Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

فرزندان مؤمن آل فرعون

‏بر اساس روایتی که در باره همسر و فرزندان مؤمن آل فرعون نقل شده، او دارای فرزندانی بوده‌است، البته طبق این گزارش، آن‌ها به دستور فرعون به شهادت رسیدند.

در روایتی که در باره همسر و فرزندان مؤمن آل فرعون در زیر موضوع «همسر مؤمن آل فرعون» بیان شد، آمده‌است: فرعون بعد از این‌که متوجه شد همسر و فرزندان مؤمن آل فرعون، خدا پرست و موحد هستند، دستور داد همه آن‌ها را در تنور مسی بسوزانند. تا آن‌جا که وقتی نوبت به کودک شیر خوار وی که آخرین فرزند او بود، رسید، جلادان او را از آغوش مادر کشیدند تا به درون تنور بیافکنند. (مادر بسیار مضطرب شد)، پس کودک به زبان آمد و گفت: «مادرم صبر کن تو بر حق هستی». آن‌گاه او و کودکش را در میان تنور انداخته، سوزاندند؛ لذا در برخی از روایات آمده که ابن عباس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روايت كرده‏ كه فرمود: چهار نفر در کودکی به زبان آمده و سخن گفتند با اينكه طفل صغير بودند: 1. پسر آرايشگر دختر فرعون. 2. آن طفلى كه به نفع حضرت يوسف (علیه السلام) شهادت داد. 3. صاحب جريح.[1] 4. حضرت عيسى بن مريم (علیهما السلام).[2] برخی نیز این روایت را از ابن جبیر نقل کرده‌اند.[3]

[1]. (قصص راوندى) با استناد به امام باقر (ع) مى‏‌نويسد: در ميان بنى اسرائيل عابدى به نام جريح بود كه در صومعه خود به عبادت مشغول بود، مادرش به نزد او آمد و او را فرا خواند، امّا عابد جواب او را نداد و مادرش بازگشت، مجددا بار ديگر به نزد او آمد و او را صدا زد، امّا باز هم جواب او را نداد و او بازگشت و گفت: از خدا مى‏‌خواهم كه نزد بنى اسرائيل رسوا شوى. چون فرداى آن روز فرا رسيد، زن فاحشه‏‌اى به كنار صومعه آمد و آن‌جا ادّعا كرد فرزند او از آن جريح است. پس ميان بنى اسرائيل شايع شد و همه مى‌‏گفتند: كسى كه مردم را از جهت زنا سرزنش مى‏‌كرد، خودش مرتكب زنا شده! آن‌گاه پادشاه فرمان داد او را اعدام كنند، پس مادرش در حالى كه به صورت خود سيلى مى‏‌زد با نگرانى و دلهره بر او وارد شد و به او گفت: آرام بگير، اين‌ها از نفرين من است، وقتى مردم آن سخنان را شنيدند، گفتند: ماجرا چيست؟ مادر عابد گفت: آن كودك را حاضر كنيد و از او بپرسيد: پدرت كيست؟ كودک گفت: فلان چوپان از قبيله فلان، و به اين ترتيب دروغ آن زن آشكار شد و جريح از آن پس عهد كرد، هرگز با حكم مادرش مخالفت نكند و كمر به خدمت او ببندد؛ جزایری، النور المبين في قصص الأنبياء و المرسلين، ص 460‏.

[2]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج11، ص 168؛ آل غازى، ملاحويش، بيان المعانى، ج 3، ص 199.

[3]. شيبانى، محمد بن حسن، نهج البيان عن كشف معانى القرآن، تحقيق: درگاهی، حسين، ج 3، ص 119.