کپی شد
فضیلت و زیارت قبرستان بقیع
قبرستان بقیع یکی از قبرستانهای معروف و پرفضیلت است. روایات متعددی از شیعه و اهل سنت در فضیلت این قبرستان رسیدهاست و برخی کتابها فصلی را به این عنوان اختصاص دادهاند؛[1] از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) گزارش شده که به وی امر شد تا برای اهل بقیع آمرزش بخواهد و بر آنها درود فرستد.[2] آنحضرت هر شب جمعه به بقیع میرفت و برای اموات بقیع طلب آمرزش میکرد.[3] از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که پیامبر در جایگاه خانه عقیل میایستاده و به رفتگان بقیع، دعا میکردهاست.[4]
در روایتی دیگر از آنحضرت آمده که هفتاد هزار تن با صفات نیکو از بقیع محشور میشوند.[5]
بر پایه گزارشی دیگر، آنحضرت بشارت داد کسانی که در بقیع دفن میشوند، مورد شفاعت وی قرار خواهند گرفت.[6]
گزارشهایی بسیار از حضور پیامبر و سخنان[7] و نمازهای او از جمله نماز استسقاء[8] و نماز عید[9] در بقیع حکایت دارند. پیامبر در واپسین سال زندگانی خود از سوی خداوند دوبار مأمور شد تا به بقیع رود و برای اموات بقیع طلب آمرزش کند. در دومین حضور، در حالی که مریض بود، همراه با حضرت علی (علیهالسّلام) و فضل بن عباس و گروهی از صحابه به بقیع رفت و اموات را با عباراتی خطاب نمود و از وفات خود خبر داد.[10]
بر پایه گزارش برخی منابع، حضرت فاطمه دخت گرامی پیامبر (سلام الله علیهما) پس از رحلت پدر بزرگوارش هر روز با دیده گریان به بقیع میرفت و در بیت الاحزان به سوگواری برای او میپرداخت.[11] محل نماز خواندن حضرت زهرا در مسجدی در بقیع مشخص بودهاست.[12]
قبرستان بقیع مورد توجه اهل بیت (علیهم السلام) نیز بوده و گزارشهایی از زیارت بقیع از جانب آنان در منابع یاد شدهاست.[13] همچنین برخی منابع کراماتی از امامان (علیهم السلام) را که در بقیع ظهور یافته، ثبت کردهاند.[14] دانشورانی بسیار از شیعه[15] و سنی[16] به استحباب زیارت بقیع فتوا دادهاند؛ اهمیت بقیع نزد مسلمانان به گونهای بود که برخی با صرف هزینههای بسیار، به رغم نبود امکانات، جنازه عزیزانشان را برای دفن در بقیع از دورترین نقاط جهان اسلام بدانجا منتقل میکردند. از آن جمله میتوان به انتقال جنازه امیر چوپان به بقیع اشاره کرد.[17]
[1]. برای نمونه نگاه کنید: سمهودی، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفى، ج ۳، باب فضل بقیع.
[2]. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج ۱، ص ۱۸۱؛ منقری، نصر بن مزاحم، وفاء الوفاء، ج ۳، ص ۷۷.
[3]. ابن قولویه قمی، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، ص ۳۳۴.
[4]. وفاءالوفاء، ج ۳، ص ۸۹۰.
[5]. نمیری بصری، عمر بن شبه، تاریخ المدینه، ج۱، ص۹۲؛ وفاء الوفاء، ج۳، ص۷۹.
[6]. تاریخ المدینه، ج۱، ص۹۷.
[7]. فرات کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، ص ۲۰۰-۲۰۱.
[8]. متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج ۸، ص ۴۳۵-۴۳۶.
[9]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۳، ص ۴۶۰؛ طوسی، محمد بن حسن، التهذیب الاحکام، ج ۳، ص ۱۲۹-۱۳۰.
[10]. دیلمی، حسن بن محمد، ارشاد القلوب، تحقیق: میلانی، سید هاشم ، ج ۱، ص ۸۰.
[11]. ابن جبیر، محمد بن احمد، رحلة ابن جبیر، ص ۱۵۵.
[12]. صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۵۷۷.
[13]. ابن کثیر، ابیالفداء، البدایة و النهایه، ج ۸، ص ۲۲۸.
[14]. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج ۴۸، ص ۸۵؛ طوسی، ابن حمزة عمادالدین، الثاقب في المناقب، ص ۳۷۰-۳۷۱.
[15]. قاضی ابن البراج، عبدالعزیز، المهذب، ج ۱، ص ۲۸۳؛ حلی، جعفر بن حسن، شرائع الاسلام، ج ۱، ص ۲۱۰؛ حلی، جمال الدین ابن فهد، الرسائل العشر، ص ۲۷۲.
[16]. خطیب شربینی، شمسالدین، مغنی المحتاج، ج ۲، ص ۵۶؛ بهوتی، منصور بن یونس، کشاف القناع، ج ۲، ص ۵۱۴.