کپی شد
فرهنگ
فهرست
مفهومشناسی فرهنگ
“فرهنگ” واژهاى فارسى و مركب از دو جزو “فر” و “هنگ” است. “فر” به معناى شكوه و عظمت و اگر به عنوان پيشوند به كار رود به معناى جلو، بالا، پيش و بيرون است.
“هنگ” از ريشۀ اوستايى سنگ به معناى كشيدن، سنگينى و وقار است. واژه مركب “فرهنگ” به معناى بيرون كشيدن، بالا كشيدن و بركشيدن است.
اصطلاح فرهنگ داراى معانى و مفاهيم متنوع است و در سير تاريخى خود، معانى مختلفى را به خود گرفته است از جمله: ادب، تربيت، دانش، معرفت، مجموعۀ آداب و رسوم و آثار علمى و ادبى يك ملّت، كتاب لغت، نيكويى، پرورش بزرگى، فضيلت، شكوهمندى، هنر، حكمت، شاخ درختى كه زير زمين خوابانند و بر آن خاک ريزند، و نيز تعليم و تربيت، آموزش و پرورش، مكتب و ايدئولوژى.[1]
به دیگر سخن، فرهنگ، از جمله کلی ترین و فراگیرترین مفهوم ها در علوم اجتماعی بوده که تعریف های متعددی از آن ارائه شده است.
در لغت به معنای ادب، دانش، علم، معرفت است.[2]
در اصطلاح علوم اجتماعی گفته شده است: فرهنگ یعنی علم و ادب، آداب و سنن، امور متداوله در میان هر قوم و ملت – اعم از علوم، رسوم، آداب و سنن – که آحاد مردم آن قوم به دریافت و عمل به آنها پایبند بودند.[3]و یا فرهنگ عبارت است از مجموعه علوم، دانش ها، هنرها، افکار و عقاید، اخلاقیات، مقررات و قوانین، آداب و رسوم.[4]
دو انسان شناس امريكايى به نامهاى “كروبر” و “كلاكن” 164 تعريف از فرهنگ را گرد آورده و در كتاب خود به نام “فرهنگ بازبينى سنجش گرانۀ مفهوم و تعريفها” (1952) گنجانيدهاند.
فرهنگ ….. كميت در هم تافتهاى است شامل دانش، دين، هنر قانون و اخلاقيات آداب و رسوم و هرگونه توانايى و عاداتى كه آدمى چون عضو (member) از جامعه به دست مىآورد.[5]
استاد محمد تقى جعفرى در كتاب “فرهنگ پيرو، فرهنگ پيشرو” پس از بررسى تعريفهاى فرهنگ از ديدگاه 24 كتاب لغت و دايرة المعارف مشهور در بين اقوام و زبانهاى مهّم جهان مىنويسد:
“تحقيق در تعريف فرهنگ از ديدگاه مشهورترين دايرةالمعارفها و بعضى منابع جامعهشناسى، بيشتر براى اثبات اين حقيقت است كه نشان دهيم وجود تكامل انسانى در معناى حقيقى “فرهنگ” در ميان جوامع به عنوان كيفيّت يا شيوۀ بايسته و شايستۀ حيات بشرى، تضمين شده است و اگر عدهاى از خودخواهان، سودگران يا پوچ گرايان بخواهند فرهنگ را تا حدّ يک بهشت پديدههاى مبتذل تنزل دهند و نام آن را فرهنگ بگذارند، مبتنى بر حقيقت نبوده و ريشهاى ضد انسانى دارد، امّا آنچه موجب بروز تعاريف متعدده شده است تنوع ديدگاههاى محققّان و صاحب نظران در تفسير مفهوم فرهنگ با امعان نظر در اصل تكاملى آن بوده است”.
ايشان نمونههايى را در زبان فارسى، براى تعريف لغوى “فرهنگ” ذكر نموده و سپس از زبان فرانسه هم مثالى را آورده، آن گاه فرهنگ را چنين تعريف مىكند:
“فرهنگ عبارت است از كيفيّت يا شيوۀ بايسته و شايسته براى آن دسته از فعاليتهاى حيات مادّى و معنوى انسانها كه مستند به طرز تعقل سليم و احساسات تصعيد شدۀ آنان در “حيات معقول” تكاملى باشد”.[6]
گروهى از جامعهشناسان عقيده دارند “فرهنگ” تفكّر جمعى جامعه است كه در پديدهها و رفتارهاى اجتماعى تجلى مىيابد و تمامى امور اقتصادى، اجتماعى، سياسى، نظامى، مادى و معنوى را متأثر مىسازد.[7]
اجزای فرهنگ
“فرهنگ” نيز داراى سه نظام وابسته به يک ديگر است كه از آنها به اجزاى متشكلۀ فرهنگ (The components of culture) ياد مىشود.
1. نظام شناختها و باورها:
اين نظام به مثابۀ شالودهاى براى فعاليتهاى بشر در زمينه تفكر و انديشه است و از تصورات، باورها، آموزهها و شيوههاى استدلالى در زمينۀ تفسير جهان هستى انسان، چگونگى رابطه انسان با محيط و پيرامون خود و هدف از زندگى بشر تشكيل يافته است.
2. نظام ارزشها و گرايشها:
اين نظام بيان گر ارزشها و اعتقاد به آنها است، در اين ساحت ميان مطلوب و نامطلوب، خوب و بد، پسند و ناپسند، روا و ناروا در قالب گزارههاى ارزشى، اخلاقى و حقوقى به معناى عام آن مرزبندى مىشود.
3. نظام رفتارها و كردارها:
اين نظام متشكل از تمامى آموختههايى است كه هم آهنگ سازى رفتار آدمى با افعال ديگران را براى انسانها ممكن مىسازد. در اين قلمرو آموزههاى دو نظام اول به مرحلۀ ظهور و بروز مىنشيند؛ بدين بيان كه با توجه به نوع بينش، گرايش آدمى، رفتار، آداب فردى و اجتماعى پى ريخته مىشود. در واقع در اين ساحت با توجه به نوع گزينش نظام شناختها و باورها و نظام ارزشها و گرايشها، آموزههاى عملى و فنون رفتارى ترسيم مىگردد.[8]
انواع فرهنگ
در مقولۀ فرهنگ و سخن از انواع آن دیدگاه های متنوع و نظرات گوناگونی مطرح شده است که شاید جمع میان آنها به راحتی امکان پذیر نباشد، اما در یک نگاه کلی فرهنگها را به چهار نوع عمده مىتوان تقسيم کرد، که خلاصه آنها به شرح زير باشد؛
1.عبارت است از رنگ آميزى و توضيح شئون زندگى با تعدادى از قوانين و سنتهاى ثابت نژادى و روانى خاص و محيط جغرافيايى و رگههاى ثابت تاريخى که در برابر هرگونه تحولات، مقاومت مىورزند و همۀ دگرگونىها را يا به سود خود تغيير مىدهند و يا آنها را حذف مىکنند.[9]
2. فرهنگ تابع و بى رنگ:
عبارت است از آن رنگآميزىها و توجيههايى که به هيچ ريشۀ اساسى و روانى و اصول ثابت تکيه ندارد، پيوسته در معرض تحولات قرار مىگيرد. شايان ذکر است که اين گونه فرهنگها در جوامعى که داراى تاريخ هستند به ندرت يافت مىشود.
3. فرهنگ خود هدفى و پيرو:
در فرهنگ پيرو، نمودها و فعاليتهايى که توجيه و تفسير کنندۀ واقعيّات فرهنگى است، مطلوب بالذّات بوده و اشباع آرمانهاى فرهنگى را به عهده مىگيرند، اين خود هدفى ويژه و فرهنگ علمى، تکنولوژى، و اقتصادى اکثر جوامع در سدههاى نوزدهم و بيستم بوده است. اين خود هدفى، طبيعت اصل فرهنگ را که خلاقيّت و گسترش آرمانهاى زندگى در ابعاد “من” انسانى است، ضایع نموده است.
4. فرهنگ پويا، هدفدار و پيشرو:
اين گونه فرهنگ در محاصرۀ آن نمودها و فعاليتهايى که تحت تأثير عوامل سيّال زندگى و شرايط زودگذر محيط و اجتماع قرار مىگيرد، نمىافتد؛ زيرا عامل محرّک اين فرهنگ، واقعيّات مستمر طبيعت و ابعاد اصيل انسانى است و هدف آن عبارت است از آرمانهاى نسبى که آدمى را در جاذبۀ هدف اعلاى حيات به تکاپو در مىآورد؛ با کمال اطمينان مىتوان گفت: اين همان فرهنگ انسانى است که هيچ تمدن انسانى اصيل در گذرگاه تاريخ بدون وجود زمينۀ چنين فرهنگى به وجود نيايد. اين همان فرهنگى است که گريبان خود را از چنگال خودخواهان و خودکامگان تواند رهانيد.[10]
در اين جا بايد يادآورى نمود که در يک جامعه دينى، فرهنگ الاهی خاصى حاکم است. بدين معنا که اين باور وجود دارد که معنويت، کمال مطلوب و نهايت زندگى انسان است و اين کمال در پرتو مراقبت و تلاش و با دقّت در به کارگيرى و بهرهورى به اندازه از همۀ مواهب جسمى و روحى براى انسان حاصل مىشود. در اين بينش، انسان رو به سوى خدا دارد که کمال مطلق و سرچشمۀ همه خوبىها و ارزشها است، ليکن در جوامع سرمايه دارى و صنعتى و غربى، فرهنگ خاص به آن جوامع حاکم است.
رابطه دین و فرهنگ
در این که، آیا میان دین و فرهنگ نسبت و رابطه ای وجود دارد، یا خیر و اگر رابطه ای وجود دارد آیا این دو با هم یکی هستند؟ یا دین جزو فرهنگ هر قوم و ملتی قرار می گیرد. یا دین خود فرهنگ ساز و فرهنگ آفرین است، با توجه به تعریف های مختلف و متفاوت از فرهنگ، محل بحث و اختلاف است.
برخی برآنند که بین واژۀ فرهنگ و دین نسبتی وجود ندارد؛ زیرا فرهنگ میراث اجتماعی است و جنبۀ ملی دارد که در اثر تکامل طبیعی، و تدریجی جامعه پدید می آید و شرایط طبیعی و اقلیمی در تفاوت فرهنگ ها تأثیر دارند. به عبارت روشن تر ، آنچه جامعه در شرایط طبیعی و جغرافیایی و شاید تاریخی می آفریند و به انسان ها واگذار می کند، فرهنگ نامیده می شود، اما دین یک میراث اجتماعی نیست و ادیان مخلوق آدمیان نیستند. به بیان متکلمان دین نهاد خداوندی است.[11] با این فرض دین از فرهنگ جدا است، ولی سازگار است.
برخی از صاحب نظران معتقدند که سلب نسبت بین مفهوم دین و فرهنگ دشوار است؛ چرا که بسیاری از پیام های دین همان پیام های فرهنگی است. اگر در دین از اخلاق و اعتقاد بحث می شود، روح فرهنگ نیز چنین است و اگر آداب و رسوم جزو فرهنگ است، شریعت دینی نیز از آداب و رسوم سخن می راند.[12]
البته فرهنگ ها با توجه به شرایط اقلیمی و جغرافیایی با هم تفاوت دارند و یکسان نیستند، برخی از فرهنگ ها مانند رسم زنده به گور کردن دختران در زمان جاهلیت، بدعت ها و خرافات که در میان جوامع رایج می شود و با گذشت زمان تبدیل به فرهنگ آن جامعه می شود، طبیعی است که هیچ رابطه و نسبتی میان این گونه فرهنگ ها و دین وجود ندارد برخی از فرهنگ ها با جرح و تعدیل مورد پذیرش دین واقع می شود و در بسیاری از موارد، دین پایه گذار فرهنگ است.
در زمینۀ ظهور دین، تاریخ ادیان نشان می دهد که وقتی دین ظهور می کند که نظام سازمان یافته ای از دین قبلی به فساد کشیده شده، یا انحراف اخلاقی – اجتماعی در جامعه پدید آید. به هر حال وقتی دینی یا مکتبی ظهور می کند، معمولاً انقلابی یا تغییری عمده در ارزش ها و نظام جامعه به وجود می آورد که باعث می شود تا فرهنگ ها به خود تکان های شدیدی وارد کنند، بعضی از عناصر خود را فرو ریزند و عناصر جدید مطابق با ارزش های نوین جدید یا مکتب جدید را بپذیرد. دین و مکتب ها از این راه فرهنگ ساز می شوند.
البته این گونه نیست که هر دینی با خود فرهنگی می آورد، بلکه هر دینی ارزش هایی می آفریند و یا مطرح می کند. این ارزش ها، اولاً: در قالب های فرهنگی، فرهنگ قدیمی را که با این ارزش ها مطابقت ندارد، در هم می شکند؛ مانند ظهور اسلام و بر افتادن رسم زنده به گور کردن دختران. ثانیاً: قالب هایی را که از لحاظ محتوا خالی و ضد ارزش های جدید است، ولی می توان بر اساس ارزش های نوین در آن روح دمید؛ آن را از فساد بیرون کشید و وسیله ای قرار داد، برای ظهور همین ارزش ها، نمونۀ این قالب ها را در اسلام می توان از حج نام برد که شکل قدیمی آن شرک محض بود، ولی اسلام آن را از بین نبرد، بلکه همان آداب و رسوم را نگه داشت، اما بدان محتوا بخشید؛ بنابراین، اینها در نظام فرهنگ جدید تقویت می شود و باقی می ماند.
در واقع دین جدید فرهنگ جدید نمی آورد، بلکه ارزش های جدید مطرح می شود و جامعه بر اساس این ارزش ها فرهنگ نوین را می آفریند، بعد از ظهور فرهنگ جدید، بر اساس دین جدید حالا دیگر دین هم جزو فرهنگ آن جامعه محسوب می شود.
نکته ای که شایان توجه است، این است که ورود دین واحد در اقوام و ملت های مختلف باعث ظهور فرهنگ های مختلف بر اساس ارزش های یکسان می گردد. این تصور درستی نیست که گمان کنیم دین وارد هر سرزمینی شود، فرهنگ یکسانی را به وجود می آورد، بلکه دین ارزش های یکسانی را در اقالیم و سرزمین های مختلف حاکم می کند، ولی فرهنگ های مختلف به خاطر وجود فرهنگ های قدیمی متفاوت به وجود می آید؛ زیرا شکل گیری قالب ها بستگی به موقعیت جغرافیایی – معیشتی دارد.
به دیگر سخن، اديان الاهی و آسمانى در ترويج فضايل، آرمانها، آداب مثبت و خصلتهاى نيکو، نقش مؤثرى داشتهاند. اسپنسر در اين باره مىگويد: “بيان آداب و فضايل جوامع که پايههاى تمدن آنهاست، ناشى از دين است”.[13]
در دو قلمرو معرفت و اخلاق نبايد نقش مهم دين را ناديده گرفت؛ زيرا با مطالعه عميق در احوال انسان مدرن و آزمايشگاه دويست ساله غرب در برخورد با دين و سرانجام بحرانها و سرگردانىهايى که دامن گير آن است، مفهوم دين و کارکرد آن در اين دو قلمرو به خوبى روشن مىشود:
أ. معرفت دينى:
دين مجموعۀ تعاليم آسمانى و وحيانى است که منابع متعددى را براى کسب معرفت و ارضاى تمايلات و نيازهاى شناختى انسان به رسميت مىشناسد. دين گرچه به حسّ و تجربه بها مىدهد و انسان را به تلاش تجربى تشويق مىکند، اما منابع معرفتى را به آن محدود نمىداند و علاوه بر آن، دو منبع وحى و عقل کلّى را نيز مورد تأکيد قرار مىدهد.[14]
ب. اخلاق دينى:
اخلاق دينى نتيجه منطقى و معقول معرفت دينى است. دين متولّى تعريف رابطۀ انسان با خدا است، و خداوند مبدأ و مقصد هستى است.
ج. دين باورى و تعادل روحى و روانى:
امروزه به عنوان يک اصل پذيرفته شده علمى، اعتقاد دينى و گرايش مذهبى، بالاترين عامل تأمين تعادل و آرامش روحى و روانى شناخته شده و در کشورهاى توسعه يافته نيز دين باورى را براى درمان سرگشتگىها و بحرانهاى روحى و روانى توصيه مىکنند.[15]
با توجه به کارکرد نقش دين و نيز کالبد شکافى مفهوم “فرهنگ” مىتوان گفت: اين دو امر پيوسته به امر انسان پرداخته و در مسير هدايت انسانها به سوى کمال و رفع نيازمندىهاى او، راهکارهاى سودمندى را در قالب نظام هدفمند ارايه نموده که مىتوان چنين ادعا کرد که ارکان دين در سه نظام جاى دارد: نظام اعتقادى، نظام ارزشى يا اخلاقى و نظام فقهى. از اين رو، دين با ظهور خود، فرهنگ خاص خود و فرهنگ نوينى را به جامعۀ بشرى عرضه داشته و انسانها را بدان فرا مىخواند، در حقيقت با پديد آمدن دين، تحوّل مفيد و ثمربخشى در انديشه و روح انسان به وجود مىآيد. دين در اين راستا طرز تفکر انسانها را در جهت واقع بينى نو کرده، اخلاق و تربيت آنها را بهبود بخشيده، سنتها و نظامهاى کهنه و دست و پاگير آنها را برانداخته و به جاى آنها نظامهايى زنده، پويا جايگزين ساخته، ايدهاى عالى به آنها الهام مىنمايد. در پرتو چنين تحولى، زندگى اقتصادى بهبود يافته و استعدادهاى علمى و فلسفى، فنى و هنرى، ادبى و در يک کلام اندوختههاى مادى و معنوى يعنى تمدن شکفته مىگردد. اين واقعيت تنها ديدگاه ما نيست بلکه کاتوليکها نيز در شوراى واتيکان بدان تصريح کردهاند: “دين فرهنگ را شکل داده و فرهنگ به مردم هويت بخشيده است و به بيان ديگر، نياز انسان به کلام متعال الاهی خمير مايۀ فرهنگ است”.[16]
“فرهنگ” نيز داراى سه نظام وابسته به يک ديگر است که در جای خود بدان پرداخته ایم.
با توجه به معناى دين و فرهنگ و نظر به مبانى و اهداف آن دو و نيز عمل کرد و نقش دين و فرهنگ و وجه مشترکى که بين آن دو وجود دارد، به اين نتيجه مىتوان اعتراف نمود که: دين و فرهنگ همواره يک تعامل و رابطۀ تنگاتنگ و ناگسستنى دارند و همان گونه که دين در تمدن و فرهنگ انسانها نقش مؤثرى را ايفا مىکند، فرهنگ نيز، در بهرهمندى بايسته و شايسته از فعاليتهاى حيات مادى و معنوى انسانها که مستند به طرز تعقّل صحيح و احساسات عالى است، انسان را در حيات معقول کمک مىکند و عامل تکامل انسان مىگردد، و نيز دين و فرهنگ با ارايۀ نظامهاى سه گانۀ هدفمند خود مىتوانند در صورت بکارگيرى آنها، عامل تحول گستردهاى در مسير رشد و تکامل انسان باشند.[17]
اسلام و تفاوتهای نژادی (آميزش فرهنگها)
پیرامون آيه” إِنَّا جَعَلْناكُمْ خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبير،[18]” موضوع آمیزش فرهنگ ها و تلاش برای از بین بردن تفاوت های نژادی مطرح می شود. حال باید دید آیا آمیزش فرهنگ ها و از بین بردن تفاوت های نژادی مورد پذیرش اسلام و خواست الاهی است یا خیر؟
در این باره باید گفت: در ميان اقوام جاهلى افتخار به انساب و قبائل رايج ترين افتخار موهوم بود، تا آن جا كه هر قبيلهاى خود را “قبيله برتر” و هر نژادى خود را “نژاد والاتر” مىشمرد.
گروه ديگرى مسئله مال و ثروت و داشتن كاخ و قصر و خدم و حشم و امثال اين امور را نشانه ارزش مىدانند، و دائماً براى آن تلاش مىكنند، در حالى كه جمع ديگرى مقامات بلند اجتماعى و سياسى را معيار شخصيت مىشمارند. و به همين ترتيب هر گروهى در مسيرى گام برمىدارند و به ارزشى دل مىبندند و آن را معيار مىشمارند.
اما از آن جا كه اين ها امورى است متزلزل و برون ذاتى و مادى و زودگذر يک آئين آسمانى همچون اسلام هرگز نمىتواند با آن موافقت كند؛ لذا خط بطلان روى همه آنها كشيده، و ارزش واقعى انسان را در صفاتی؛ مانند تقوا و پرهيزكارى و تعهد و پاكى او مىشمارد، حتى براى موضوعات مهمى؛ مانند علم و دانش، اگر در مسير ايمان و تقوا و ارزش هاى اخلاقى، قرار نگيرد اهميت قائل نيست.
جالب اين كه در شأن نزول هايى كه براى اين آيه ذكر شده نكاتى ديده مىشود كه از عمق اين دستور اسلامى حكايت مىكند، از جمله اين كه: بعد از فتح مكه پيغمبر اكرم (ص) دستور داد اذان بگويند،”بلال” بر پشت بام كعبه رفت، و اذان گفت. عتاب بن اسيد گفت شكر مىكنم خدا را كه پدرم از دنيا رفت و چنين روزى را نديد! و حارث بن هشام نيز گفت: آيا رسول اللَّه (ص) غير از اين “كلاغ سياه”! كسى را پيدا نكرد؟! آيه فوق نازل شد و معيار ارزش واقعى را بيان كرد.[19]
در حديثى مىخوانيم: روزى پيامبر (ص) در مكه براى مردم خطبه خواند و فرمود:
“اى مردم! خداوند از شما ننگ جاهليت و تفاخر به پدران و نياكان را زدود، مردم دو گروه بيش نيستند: نيكوكار و با تقوا و ارزشمند نزد خدا، و يا بدكار و شقاوتمند و پست در پيشگاه حق، همه مردم فرزند آدم هستند، و خداوند آدم را از خاک آفريده، چنان كه مىگويد: اى مردم! ما شما را از يک مرد و زن آفريديم، و شما را تيرهها و قبيلهها قرار داديم تا شناخته شويد، از همه گرامی تر نزد خداوند كسى است كه از همه پرهيزگارتر باشد، خداوند دانا و آگاه است”.[20]
در كتاب “آداب النفوس” طبرى آمده است كه پيامبر (ص) در اثناء ايام تشريق (روزهاى 11 و 12 و 13 ذى الحجه) در سرزمين “منى” در حالى كه بر شترى سوار بود رو به سوى مردم كرد و فرمود: “اى مردم بدانيد! خداى شما يكى است و پدرتان يكى، نه عرب بر عجم برترى دارد و نه عجم بر عرب، نه سياه پوست بر گندمگون و نه گندمگون بر سياه پوست مگر به تقوا، آيا من دستور الاهى را ابلاغ كردم؟ همه گفتند: آرى! فرمود: اين سخن را حاضران به غائبان برسانند”!.[21] و [22]
با توجه به مطالب و شأن نزول هایی که بیان شد روشن می شود که از بین بردن تفاوت ها و تبعیض های نژادی و آمیزش فرهنگ ها در راستای آموزه های اسلامی است که در قرآن و روایات سخت به آن پرداخته است، بنابر این آیۀ شریفه هیچ منافاتی با این امور ندارد، همان طور که آخر آیۀ شریفه نیز گویای همین مطلب است. «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبير».[23]
اما این که دنیا اکنون به سمت یکی شدن و یا دهکده جهانی پیش می رود، و یا یک کشوری با وجود چندین زبان یکی را به عنوان زبان رسمی اعلام می کند، تمام این ها بدان معنا نیست که تفاوت های بشری پایان یافته که با آیۀ 13 سورۀ حجرات همخوانی ندارد، بلکه این تفاوت ها در قالب هایی دیگر نمود می یابد.
تهاجم فرهنگی و تبادل فرهنگی
در تبلیغ و نشر فرهنگ مباحث و پرسش های متعددی مطرح شده است که هر فرهنگ و تمدنی باید تکلیف خود را با این گونه مباحث روشن کند. یکی از این مسائل را برخی این گونه طرح نموده اند: همان طور که می دانیم هر قوم و ملتی، فرهنگ و عقائد مخصوص به خود دارد و چون آن را براساس مبانی خود درست می داند با ابزارهای مختلف در راستای تبلیغ و فراگیری و در نهایت جهانی نمودن آن باورها تلاش می نماید (همان طور که ما به عنوان مسلمان همچنین هدفی را در نشر و تبلیغ اسلام داریم) بر این اساس این شبه پدیدی می آید که چرا این گونه اقدامات را از جانب سایر ملت ها از جمله یهود، آمریکا و … ، زشت و ناپسند می دانیم؟ و تعابیری نظیر تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی، جنگ نرم و … می گذاریم و از عناوینی؛ مثل تبادل فرهنگی یا گفت و گوی تمدّن ها و … استفاده نمی کنیم؟
در تبیین این مسئله باید بگوییم ارزش ها به دو بخش تقسیم می شوند:
1. ارزش هایی که عمومی هستند و بین تمام اقوام و مذاهب هنجار محسوب شده و از اهمیت خاصی برخوردار هستند؛ مانند عدالت، انسانیت، آزادی و … .
2. ارزش هایی که قومی و مذهبی هستند و چه بسا میان اقوامی ارزش و هنجار محسوب شود، امّا در میان قومی دیگر ضد ارزش و ناهنجار.
در تهاجم فرهنگی، استعمارگران برای اغفال و انحراف دیگران از هر دو نوع استفاده می نمایند، امّا کیفیت برخورد در آن دو به یک نحو نیست.
در بخش اول با توجه به این که این ارزش ها عقلی و فطری هستند و در بین همۀ مردم ارزشمند می باشند به طور مستقیم برای مبارزۀ با آن وارد عمل نمی شوند؛ از این رو تلاش خود را در تحریف آن قرار می دهند؛ مثلاً این گونه تلقین می نمایند که عدالت به معنای تساوی بوده و در بین مردم شما تساوی وجود ندارد یا این که آنچه در کشور شما اجرا می شود، عین بی عدالتی است و یا انسانیت اقتضا می کند که از همه دفاع کنید و لو این که مجرم و مفسد باشد و یا آزادی را به ولنگاری معنا می کنند که شامل هرج و مرج نیز می شود و … که در این صورت می بینیم از مفاهیم ارزشی در راستای ضد ارزش بهره برداری شده است.
امّا در بخش دوّم باید دانست که برای هر ملّت، قوم، گروه و مذهبی ارزش هایی تعریف شده که شاید در میان دیگران نه تنها ارزش محسوب نبوده، بلکه ضد ارزش و ناهنجار به شمار آید.[24]
به عنوان نمونه، به دو مورد ذیل اشاره می کنیم:
الف. در بسیاری از کشورهای غربی، عریان بودن نسبی در مجامع عمومی برای زن و مرد امری عادی تلقّی می شود در حالی که همین کار در بین مسلمانان و برخی از دیگر ملل امری ناپسند و قبیح و ضد ارزش محسوب می شود.[25]
ب. متأسفانه امروزه در بین برخی از کشورهای به اصطلاح متمدّن، اعمالی مانند هم جنس بازی قانون مند شده و برخی از رؤسای آن کشورها به عنوان دفاع از یک ارزش دمکراسی، وعدۀ حمایت از حقوق مرتکبان چنین رفتار شنیعی را می دهند، در حالی که این عمل در بین مسلمانان و بسیاری از ملل دیگر، ناهنجار، ضد ارزش و خلاف فلسفۀ آفرینش است.
ناگفته نماند برخی از کشورهای دشمن در برخی اوقات برای اغفال دیگران و به ویژه جوانان، از ابزارهایی چون ترویج مواد مخدر و داروهای روان گردان استفاده می کنند که خود نیز آن را ارزش نمی دانند.
بنا براین اگر تبادل فرهنگی، گفت و گوی تمدن ها و … به معنای ترویج اخلاق، کمال، معرفت، انسانیت و خلاصه ارزش هایی است که مورد پذیرش عقل و فطرت باشد، ما از آن استقبال خواهیم کرد، اما اگر به معنای هرج و مرج، ولنگاری، هرزگی، اعتیاد و …باشد، آن را تهاجم و شبیخون فرهنگی خواهیم دانست.
اقسام تهاجم فرهنگی
تهاجم فرهنگی اقسامی دارد که از جمله آنها میتوان این موارد را برشمرد: ترویج فساد و بیبند و باری؛ مدگرایی؛ تهاجم از طریق رسانه و مطبوعات؛ و توهین به مقدسات اسلامی.
اهداف دشمن از توهین به مقدسات اسلامی
برای مقابله با تهاجم فرهنگی دشمن از راه توهین به مقدسات اسلامی در آغاز باید اهداف آنان را از این تهاجم شناسایی کرد تا بتوان دفاع مناسب را برنامه ریزی کرد. از اهداف مهم اهانت کنندگان می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1. ارائه تصویری نادرست از اسلام برای جلوگیری از گسترش آن در غرب:
رشد اسلام در غرب به طور چشم گیری رو به افزایش است. رسانه های غربی اعلام داشته اند که در چند دهه آینده مسلمانان در برخی از کشورهای غربی که اکنون جزو اقلیت های مذهبی هستند، به اکثریت تبدیل خواهند شد.برخی از سران غرب از خطر اسلام گرایی در غرب بیم ناک شده و برای جلوگیری از رشد اسلام گرایی به چاره اندیشی افتاده اند. به زعم خویش پنداشته اند که می توانند با بهره گیری از رسانه ها و غول های تبلیغاتی که در اختیار دارند با ارائه تصویری ناصواب از اسلام از جذابیت و در نتیجه از گسترش روز افزون اسلام در مغرب زمین بکاهند.
امّا «آنها مىخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند ولى خدا جز اين نمىخواهد كه نور خود را كامل كند، هر چند كافران ناخشنود باشند!».[26]
2.ایجاد اختلاف و تفرقه بین مسلمانان:
کافران همواره شاهد بوده اند که هرگاه مسلمانان به همگرایی و اتحاد روی آورده اند نتوانسته اند آنها را مطیع خود سازند و از این رو شعار «تفرقه بینداز و حکومت کن را» سرلوحۀ کار خود قرار داده اند تا پیوسته مسلمانان را به خود مشغول کنند که ضعیف و عقب مانده گردند و هم نتوانند اسلام را به کشورهای غربی منتقل سازند غافل از این که این گونه اهانت های بی شرمانه باعث اتحاد هر چه بیشتر همه فرق اسلامی خواهد شد.
3.ارائۀ تصویری نادرست از اسلام برای خود مسلمانان:
دشمنان اسلام می کوشند با ارائه تصویری نادرست و غیر واقعی از اسلام برای خود مسلمانان، آنان را نسبت به دین خود بدبین کنند و از اسلام جدا سازند. از عدم آشنایی مسلمانان به دین خود سوء استفاده می کنند و با استفاده از ابزارهای تبلیغاتی و به روز که در اختیار دارند اسلام را همان گونه که خود می خواهند به مسلمانان معرفی می کنند، البته همیشه دشمنان، اسلامی را معرفی می کنند که در تضاد با منافع آنها نباشد.
4.مبارزه با ادیان الاهی به عنوان مانعی بزرگ برای رسیدن به اهداف پلید خود:
اگر چه ایمان به همۀ انبیا (ع) همانند ایمان به نبی خاتم(ص) در دین اسلام لازم است، اما ویژگی نبی خاتم (ص) به عنوان آخرین پیامبر آن است که دارای دین کامل و جامع همۀ ادیان الاهی است، دینی که گرد و غبار گذر قرون بر روی آن ننشسته و مورد دستبرد، تغییر و تحریف قرار نگرفته است و نه تنها خود زنده است، بلکه احیاگر همۀ انبیا (ع) و ادیان گذشته است.[27] مستکبران و زور گویان جهان دستورهای قرآن به ویژه آموزه های اجتماعی اسلام؛ مانند امر به معروف و نهی از منکر و برچیدن بساط ظلم و ستم و برقراری عدالت جهانی را مانعی بزرگ بر سر راه قلدری و زور گویی خود می بینند؛ از این رو در صدد هستند این دین را نیز از صحنه زندگانی بشر – دست کم حیات اجتماعی او – دور سازند و تبدیل به دینی بی روح کنند تا مزاحم فساد آنان نگردد.
راههای مقابله با اهانت به مقدسات
متأسفانه هر از چند گاهی شاهد تهاجم فرهنگی غرب در قالب توهین به مقدسات اسلامی هستیم. توهین به قرآن و اسلام و پیام آور آن، اهانت به دستورات اسلامی و بزرگان جهان اسلام از مصادیق و نمونه های بارز این توهینها است. این اهانت ها با ابزارهای گوناگونی مانند کتاب، روزنامه و نشریات، فیلم، سخنرانی و کاریکاتور انجام می گیرد و با توجه به رسانه های وسیع و فراگیری که در اختیار دارند تهاجمی سازمان یافته و همه جانبه را بر ضد اسلام و مسلمانان انجام می دهند. غرب در این برنامه ها می کوشد اسلام را دین تروریستی و تروریست پرور، خشونت طلب، مخالف آزادی، استبداد خواه و بی منطق معرفی کند تا در سایۀ این اتهامات ناحقٌ به اهداف شوم خود دست یابد، در حالی که همین توهین ها و اهانت های بی شرمانه و غیر انسانی دلیل بر بی منطقی گویندگان آن و خشونت طلبی های آنان است.
هر مسلمانی با توجه به این که یک مسلمان متعهد است رسالتی بر عهدۀ او قرار دارد که باید با مهاجمان فرهنگی مقابله کند و اولین شرط برای مقابله با آنها فراگیری راه یا راه های مقابله با ایشان است که ما در این جا به راه های مقابله با این گونه هجمه ها اشاره می نماییم:
1.انسجام و همبستگی گروهها و مذاهب مختلف اسلامی:
انسجام و همبستگی گروهها و مذاهب مختلف اسلامی و داشتن موضع واحد و يكپارچه، توهین کنندگان را از رسیدن به اهداف خود ناکام می گذارد. به ویژه بزرگان و اندیشمندان جهان اسلام چون رهبری فکری جوامع خود را بر عهده دارند، باید از هرگونه اظهار نظری که بر اختلافات دامن بزند، خودداری کنند.
2.زدودن خرافات از میان جامعه مسلمانان:
دشمنان برخی از خرافات و مطالب سست و ضعیفی که بعضاً توسط ناآگاهان یا دشمنان آگاه در منابع اسلامی یا در بین مسلمانان وارد شده است را دست مایه چنین اهانت هایی قرار داده اند؛ از این رو تهذیب و پاکسازی منابع اسلامی و رفتار خود مسلمانان ضرورت دارد. دشمنان اسلام کوچکترین ضعف را آن قدر بزرگ می کنند تا آن را جلوی دید و قضاوت دیگران قرار دهند؛ بنابراین پیش از آن که نامحرمان از عیوب و نواقص ما آگاه شوند خود باید پیشقدم شده این ضعف ها و انحرافات را از بین ببریم.
3.مطالعه بیشتر برای آشنایی با فرهنگ اسلامی:
عدم آشنایی مسلمانان با فرهنگ اسلامی زمینه را برای معرفی نادرست اسلام از سوی غربیان هموار می کند.
4-گفت و گوی ادیان:
گفتوگوی اديان، بهبود روابط مسلمانان و غيرمسلمانان و زندگی مسالمت آميز از مؤثرترين مؤلفههای ممانعت از هتک حرمت مقدسات اديان است. گفت و گوی ادیان به خصوص ادیان توحیدی می تواند نقش مؤثری در برقراری صلح و شناخت صحیح پیروان ادیان مختلف نسبت به دین همدیگر داشته باشد، در نتیجه جلوی بسیاری از پیش داوری ها و سوء استفاده فرصت طلبان گرفته شود.
5-استفاده از ابزارهای گوناگون برای معرفی اسلام ناب:
ضعف و ناتوانی مسلمانان در ارايه تعاليم صحيح به جهانیان زمينهساز توهين به مقدسات اسلامی شدهاست. متأسفانه بسیاری از مسلمانان که در محیط های غیر اسلامی زندگی می کنند، آداب و رسوم دین خود را از طریق مستشرقان و اسلام شناسان غربی می شناسند. روشن است که آنها آن گونه که باید، نمی توانند و نمی خواهند اسلام را به مسلمانان بشناسانند. از این رو مسلمانان باید خود را مجهز به ابزارهای گوناگون کنند و با تولیدات فرهنگی و رسانه ای وارد جهان ارتباطات گردند.
در صورتی که مسلمانان و دیگر مردم جهان آگاه شوند این گونه اهانت ها نه تنها ضرری برای اسلام و جامعه اسلامی ندارد که باعث شکست هر چه بیشتر دشمنان و اهانت کنندگان خواهد شد.
استحالۀ فرهنگی
فرهنگ هر ملتی دژ حیات آن مردم و جامعه است که بر فراز قله هستی یک ملت بنا می شود، فرهنگ ماندگارترین وجه زندگی بشر است.
منظور از استحاله فرهنگی؛ تلاش دشمنان یک ملت برای گرفتن اعتقادات و ارزش های مردم آن جامعه است. مردمی که با پشتوانه اعتقادات دینی و ملی خود سرمایه عظیمی از فرهنگ و دست آوردهای فرهنگی را با خود دارند. این فرهنگ که بر اساس اعتقادات دینی مردم شکل گرفته و باعث ترقی و تعالی آنها شده و می شود، دشمن تلاش می کند تا به شیوه های گوناگون، به جنگ فرهنگی آنان رفته و فرهنگ آنان را مورد هجوم قرار داده، و با تغییر فرهنگ آنان آن ملت را از پای در آورد، فرهنگ آنان را که در واقع هویت آن ملت است از آنها گرفته و فرهنگ دل خواه خود را جایگزین آن می کند در نتیجه مردم بی هویت شده فرهنگی وارداتی جایگزین آن خواهد شد و در واقع نوعی برانداری است که وابستگی های دیگر را به دنبال دارد.
[1] صاحبی، محمد جواد، مناسبات دين و فرهنگ در جامعه ايران (مجموعه مقالات)، ج 1، ص 60، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، 1384ش.
[2] معین، محمد، فرهنگ معین، ج 2، واژۀ فرهنگ.
[3] حسینی دشتی، سید مصطفی، معارف و معاریف، ج 8، واژۀ فرهنگ.
[4] سعیدیان، عبدالحسین، دائرة المعارف نو، ج 4، واژۀ فرهنگ.
[5] همان، ج 2، ص 153.
[6] نقل از صاحبی، محمد جواد، مناسبات دين و فرهنگ در جامعه ايران ، ج 1، ص 61 و 62.
[7] همان، ج 2، ص 154.
[8] كاشفى، محمد رضا، دين و فرهنگ، به نقل از صاحبی، محمد جواد، مناسبات دين و فرهنگ، ج 1، ص 177، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، 1384ش.
[9] صاحبی، محمد جواد، مناسبات دين و فرهنگ در جامعه ايران (مجموعه مقالات)، ج 2، ص 154، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، 1384ش.
[10] جامعه و فرهنگ، ج 1، ص 432.
[11] نیاز به مستند سازی دارد.
[12] نیاز به مستند سازی دارد.
[13] نیاز به مستند سازی دارد.
[14] ر.ك: مهدى، هادوى تهرانى، باورها و پرسشها، ص 58 – 45، مؤسسه فرهنگی خانه خرد، قم، چاپ اول، 1382ش.
[15] كاشفى، محمد رضا، دين و فرهنگ، به نقل از صاحبی، محمد جواد، مناسبات دين و فرهنگ در جامعه ايران (مجموعه مقالات)، ج 1، ص 177، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، 1384ش.
[16] مناسبات دين و فرهنگ، ج 1، ص 179.
[17] نک: نمايه دین و فرهنگ، سؤال 250 (سایت اسلام کوئست: 1974).
[18] .”اى مردم، ما شما را از نرى و مادهاى بيافريديم. و شما را جماعت ها و قبيلهها كرديم تا يک ديگر را بشناسيد. هر آينه گرامىترين شما نزد خدا، پرهيزگارترين شما است. خدا دانا و كاردان است. ” حجرات، 13.
[19]. حقى بروسوى، اسماعيل، روح البيان” ج 9، ص 90، دارالفكر، بيروت، بى تا؛ قرطبى، محمد بن احمد، الجامع لأحكام القرآن، ج 9، ص 6160، انتشارات ناصر خسرو، چاپ اول، تهران، 1364 ش.
[20]. الجامع لأحكام القرآن، ج 9، ص 6161.
[21]. همان، ص 6162.
[22]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج22، ص 198 – 203، دار الكتب الإسلامية، چاپ اول، تهران، 1374 ش.
[23]. حجرات، 13.
[24] معمولا در این گونه موارد دشمنان با اتهام های واهی سعی می کنند ارزش های ما را بی اعتبار یا کم اعتبار نمایند در این زمینه ر.ک: مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج21، ص 409، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ اول ، 1374 ش.
[25] برای اطلاع بیشتر در این رابطه ر.ک: مدرسی، محمد تقی، تفسير هدايت، ج 17، ص 34، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، مشهد، چاپ اول، 1377 ش.
[26]. توبه، 32.