searchicon

کپی شد

فقه شیعه در دوران امیر المؤمنین علی (علیه السلام)

سر سلسله فقيهان بزرگ اين عصر، على بن ابى طالب (عليه السلام) است،[1] که بعد از رسول خدا (صلى الله عليه و آله)، فقيه‌ترين مردم بود. آن حضرت آرايى فقهى داشت؛ آرايى که در مقام استفتاء ابراز کرد، يا خود در مقام عمل آنها را نشان داد يا در ايّام خلافتش به ديگران، به ويژه کارگزارانش، فرمان عمل به آنها را صادر کرد. على (عليه السلام) باب مدينۀ علم رسول خدا بود[2] و رسول خدا (صلى الله عليه و آله)، هزار باب علم را به وى آموخت که از هر بابى، هزار باب ديگر گشوده شد.[3]

عمر بن خطاب دربارۀ او گفت: «داناترين ما در امر قضاوت، على است»[4] و عايشه مى‌گفت: «داناترين مردم به سنّت رسول خدا، على است».[5] به اعتقاد شیعه اماميّه، وى پس از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) اعلم مردم است که درياى علم و دانش وى کرانه ‌هاى دور دست را فرا گرفت و همچنان در طول تاريخ، الهام‌ بخش دانشمندان و فقيهان است.[6]

تدوين کتاب‌ توسط امام علی (علیه السلام)

امام على (عليه السلام) همان طورى که در دوره تشریع، عهده‌دار مسؤوليت ضبط سنت پيامبر (صلى الله عليه و آله) بود، در دوره تبیین شریعت نيز همراه پاره‌اى از اصحاب خويش در صدد برآمد تا قرآن و فقه و حديث را جمع آوری و تدوين کند، در اين مرحله آن چه توسط آن حضرت گرد آورى شده بدين شرح است:

1. قرآن کريم:

‌نخستين مجموعه‌اى که امام على (عليه السلام) گردآورى نمود، قرآن بود که اولين و مهم‌ترین مأخذ فقهى است. امام (عليه السلام) بعد از فراغت از کفن و دفن رسول اللّٰه (صلى الله عليه و آله) با خود پيمان بست که جز براى اداى فريضه يا جمع کردن قرآن کريم، عبا بر تن نکند، و خود نيز در حديثى فرمود: «چون پيامبر از دنيا رفت، با خود عهد کردم و سوگند ياد نمودم که تا قرآن را در ضمن يک مجموعه جمع نکرده‌ام عبا بر دوش نيندازم و اين چنين نيز عمل کردم».[7]‌ امام (عليه السلام)، قرآن را بر حسب نزول آيات جمع آورى کرد، و در ضمن آن به عام و خاص، مطلق و مقيد، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، واجبات و مستحبات و آداب و رسومش اشاره‌ فرمود، و نيز شأن نزول برخى از آيات را متذکر شد، و پاره‌اى از آيات مشکل را تفسير نمود.[8]

شيخ کلينى به سند معتبر از على (عليه السلام) نقل مى‌کند که فرمود: «هر روز و هر شب، ملاقات‌ ويژه‌اى با پيامبر (صلى الله عليه و آله) داشتم. حضرت، آن وقت را به من اختصاص مى‌داد. به هر سو مى‌رفت، من با او مى‌رفتم. اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مى‌دانستند که پيامبر با هيچ کس ديگر اين گونه رفتار نکرد. هيچ آيه‌اى از قرآن بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نازل نمى‌شد، جز آن که آن را براى من مى‌خواند و بر من املا مى‌فرمود و من نيز با خط خود آن را مى‌نوشتم. رسول خدا (صلى الله عليه و آله)، تأويل و تفسير و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و خاص و عام آن آيات را نيز به من تعليم فرمود. آن حضرت از خداوند خواست که فهم و حفظ همه اين موارد را به من عطا فرمايد و از آن هنگام که پيامبر (صلى الله عليه و آله) اين دعا را در حق من کرد، من هرگز آيه‌اى از کتاب خدا و دانشى را که رسول خدا بر من املا کرد و من آن را نوشتم، فراموش نکردم …».[9]

جمعى ديگر از صحابه پيامبر (صلى الله عليه و آله) نيز به جمع قرآن همت گماشتند، ليکن اين توفيق را نيافتند که آن را بر حسب نزول گرد آورند، و آن چه جمع کرده بودند، و جمع‌آوری آنان هيچ يک از امتيازات ديگر کار امام على (عليه السلام) را نداشت؛ بنابراين، امام على (عليه السلام) نخستين فردى است که قرآن را گرد آورده و تفسير فرموده است.[10]

معمر بن عبد اللّٰه از ابو طفيل نقل مى‌کند که: على (عليه السلام) را ديدم که خطابه مى‌خواند و مى‌فرمود: «از من بپرسيد، به خدا سوگند از هر چه سؤال کنيد پاسخ مى‌دهم، مرا از کتاب الهى بپرسيد، به خدا قسم مى‌دانم که هر آيه‌اى، در شب نازل شده يا در روز، در کوه يا در صحرا».[11]

2. تدوین کتاب های ‌ «جامعه، کتاب علىّ و صحيفه»:

در حالى که پس از رحلت رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله)، خلفاى وقت، مردم را از تدوين احاديث منع کردند،[12] امير مؤمنان (عليه السلام) و برخى از شاگردان آن حضرت، نوشته‌هايى را از خود به يادگار گذاشتند. جلال الدّين سيوطى در کتاب تدريب الراوى مى‌نويسد: «ميان صحابۀ نخستين و تابعين در ارتباط با کتابت و تدوين علم، اختلاف فراوانى بود، جمعى آن را نادرست و گروهى آن را روا شمرده و انجام مى‌دادند که از اين گروه دوم، على و فرزندش حسن (عليهما السلام) و جابر است»؛[13] از اين رو، بايد گفت نخستين بار کتاب فقهى و دينى، توسّط امير مؤمنان على (عليه السلام) تدوين يافت.

نجاشى در شرح حال محمّد بن عذافر صيرفى مى‌نويسد، وى از پدرش نقل مى‌كند كه: «من همراه حكم بن عتيبه به محضر امام باقر (عليه السلام) رسيدم. حَكَم از امام سؤالاتى كرد و حضرت پاسخ داد، تا اين كه در مسئله‌اى گفت وگويى پيش آمد. امام (عليه السلام) به فرزندش فرمود: برخيز و كتاب على (عليه السلام) را بياور! فرزندش برخاست و كتاب بزرگى را كه داخل پارچه‌اى پيچيده شده بود، حاضر كرد. امام (عليه السلام) به آن نگاه فرمود، تا مسئلۀ مورد نظر را يافت، سپس فرمود: اين كتاب، املاى رسول خدا و به خط على (عليه السلام) است. آن گاه حضرت رو به حَكَم كرد و فرمود: اى أبا محمّد! تو و سلمة بن كهيل و أبو المقدام، هر جاى زمين را خواستيد، بپيماييد، اما به خدا سوگند! هرگز دانشى محكم‌تر و عالى‌تر از آن چه در ميان اين قوم (اهل بیت علیهم السلام) – كه جبرئيل بر آنان فرود مى‌آمد- پيدا نخواهيد كرد».[14]

همچنين كتاب ديگرى از آن حضرت به نام «صحيفه» وجود داشت كه مشتمل بر احكام فراوانى در قصاص و ديات بود.[15] ‌بخارى نيز در صحيح خود، در باب «كتابت علم» از أبو جحيفه نقل مى‌كند كه گفت: «از على (عليه السلام) پرسيدم آيا نزد شما كتابى وجود دارد؟ پاسخ داد: هرگز! مگر كتاب خدا، يا فهمى كه به مسلمانى (براى تشخيص احكام الهى) داده شده، يا آن چه را كه در اين صحيفه وجود دارد. گفتم: در اين صحيفه چه مسائلى وجود دارد؟ فرمود: دربارۀ عقل، نحوۀ آزاد كردن اسير و اين كه مسلمان را براى كشتن كافر، به قتل‌ نمى‌رسانند».[16]

نقل اين مسئله توسّط بخارى به خوبى مى‌رساند، كه آن حضرت صحيفه‌اى داشت كه بخشى از احكام الهى در آن نوشته شده بود و تصریح امیر مؤمنان دربارۀ این صحیفه، گویای این مطلب است که در آن زمان، کتاب دیگری (غیر از قرآن) نوشته نشده بود و آن حضرت، نخستین تدوین کنندۀ فقه و حدیث است.[17]

غير از اين صحيفه، كتاب ديگرى نیز از آن حضرت به نام «جامعه» وجود داشت، كه يكى از مراجع علمى ائمّۀ اطهار (عليهم السلام) به شمار مى‌رفت. امام صادق (علیه السلام) فرموده است: «جامعه» طومارى است به طول هفتاد ذراع، به املاء زبانى رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) و دست خطّ  على (عليه السلام). به خدا، تمام احتياجات مردم تا روز قيامت؛ حتّى جريمه خراش، و يک تازيانه و نيم تازيانه (در حلال و حرام خدا) در آن معيّن شده است.[18]



[1]. البتّه اطلاق فقها بر امامان اهل بيت (علیهم السلام)، خالى از تسامح نيست و از باب هماهنگى با ساير نويسندگانى است که «دوره‌هاى فقه» را نوشته‌اند؛ زيرا در نزد فقهاى شيعه، سخنان امامان، خود از منابع استنباط احکام به شمار مى‌آيد. هر چند مى‌توان به آنان از باب کارشناس و خبرۀ کامل در دين، فقيه گفت. در برخى از روايات نيز، گاه به برخى از امامان، فقيه اطلاق شده، که از همين قسم است: تعبير «کتب رجلٌ الى الفقيه عليه السلام …» (من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 238 و 258) و تعبير «قال الفقيه العسکرى عليه السلام …» (تهذيب، ج 1، ص 131)، ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 100.

[2]. حديث «انا مدينة العلم و علىّ بابها» از ده ‌ها کتاب اهل سنّت و پيروان اهل بيت (علیهم السلام) نقل شده است، ر.ک: عاملى، سيّد شرف الدّين، المراجعات، محقق: راضى، شيخ حسين، ص 327.

[3]. همان، ص 482.

[4]. فيروز آبادى، سيد مرتضى، ‏فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج ‏2، ص 262.

[5]. اربلى، على بن عيسى، كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج‏1، ص 117.

[6]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 100 و 101‌.

[7]. هلالی، سلیم بن قیس، اسرار آل محمد عليهم السلام‏، مترجم: انصارى، اسماعيل، ص 319.‏

[8]. احمدى‏، حبيب الله، پژوهشى درعلوم قرآن، ص 97.

[9]. كلينى، محمد بن یعقوب، کافى، ج 1، ص 64، ح 1.

[10]. جناتى شاهرودى، محمد ابراهيم،‌ ادوار فقه و كيفيت بيان آن،‌ ص 36.

[11]. فيروز آبادى، سيد مرتضى، فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج ‏2، ص 238.

[12]. ر.ک: دائرة المعارف فقه مقارن، ص 97، داستان منع تدوين حديث و نقل آن، از زمان خليفۀ اوّل آغاز و بيش از يک قرن ادامه يافت. عايشه نقل مى‌کند: پدرم احاديثى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) جمع‌آورى کرده بود که تعدادشان به پانصد حديث مى‌رسيد، ولى روزى همۀ آن احاديث را خواست و آتش زد. (متقی هندی، کنز العمّال، ج 10، ص 285، ح 29460)، خليفۀ دوم نيز اصحاب را از نقل حديث منع کرد و جمعى از اصحاب را به جرم نقل احاديث رسول خدا (صلى الله عليه و آله)، زندانى کرد. (ذهبى، تذکرة الحفّاظ، ج 1، ص 7). همچنين نقل شده است که عمر، نخست تصميم داشت، سنّت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) را بنويسد، سپس پشيمان شد و از نوشتن آن صرف نظر کرد و طى بخشنامه‌اى به همۀ بلاد اسلامى نوشت: اگر کسى نوشته‌اى از سنّت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نزد او است، همه را محو کند. (متقی هندی، کنز العمّال، ج 10، ص 292، ح 29476) اين ماجرا در عصر بعضى ديگر از خلفا نيز ادامه داشت، هر چند در خلافت امير مؤمنان على (عليه السلام) توجّه به سنّت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) و نقل آن مورد توجّه قرار گرفت، ولى فرصت کافى براى انجام کامل آن، به وجود نيامد. منع تدوين حديث پس از آن حضرت تا زمان عمر بن عبد العزيز ادامه يافت، تا آن که مطابق نقل بخارى، عمر بن عبد العزيز طى نامه‌اى به ابو بکر بن حزم نوشت: احاديث رسول خدا (صلى الله عليه و آله) را بنويس! زيرا از نابودى علم و از بين رفتن علما و دانشمندان مى‌ترسم! (بخاری، صحيح بخارى، ج 1، ص 60، باب کيف يقبض العلم، از ابواب کتاب العلم). با اين حال، پس از مرگ عمر بن عبد العزيز، بار ديگر تدوين حديث با رکود مواجه شد، تا آن که در عصر خلافت منصور دوانيقى، به طور رسمى و گسترده تدوين حديث آغاز شد. سيوطى از ذهبى نقل مى‌کند که: در سال 143 هجرى، دانشمندان اسلامى شروع به تدوين حديث، فقه و تفسير کردند که از جمله، مالک، کتاب موطّأ را تدوين کرد. (سیوطی، تاريخ الخلفاء، ص 301) (شيخ خضرى بک نيز در تاريخ التشريع الاسلامى، ص 72- 74، شرحى دربارۀ منع تدوين حديث نقل کرده است). برای آگاهی بیشتر ر.ک: پیشوایی، مهدی، سیرۀ پیشوایان، ص 322 – 333.

[13]. سیوطی، جلال الدین، تدريب الراوى فی شرح تقریب النواوی، ج 2، ص 61.

[14]. نجاشى، احمد بن على‌، رجال النجاشي (فهرست أسماء مصنفي الشيعة)‌، محقق: شبيرى زنجانى‌، سيد موسى، ص 360، شرح حال شماره 966. مرحوم شيخ صدوق در كتاب امالى، بخشى از رواياتى كه از كتاب على است، ذكر كرده است. اين بخش مشتمل بر بسيارى از آداب و سنن و احكام حلال و حرام است. مرحوم صدوق اين بخش را به سندش از امام صادق (عليه السلام)، از پدران بزرگوارش (عليهم السلام) نقل كرده است. در پايان اين روايت، امام صادق (عليه السلام) فرمود: اين مجموعۀ از احكام از كتابى كه املاى رسول خدا (صلى الله عليه و آله) و به خط على بن أبي طالب (عليهم السلام) است، گرفته شده است، ر.ک: شيخ صدوق، أمالي الصدوق، مجلس 66، ص 422-433.

[15]. مرحوم آية اللّٰه احمدى ميانجى، نام‌هاى مختلف اين كتاب و عناوين و محتواى آنها را جمع‌آورى كرده است. ر.ک: احمدى ميانجى، علی، مكاتيب الرسول، ج 2، ص 302- 305.

[16]. دائرة المعارف فقه مقارن،  ص 98 و 99، به نقل از صحيح بخارى، ج 1، ص 36، باب كتابت علم، ح 1.

[17]. سیرۀ پیشوایان، ص 330 و 331.

[18]. طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج على أهل اللجاج، مترجم: جعفرى‏، بهراد، ج ‏2، ص 303 و 304.‏