کپی شد
فتوحات دوران مروان بن حکم
در دوران حکومت مروان بن حکم (64 تا 65 هجری)، فتوحات، از جوشش و درخشش خاصی برخوردار نیست. دلیل این مسئله را در این دوره و دوره هایی که فتوحات دچار افول شده است، را باید در مشکلات و موانع حکومت امویان جستجو کرد. قیامها و جنبشهای به وقوع پیوسته؛ مانند واقعه حره در مدینه (در سال 63 هجری و در زمان حکومت یزید)،[1] مشکل حکومت عبدالله بن زبیر در مکه (در سال 64)،[2] قیام توابین (در سال 64)،[3] مشکل خوارج در عراق در مقابل عبدالله بن زبیر (در سال 64)،[4] قیام مختار در کوفه (سال 66 تا 67)،[5] و قیام مطرف بن مغیره بن شعبه (در سال 77)،[6] موانعی برای پیشبرد حرکت فتوحات به وجود آورده و باعث شدند امویان به جای پرداختن به فتح قلمرو مناطق دیگر، بیشتر به فکر تثبیت حکومت و موقعیت خویش باشند، اما با این وجود، فتوحاتی در دوران مروان بن حکم به وقوع پیوست.
توضیح آن که یزید بن معاویه در سال 64 هجری وفات یافت،[7] و مردم با فرزندش معاوية بن يزيد در شام (و عدهای با عبدالله بن زبير در حجاز)،[8] بیعت کردند، لکن دوران خلافت معاویة بن یزید، بیش از سه ماه و به قولی چهل روز بیشتر دوام نیاورد،[9] و مردم پس از او با مروان بن حکم در شام (در همان سال) بیعت کردند.[10] در زمان مروان، واقعه «مرج راهط»[11] و کشته شدن ضحاک بن قیس و نعمان بن بشير که در مقابل وی قیام کرده بودند،[12] پیش آمد. چون ضحاک و پیروان او کشته شده و کشور شام یکسره در تحت سیطره مروان در آمد، وی قصد فتح مصر را نمود که در آن هنگام، «عبد الرحمن بن جحدم قرشى» در آنجا بود و براى خلافت عبدالله بن زبير دعوت و تبليغ مىکرد. او با یاران خود به مقابله با مروان اقدام کرد و مروان، عمرو بن سعيد را از پشت سر فرستاد که وارد مصر گرديد. به ابن جحدم، خبر هجوم عمرو را دادند، او ناگزير به دفع حمله او برگشت (و ميدان را براى مروان) تهى کرد. این باعث شد که مردم (مصر) با مروان بيعت کنند و وی پس از بیعت مردم، به دمشق برگشت.[13]
همچنین در سال 65 هجری، مروان بن حکم دو لشکر گسیل داشت: يکى به فرماندهى عبيدالله بن زياد به سوى جزيره و جنگ با «زفر بن حارث» در قرقيسيا،[14] که او را امير آن سرزمين، به اضافه هر سرزمینى که او به فتح آن موفق شود، نمود و دستور داد چون از کار جزيره فراغت يابد، عراق را قصد کند و از دست عمال ابن زبير بگيرد. چون ابن زياد به جزيره رسيد، خبر مرگ مروان را شنيد. نامه عبدالملک (بن مروان، فرزند و جانشین وی) هم به او رسيد که همان امارتى را که پدرش به او داده بود، به حال خود خواهد ماند و او را به تسريع فتح عراق وادار کرده بود. لشکر ديگر به فرماندهى «حبيش بن دلجه قينى» بود که متوجه مدينه گرديد.[15]
[1]. ابن اثير جزری، عزالدین، الكامل في التاريخ، ج 4، ص 111.
[2]. به عنوان نمونه، رک: همان، ص 123؛ طبري، محمد بن جرير، تاريخ الأمم و الملوک (تاریخ طبری)، تحقيق: ابراهيم، محمد أبوالفضل، ج 6، ص 151 و 174؛ بلاذرى، أحمد بن يحيى، أنساب الأشراف، تحقيق: زكار، سهيل و زركلى، رياض، ج 7، ص 113.
[3]. الكامل في التاريخ، ج 4، ص 158 و 175.
[4]. همان، ص 165؛ بلاذرى، أحمد بن يحيى، فتوح البلدان، ص 397؛ 88 م؛ تاریخ طبری، ج 5، ص 297؛ ابن الجوزى، عبد الرحمن بن على، المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوک، تحقيق: عبدالقادر عطا، محمد و عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر، ج 5، ص 297.
[5]. الكامل في التاريخ، ج 4، ص 211؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 6؛ أنساب الأشراف، تحقيق: زكار، سهيل و زركلى، رياض، ج 6، ص 375؛ يعقوبى، احمد بن أبى يعقوب، تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 258.
[6]. تاريخ طبری، ج 6، ص 284؛ أنساب الأشراف، ج 7، ص 397؛ الكامل في التاريخ، ج 4، ص 453.
[7]. الكامل في التاريخ، ج 4، ص 125.
[8]. همان، ص 129.
[9]. همان، ص 130.
[10]. همان، ص 145.
[11]. نام منطقه ای در جانب شرقی دمشق.
[12]. الكامل في التاريخ، ج 4، ص 149.
[13]. همان، ص 154.
[14]. دهخدا می نویسد: قرقیسا. [ق ِ] (اِخ) شهری است بر فرات که به نام قرقیسأبن طهمورث نامیده شده است. (منتهی الارب). رجوع به قرقیسیاء و قرقسان شود. قرقیسیاء. [ ق ِ ] (اِخ) شهری است در جزیره، در شش فرسخی رحبه ٔ مالک بن طوق در نزدیکی رقة. جریربن عبداﷲ و عدی بن حاتم و حنظلة کاتب پس از آن که معاویه سب و طعن صحابه را آغاز کرد، از کوفه بدان شهر هجرت کردند. جریر در این شهر وفات یافت. (انساب سمعانی). نسبت بدان، اکثر قرقسانی است و گاه قرقسای بدون نون. (انساب سمعانی). در محل اتصال رود خابور به رود فرات و نزدیکی رقة واقع است. (لباب الانساب). ر.ک: سایت واژه یاب؛ حموى بغدادى، یاقوت بن عبد الله، معجم البلدان، ج 4، ص 328 و 329.
[15]. الكامل في التاريخ، ج 4، ص 190.