searchicon

کپی شد

فرقه های کلامی

از جمله مهم ترین فرقه های کلامی که پدید آمد و تأثیراتی را بر مسلمانان و غیر مسمانان گذاشت، شیعه، معتزله و اشاعره است که به ترتیب به صورت اختصار به آن می پردازیم.

شیعه

شیعه به عنوان یک اقلیت قدرتمند، در طول تاریخ اسلام مطرح بوده است. گرچه اختلافات سیاسی- اعتقادی در آغاز مکتب شیعه پررنگ تر به نظر می رسید، اما بنا به اقتضای زمان، شیعیان تلاش خود را در حیطه های مختلفی گسترش دادند. از اواخر قرن اول هجری به خصوص بعد از واقعه عاشورا که شیعیان به دلیل مشکلات و فشار های سیاسی در مضیقه بودند، تلاش خود را در مباحث علمی زیاد کردند. این نهضت توسط امام محمد باقر (ع) پنجمین امام شیعیان شروع و در زمان امام جعفر صادق (ع) ششمین امام شیعیان به اوج خود برسد.

یکی از مهم ترین اصول تشیع که جزو ممیّزات بین آنان و دیگران است، مسئله امامت می باشد. آنها امامان خود را جانشینان پیامبر (ص) و معصوم می دانستند؛ از این رو، اصول مباحث اعتقادی خود را از آنان گرفته و منش کلامی آنها نیز بر طبق اصولی بوده که از سوی امامان آنها ابلاغ می شده است. شیعیان بیشتر تلاش خود را در مباحث کلامی بر این مبنا می گذاشتند که از عقل و شرع استفاده درست کنند و هیچ کدام را به دلیل دیگری به تعطیلی نکشانند.

معتزله

در اوائل قرن دوم هجری گروه فکری معتزله به وجود آمد.[1] اعتزال به معنای دوری گزیدن و کناره گرفتن است.[2] این گروه همچنین اصحاب توحید و عدل نیز خوانده می شدند.

معتزله گروهی فکری بودند که به ذهنیات گرایش داشتند. آنان با گذشت زمان، رشته افکاری را به وجود آوردند که می توانست با پاره ای از افکار دیگرجمع شود، می توانست معتزلی حنفی، معتزلی زیدی، معتزلی امامی، و حتی معتزلی یهودی باشد.

این گروه جان تازه ای به عقل دادند و در نگاه دیگران به کسانی معروف شدند که عقل را بر همه چیز حتی شرع مقدم می دارند و تنها به عقل دست می آویزند و شرع را به صورت کامل تعطیل می کنند.

اما حقیقت خلاف این است، آنها اگر چه به عقل حجیت بالایی بخشیدند، ولی قرآن و سنت را قبول داشته و در موارد بسیاری بر ظاهرش حمل می نمودند. تفاوت آنها در نوع نگاه آنها بود. آنها شأن کلام الاهی را بالاتر از این می دانستند که خلاف عقل باشد. آنها شرع را در مواقعی قبول می کردند که مخالف با عقل نباشد؛ زیرا این نه تنها موجب تعطیلی مسائل دینی نمی شود، بلکه کمال مسائل شرعی را نشان می دهد. آنها نمی توانستند قبول کنند که آن چه مطلوب الاهی است خلاف عقل می باشد به همین جهت عقل را بیش از پیش مورد توجه قرار دادند. در این باره مطالعه پاسخ های 8864 (سایت اسلام کوئست: 8811) اصول اعتقادات معتزله؛ 8740 (سایت اسلام کوئست: 8689) شکل گیری معتزله، مفید است.

اشاعره

اشعری در سال 260 هجری در بصره متولد شد و در سال 324 یا 330 در بغداد درگذشت. پدر او از طرفداران اهل حدیث بود. بدین جهت اشعری در کودکی با عقاید اهل حدیث خو گرفت، ولی در جوانی به مکتب اعتزال پیوست و تا چهل سالگی با آن مکتب همراه بود. تا این که در سال 300 هجری در مسجد بصره به صورت آشکار از معتزله کناره گرفت و عقاید جدید خود را بیان داشت و بار دیگر به جانبداری از عقاید اهل حدیث قیام کرد.[3]

در این که چرا او از مکتب اعتزال جدا شد، عواملی را ذکر کرده اند که البته هر کدام جای بحث دارد. از جمله علل، این که: عدم توانایی استاد معتزلی اش در حل اشکالات اشعری، روش فکری معتزله و بهای بیش از حد آنها به عقل، ناسازگاری اتکای مطلق به عقل با ایمان به غیب، لزوم به وجود آمدن یک راه میانه در میان مسلمانان برای حل شکافی که بین مسلمانان به وجود آمده بود.[4]

روش کلام اشعری را می توان به صورت خلاصه این گونه بیان داشت:

الف: تمام عقایدی را که سنت  آن را اثبات می کند،باید پذیرفت و در این جهت فرقی میان سنت متواتر با خبر واحد نیست.

ب: ممکن است برای انسان های شایسته نشانه ای باشد که همان کرامت است و این جدای از معجزه می باشد.

ج: اشعری به ظاهر آیاتی که برای خدا ایجاد توهم تشبیه می کند، تمسک می کند، اما از نظر خودش دچار تشبیه نمی شود. چون او قائل است خدا دارای صورت است، اما نه چون صورت بندگان و دارای دست است، اما نه چون دست بندگان.

د: او عقیده دارد که عقایدش همان نظریات امام احمد است و او را پیشوای پیشگام و دانشمند فهیم می داند.[5]

او همچنین قائل بود که تکلیف ما لا یطاق جایز است و بر آن بود که اگر چه کسی قدرتی بر فعل ندارد، اما تکلیف او جایز است.[6]

صعود و نزول اشعری

با افول معتزله، این مکتب اشعری بود که در میان اهل سنت رواج یافت. اشعری گری مقبول متفکرانی افتاد که می خواستند برای راه سنتی شرع، توجیهی متکلّمانه بیابند. یکه تازی اشعریه تا زمان حمله مغول پابرجا بود و بعد از آمدن مغول این مکتب دیگر جایگاه خود در جامعه اسلامی را پیدا نکرد. اگرچه افراد اشعری مسلک هنوز هم وجود دارند، اما قدرت اشعریت در این دو مقطع زمانی قابل مقایسه نیست.


[1] . العمرجی، احمد شوقی، المعتزله فی بغداد و اثرهم فی الحیاه الفکریه و السیاسیه، ص20، مکتبه مدبولی، 2000، قاهره.

[2] . فرهنگ أبجدي عربي- فارسي، ص 93، اعْتَزَلَ- اعْتِزَالًا [عزل‏] الشي‏ءَ و عنهُ: از آن چيز فاصله گرفت «اعْتَزَلَ العَمَلَ»: از آن كار دست كشيد.

[3]. فرمانیان، مهدی، فرق تسنن، اشعریه، ص 483، نشر ادیان، 1386، قم.

[4] . برای اطلاعات بیشتر در این موضوع و بررسی موارد مذکور رجوع شود به فرق تسنن، اشعریه ص 485 – 489.

[5] . ابوزهره، محمد، تاریخ مذاهب اسلامی، ایمانی علیرضا، ص 276، مرکز مطالعات ادیان و مذاهب، 1384، قم.

[6] . مجله کلام اسلامی شماره 46، پیدایی رقبای کلام معتزله، ، ص 111، رضانژاد.