ص 220، ح 228، مؤسسه چاپ و نشر، 1411 ق. در ارتباط با عدم انحصار مفهوم آیات در مصداق شأن نزول، مطالعه نمایۀ 2607 (سایت اسلام کوئست: 3132) را نیز توصیه می نماییم.
[22]. نساء، 80، “و من یطع الرسول فقد أطاع الله…”.
[23]. کهف، آیات 62 به بعد.
[24]. نحل، 43؛ أنبیاء، 7، “فسئلوا أهل الذکر إن کنتم لا تعلمون”.
[25]. توبه، 122، “و ما کان المؤمنون لینفروا کافه…”.
[26]. بحار الأنوار، ج 19، ص 157، “هذا حین کثر الناس…و أن یکون الغزو نوبا”.
[27]. بقره، 247، “…و زاده بسطة فی العلم و الجسم…”.
[28]. مائده، 12.
[29]. صف، 14.
[30]. انفال 72؛ توبه 71؛ آل عمران 110؛ و … .
[31]. مجادله، 11، “یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات”.
[32]. نهج البلاغة، ص 401، انتشارات دار الهجرة، قم، بی تا.