کپی شد
فرق خلیفه و امام
“امام” در لغت به معنای قائد و پیشوا است و امامت به معنای پیشوایی و رهبری است، اما در اصطلاح علم کلام، متکلمان برای امامت تعاریف مختلفی ذکر کرده اند و اکثراً آن را به معنای ریاست و رهبری عمومی جامعه در زمینۀ امور دینی و دنیوی دانسته اند؛ بنابراین، امام یعنی پیشوا و رهبری که گفتار و رفتار او الگوی دیگران باشد و مسئولیت رهبری جامعه را بر عهده بگیرد، خواه رهبری او به عنوان جانشینی از جانب پیامبر باشد یا اصالتاً دارای این مقام گردد.
واژه “امام” در قرآن دارای یک معنای وسیع و گسترده ای است که بسیاری از پیامبران، زیر پوشش آن قرار گرفته اند. به گفتۀ ابن منظور، پیامبر اسلام (ص) “امام الائمه”[1] است؛ زیرا عالی ترین مقام و موقعیت رهبری را دارا است و رهبری او از اصالت خاص برخوردار است و جانشین کسی نیست. در حالی که در مسئلۀ خلافت، موضوع رهبری، شکل و قیافۀ دیگری دارد و رهبری به عنوان جانشینی از پیامبر صورت می گیرد؛ از این جهت، برخی از دانشمندان در تعریف امامت، تعبیر “خلافة عن الرسول” را گنجانده اند.
“خلیفه” در لغت به معنای جانشین و قائم مقام شخص آمده است؛ که در واقع، معنای نیابت از آن استفاده می شود؛ به عنوان مثال: پیامبر اکرم (ص) دربارۀ خلفا و جانشینان خود فرموده اند: “امامان بعد از من دوازده نفرند که اولین آنها علی بن ابی طالب (ع) و آخرین آنها حضرت (مهدی) القائم (ع) است. اینها خلیفه، وصی و اولیای من و حجت های خدا بر امتم بعد از من هستند”.[2] ایشان امامان معصوم (ع) را به صورت خاص به عنوان جانشین خود معرفی می کنند. همچنین در حدیثی دیگر فرمودند: “پروردگارا خلفای مرا مورد رحمت قرار بده، به آن حضرت عرض شد: خلفای شما چه کسانی هستند؟ حضرت فرمودند: آن کسانی که بعد از من می آیند و حدیث و سنت مرا روایت می کنند”.[3] با توجه به روایت اخیر، که جانشینان آن حضرت به صورت عام معرفی شده اند، منظور از راویان احادیث و سنت پیامبر (ص)، فقهای زمان غیبت هستند؛ لذا خلیفۀ پیامبر (ص) به کسی گفته می شود که بعد از پیامبر و در غیاب او وظایف ایشان، به استثنای آوردن شریعت را برعهده دارد.
ناگفته نماند، این دو واژه (امامت و خلافت) هر چند به صورت دو لفظ مترادف به کار می روند، اما به نظر می رسد دارای معانی مختلفی باشند؛ زیرا در تحقق معنای امامت، پیشوایی شرط است. امام باید بدانچه می گوید عمل کند و چه در گفتار و چه در کردار، مردم را رهبری کند؛ ولی در تحقق معنای لغوی خلافت همین مقدار کافی است که شخص به عنوان خلیفه برای جانشینی پیامبر (ص) تعیین شده باشد و در غیاب او کارهای وی را انجام دهد. حتی اگر خلیفه مطابق گفتارش عمل نکند، باز هم از حیث لغت می توان او را خلیفه نامید.
بنابراین، امامت و خلافت مرادف نیستند، چون ممکن است این دو معنا در یک شخص جمع شود؛ مثلاً، وقتی پیامبر (ص) شخص برگزیده و ممتازی را که به احکام و دستورات دین عمل می کند و از جهت عمل پیشوای مردم است؛ مانند حضرت علی (ع)؛ به عنوان جانشین و خلیفۀ خود قرار داده و زمام امور اجتماعی، سیاسی و حفظ و نگهداری دین و قوانین شریعت را بر عهدۀ او قرار می دهد، چنین شخصی به طور واقع هم امام است و هم در مورد به کار بستن قوانین و برنامه های دینی و احکام الاهی خلیفه است.
البته گاهی ممکن است شخصی امام باشد، اما خلیفه نباشد؛ مانند حضرت ابراهیم (ع)، در این جا منظور این نیست که حضرت ابراهیم (ع)، خلیفه و جانشین پیامبر به معنای خاص بود؛ یعنی هم امام باشد و هم خلیفه؛ مانند حضرت علی(ع) که هم امام است و هم خلیفه، امّا خلیفه به معنای خلیفة الله قطعاً بوده، چرا که تمام انبیا (ع) خلیفه و جانشین خدا در روی زمین هستند.
گاهی هم ممکن است خلافت صادق باشد، ولی امامت صادق نباشد؛ یعنی ممکن است شخص خلیفه و جانشین باشد، ولی امام نباشد؛ مثلا اگر پیامبر اکرم (ص) شخصی را جانشین و خلیفه خود قرار داد و یک سلسله کارهای معینی را به او واگذار کرد که در غیاب او آنها را انجام دهد، بر چنین شخصی از جهت لغت می توان خلیفه پیامبر اطلاق کرد، اما امام مطلق و پیشوا در تمام شئون شمرده نمی شود.
همچنین اگر افراد ملت کسی را از بین خودشان انتخاب کردند و یکی از وظائف پیامبر را به وی واگذار نمودند ممکن است طبق عقیدۀ خودشان او را خلیفه بخوانند و از جهت لغوی هم مانعی ندارد، اما امامت مطلق و پیشوایی واقعی بر او صادق نیست.
[1] . ابن منظور، لسان العرب، ج 14، ص 29، واژه ام.
[2] . “الائمة بعدی اثنی عشر اوّلهم علی بن ابی طالب (ع) و آخرهم القائم (ع)، فهم خلفائی و اوصیائی و اولیائی و حجج الله علی امتی بعدی…”، شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 180.
[3] . “اللهم ارحم خلفائی، قیل یا رسول الله؛ و من خلفاءک؟ قال: الذین یأتون من بعدی یروون حدیثی و سنّتی”، همان، ص 420.