کپی شد
فلسفه سیاسی امام خمینی (ره)
یکی از عمده ترین مسائل که در باره فلاسفه اسلامی نسبت به سیاست و قدرت مطرح می شود، این پرسش است که آیا تا به حال کسی از میان فلاسفه مسلمان موفق شده است، نظریه فلسفی خود را در زمینه سیاست و اداره حکومت عملی کند؟
در این باره می توان گفت امام خمینی (ره) به لحاظ تفکر سیاسی دارای نظریه مهمی در خصوص فرمانروایی سیاسی است که این نظریه به تنهایی ایشان را در زمره فلاسفه سیاسی جهان قرار میدهد. از میان فیلسوفان مسلمان تنها امام خمینی این اقبال را یافت تا فلسفه سیاسی خود را در اجتماع به طور عملی پیاده کند. فلسفه سیاسی ایشان در ادامه سنت فلسفی فارابی – صدرائی و مکتب حکمت متعالیه شکل گرفته است.
هرچند می توان بزرگ ترین رهرو فلسفه صدرائی را علامه طباطبائی دانست، اما او تنها در دنیای معاصر بدین ره نرفته است و در این میان باید به حوزۀ سیاسی- فلسفی امام خمینی (ره) اشاره کرد که پر رونق ترین حوزه های فلسفی بود. امام خمینی (ره) نخستین مرجع دینی و یک فیلسوف دینی تلقی میشود که در طول تاریخ تشیع به عنوان رهبر یک نظام سیاسی از مواضع صریح و کارکردی در ارتباط با حکومت و ماهیت آن برخوردار میباشد. ایشان بر خلاف دیگر اندیشمندان علم سیاست که در فضای صرفاً علمی و انتزاعی اقدام به تدوین نظام فلسفی سیاسی مینمایند، اقدام به تدوین اثر مکتوب و مستقل در خصوص نظام سیاسی ننمودند، با این حال آرای ایشان در خصوص سیاست به معنای دقیق آن و فلسفه وجودی و دلائل غائی نظام سیاسی مورد نظرشان در چهارچوب دروس فقهی (قبل از انقلاب و در جریان مبارزات) و سخنرانی ها و مکاتبات با مسئولان و مذاکرات، مطرح شده و مبنای طرح نظریههای جدید در باب حکومت و عمل به آن شده است که از جمله مصادیق آن، نامه ایشان به ریاست جمهوری وقت (آیت الله خامنه ای) در خصوص اختیارات ولایت مطلقه فقیه میباشد.
دیدگاه های سیاسی امام خمینی را از سال 1326 که کتاب «کشف الاسرار» را نگاشت تا آغاز دروس خارجش با موضوع حکومت اسلامی (در دوران تبعیدش به نجف) می توان پی گیری کرد. ایشان در «کشف الاسرار» به انتقاد از شیوه حکمرانی رضاخان می پردازد و مهم ترین اشکال حکومت رضاخان را عدم مشورت با علما و روحانیون معرفی می کند (سنتی که شاهان ایران از زمان صفویه که مذهب تشیع در ایران رسمی شد تا قاجاریه خود را ملزم به رعایت آن می دیدند، اما در دوره پهلوی با پیگیری سیاست مدرنیزاسیون رضاخانی کمرنگ شده و حتی در جهت حذف روحانیت تغییر مسیر داده بود)، اما بعدها با وقوع حادثه 15 خرداد 42 و آغاز دوران تبعید کم کم به این نتیجه رسیدند که مشکل جامعه این است که روحانیت شخصاً در رأس امور سیاسی و اجتماعی حضور ندارد. این تجدید نظر با انتشار کتاب «حکومت اسلامی» در سال های نزدیک به انقلاب کامل شد.
برای پی گیری بحث در مورد نظریه سیاسی اسلام و ولایت فقیه می توانید به نمایه های ذیل مراجعه کنید:
2121 (سایت اسلام کوئست: 2262).
6195 (سایت اسلام کوئست: 6688).
9295 (سایت اسلام کوئست: 9466).
9973 (سایت اسلام کوئست: 10054).
7163 (سایت اسلام کوئست: 8068).
6783 (سایت اسلام کوئست: 6925).
1319 (سایت اسلام کوئست: 1741).
1725 (سایت اسلام کوئست: 1740).