کپی شد
فضائل اهل بیت (علیهم السلام)
مقدمه:
در بحث فضائل اهل بیت (ع) و مقامات ائمه (ع)، به طور کلی باید گفت؛ سیر معرفت نسبت به فضائل و مقامات آنها در طول تاریخ به گونه ای بود که بسیاری از مطالب که از اسرار اهل بیت (ع) محسوب می شد، به تدریج آشکار شده است، هر چند که در عصر ائمه به شدّت تقیه می شد. بنابراین در خود عصر ائمه هم شناخت مردم، نسبت به مقامات ائمه در یک سیاق واحدی نبوده؛ برخی ائمه را صرفاً علمای بزرگی می دانستند که باید از آنها پیروی کرد؛ برخی دیگر خلافت و حکومت را حق آنان می دانستند؛ چرا که دستور پیامبر اسلام (ص) بوده است، بدون این که آنان را دارای ولایت باطنی بدانند. ولی عده ای دیگر اساساً مقامات اهل بیت (ع) را فوق خلافت ظاهری و … می دانستند و امام را دارای علم حضوری و ولایت باطنی و مظهریت اسماء و صفات الاهی می دانستند.
اصل فضائل اهل بیت (ع) و مقامات باطنی آنها، چه در آیات چه در روایات و چه در علم حکمت و عرفان از پشتوانه قدرتمندی برخوردار بوده و علمای بزرگی از آن دفاع کرده اند.
با این مقدمه به برخی از فضائل اهل بیت (ع) اشاره می شود:
1. آیۀ 130 سورۀ صافات، در یکی از قرائت ها «آل یاسین» قرائت شده است: «سلام علی آل یاسین». امام صادق (ع) در ذیل این آیه از پدرانش نقل می کند که حضرت علی (ع) فرمود: “یس محمد (ص) است و ما آل یس هستیم”.[1]
امام رضا (ع) می فرماید: “خداوند به محمد (ص) و آل محمد (ص) فضیلتی داده است که احدی به کنه آن نمی رسد، مگر این که اهل تعقل باشد و آن این است که خداوند تنها بر انبیای خود سلام می دهد و می فرماید: “سلام بر نوح باد در میان جهانیان”[2] و: «سلام بر ابراهیم» و: «سلام بر موسی و هارون» و نمی فرماید: سلام بر آل نوح و یا سلام بر آل ابراهیم و …، ولی می فرماید: “سلام بر آل یاسین؛ یعنی آل محمد (ص)…”.[3]
2. امیر المؤمنین (ع) در خطبه 239 نهج البلاغه، دربارۀ جایگاه خاندان پیامبر (ص) می فرماید: «خاندان پیامبر (ص) مایه حیات دانش، و نابودى جهل هستند، بردبارىشان شما را از دانش آنها خبر مىدهد، و ظاهرشان از صفاى باطن، و سکوتشان از حکومتهاى گفتارشان با خبر مىسازد، هرگز با حق مخالفت نکردند، و در آن اختلاف ندارند. آنان ستونهاى استوار اسلام، و پناهگاه مردم مىباشند، حق به وسیله آنها به جایگاه خویش بازگشت، و باطل از جاى خویش رانده و نابود، و زبان باطل از ریشه کنده شد. اهل بیت پیامبر (ص) دین را چنان که سزاوار بود، دانستند و آموختند و بدان عمل کردند، نه آن که شنیدند و نقل کردند؛ زیرا راویان دانش بسیار، امّا حفظ کنندگان و عمل کنندگان به آن اندک اند».[4]
3. در کتاب «فضائل پنج تن (علیهم السلام) در صحاح شش گانه اهل سنت» از «سلمان» روایت کرده است که آل محمّد (ص) را به منزله سر از جسد و به منزله دو چشم از سر بدانید؛ همان طور که جسد بدون سر، کارى از پیش نمىبرد و سر هم بدون دو چشم، مقصودى را به دست نمىدهد، (آل محمّد (ص) نیز چنین موقعیتى دارند). همچنین، نقل شده است که در میان هر دستهاى از آیندگان امت من، عدل پیشگانى از اهل بیت (ع) من هستند که با تحریف گمراهان و مرام یاوه گرایان و تأویل جاهلان، مقابله مىکنند. روایت دیگر از «حمید بن عبد الله بن یزید» است که رسول خدا (ص) فرمود: از خدا سپاسگزارم که حکمت اشیاء و پىبردن به حقایق آنها را در وجود ما اهل بیت (ع) نهاده است.[5]
4. از ام سلمه روایت است که روزى همسران رسول (ص) به خانه من آمدند و هر کدام از ما در مفاخرت خود چیزى می گفتند. فاطمه (ع) به گفتار در آمد و زبان به افتخار حسب و نسب و فضایل اهل البیت (ع) گشوده بر همه ایشان فایق آمد. عایشه به فاطمه (ع) گفت که: ما لکم یا بنى هاشم حزتم السادة باسرها اما انت فسیدة نساء العالمین و اما ابوک فسید ولد آدم و اما زوجک فسید العرب و اما ابناک فسیدا شباب اهل الجنة و اما عمک فسید الشهداء؛ یعنى اى بنى هاشم جمع کردهاید همه سیادت را در خود، اما تو اى فاطمه بهترین زنان عالمیانى و اما پدر تو سید ولد آدم است و اما شوهر تو سید عرب است و اما هر دو پسر تو سیدان جوانان بهشت هستند و اما عم تو سید شهدا است، پس براى کسى بعد از خود سیادت را نگذاشته اید. فاطمه (ع) برخاست و می گفت أَمْ یحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ؛[6] یا این که نسبت به مردم [پیامبر و خاندانش]، و بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد مىورزند؟[7]
[1]. طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ج 17، ص 165، چاپ پنجم، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1375ش.
[2]. صافات، 79.
[3]. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ج 1، ص 236، جهان، چاپ اول، 1378ق.
[4]. سید رضی، نهج البلاغة، دشتى، محمد، ص 475، مشهور، چاپ اول، قم، 1379ش.
[5]. فيروز آبادى، سيد مرتضى، الفضائل الخمسة من الصحاح الستة، ساعدى، محمد باقر، ج 2، ص 283 و 284، فيروزآبادى، چاپ اول، قم، 1374ش.
[6]. نساء، 54.
[7]. كاشانى، ملا فتح الله، تفسير منهج الصادقين في إلزام المخالفين، ج2، ص 217، كتاب فروشى محمد حسن علمى، تهران، 1336ش.