Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

فرشتگان

چیستی ملائکه (فرشتگان)

كلمۀ “ملائكه” جمع ملك- به فتحه لام- به معنای موجوداتى است که مخلوق و واسطۀ بين خدا و بين عالم مشهود هستند.[1]

مَلَك موجودى فراطبيعى است. راه اثبات وجود او يا مراجعه به متون وحى و تعبد است و يا تجربه امدادهاى اين موجود در زندگى ايمانى بندگان (مخلصين از انبياء  و اولياء).

فرشتگان موجودات بسیار شریف و لطیف هستند و دارای ویژگی های نیک فراوانی هستند -که در آیات قرآن بیان شده است- از جمله این که صفات و ویژگی های خاکی و حیوانی در وجود آنان راه ندارد و اساساً آنان هیچ گونه میل و قدرتی بر انجام گناه و معصیت ندارند و به همین دلیل است که از هر گونه گناه و معصیت پاک و مبرّا هستند.

اين موجود فراطبيعى جسم و جسمانى نيست تا از كمّ و كيف آن سخن به ميان آيد و يا قابل تصوير باشد. بله اين موجود گاهى مى تواند به شكل بشرى متمثّل شود و انسان او را به شكل بشر مى بيند در حالى كه واقعاً بشر نيست؛ مثل رؤيت روح توسط مريم (عليها السلام)[2] يا آمدن ملايك به صورت ميهمان بر ابراهيم (عليه السلام)[3] يا لوط[4] و نيز حاضر شدن جبرئيل خدمت رسول اللَّه (صلى الله عليه و آله) به شكل دحيه كلبى، اما همين قدر مى دانيم كه محدوديّت و تكثّر و تنوّع ميان اين ها  مى باشد، البته متناسب با نحوه وجودى خود اين ها، لذا برخى موكّل عذاب در دنيا و برخى موكّل عذاب در برزخ و برخى موكّل عذاب در قيامت هستند. برخى كاتب نامه عمل انسان اند و برخى مدبرات امراند و برخى نازلان وحى، برخى به قلوب الهام مى كنند و برخى حافظ و ياور و معين مؤمنان اند، برخى امیر و فرمانرواى برخى ديگرند و برخى مأمور و فرمانبردار مافوق خود، برخى موكل رزق اند و برخى موكل باران و برخى موكل گرفتن جان ها؛ در اين ميان گروهى هميشه در سجود هستند و گروهى هميشه در ركوع و برخى دايم در حال تسبيح و تحميد و برخى دگر در حول كعبه يا مشاهد مشرفه با مزار مؤمنين در طواف و زيارتند؛ برخى مشغول استغفار و شفاعت براى مؤمنان و شيعيان على (عليه السلام) هستند. و برخى در حال لعن و نفرين بر كفار و مشركان و منافقان و معاندان با آل اللَّه (عليهم السلام)، به گونه اى كه هر يك وظيفه و مقامى معلوم دارند و توان تخطى از وظيفه خود را ندارند و هر آنچه بديشان دستور رسد انجام مى دهند.

تجرد ملائکه

براى تجرّد ملائکه ادله ای ذكر شده كه بعضى از آنها به شرح ذيل است:

الف. در كتب كلامى در بحث نبوت اين مسئله مطرح است كه آيا مقام انبيا افضل از ملائکه است و يا مقام ملائکه از انبيا برتر است؟ كسانى كه قايل به برترى مقام انبيا شده اند به اين دليل تمسك كرده اند كه انبيا، علاوه بر جنبه روحانى و عقل، داراى قوه شهوت و غضب هستند و با كمك عقل و ايمان بر آنها غلبه پيدا مى كنند، اما در ملائکه، قوه اى كه ضد عقل باشد وجود ندارد و در عبادت خود مزاحمى ندارند و روشن است موجودى كه قوه غضب و شهوت ندارد، بايد مجرد باشد، چون موجود زنده و داراى شعور و اختيار، اگر مادى باشد حتماً داراى قوه غضب و شهوت نيز هست.[5]

ب. خلقت فرشتگان و ملايك بدون تغيير و تحوّل بوده و موجوداتى ثابت هستند، چنان كه در بعضى روايات به آن اشاره شده و موجودى كه چنين است مجرد و غير مادى است؛ زيرا يكى از خواص ماده تغيير و دگرگونى است.

ج. از روايات و آيات استفاده مى شود كه ملائکه دايماً در حال عبادت و انجام فرامين الاهى هستند، بدون اين كه خستگى بر آنها عارض شود و معلوم است كه وجود مادى بر اثر انجام كار، دچار خستگى و ناتوانى مى شود.

د. براى ملائکه مقام معلوم و مشخصى است و تكاملى در آنها نيست؛ يعنى همه كمالات را در ابتدا از مبدأ فيض گرفته اند، در حالى كه موجود مادى مثل انسان پيوسته در حال به كمال رسيدن است و انتهايى براى آن نيست.[6] و كمالات را در ابتدا بالقوه دارد كه با مجاهده نفس به فعليت مى رسد، ولى كمالات ملائکه تماماً بالفعل از ابتدا موجود هستند و اين از ويژگى هاى تجرد است.

هـ. ملائکه قابل اشاره حسى نيستند؛ يعنى به ملائکه با حس نمى شود اشاره كرد چه اشاره حسى بالذات، چنان كه در مورد جسم است و چه بالعرض، چنان كه در مورد جسمانيات مانند قوه باصره يا هاضمه است. بنابراين، اشاره حسى از خواص جسم است، پس هر موجودى كه قابل اشاره حسى نباشد مادى نیست.

و. وجودى كه جسمانى باشد، فضا اشغال مى كند و وجود ديگرى نمى تواند در آن جا قرار گيرد، در حالی كه ملائکه، مكان اشغال نمى كنند و دريك مكان محدود، ملائکه بى شمار قرار مى گيرند.

ز. خداوند متعال انبيا را براى استكمال بشر فرستاد، نه براى ملائکه، پس معلوم مى شود كه ملائکه، بر خلاف انسان، كمالات جديدى را به دست نمى آورند، بلكه همه كمالات لايق را از ابتدا دارند، پس حركت و از قوه به فعل رسيدن در آنها وجود ندارد و طبق قاعده فلسفى نتيجه مى گيريم كه ملائکه بايد مجرد باشند؛ زيرا عدم تغيير و تحول با مادى بودن منافات دارد.

 

اقوال مختلف در ماهیت فرشتگان

برخى از علما و دانشمندان مسلمان قايل اند كه ملائکه اجسام لطيف و نورانى هستند و قادرند به اشكال و صورت هاى مختلف متمثل شوند و انبيا و اوصيا، قادر به ديدن آنها مى باشند و قول به تجرد را خلاف ظاهر آيات و اخبار متواتر مى دانند. مانند محقق دوانى در شرح عقايد و شارح مقاصد كه قايل اند ملائکه در علم و قدرت، موجودات كاملى هستند و شب و روز در حال عبادت اند بدون اين كه خستگى بر آنها عارض شود و يا مخالفت امر الاهى كنند.

اما ملائکه نزد فلاسفه، عقول مجرد و نفوس فلكى هستند كه هيچ ارتباطى با اجسام ندارند.[7] فخر رازى در تفسيرش گفته: در ماهيت و حقيقت ملائکه اختلاف است كه اقوال از اين قرار است: ملائکه موجوداتى هستند كه قائم به نفس اند و به دو دسته تقسيم مى شوند، يا متحيزند (جسمانى اند) و يا متحيز نيستند. اما در تحيز ملائکه چند قول است:

1. ملائکه اجسام لطيفى هستند و قادرند به اشكال مختلف درآيند و محل سكونت آنها هم آسمان ها است و اين نظر اكثر مسلمانان است.

2. نظر بت پرستان است كه مى گويند ملائکه همين كواكب اند و بر دو گونه مى باشند. كواكب خوش يمن و سعيد كه ملائکه رحمت و كواكب نحس كه ملائکه عذاب اند.

3. قول اكثر مجوس و ثنويّه اين است كه عالم از دو جز اصلى نور و ظلمت تشكيل شده است. جوهر نور كه ملائکه اند، موجوداتى كريم النفس و نفع رسان به موجودات عالم و جوهر ظلمت، كه شياطين مى‏باشند.

اما كسانى كه مى‏گويند ملائکه متحيّز نيستند و عارى از جسم اند نيز، خود داراى دو قول اند:

1. قول گروهى از نصارا به اين كه ملائکه در حقيقت نفوس ناطقه هستند و ذاتاً مفارق از ماده اند.

2- قول فلاسفه، به اين كه ملائکه جواهر قائم به نفس و مجرد اند كه از جهت ماهيت مخالف نفوس ناطقه انسان مى باشند و از جهت قدرت و علم، اكمل از نفوس انسانى اند و نسبت ملائکه به انسان، مثل نسبت خورشيد به نورهاى ناشى از اوست (مثل منبع نور به نور است) كه آنها دو گروه اند:

1. ملائکه اى كه نسبت آنها به اجرام و افلاك، مثل نسبت نفوس انسانى به بدن است؛ يعنى مدبر افلاك اند.

2. گروه دوم، كه شأن و مقام آنها بالاتر است، مستغرق در تسبيح و عبادت اند و ملائکه مقرب ناميده مى شوند.[8]

بعضى از فلاسفه قسم ديگرى براى ملائکه قايل اند و آن گروهى هستند كه مدبر عالم سفلى مى باشند.[9]

از مجموع ادله و اقوال چنين استفاده مى شود كه ملائکه دو دسته اند:

1. ملائکه مقرب كه دايماً در حال عبادت هستند، بدون اين كه خستگى و فترت و يا معصيت در آنها راهى داشته باشد كه اصطلاحاً به آنها “كرّوبين” مى گويند، داراى تجرد عقلى هستند.

2. ملائکه اى كه تدبير امور عالم را به عهده دارند؛ مثل فرستادن وحى، ميراندن، نعمت دادن، عذاب دادن و امثال اينها که داراى ذات مجرد، به تجرد مثالى اند و مى توانند به اشكال مختلف درآيند. آنها نيز داراى قدرت و كمال و علم اند و آنچه را كه از جانب معبود امر مى شود بدون كم و كاست اجرا مى كنند. اين دسته از ملائکه را انبيا و جانشينان آنها قادر اند مشاهده نمايند و با آنها صحبت كنند. مانند داستان حضرت ابراهيم (ع) و غذا آوردن براى آنها، به گمان اين كه انسان هستند و يا صحبت با لوط پيامبر و عذاب كردن قوم لوط و نيز متمثل شدن جبرئيل (ع) به شكل دحيه كلبى برای پیامبر اسلام(ص).

بال داشتن فرشتگان

در اولین آيۀ شريفه سورۀ فاطر آمده است كه فرشتگان داراى بال هستند، امّا طبق شواهد و قرائن، منظور، بال ظاهرى و مادى نيست و آيه شريفه تأويل برده مى شود، چنان كه موارد ديگرى در قرآن وجود دارد كه تأويل برده مى شود مثل “جاء ربك” كه به دليل مجرد بودن واجب تعالى، منظور آمدن پروردگار نيست، بلكه مراد، “جاء امر ربك” است و يا “الرحمن على العرش استوى”[10] مراد استواى ظاهرى نيست، بلكه منظور از استوا، “استیلا و سلطه” است و مراد از عرش، هستى و عالم خواهد بود؛[11] يعنى واجب تعالى بر تمام هستى و عالم استيلا و احاطه دارد و سراسر عالم تحت سيطره اوست. به علاوه، عروج ملائکه به نزد پروردگار،[12] دليل مجرد بودن ملائکه است و الاّ اگر مادى بودند محلى كه به آن عروج مى كنند، نيز بايد مادى باشد. بنابراين، بال داشتن ملائکه اشاره به مراتب قرب و قدرت آنها دارد.

منابع براى مطالعه بيشتر:

1. ابن سينا، اشارات، نمط ششم، فصل 10- 14.

2. مصباح يزدى، معارف قرآن، ص 283 و 319.

3. فلسفى، محمد تقى، معاد از نظر روح و جسم، ص 75 و 112.

4. مجلسى، بحارالانوار، ج 59.

5. نهج البلاغه، خطبه 91.

6. جعفرى، محمد تقى، تفسير نهج البلاغه، ج 2، ص 16.

7. سهروردى، حكمة الاشراق، القسم الثانى، مقالۀ اول، فصل 4.

8. مصباح يزدى، آموزش فلسفه، ج 2، ص 134، درس 41.

سابقه وجود فرشتگان

بنابر روایات متعدد؛ ملائکه از با سابقه ترین مخلوقاتی هستند که خداوند متعال آنان را آفریده است؛ زیرا در احادیث شیعه آمده است که خلقت ملائکه (فرشتگان) بعد از خلقت انوار و ارواح مقدسه پیامبر اکرم (ص) و ائمه طاهرین (ع) بوده است.[13] و باز بر طبق احادیث متعدد و متواتر اولین مخلوق پروردگار متعال نور حضرت محمد (ص) و ائمه طاهرین (ع) بوده و بعد از آن خداوند آسمان ها و زمین را خلق کرد و سپس ملائکه را آفرید.

جابر بن عبدالله انصاری می گوید از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: به درستی که خداوند من و علی و فاطمه و حسن و حسین و ائمه را از یک نور خلق کرد، پس از آن نور پیروان ما را و… سپس آسمان ها و زمین ها را و ملائکه را آفرید …”.[14]

اهمیت و جایگاه فرشتگان

انسان در عالم مادی به سر می برد و محدود به زمان و مکان است، و با موجودات مادی که دارای ابعاد سه گانه و اعراض نه گانه هستند، حشر و نشر دارد، به همین دلیل، ذهنی آکنده از مفاهیم مادی دارد؛ به طوری که هر معنایی به او ارائه شود، آن را در قالب مادیات و زمان و مکان ریخته، و در محدوده زمان و مکان تصور می کند؛ در حالی که بسیاری از موجودات عالم هستی در این قالب ها نمی گنجند و فراتر از زمان و مکان هستند. از جمله این موجودات ملائکه یا عقولند، این موجودات از دسته مجردات هستند، نه حرکت دارند نه زمان، نه بعد، نه مکان، نه استعداد و نه هیچ یک از ویژگی های موجودات مادی از قبیل رنگ، بو، فعل، انفعال، مزه کیفیت و کمیت و… در عین حال وجودشان محدود است هر چند از شدت وجودی بیشتری نسبت به موجودات مادی برخوردارند؛ البته در میان خود ملائکه نیز مراتبی است که هر موجود تنها از رتبه وجودی خویش برخوردار است.

مجردات به علت شدت وجودی که دارند اسباب این عالم مادی هستند. درک این موضوع شاید در ابتدا برای ما سخت باشد، ولی وقتی با عقل به مسئله می نگریم، هیچ اشکالی در وجود چنین موجوداتی نیست بلکه اگر به دقت فلسفی مسئله را مورد بررسی قرار دهیم، وجود چنین موجوداتی ضروری است.

فلسفه وجودی ملائکه

هر چند فهم دقیق فلسفۀ وجودی اشیاء (حتی موجودات محسوس تا چه رسد به موجودات غیبی) برای بشر کار مشکل بلکه شاید غیر ممکن باشد؛ ولی عقل انسان به صورت کلی براساس آنچه در این جهان محسوس مشاهده کرده می تواند بفهمد خداوند تبارک و تعالی جهان هستی را بر اساس قانون علّت و معلول و رعایت ترتیب میان سلسلۀ علل، خلق نموده است؛ یعنی بر اساس حکمت الاهی -که همان رعایت قانون علت و معلول، و لزوم تناسب و سنخیت میان آنها است- و اراده و خواست خدای متعال، وجود ملائکه و نقش فراوان آنان در جهان هستی، تبیین می گردد.

علاوه می توان گفت از نظر عقل خلقت و علیت بدون رعایت تناسب و سنخیت میان علت و معلول محال است؛ از این رو فلسفۀ مشاء به عقول عشره قائل شده است و… .

در عرفان نیز به اثبات رسیده است که، هویت مطلقۀ خداوند در مقام ظهور، احکام وحدت بر او غلبه دارد و در وحدت ذاتی، مجالی برای اسمای تفصیلی نیست. از طرف دیگر در مظاهر تفصیلی که در عالم خارج ظاهر می شوند، احکام کثرت، غالب بر وحدت است؛ از این رو برای ارتباط آن وحدت ذاتی و کثرات امکانی و سرازیر شدن فیض از عرش به فرش، باید واسطه هایی باشند که احکام کثرت بر  آن ها غلبه نداشته باشد. این واسطه های فیض الاهی، همان فرشتگان الاهی هستند و بر این اساس است که در تبیین فلسفۀ وجودی انسان کامل نیز گفته می شود: فرمان الاهی مقتضی صورتی اعتدالی است که در آن وحدت ذاتی و یا کثرت امکانی بر یک دیگر غلبه نداشته باشد تا بتواند مظهری برای حق از جهت اسمای تفصیلیه و وحدت حقیقیه باشد و آن صورت اعتدال همان انسان کامل است.[15]

به عبارت دیگر؛ برای ایجاد سنخیت و تناسب بین خدایی که از وحدت ذاتی برخوردار است و کثرات امکانی (موجودات مادی) به موجوداتی نیاز است که نقش واسطه را بازی کنند و کثرت محض نداشته باشند و از این جهت این قابلیت پدید آید که فیض از عرش به فرش سرازیر گردد.

صدر المتألهین در این زمینه می گوید: “ذات متعالی خداوند برتر از آن است که بی واسطه، فاعلِ فعلِ جزئیِ متغیّر باشد. و هر کس چنین نسبتی به خداوند دهد، یا حقیقت ربوبیت و معنای الاهیت را نشناخته «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِه».[16] و یا به معنای فاعلیت و تأثیر آگاهی پیدا نکرده است و نمی داند که وجود هر معلولی نسبت به فاعل قریب او مانند وجود اشعه و روشنائی نسبت به روشنائی بخش، و کلام نسبت به متکلّم است، نه مثل وجود ساختمان نسبت به بَنّا. و هر کس که در علم و حکمت الاهی که برتر از علوم طبیعی است ثابت قدم و استوار باشد شکی ندارد که همۀ موجودات -بدون دخالت زمان و مکان- فعل خداوند هستند؛ ولی با تسخیر نیروها و نفوس و طبایع. خداوند زنده کننده و میراننده و روزی دهنده و هدایت گر و گمراه کننده است، ولی مباشر و واسطۀ برای زنده کردن، فرشته ای است که اسم او اسرافیل است؛ و برای میراندن فرشته ای است که اسم او عزرائیل است که ارواح را از بدن ها و بدن ها را از غذاها و غذاها را از خاک می ستاند؛ و برای روزی فرشته ای است که اسم او میکائیل است که مقدار و وزن غذاها را می داند؛ و برای هدایت فرشته ای است که اسم او جبرئیل است؛ و … برای هر یک از این فرشتگان یاران و لشکریانی است از نیروهایی که مسخر دستورات خداوند اند؛ و همچنین نسبت به بقیۀ افعال خداوند سبحان. و اگر خداوند خود فاعل مستقیم و مباشر برای هر کار پست می بود، باید ایجاد و خلقت این واسطه هایی که به دستور او به سوی خلق نازل می شوند، بیهوده و عبث باشد؛ خداوند برتر از آن است که در مملکت خود موجودی بیهوده و بیکار بیافریند.[17]

استاد حسن زادۀ آملی در کتاب هزار و یک نکته می گوید: از قوای هستی مطلقا تعبیر به ملائکه می شود. و از فیض کاشانی در علم الیقین[18] نقل می کند که وی معتقد است هیچ چیزی در این جهان نیست مگر این که برای او در جهان دیگر نیرو و قوۀ روحانی است که از او در زبان شریعت به ملائکه نام می برند.[19]

فرشتگان در قرآن

قرآن کریم ابعاد مختلفی از وجود فرشتگان را مورد بحث قرار داده است که در این جا به چند نمونه از آن می پردازیم:[20]

الف. ماهیت فرشتگان: در قرآن کریم، سخن صریحی دربارۀ ماهیت و چیستی فرشتگان نیامده است. آنچه مسلم است، فرشتگان ماهیتی مغایر با انسان و دیگر مخلوقات ذی شعور (جن و حیوانات) دارند؛ اما این مسئله که ماهیت آنها چیست، مورد اختلاف است. گروهی از دانشمندان مسلمان، فرشتگان را موجوداتی مجرد و غیرمادی می دانند و گروهی دیگر، آنان را دارای جسم لطیف – که با جسم غیرلطیف که دارای ابعاد سه گانه و وزن و حجم و نیز قابل ادراک حسی است، تفاوت دارد – به شمار می آورند. با این حال، هر دو گروه، بر این مطلب اتفاق نظر دارند که فرشتگان به کمند حواس ظاهری بشر در نمی آیند و قابل ادراک حسی نیستند.[21]

ب. رسالت الهی: گروهی از فرشتگان از جانب خداوند رسالتی دارند: «الله یصطفی من الملائکة رسلاً؛ خداوند از میان فرشتگان رسولانی بر می گزیند.»[22]

با توجه به نقشی که فرشتگان، به اذن خداوند، در تدبیر امور عالم دارند، می توان گفت که رسالت آنان شامل دو بخش است: رسالت تکوینی که به وساطت آنان در تدبیر امور عالم و انجام فرامین الاهی مربوط می شود و رسالت تشریعی که به میانجی بودن آنان در نزول وحی به پیامبران باز می گردد.

ج. کارهای فرشتگان: قرآن کریم کارهای فراوانی را برای فرشتگان برشمرده است.[23] وساطت در نزول وحی و ابلاغ پیام الاهی به پیامبران،[24] تدبیر امور عالم و وساطت در وصول فیض الاهی به مخلوقات،[25] استغفار و شفاعت برای مؤمنان[26] و امداد آنان،[27] لعن کافران،[28] ثبت اعمال بندگان[29] و قبض روح آنان در هنگام مرگ[30] از جمله مأموریت های الاهی است که فرشتگان آنها را اجرا می کنند. فرشتگان در عالم برزخ[31] و آخرت نیز حضور دارند؛ گروهی از آنان در بهشت مستقر هستند[32] و گروهی نیز نگاهبان دوزخ و دوزخیان اند.[33]

افزون بر آنچه یاد شد، فرشتگان همواره به عبادت و تقدیس و تسبیح خداوند اشتغال دارند و هیچ گاه از این عمل فراغت نمی یابند و به کاری دیگر نمی پردازند. قرآن کریم در این رابطه می فرماید: و آنان که نزد او هستند (یعنی فرشتگان) از پرستش او نه سرپیچی می کنند و نه خسته می شوند. شبانه روز (و همواره خدای را) تسبیح می گویند و (در این کار) سستی نمی ورزند.[34]

د. اصناف و مراتب فرشتگان: با توجه به آنچه گفته شد، می توان فرشتگان را بر حسب مأموریت های گوناگونی که دارند، به گروه های مختلفی تقسیم کرد. این نکته که آیا اصناف مختلف فرشتگان اختلاف نوعی دارند، و یا این که در نوع و ماهیت تفاوتی با یک دیگر ندارند، بر ما پوشیده است. از مجموعۀ آیات و روایات این مقدار بر می آید که فرشتگان مراتب و مدارج مختلفی دارند و گروهی در زمرۀ کارگزاران گروه دیگر به شمار می آیند. قرآن بر این مطلب گواهی می دهد که هر یک از فرشتگان از جایگاه و رتبۀ خاصی برخوردار است: «و هیچ یک از ما (فرشتگان) نیست مگر این که برای او (مقام و) مرتبه ای معین است».[35]

هم چنین، از پاره ای آیات روشن می شود که گروهی از فرشتگان، کارگزاران فرشتۀ وحی (جبرائیل) و فرمان بردار اویند.[36] و فرشتۀ قبض روح (عزرائیل) نیز مأمورانی از میان دیگر فرشتگان دارد.[37]

منابع و مآخذ بحث فرشتگان در قرآن کریم به شرح زیر می باشد.

فاطر، 1؛ صافات، 164؛ تكوير، 21؛ سجده، 5 و 12؛ انعام، 62؛ نحل، 2 و 102؛ بقره، 97؛ عبس، 16؛ معارج، 4؛ حجر، 21؛ حج، 22؛ نازعات، 5؛ تحريم، 6؛ ذاريات، 4؛ مؤمن، 7؛ نجم، 26؛ انبياء، 28 و 103؛ بقره، 161 و 33 – 30 و 248؛ آل عمران، 39 و 125 – 124؛ تحريم، 4؛ مريم، 7 و 19 – 16؛ زمر، 73؛ مدثر، 30؛ زخرف، 77.

صفات فرشتگان در آیات

فرشتگان موجوداتى هستند كه خداوند در موردشان بهترين توصيفات را در قرآن مجيد آورده است، در این جا به چند نمونه از آن در قرآن اشاره می کنیم:

1. فرشتگان موجوداتى عاقل و با شعور و بندگان گرامى خدا هستند.[38]

2. آنها سر بر فرمان خدا دارند و هرگز معصيت او نمى‏كنند.[39]

3. آنها پيوسته مشغول تسبيح و تقديس خداوند هستند: ” فرشتگان تسبيح و حمد پروردگار خود را به جا مى‏آورند و براى كسانى كه در زمين هستند استغفار مى‏كنند”.[40]

4. فرشتگان بدون استثنا به خاطر آفرينش آدم به سجده افتادند و آدم معلم آنها گشت.[41] این امر بیان گر این است که انسان به حسب استعداد تكامل، از آنها برتر و والاتر است.

5. آنها نه غذا مى‏خورند و نه آب مى‏نوشند و نه ازدواج دارند، چنان كه در حديثى از امام صادق (ع) مى‏خوانيم: “فرشتگان غذا نمى‏خورند و آب نمى‏نوشند و ازدواج نمى‏كنند، بلكه با نسيم عرش الاهى زنده‏اند”.[42]

6. آنها نه خواب دارند نه سستى و غفلت؛ چنان كه على (ع) در حديثى چنين مى‏فرمايد: “در آنها نه سستى است، و نه غفلت، و نه عصيان … خواب بر آنها چيره نمى‏گردد و عقل آنان گرفتار سهو و نسيان نمى‏شود، بدن آنان به سستى نمى‏گرايد، و در صلب پدران و رحم مادران قرار نمى‏گيرند”.[43]

7. آنها مقامات مختلف و مراتب متفاوت دارند، بعضى هميشه در ركوع اند و بعضى هميشه در سجود.

8. هر يك از ما مقام معلومى دارد، ما همواره صف كشيده منتظر فرمان او هستيم و پيوسته تسبيح او مى‏گوئيم”.[44]،[45]

آرى تفاوت فرشتگان و شيطان در جريان خلقت و سجده بر آدم (عليه السلام) هويدا مى شود؛ زيرا فرشتگان با جان و دل دريافتند كه علم اسماء را نمى دانند؛ يعنى فهميدند كه چيزهايى را نفهميده اند، اما شيطان با عناد و استكبارى كه داشت مى انديشيد همه چيز را مى داند و هرگز نفهميد كه سجده بر آدم به جهت علومى است كه از سوى خدا بر حضرت آدم (عليه السلام) افاضه شده و ذهن تاريك او را هيچ راهى بر يافتن آن علوم نيست! يعنى كبر و غرورش مانع از فهميدن او شد و سرانجام مانع از سجده كردنش! زيرا اباى او از سجده نيز، اباى استكبارى بود نه اين كه طاقت يا توان سجده را نداشته باشد!

با اين توضيحات روشن مى شود كه چون فرشته، معصوم محض مى باشد، گناه در او راه ندارد. وقتى گناه راه نداشت، پس تمام كارهايش اطاعت محض پروردگار است. اگر اطاعت براى موجودى واجب و ضرورى شد پس كفر و استكبار و معصيت از او ممتنع است.

فرشتگان در روایات

در این نوشتار به برخی از فرمایشات ائمه معصومین (ع) در مورد ملائکه اشاره می کنیم:

امير المؤمنين علی (ع) در باره خلقت ملائكه فرموده: خدايا ملائكه را بيافريدى، و در آسمانت جاى دادى، ملائكه اى كه نه در آنان سستى هست و نه غفلت، و نه در ايشان‏؛ معصيت مفهوم دارد. آرى آنان داناترين خلق تو به تو و ترسنده ترين خلق تو از تو، و مقرب ترين خلق تو به تو و عامل ترين خلق تو به فرمان تو هستند، نه خواب بر ديدگان ايشان مسلط مى شود، و نه سهو عقول، و نه خستگى بدنها، ايشان نه در پشت پدران جاى مى گيرند، و نه در رحم مادران، و نه خلقتشان از ماء مهين است، بلكه تو اى خدا؛ ايشان را به نوعى ديگر ايجاد كرده اى، و در آسمان هايت منزل دادى، و با جاى دادنت در جوار خود اكرامشان كرده اى، و بر وحى خود امين ساختى، و آفات را از ايشان دور كردى، و از بلاها محافظتشان فرمودى و… .[46]

– امام صادق (ع) می فرمایند: خداى عز و جل ملائكه را از نور آفريده است.[47]

– همچنین در تفسير قمى آمده که امام صادق (ع) فرمودند: ملائكه آب و طعام نمى خورند، و ازدواج ندارند، و تنها با نسيم عرش، زنده اند، و براى خداى عز و جل فرشتگانى است كه تا روز قيامت يكسره در ركوع اند، و براى او فرشتگانى ديگر است كه تا روز قيامت يكسره در سجده اند.[48]

– امام باقر (ع) فرمود: خداى عز و جل اسرافيل و جبرئيل و ميكائيل را از يک تسبيح آفريد، و برايشان گوش و چشم و تيزى عقل و سرعت فهم قرار داد.[49]

– امام عسكری (ع) می ‏فرمايد: “فرشتگان خدا به كمك الطاف الاهی از كفر و امور ناپسند، معصوم و در امان هستند”.[50]

– از كتاب توحيد حكايت شده، كه وى به سند خود از ابى حيان تيمى، از پدرش از امير المؤمنين (ع) روايت كرده، كه فرمود: احدى از مردم نيست مگر آن كه با او چند فرشته است، كه وى را از اين كه در چاهى سقوط كند، و يا ديوارى به رويش فرو ريزد، و يا ناملايمى به او برسد، حفظ مى كنند، و اين مراقبت را در طول عمر او ادامه مى دهند تا اجلش فرا رسد.[51]

برخی روایات نیز گویای آن هستند که در میان فرشتگان، جبرائیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل از جایگاه ویژه و بلندی برخوردارند.

نتیجه این که از نظر آیات و روایات یقینی است که، ملائکه موجوداتی هستند که به اذن خداوند در جهان هستی تأثیر گذار هستند.

عصمت فرشتگان

عصمت در لغت به معنای نگه داشتن و مانع شدن است و در اصطلاح به حالت و ملکۀ نفسانی می گویند که انسان را از گناه و یا حتی خطا و اشتباه منع می کند.[52]

بنابراین، مقام عصمت يک ملکۀ نفسانی و حالت تقواى الاهى است كه به امداد پروردگار در پيامبران و امامان ايجاد مى شود. البته، اين حالت، بدان معنا نیست كه آنها نتوانند گناه كنند، بلكه صاحبان این ملکۀ نفسانی با این که دسترسی به گناه داشته و قدرت بر انجام آن نیز دارند با اختيار و انتخاب خود از گناه چشم مى پوشند و هرگز مرتکب معصیتی نمی شوند.

درست همانند يک طبيب بسيار آگاه كه يک مادۀ بسيار سمى خطرناکی را كه به خطرات آن آگاه است، هرگز نمى‏خورد، با اين كه قدرت بر اين كار دارد، اما آگاهی ها و مبادى فكرى و روحى او سبب مى شود كه با ميل و ارادۀ خود از اين كار چشم بپوشد.

ملائكه و فرشتگان موجودات بسیار شریف و لطیف هستند که از هر گونه گناه و معصیت پاک و مبرّا هستند. قرآن مقام آنان را بسیار گرامی داشته، حتى ايمان به ملائكه را در رديف ايمان به خدا و انبيا و كتاب های آسمانى قرار داده است.[53]

قرآن مجید می فرماید: “جاعل الملائكة رسلاً”؛[54] خداوند ملايكه را رسولانى قرار داد. و مى دانيم كه كفر و عصيان بر رسول خدا جايز نيست.

بايد توجه داشت که عصمت موهبت ويژه اى است كه خداوند به خاطر مسئوليت سنگين رهبرى به پيغمبران و امامان (ع) داده است. بنابراين، عصمت امتيازى است كه بهرۀ آن عايد همگان مى‏شود.[55]

با توجه به معنا و حقیقت عصمت باید گفت: اگر چه فرشتگان از هر گونه گناه و معصیت پاک و مبرّا هستند، اما آنان دارای مقام عصمت (به معنایی که در پيغمبران و امامان (ع) وجود دارد) نیستند.

بله اگر در معنای عصمت توسعه داده شود و آن را به معنای عدم ارتکاب گناه به هر دلیل که باشد اعم از عدم توانایی بر انجام گناه بدانیم فرشتگان نیز معصوم اند؛ زیرا در آنها هیچ گونه میل و کششی نسبت به گناه و ارتکاب آن وجود ندارد و همیشه در حال تسبیح و تقدیس پروردگار خویش و امتثال دستورات او هستند.

البته همۀ ملائکه در یک سطح و درجه نیستند، بلکه دارای مراتبی هستند. قرآن مجید می فرماید: و هیچ یک از ما نیست جز آن که مقام معلومی دارد.[56]

بعضی از آنها مانند جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل، از ملائکه مقرب درگاه الاهی هستند و درجات شان بسیار عالی است که حکما و فلاسفه از آنها به عنوان “رؤوس الملائکه” تعبیر می کنند و بعضی دیگر در درجات پائین تری قرار دارند و هر یک وظیفۀ خاصی برعهده دارند. حضرت علی (ع) درجات و وظایف ملائکه را این گونه بیان می کند: “بعضی از آنها امین وحی پروردگار به سوی پیامبران هستند و برخی نگهبانان بندگان خدا و برخی دربان بهشت او هستند…”.[57]

داستان فطرس ملک

روایاتی که دربارۀ تخلف بعضی از ملائکه از فرمان الاهی و احیاناً تنبیه و مجازات آنها وارد شده است، نظیر روایت “فطرس”، چندان قطعی نیست و همۀ علمای اسلام چنین روایاتی را نپذیرفته اند. برخی از آنان معتقدند: جریان فطرس به اثبات نیاز دارد؛ زیرا فطرس واژه ای یونانی است و در دعای سوم شعبان هم فرشته خوانده نشده است. بلکه به این صورت آمده “و عاذ فطرس بمهده”؛ فطرس به گهوارۀ امام حسین (ع) پناه برد. از سوی دیگر سند این دعا هم باید تحقیق شود و میزان اعتبارش به دست آید… .[58]

عده ای دیگر منکر معصیت فرشتگان و تنبیه آنها هستند و می گویند: روایت عصیان فطرس، با آیۀ شریفۀ: “عِبادٌ مُکْرَمُونَ”[59] و آیۀ: “آنها دستورات الاهی را معصیت نمی کنند و آنچه را که امر شده اند انجام می دهند”،[60] منافات دارد.

بنابراین، در نگاه این گروه عصیان فرشتگان پذیرفته نیست.

از سوی دیگر علمای شیعه با فرض صحت چنین روایاتی، احتمالاتی را مطرح کرده اند:

1. بعضی از مفسران گفته اند: مجازات و تنبیه ملائکه در اثر “ترک اَولی” بوده است، نه گناه و معصیت. منظور از ترک اولی، این است که آنها در اجرای دستورات الاهی عملی را که دارای اولویت بیشتری بوده رها کرده اند و به سوی عمل کم اولویت رفته اند، یا انجام عمل را در وقتی و شرایطی که اولویت بیشتری داشته است، رها کرده و در شرایط و وقت دیگری به جا آورده اند و به همین جهت مجازات و تنبیه شده اند.[61]

2. عده ای برای حل مشکل عصیان و تنبیه فرشتگان، احتمال داده اند که این قبیل روایات مربوط به دسته ای از ملائکه باشد که شبیه به انسان هستند. می گوید: بعضی از ملائکه را در اخبار و احادیث “ملائکۀ زمینی” می گویند، آنها موجوداتی هستند نامرئی، اما شاید خیلی به انسان شبیه اند؛ یعنی تکلیف می پذیرند و احیاناً تمرّد می کنند. حقیقت اینها بر ما روشن نیست، حتی در بعضی از اخبار آمده است که بعضی از ملائکه از عنصرهای این عالم آفریده شده اند.[62]

3. بعضی هم معتقدند چنانچه درستی سند و فرشته بودن فطرس، هر دو اثبات شود، این امر با آیۀ “لا یَعْصُونَ اللّهَ”،[63] منافاتی ندارد؛ زیرا فرشتگان یکسان نیستند. فرشتگان حامل عرش، حامل وحی مقامی والا دارند: “وَ ما مِنّا إِلاّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ”.[64] فرشتگان حامل وحی معصوم اند و تکامل هم ندارند. دلیلی نداریم که تمام فرشته ها از یک سنخ باشند و فرشته ای همانند انسان که دارای نفس مستکمله باشد، نداشته باشیم!. پس امکان دارد که فطرس از فرشتگان زمینی به شمار آید و با فرشتگان آسمانی یا اخروی تفاوت داشته باشد.[65]

با توجه به آنچه در کلام حضرت علی (ع) در توصیف و ویژگی های فرشتگان بیان شد، اگر این کلام را وصف -فرشته بما هو فرشته- گرفتیم و گفتیم حضرت در مقام بیان توصیف تمام فرشته ها هستند، در این صورت باید نازل ترین درجۀ فرشتگان هم دارای آن ویژگی ها باشند؛ لذا معصیت در حق آنها تصور ندارد، مگر به نحو ترک اولی و گناه منزلتی.[66]اما اگر گفتیم که حضرت در مقام بیان توصیف فرشتگان خاصی بوده است و شاهد ما روایات دیگر این باب است، باید به یکی از دو توجیهی که در بالا بدان اشاره شد، روی بیاوریم.

به هر حال چون فرشتگان موجوداتی غیر مادی هستند، شناخت و آگاهی دقیق از آنها، تنها از راه آیات و روایات ممکن است و به هر روایتی نیز نمی توان تمسک کرد. بلکه باید روایات از نظر سند و دلالت کاملاً مورد اعتماد باشند و تا به چنین روایتی دست نیافتیم، مرجع ما تنها آیات قرآن است.

ماجرای فرشتۀ هاروت و ماروت

از احاديث چنين بر مى آيد كه در زمان سليمان پيامبر (ع) گروهى در كشور او به عمل سحر و جادوگرى پرداختند. سليمان دستور داد تمام نوشته ها و اوراق آنها را جمع آورى كرده، در محل مخصوصی نگه دارى كنند. اين نگه دارى شايد به خاطر آن بوده كه مطالب مفيدى براى دفع سحر ساحران در ميان آنها وجود داشته است.

پس از وفات حضرت سليمان، گروهى آنها را بيرون آورده و شروع به اشاعه و تعليم سحر كردند، بعضى از اين موقعيت استفاده كرده و گفتند سليمان اصلاً پيامبر نبوده، بلكه به كمک همين سحر و جادوگری ها بر كشورش مسلّط شد و امور خارق العاده انجام مى داد!

گروهى از بنى اسرائيل هم از آنها تبعيت كردند و سخت به جادوگرى دل بستند، تا آن جا كه دست از تورات نيز برداشتند.

هنگامى كه پيامبر اسلام (ص) ظهور كرد و ضمن آيات قرآن اعلام نمود، سليمان از پيامبران خدا بود، بعضى از احبار و علماى يهود گفتند: از محمد تعجّب نمى كنيد كه مى گويد سليمان پيامبر است، در صورتى كه او ساحر بوده است؟!

اين گفتار يهود علاوه بر اين كه تهمت و افتراى بزرگى نسبت به اين پيامبر الاهى محسوب مى شد، لازمه اش تكفير سليمان (ع) بود؛ زيرا طبق گفتۀ آنان سليمان (ع) مرد ساحرى بوده كه خود را به دروغ پيامبر خوانده و اين عمل موجب كفر است .

آيات ذیل به آنها پاسخ مى گويد: “و (يهود) از آنچه شياطين در عصر سليمان بر مردم مى خواندند پيروى كردند. سليمان هرگز (دست به سحر نيالود و) كافر نشد ولى شياطين كفر ورزيدند و به مردم سحر آموختند. و (نيز يهود) از آنچه بر دو فرشته بابل «هاروت» و «ماروت»، نازل شد پيروى كردند. (آن دو، راه سحر كردن را، براى آشنايى با طرز ابطال آن، به مردم ياد مى دادند. و) به هيچ كس چيزى ياد نمى دادند، مگر اين كه از پيش به او مى گفتند: «ما وسيله آزمايشيم كافر نشو! (و از اين تعليمات، سوء استفاده نكن!)» ولى آنها از آن دو فرشته، مطالبى را مى آموختند كه بتوانند به وسيله آن، ميان مرد و همسرش جدايى بيفكنند ولى هيچ گاه نمى توانند بدون اجازه خداوند، به انسانى زيان برسانند. آنها قسمت هايى را فرا مى گرفتند كه به آنان زيان مى رسانيد و نفعى نمى داد. و مسلماً مى دانستند هر كسى خريدار اين گونه متاع باشد، در آخرت بهره اى نخواهد داشت. و چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن فروختند، اگر مى دانستند”.[67]

اين دو فرشته زمانى به ميان مردم آمدند كه بازار سحر داغ بود و مردم گرفتار چنگال ساحران، آنها مردم را به طرز ابطال سحر ساحران آشنا ساختند، ولى از آن جا كه خنثى كردن يك مطلب (همانند خنثى كردن يك بمب) فرع بر اين است كه انسان نخست از خود آن مطلب آگاه باشد و بعد طرز خنثى كردن آن را ياد بگيرد، ناچار بودند فوت و فن سحر را قبلاً شرح دهند، اما سوء استفاده كنندگان يهود همين را وسيله قرار دادند براى اشاعه هر چه بيشتر سحر و تا آن جا پيش رفتند كه پيامبر بزرگ الاهى، حضرت سليمان را نيز متهم ساختند كه اگر عوامل طبيعى به فرمان او است، يا جن و انس از او فرمان مى برند همه مولود سحر است.

پس در سرزمين بابل چون سحر و جادوگرى به اوج خود رسيد و باعث ناراحتى و ايذای مردم گرديده بود، خداوند دو فرشته را به صورت انسان مأمور ساخت كه عوامل سحر و طريق ابطال آن را به مردم بياموزند، تا بتوانند خود را از شر ساحران بر كنار دارند.

در نتیجه تعلیم سحر به انسان های آن زمان برای از بین بردن سحر ساحران بوده است و چنین تعلیمی گناه و حرام نیست، تا این شبهه پیش آید که اگر فرشتگان معصوم اند و مرتکب گناه نمی شوند، پس تعلیم سحر توسط هاروت و ماروت چگونه قابل توجیه است؟[68]

عبادت فرشتگان

عبادت، چيزى جز اظهار عبوديت در مقابل رب و مولى و مالك خود نيست. هر چه درك عظمت و هيبت حق متعال بيشتر باشد، اين ظهور عبوديت و اظهار كوچكى در مقابل آن عظيم، نمود بيشترى مى يابد. اين ظهور و اظهار بندگى نشانه كمال و درايت خود عبد است و از اين عبادت چيزى عايد معبود و ربّ نمى شود و لازم هم نيست كه چيزى عايد آن ذات اقدس گردد تا اين امر سبب خلق و تكوّن اين بندگان شود؛ زيرا اصل تكوّن و پيدايش اين ها، نمايش قدرت اله و اعطا نعمت وجود به اين ها است.

حال اگر بنده اى مختارانه مشغول عبادت شود، اين عبادت او سبب صفاى باطن و كمال نفس خود او و در نتيجه پيشرفت او در مراتب عبوديت و انسانيتش مى شود. پس اثر اين تسبيح و تحميد و تكريم و تعظيم، در بنده است و از اين عبادت فايده اى متوجه ربّ نمى شود كه با ترك آن ضررى متوجه خدا شود. بلكه با ترك عبادت، اين عبد است كه خود را از ثمرات عالى آن محروم مى كند.

ظاهراً اين شبهه براى برخى از ملايكه هم مطرح بود؛ زيرا وقتى خداوند به ايشان اعلام نمود كه مى خواهم خليفه اى در زمين قرار دهم؛ گفتند: ما كه تسبيح و تقديس تو را مى نماييم، چرا در زمين كسى را مى آفرينى كه فساد كند و خون بريزد. پس خدا علم خاص را در اختيار آدم (عليه السلام) نهاد و آنها از تعلّم آن عاجز ماندند، پس گفتند: ما علمى و توانى نداريم جز آنچه تو آن را به ما تعليم داده اى! پس به عجز خود معترف شده و بر آدم (عليه السلام) سجده كردند![69] در جاى خود مسلم است كه عبادت مختارانه و آگاهانه بر عبادت تكوينى جبرى ارزش بيشترى دارد، لذا آن يكى اثرى دارد كه اين يكى ندارد، آن يك؛ موجود بالقوه را بالفعل مى كند، اما اين يكى ثمره فعليت ثابت است كه به بالاتر راهى ندارد و اگر تخلف كند، سقوط مى كند!

عبادات فرشتگان مقتضاى علم شهودى ايشان به ذات حق و خوف و خشيت آنان ناشى از هيبت و عظمت حق تعالى است. البته اين علم به تناسب وجود محدود آنها برايشان حاصل است و عبادتشان نيز متناسب با ذات محدود اين ها است، نه متناسب با ذات اقدس خدا.

آن اعتراف ملائکه موقع خلق آدم؛ ناشى از محدوديت علمشان بود و چون اين امر برايشان مكشوف و مسجّل بوده و عجز خود را از احاطه به حكمت هاى خلقت توسط اله دريافتند، به جهالت و تقصير خويش اعتراف نموده پس بر آدم -به امر خدا- سجده كردند.

خلاصه اين كه عبادت ملايكه؛ اختيارى و به آن گونه كه در انسان مطرح است و ملاک تشريع و تكليف است، نيست؛ لذا سبب ترقى و تعالى و تكامل و رشد آنها نمى شود، بله اگر اين عبادت را رها كرده يا تقصير كنند، سقوط مى كنند.

پس منشأ عبادت آنها علم آنها به ذات اقدس اله و درك هيبت و عظمت او از يک سو و حقارت و محدوديت وجودى خود از طرف ديگر است؛ چنانچه اين امر در فطرت انسان نيز نهفته است و لكن از عبادت تكوينى و جبرى ملايك نيز فايده اى عايد رب نگشته و خداوند به اينها و عبادتشان نيازى ندارد، اما وجود اینها که واسطه بین عالم ملکوت یا عالم ملک و طبیعت هستند، لازمه خلقت و آفرینش نظام احسن است و خود جلوه اى از قدرت نمايى خالق قادر حكيم است.

عدم نزاع بین فرشتگان

بر اساس آموزه های دینی، بر این باوریم فرشتگان در کارهایی که به آنان محول می شود هیچ گونه تخطی و نافرمانی ندارند.

خداوند در توصیف فرشتگان می فرماید: هرگز فرمان خدا را مخالفت نمى كنند و آنچه را فرمان داده شده اند (به طور كامل) اجرا مى نمايند؛[70] یعنی فرشتگان اوامر و دستورات الاهی را می پذیرند و نسبت به آن پای بند هستند.[71]

البته بايد توجه داشت كه اطاعت و ترک نافرمانی فرشتگان يک نوع اطاعت تكوينى است نه تشريعى، و اطاعت تكوينى هميشه وجود دارد، و به سخن ديگر آنان آن چنان ساخته شده اند كه فرمان الاهى را با كمال ميل و رغبت و در عين اختيار اجرا مى كنند.[72]

و نيز تكليف فرشتگان نظیر تكليف ما انسان ها نيست… آنان داراى ذواتى طاهره و نوريه هستند كه اراده‏ نمى كنند مگر آن چه خدا اراده كرده باشد، و انجام نمى دهند مگر آنچه او مأمورشان كرده باشد، هم چنان كه فرمود: “بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ”،[73] و به همين جهت در عالم فرشتگان جزا و پاداشى نيست، نه ثوابى و نه عقابى، و در حقيقت فرشتگان مكلف به تكاليف تكوينى اند، نه امر و نهى هاى تشريعى، و تكاليف تكوينيشان هم به خاطر اختلافى كه در درجات آنان هست مختلف است.[74] بدیهی است بر همین اساس نیز فرشتگان نباید با هم دیگر اختلاف داشته باشند.

با توجه به مطالبی که در بالا مطرح شد تحقیقاً میان فرشتگان اختلاف به معنای نزاع و جنگ وجود ندارد نهایت این که شاید بتوانیم اختلاف و تفاوت در سلیقه ها را بین آنها بپذیریم.

خداوند در قرآن از جانب پیامبر خاتم (ص) می فرماید: من (پیامبر) از ملأ اعلى (و فرشتگان عالم بالا) به هنگامى كه (درباره آفرينش آدم) مخاصمه مى كردند خبر ندارم‏.‏[75]

بدیهی است اگر منظور از اختصام در آیه همچنان که از احاديث[76] استفاده مى شود، بحث و گفتگوى فرشتگان و سؤال و جواب در بين خودشان باشد نه جدال و كشمكش،[77] می تواند گواه ادعای ما باشد.[78]

علم فرشتگان

علم فرشتگان فرا زمانی است و تنها محدودیتی که دارد محدودیت رتبی است به این معنا که تنها چیزهایی را می دانند که در حد وجودشان است نه بیشتر. با این توضیح، علم به خون ریز بودن انسان، علم آنها به مرتبه پایین انسان است و مرتبه پایین انسان از مقام ملائکه پایین تر است؛ و ملائکه به مرتبه پایین تر از خود عالم هستند، ولی علم آنها به اسماء الاهی علم به مرتبه عالی تر از ملائکه است که ملائکه از آن برخوردار نیستند و انسان از آن برخوردار است. از این جا می توان نتیجه گرفت که انسان موجودی است که هم مرتبۀ پایین تر از ملائکه را واجد است و هم می تواند مرتبۀ عالی تر از ملائکه را دارا باشد تا جایی که ملائکه از دست یابی به آن مرتبه از کمال، عاجز باشند.

همه موجودات عالم نسبت به مرتبه عالی ناقص تر و نسبت به مرتبه دانی کامل تر هستند و این همان معنای معلوم بودن مقام ملائکه است؛ یعنی تنها تا حد وجودی خویش را واجد هستند و بقیه مراتب بالاتر را فاقد اند؛ بنابراین کمال و نقص در همه موجودات عالم امکان، قابل جمع است و ملائکه نیز از این قاعده مستثنی نیستند پس نمی توان گفت چرا این را می دانستند؟ آن را نمی دانستند؟ چون هر موجود در دایره توانایی خود علم دارد و نمی توان بیش از توانای اش از او توقع داشت.

ملائکه هر کدام تنها در اندازه خود علم دارند و مقامشان معلوم است و بیش از مقام خود توان علم و آگاهی ندارند و این مطلب نه تنها امکان دارد بلکه ملائکه خود اعتراف کردند که علمشان تنها در محدوده افاضه الاهی است نه بیشتر، و اسماء الاهی از علم و آگاهی ملائکه پوشیده است.

از مطالب بالا روشن شد؛ چون ملائکه مقام معلوم دارند، و هرچه دارند به صورت بالفعل است، و از استعداد تهی هستند، امکان تغییر و تحول در آنها وجود ندارد، نه منع الاهی که با جود منافات داشته باشد؛ یعنی داشتن تمام مراتب کمال با حضور در جهان مادی همراه است و راه دیگری ندارد و عدم تعلیم به دلیل نبودن مقتضی است؛ برای ملائکه تحمل چنین مقامی امکان نداشت؛ ولی انسان هر چند از نظر فعلیت محدود است ولی از نظر قابلیت نامحدود است، به این جهت توانایی دریافت علومی را داشت که ملائکه توان تحمل آن علوم را نداشتند.

 

علم فرشتگان به تباهی انسان

هنگامی که خداوند به فرشتگان فرمود: “می خواهم در زمین جانشین قرار دهم”، آنها به عنوان سؤال براى درک حقيقت و نه به عنوان اعتراض عرض كردند: ” آيا در زمين كسى را قرار مى دهى كه فساد كند و خون ها بريزد؟! در حالى كه ما تو را عبادت مى كنيم تسبيح و حمدت را به جا مى آوريم و تو را از آن چه شايستۀ ذات پاكت نيست پاك مى شمريم”.[79]

ولى خداوند در اين جا پاسخ سربسته به آنان داد كه توضيحش در مراحل بعد آشكار گرديد: “فرمود: من چيزهايى مى دانم كه شما نمى دانيد”!

فرشتگان آن چنان كه از سخنانشان پيدا است پى برده بودند كه اين انسان فساد مى كند، خون مى ريزد، خرابى به بار مى آورد. اما از كجا دانستند؟![80] وجوهی برای اين امر بيان شده است:

1. خداوند قبلاً آينده انسان را به طور اجمال براى آنها بيان فرموده بود كه اين به دو صورت بيان شده است:

الف. ملائكه از طريق لوح محفوظ بر اين امر كه آدم و ذريّه اش در زمين فساد و خونريزى خواهند كرد اطّلاع يافتند؛ از اين رو از روى تعجّب سؤال مى كنند، آيا كسى را در زمين قرار مى دهى كه فساد كند و خون بريزد؟[81]

ب. از طريق اخبار الاهى؛ يعنی خداوند به ملائكه، خبر داده بود كه از فرزندان اين آدم كسانى خواهند آمد كه فساد و خونريزى مى كنند. پس از آن كه خدا، آدم را آفريد فرشتگان بدين منظور سؤال كردند تا بفهمند آيا اين همان كسى است كه خداوند گفته بود، ذريّه اش فساد مى كنند، يا غير او است؟[82]

2. عده ای تصور مى‏كنند فرشتگان اين مطلب را از سخن خداوند فهميدند آن جا كه گفت: من در روى زمين خليفه اى قرار خواهم داد. فرشتگان فهميدند كه حاكميت در زمين آن هم با امكانات محدودى كه دارد مزاحمت هايى در ميان نسل آدم به وجود مى آورد و اين مزاحمت ها به درگيری ها و در نهايت به فساد و خونريزى تبديل مى گردد[83] در واقع به خاطر پيش بينى صحيحى كه از انسان خاكى و مادّى و تزاحم هاى طبيعى آنها داشتند، خونريزى و فساد انسان را پيش بينى مى‏كردند[84] به عبارت ديگر ملائكه خودشان اين مطلب را از كلمه “فِي الْأَرْضِ” (در روى زمين) دريافته بودند؛ زيرا مى دانستند انسان از خاك آفريده مى شود و ماده به خاطر محدوديتى كه دارد طبعاً مركز نزاع و تزاحم است، چه اين كه جهان محدود مادى، طبع زياده طلب انسان ها را نمى‏تواند اشباع كند، حتى اگر همۀ دنيا را به يك فرد بدهند باز ممكن است سير نشود، اين وضع مخصوصاً در صورتى كه توأم با احساس مسئوليت كافى نباشد سبب فساد و خونريزى مى شود.[85]

علّامه طباطبایی می گوید: چون می دانسته اند كه موجود زمينى به خاطر اين كه مادى است، بايد مركب از قوايى غضبى و شهوى باشد، و چون زمين محل تزاحم و محدود الجهات است، و مزاحمات در آن بسيار می شود، مركباتش در معرض انحلال، و انتظام هايش و اصلاحاتش در مظنه فساد و بطلان واقع می شود، حتماً زندگى در آن جز به صورت زندگى نوعى و اجتماعى فراهم نمی شود، و بقاء در آن به حد كمال نمى رسد، جز با زندگى دسته جمعى، و معلوم است كه اين نحوه زندگى بالأخره به فساد و خونريزى منجر می شود.[86]

3. بعضى ديگر از مفسران معتقدند فرشتگان، با مشاهده انسان هاى قبل از حضرت آدم (ع) در عوالم ديگر يا در همين عالم[87] اين گونه پيش بينی كردند؛ يعنی پيشگويى فرشتگان به خاطر آن بوده كه آدم، نخستين مخلوق روى زمين نبود، بلكه پيش از او نيز مخلوقات ديگرى بودند كه به نزاع و خونريزى پرداختند و پرونده سوء پيشينه آنها سبب بدگمانى فرشتگان نسبت به نسل آدم شد![88]

اين تفسيرهاى سه گانه چندان منافاتى با هم ندارند؛ يعنى ممكن است همۀ اين امور سبب توجه فرشتگان به اين مطلب شده باشد، و اتفاقاً اين يک واقعيت بود كه آنها بيان داشتند، و از اين رو خداوند هم در پاسخ؛ هرگز آن را انكار نفرمود، بلكه اشاره فرمود در كنار اين واقعيت، واقعيت هاى مهم ترى دربارۀ انسان و مقام او وجود دارد كه فرشتگان از آن آگاه نيستند! آنها فكر مى كردند اگر هدف عبوديت و بندگى است كه ما مصداق كامل آن هستيم، همواره غرق در عبادتيم و از همه كس سزاوارتر به خلافت! بى خبر از اين كه عبادت آنها با توجه به اين كه شهوت و غضب و خواست هاى گوناگون در وجودشان راه ندارد با عبادت و بندگى اين انسان كه اميال و شهوات او را احاطه كرده و شيطان از هر سو او را وسوسه مى كند تفاوت فراوانى دارد، اطاعت و فرمانبردارى اين موجود طوفان زده كجا، و عبادت آن ساحل نشينان آرام و سبكبار كجا؟! آنان چه مى دانستند كه از نسل اين آدم، پيامبرانى هم چون حضرت محمد (ص) و ابراهيم (ع) و نوح (ع) و موسى (ع) و عيسى (ع) و ائمه اهل بيت (ع) و بندگان صالح و شهيدان و مردان و زنانى كه همه هستى خود را عاشقانه در راه خدا مى دهند قدم به عرصۀ وجود خواهند گذاشت، افرادى كه گاه فقط يک ساعت تفكر آنها برابر با سال ها عبادت فرشتگان است.[89]

 

گریه و همراهی فرشتگان در امور زمینیان

پیرامون گریه کردن ملائکه بر زمینیان و همچنین فرود آمدن آنها برای امور ایشان بر روی زمین به چند نکته اشاره می کنیم:

1. در روایات شیعه و اهل سنت مسئلۀ گریه کردن و شادمانی نمودن ملائکه برای افرادی خاص عنوان شده است. ما فارغ از این که این امر به چه صورت اتفاق می افتد،[90] آیا آنان نیز مانند انسان دچار دگرگونی های روحی می گردند؛ یعنی با دیدن یا شنیدن اتفاقات ناگوار یا مسرت بخش اندوه گین و یا خشنود می شوند یا خیر، در مورد این روایات بحث خواهیم کرد.

این مسئله (گریه ملائکه) در ادبیات پیش از اسلام نیز به شکل گریه کردن آسمان و یا زمین و یا گرفتگی خورشید و یا گریه باد بر اشخاص مهم که از دنیا می روند مطرح شده است که قرآن کریم نیز به آن اشاره نموده است.[91] با بررسی و تفسیر آیه مبارکه به این نکته خواهیم رسید که به عقیده برخی مفسران گریه کردن آسمان و زمین به معنای گریه کردن انسان های روی زمین و ملائکه آسمان می باشد.

در روایات اهل تسنن و شیعه، به صراحت مسئلۀ گریه کردن و نیز شادمانی نمودن آسمان و زمین و فرشتگان برای افراد خاص مطرح شده است.

ما برای بیشتر روشن شدن موضوع روایات مربوط به این بحث را از دو گروه یاد شده ذکر می کنیم.

روایات در منابع اهل سنت:

1. در روایتی از پیامبر اکرم (ص) می خوانیم: هیچ مؤمنی در غربت نمی میرد -در حالی که گریه کننده ای ندارد- مگر این که آسمان و زمین بر او بگریند.[92] در روایتی به همین مضمون به جای آسمان و زمین واژه فرشتگان آمده است.[93]

2. در حدیثی دیگر اشاره به گریه کردن مخلوقات برای حضرت آدم (ع) شده است. بدین ترتیب که هنگام رحلت ایشان تمام خلایق به مدت هفت روز بر وی گریستند.[94]

3. نیز در فرازی از رسول اکرم (ص) در برخورد با جوانی که در اثر عبادت متحول شده و حال او منقلب شده بود، اشاره به گریه ملائکه به سبب گریه این جوان شده است. پیامبر اکرم (ص) پس از گفت و گویی با او می فرماید: “به تحقیق که ملائکه آسمان به جهت گریه تو به گریه افتادند”.[95]

4. از جمله روایات مهم در این زمینه سخنی از رسول خدا در مورد مجاهدان است. پیامبر در ضمن این حدیث می فرمایند: “وقتی خانواده شان با آنان (یعنی مجاهدان) وداع می کنند دیوار خانه ها برای آنها گریه می کنند.[96]

5. در تفسیر قرطبی در ضمن تفسیر آیه مبارکه: “ما بکتهم السماء …” گفته شده است منظور از گریه آسمان و زمین؛ گریه ملائکۀ آسمان و زمین است و اضماری در کلام وجود دارد. مانند و “اسأل القریة” که بیشتر مفسران واژه اهل را در آن در تقدیر گرفته اند. سپس روایتی از حضرت رسول (ص) نقل می نماید که فرموده اند: “هیچ مؤمنی نیست مگر آن که دو در برای او در آسمان قرار داده شده؛ از یک در؛ رزق او نازل می شود، و از در دیگر؛ سخن و عمل او وارد می شود. هر وقت مرگ و فقدان او اتفاق بیفتد بر او می گریند. در ادامه از مجاهد نقل می کند که آسمان و زمین چهل روز بر مؤمن می گریند.

ابو یحیی می گوید: از قول او تعجب کردم. مجاهد گفت تعجب می کنی؟ چرا زمین بر کسی که با رکوع خود آن را آباد کرده نگرید. و چرا آسمان بر بنده ای که آهنگ تسبیح و تکبیرش در آن مانند طنین دسته ای از زنبوران بود گریه نکند.[97]

اما در مورد شادمانی ملائکه برای افرادی خاص نیز روایاتی نقل شده است. از جمله به شادمانی ملائکه برای ولادت خلیفه اول،[98] همچنین شادی ملائکه به جهت اسلام آوردن خلیفه دوم[99] و یا شادمانی آنان و به اهتزاز درآمدن عرش برای روح سعد بن معاذ را می توان اشاره نمود.[100]

فرود آمدن ملائکه نیز گوشه ای از بحث ما را تشکیل می دهد. برای پرهیز از طولانی شدن گفتارمان به طور اختصار به چند نمونه اشاره می نماییم.

حضور ملائکه برای یاری رساندن مسلمانان در جنگ بدر،[101]، یا فرود آمدن آنان برای غسل دادن حنظله، همچنین حضور آنان برای تشییع و حمل جنازه سعد بن معاذ از این قبیل است.[102]

مهم تر از آنچه تا کنون گفته شد، روایتی در خصوص گریه آسمان بر امام حسین (ع) است که بسیاری از منابع اهل سنت با اندکی تفاوت غیر مخل به معنا؛ آن را نقل کرده اند. البته این روایت و برخی روایات یاد شده دیگر در منابع شیعی به نقل از ائمه و پیامبر اکرم (ص) نیز آمده است. این روایت در منابع اهل سنت توسط افرادی؛ چون سدی، قرة بن خالد، مجاهد، و … چنین نقل شده است: “هنگامى كه حسين بن على (ع) شهيد شد آسمان بر او گريه كرد، و گريه او سرخى مخصوصى بود كه در اطراف آسمان نمايان شد.[103]

اکنون اشاره ای مختصر به روایات شیعه در این زمینه:

از پیامبر اکرم روایت شده است که، ملائکه بر حلقه های ذکر عبور می کنند و بالای سر آنان حضور پیدا می کنند و به سبب گریه آنها گریه می کنند.[104] در این روایت هم به گریه و هم به حضور ملائکه اشاره شده است.

در روایتی از امام کاظم (ع) آمده است: اگر مؤمنی بمیرد ملائکه و تمام بقاع زمین که وی خدا را در آنها عبادت نموده است بر او می گریند.[105]

اگر در روایات یاد شده اندک تأملی نماییم دو نکته را در می یابیم:

1. در این روایات آنچه مطرح شده گریه خلایق، زمین، آسمان، دیوارها و ملائکه است.

2. روایات ذکر شده گریه و بشارت ملائکه یا نزول آنها را جهت افراد خاص؛ از قبیل مجاهدان، غریبان از وطن، مؤمنان، صحابه و شهداء … ذکر نموده اند.

بنابر آنچه تا کنون گفته شد، با وجود گریه زمین آسمان در و دیوار و ملائکه و …، اصل گریه کردن ملائکه در مواردی مسلم به نظر می آید. نیز با وجود گریه ملائکه یا شادی آنان نسبت به افرادی که یادآور شدیم درمی یابیم که، موضوع گریه و عزاداری ملائکه برای امام حسین (ع) که جامع تمام ویژگی های فوق است، و با وجود روایات گریستن آسمان بر وی در منابع اهل سنت، امری غریب به نظر نمی آید.

امام حسین (ع) سبط پیامبر (ص) و از اصحاب کسا و جزو اهل بیت پیامبر اکرم (ص) است که آیه تطهیر در شان آنان نازل شده است.[106] و به تعبیر رسول اکرم حسن و حسین سرور جوانان بهشت اند.[107] این ویژگی ها را قطعا در هیچ کدام از صحابه نمی توان یافت، مگر در اهل بیت (ع)، علاوه بر این که امام حسین را نیز یقیناً می توان جزو اصحاب به شمار آورد.

سر انجام فرشتگان

همه موجودات در سير و حركت خود به نقطه اى خواهند رسيد كه در آن نقطه خاتمه يافته و در آن ساكن گشته و استقرار مى يابند. از نظر قرآن كريم، مرگ هر چيزى هنگامى است كه “اجل” آن شى‏ء فرا برسد، و همه موجودات – چه انسان و چه غير انسان داراى چنين اجلى هستند.[108] اين نقطه استقرار و ثبات بنابر گفته قرآن، نزد خداوند است. (أجل مسمى عنده)[109] و آنچه نزد خداوند است باقى مى باشد. (و ما عند الله باقٍ)[110] از اين رو، وقتى موجودات به پيشگاه خداوند رسيدند و در نزد او حاضر گشتند داراى حياتى ابدى و جاويدان مى گردند. همه موجودات – چه انسان و چه غير انسان – صيرورت و شدنِ آنان به سوى خداوند است و عاقبت به سوى او برگشته و در پيش گاه او حاضر و محشور مى گردند. اين بازگشت همگانى به سوى خداوند همان “مرگ” است. پس مى توان چنين نتيجه گرفت كه همه موجودات از جمله فرشتگان، اين چنين “مردنى” خواهند داشت.

در قرآن كريم از منشأ چنين رخدادى به “نفخ صور”[111] تعبير شده است و دميدنى كه در صور انجام مى‏گيرد هم منشأ ميراندن و هم منشأ زنده گردانيدن و برانگيختن و حشر و برپايى قيامت است. نيز از اين حادثه به “صيحه”،[112] “زجره”[113] (صيحه)، “صاخه”[114] (صيحه شديد) و “نقر فى الناقور”[115] (دميدن در چيزى كه صدا از آن خارج مى شود) تعبير گشته است.

درباره مرگ ملائکه، از آن جا که قبل از روز قیامت تمام موجوداتی که در آسمان ها و زمین هستند می میرند چنان که قرآن می فرماید: “و در صور دمیده می شود و تمام کسانی که در آسمان ها و زمین هستند می میرند مگر کسانی که خدا بخواهد”.[116] این آیه ابتدا می فرماید: تمام آنها که در زمین و آسمان هستند می میرند که شامل تمام ملائکه نیز می شود. سپس بعضی از آنان را استثنا می کند. پس، از این آیه فهمیده می شود که عده ای از موجودات در نفخه اول نمی میرند. در اين كه اينها چه كسانی هستند؟ در ميان مفسران اختلاف است. گروهى معتقدند كه آنها جمعى از فرشتگان بزرگ خدا همچون جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و عزرائيل اند. در روايتى است که وقتی رسول الله (ص) این آیه را تلاوت کردند مردم پرسیدند چه کسانی استثنا شده اند؟ حضرت فرمود: “جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و ملک الموت و وقتی خلائق قبض روح شدند آنها نیز به فرمان خدا به ترتیب می میرند”.[117] روايت ديگرى حاملان عرش خدا را نيز بر این ملائک افزوده ‏اند.[118]

به هر حال از اين روايات[119] و روایاتی که می فرماید: وقتی زمان نفخه اول می شود اسرافیل در صور می دمد و تمام موجودات دارای روح می میرند، مگر اسرافیل که بعد از آن به امر خدا اسرافیل نیز می میرد.[120] از بعضی آیات از جمله آیۀ: “کل شیء هالک الا وجهه”،[121] که به طور کلی می فرماید هر چیزی هلاک می شود و می میرد، مگر وجه خداوند تعالی، به خوبى استفاده مى شود كه اين گروه باقيمانده نيز سرانجام مى ميرند، به گونه اى كه در سرتاسر عالم هستى موجودى زنده نخواهد بود، جز خداوند متعال.

بنابراین، فرشتگان دارای عمر بسیار طولانی هستند. اما آنان نیز روزی خواهند مرد.

نوع مرگ فرشتگان

بر طبق روایات، همه ملائکه حتی جبرئیل ،اسرافیل و دیگر ملائکه مقرب الاهی قبل از قیامت خواهند مرد.

در مورد کیفیت مرگ فرشتگان، باید گفت که آنچه ما آن را مرگ می دانیم (خروج روح از جسم و عالم ماده) درباره ملائک معنا ندارند؛ چون آنان جسم ندارند، تا خروج روح از آن مفهوم داشته باشد. لذا در باره ماهیت مرگ آنان احتمالاتی وجود دارد:

احتمال اول این که مراد از مرگ در باره آنها گسستن پيوند روح از قالب مثالى آنها باشد.

احتمال دوم این که مقصود، از كار افتادن فعاليت مستمر ارواح و ملائک و از دست دادن توان ادراکی شان باشد.[122]

 


[1]. طباطبایی، محمد حسین، المیزان في تفسیر القرآن، موسوی همدانی، محمد باقر، ج 17 ، ص 5.

[2]. مريم، 19 – 16.

[3]. هود، 77 – 69.

[4]. هود، 81.

.[5] علامه حلّى، شرح تجريد، مقصد سوم، مسأله چهارم، ص387، بیروت.

.[6] صافات، 164.

[7]. مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج 59، ص 202 به بعد.

[8]. همان، 204 – 206.

[9]. همان، ص 206.

[10]. طه، 5.

[11]. برای اطلاع بیشتر از معنای عرش و کرسی رجوع شود به نمایه: عرش و کرسی در قرآن، سایت اسلام کوئست سؤال 254.

[12]. “تعرج الملائكه و الروح”، معارج، 4.

.[13] علامه مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 15، ص 8 و ج 18، ص 345 و ج 24، ص 88.

[14]. همان، ج 26، ص 344 و343.

[15]. نک: ابن ترکه، تمهید القواعد ص 172؛ جوادی آملی، عبدالله، تحریر تمهید القواعد، ص 548- 555؛ اقتباس از نمایه: دلایل عقلی زنده بودن امام زمان (عج)؛ سؤال 534 (سایت اسلام کوئست: 582).

[16]. انعام، 91.

[17]. ذاته تعالى أجل أن يفعل فعلا جزئيا متغيرا مستحيلا كائنا فاسدا و من نسب إليه تعالى هذه الانفعالات و التجددات فهو من الذين لم يعرفوا حق الربوبية و معنى الإلهية وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ أو لم يعرفوا معنى الفاعلية و التأثير و أن وجود كل معلول من فاعله القريب كوجود الضوء من المضي‏ء و الكلام من المتكلم لا كوجود البناء من البناء و لا شك لمن له قدم راسخ في العلم الإلهي و الحكمة التي هي فوق العلوم الطبيعية أن الموجودات كلها من فعل الله بلا زمان و لا مكان و لكن بتسخير القوى و النفوس و الطبائع و هو المحيي و المميت و الرازق و الهادي و المضل و لكن المباشر للإحياء ملك اسمه إسرافيل و للإماتة ملك اسمه عزرائيل يقبض الأرواح من الأبدان و الأبدان من الأغذية و الأغذية من التراب و للأرزاق ملك اسمه ميكائيل يعلم مقادير الأغذية  و مكائيلها و للهداية ملك اسمه جبرئيل و للإضلال دون الملائكة جوهر شيطاني اسمه عزازيل و لكل من هذه الملائكة أعوان و جنود من القوى المسخرة لأوامر الله و كذا في سائر أفعال الله سبحانه و لو كان هو المباشر لكل فعل دني لكان إيجاده للوسائط النازلة بأمره إلى خلقه عبثا و هباء تعالى الله أن يخلق في ملكه عبثا أو معطلا و ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا، الأسفارالأربعة، ج ‏8، ص 118 و 119.

[18]. علم الیقین، ص 276.

[19]. هزار و یک نکته، ص 103، نکته 114.

[20]. این بخش از کتاب معارف اسلامی، ج 1، ص 135 – 137 اقتباس شده است

[21]. فیلسوفان مسلمان، فرشتگان را موجوداتی غیر جسمانی و مجرد می دانند که برخی از تجرد تام عقلانی و گروهی نیز از تجرد برزخی برخوردارند و از همین رو پاره ای خواص مادیان مانند شکل، در آنها (گروه دوم) وجود دارد.

[22]. حج، 75؛ فاطر، 1.

[23]. گفتنی است که بخشی از این امور، مدلول صریح آیات قرآن است و بخشی دیگر، بر اساس قرائن شواهد موجود در آیات به دست می آید.

[24]. نحل، 2 و 102؛ عبس، 16.

[25]. نازعات، 5؛ معارج، 4.

[26]. مؤمن، 7؛ انبیا، 28.

[27]. آل عمران، 124 و 125.

[28]. بقره، 141؛ آل عمران، 87.

[29]. یونس، 21؛ زخرف، 80؛ انفطار، 11.

[30]. انعام، 62؛ نساء، 97.

[31]. نحل، 28 و 32.

[32]. زمر، 72؛ انبیاء، 103.

[33]. مدثر، 20.

[34]. انبیاء، 19 و 20. “و من عنده لایستکبرون عن عبادته و لایستحسرون. یسبحون اللیل و النهار لایفترون”.

[35]. صافات، 164. “وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ”.

[36]. تکویر، 21. “مُّطَاعٍ ثمَ‏َّ أَمِين‏”.

[37]. سجده، 12. “قُلْ يَتَوَفَّیكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِى وُكلّ‏َِ بِكُمْ ثُمَّ إِلىَ‏ رَبِّكُمْ تُرْجَعُون‏”؛ انعام، 62.”وَ يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتىَّ إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَ هُمْ لَا يُفَرِّطُونَ”.

[38]. انبياء 26، “بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ”.

[39]. انبياء 27، “لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ”. تحریم، 6.

[40]. شورى ، 5، “وَ الْمَلائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ.

[41]. بقره، 30- 34 .

[42]. بحار الانوار، ج 59 ، ص 174،ح 4. “ان الملائكة لا ياكلون و لا يشربون و لا ينكحون و انما يعيشون بنسيم العرش”.

[43]. بحار الانوار، ج 59، ص 175. “ليس فيهم فترة، و لا عندهم غفلة، و لا فيهم معصية … لا يغشاهم نوم العيون و لا سهو العقول، و لا فترة الأبدان، لم يسكنوا الاصلاب و لم تضمهم الارحام”.

[44]. صافات 164- 166، “ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ”.

[45]. تفسير نمونه، ج ‏18، ص 174- 176.

[46]. تفسير قمى، ج 2، ص 207.

[47]. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج 58، ص 306، ح 15.

[48]. تفسير قمى، ج 2، ص 206.

[49]. عروسى حويزى، عبد على بن جمعه‏، تفسير نور الثقلين، ج 3، ص 350، ح 21.

[50]. بحار الانوار، ج 56، ص 321؛ مراجعه شود به نمایه شماره 1749 (سایت اسلام کوئست: 2021).

[51]. همان، ج 41، ص 1، ح 2، و ح 79، بيروت؛ طباطبایی، محمد حسین، الميزان فی تفسیر القرآن، موسوی همدانی، محمدباقر، ج ‏17، ص 9.

[52]. مصباح یزدی، محمد تقی، اصول عقاید، ج 2، ص 121.

[53]. بقره، 285. “آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ”؛ پيامبر اسلام به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده ايمان آورده، و مؤمنان نيز به خدا و فرشتگان او و كتاب ها و رسولانش همگى ايمان دارند.

[54]. فاطر، 1؛ حج، 75.

[55]. مکارم شیرازی، تفسير نمونه، ج ‏17، ص 304.

[56]. صافات، 164.

[57]. نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 1.

[58]. پرسش و پاسخ ها در محضر آیت الله جوادی آملی، ج 2، ص 88.

[59]. “وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدًا سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ”، انبیاء، 26.

 آنها گفتند: “خداوند رحمان فرزندی برای خود انتخاب کرده است”! او منزه است (از این عیب و نقص)؛ آنها [= فرشتگان‏] بندگان شایسته اویند.

[60]. “یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ نارًا وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ”؛ ای کسانی که ایمان آورده اید خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسان ها و سنگ ها است نگه دارید؛ آتشی که فرشتگانی بر آن گمارده شده که خشن و سخت گیر هستند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمی کنند و آنچه را فرمان داده شده اند (به طور کامل) اجرا می‏نمایند! ،تحریم، 6.

[61]. مکارم شیرازی، در پرسش و پاسخ های حضوری.

[62]. مطهری، مرتضی، توحید، ص 342.

[63]. تحریم، 6.

[64]. صافات، 164.

[65]. پرسش ها و پاسخ ها در محضر آیت الله جوادی آملی، ج 2، ص 88-87.

[66]. در این بارۀ مقاله “پژوهشی در روایات فطرس ملک” اثر محمد احسانی فر، ص 68 تا 80  از مجله علوم حدیث شماره 34 (سال نهم، شماره چهارم، زمستان 1383) را ببینید. ایشان در این مقاله سند روایات فطرس را معتبر می داند و آن را به معنای گناه منزلتی می داند و گناه منزلتی هم منافاتی با عصمت ندارد.

[67] . بقره، 102.

[69]. بقره، 33 – 30.

[70]. تحریم، 6.

[71]. فخرالدين رازى، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، ج ‏30، ص 573، چاپ سوم، دار احياء التراث العربى‏، بيروت‏، 1420 ق‏.

[72]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج ‏24، ص 288.

[73]. انبیا، 27.

[74]. طباطبایی، محمد حسین، الميزان، موسوی همدانی، سيد محمد باقر، ج ‏19، ص 561 و 562، چاپ پنجم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم‏، 1374 ش‏.

[75]. صاد، 69.

[76]. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 18، ص 375، مؤسسۀ الوفاء، بیروت لبنان، 1404 هـ ق. پيامبر (ص) از يكى از يارانش پرسيد: آيا مى دانى فرشتگان عالم بالا در چه چيز بحث و گفتگو مى كنند؟! عرض كرد: نه. فرمود: آنها در مورد كفارات (كارهايى كه گناهان را جبران مى‏كند) و درجات (آنچه بر درجات انسان مى افزايد) به گفت و گو پرداختند: اما كفارات، وضو با آب سرد در سرماى زمستان گرفتن، و به سوى نماز جماعت گام برداشتن، و انتظار نمازى بعد از نماز ديگر كشيدن است، و اما درجات، بسيار سلام كردن و اطعام طعام نمودن، و نماز در شب به هنگامى كه چشم مردم در خواب است باشد.

[77]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج ‏19، ص 333.

[78]. البته در این جا نیز بسیاری معتقدند که منظور گفت و گوی فرشتگان با خداوند است نه بین خودشان.برای اطلاع بیشتر به تفاسیر در ذیل آیۀ مربوط مراجعه نمایید.

[79] “قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ”.

[80]. مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج ‏1، ص 173، دار الكتب الإسلامية،  تهران، چاپ 1374 ش، چاپ اول.

[81]. طبرسى، فضل بن حسن‏، ترجمه جوامع الجامع، ج ‏1، ص 62، تحقيق: با مقدمه آية الله واعظ زاده خراسانى، ناشر بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى‏، چاپ 1377 ش، چاپ دوم.‏‏

[82]. ‏نک: همان؛ تفسير نور، ج ‏1، ص 87.

[83]. جعفرى، يعقوب، ‏كوثر، ج ‏1، ص 122، 123.

[84]. تفسير نور، ج ‏1، ص 87.

[85]. تفسير نمونه، ج ‏1، ص 173 – 175؛ مترجمان، تفسير هدايت، ج ‏1، ص 136، بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، چاپ اول، مشهد، 1377 ش.

[86]. طباطيايي، محمد حسين، الميزان فی تفسیر القرِآن، موسوى همدانى، سيد محمد باقر، ج ‏1، ص 177، دفتر انتشارات اسلامى جامعۀ مدرسين حوزه علميه قم،  قم، چاپ پنجم، چاپ 1374 ش.

[87]. تفسير نور، ج ‏1، ص 87.

.[89] تفسير نمونه، ج ‏1، ص 173 – 175.

[90]. امام حسین (ع) شخصیت اسطوره ای، ص 143- 155.

[91]. دخان، 29.

[92]. زمخشری، محمود، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج 4، ص 274، چاپ سوم، دار الکتب العربی، بیروت، 1407 هـ ق.

[93]. الصفوری، نزهة المجالس، ج 1، ص 207، المطبعة الأزهرية، مصر،  سنة 1346هـ ق.

[94]. سيوطى، جلال الدين، الدر المنثور، فی تفسير الماثور، ج 1، ص 162، كتابخانه آية الله مرعشى نجفی، قم، 1404 هـ ق.

[95]. الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج 9، ص 188، چاپ اول، دار إحياء التراث العرب، بیروت، 1422 هـ ق.

[96]. همان، ج 3، ص 206 .

[97]. قرطبی، محمد بن ابراهیم شمس الدین، الجامع لأحكام القرآن، ج 16، ص 140، چاپ اول، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1364 هـ ش.

[98]. ابن عساکر علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج 79، ص 353، دار الفکر، بیروت، 1415 هـ ق.

.[99] زهری، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 3، ص 205، چاپ اول، دار صادر، بیروت، 1968 م.

.[100] الجامع لأحكام القرآن، ج 7، ص  304.

[101]. آل عمران، 125.

[102]. الطبقات الکبری، ج 3، ص 428، چاپ اول، دار صادر، بیروت، 1968 م.

[103]. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم،  ج 7، ص 234، چاپ اول، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1419 ق؛ الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج 4، ص 264؛ الجامع لأحكام القرآن، ج 11، ص 220؛ الکشف و البیان، ج 8، ص 353؛ روح البیان، ج 8، ص 413.

[104]. حر عاملی،  محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج 7، ص 231، چاپ اول، مؤسسه آل البيت لإحياء التراث، قم‏، 1409 ق.

[105]. کلینی، محمد بن یعقوب، كافي، ج 1، ص 38، چاپ چهارم، دار الكتب الإسلامية، تهران‏، 1365 هـ ش.

[106]. تفسیر القرآن العظیم، ج 6، ص367.

[107]. الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج 4، ص 263.

.[108] روم، 8.

.[109] انعام، 2.

.[110] نحل، 96.

.[111] نمل، 87؛ زمر، 68؛ حاقه، 15 – 13؛ و… .

.[112] يس، 53.

.[113] نازعات، 13 و 14.

.[114] عبس، 33 و 34.

.[115] مدثر، 10 -8.

[116]. زمر ،  68، “…و نفخ فی الصور فصعق من فی السموات و من فی الارض الا من شاءالله”.

[117]. بحار الانوار، ج 79، ص 184.

[118]. همان، ج 6، ص 329.

[119]. همان.

[120]. همان، ص 324.

[121]. قصص، 88.

[122]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 19، ص 541.