کپی شد
فاطمیان
فاطمیان از اسماعیلیان مبارکه هستند، که معتقد بودند محمد بن اسماعیل؛ نوه امام صادق (علیه السلام)، از دار دنیا رفته و امامت در فرزندان وی ادامه یافته است. حکومت فاطميان را فردى به نام ابو محمد عبيداللّه المهدى (متوفّاى ٣٢٢ ق) تأسيس نمود. این حکومت در سال ٢٩٢ هجرى در مغرب آغاز، و در سال 362، با تصرف مصر و شام، بخش بزرگی از جهان اسلام را متصرف شد و تا سال 567، حکومت مقتدری داشت و سرانجام در سال 567، توسط ايوبيان (صلاح الدین ایوبی)، برچيده شد.[1]
وجه نامگذاری به فاطمیان
اصطلاح فاطمیان بيانگر آن است که آنان منسوب به فاطمه زهرا (عليها السلام) هستند، ولی در وجه این نامگذاری ديدگاههاى مختلفى ابراز شده است:
برخى با قاطعيت نسبت آنان را به فاطمه زهرا (عليهاالسلام) انکار کردهاند، از آن جمله، دُخويه است. وى در کتاب خود به نام «يادى از قرامطه بحرين و فاطميان»، دلايل بسيارى بر اين نظريه آورده است؛ يکى از آن دلايل اين است که خلفاى عباسى بغداد و اموى قرطبه در دو نوبت، يک بار در سال ٤٠٢ و بار ديگر در سال ٤٤٤، نسب اين سلسله را به فاطميان انکار کردند، و از طرف ديگر در کتابهاى مقدس دروز، صريح آمده که «عبداللّه بن ميمون»، جدّ خلفاى فاطمى بوده است.[2]
برخى ديگر انتساب آنان را به حضرت فاطمه (عليها السلام) درست دانستهاند، چنانکه جرجى زيدان گفته است:
«فرمانروايان فاطمى ابتدا در افريقيه حکومت داشتند و مرکز حکومت آنان مهديه بود. اين فرمانروايان شيعى خود را از فرزندان حسين (عليه السلام) فرزند فاطمه (عليها السلام) مىدانستند، اما تاريخ نويسان که طرفدار بنى عباس بودند، صحّت نسب آنان را تکذيب مىکردند، ولى ما احتمال قوى مىدهيم که نسب آنان صحيح باشد و ترديد و تکذيب عدّهاى از تاريخ نويسان، در نتيجه هواخواهى عباسيان بوده است».[3]
عدّهاى بر آنند که اظهار نظر قطعى در اين باره ممکن نيست، چنانکه س.م. استرن مىگويد:
معروف است که طبق يک سند رسمى فاطمى، خط خلفاى فاطمى از طريق يک سلسله ائمه مستوره به محمد بن اسماعيل بر مىگردد، ليکن وجود چندين گزارش متناقض در اين زمينه، مسئله را آشفته ساخته است. مخالفان خلفاى فاطمى، ذرّيه آنها را از محمد بن اسماعيل ندانستهاند، بلکه تأسيس آيين اسماعيلى را به عبداللّه بن ميمون قدّاح نسبت دادهاند، و ائمه مستوره و نيز فاطميان را اعقاب دروغين على (عليه السلام) دانستهاند. اين نظريه را مىتوان جعل کينهتوزانهاى به حساب آورد. البته با اين تصور که در کنار فرقههاى مختلف نهضت اسماعيلى، نبايستى آيين اجداد قدّاحىها را نيز فراموش کرد؛ از اين رو با سنجش و ارزيابى اين شواهد گوناگون، نمىتوان به واقعيت واحدى رسيد، چون اسناد و مدارک قانع کنندهاى در دسترس نيست.[4]
گروهى ديگر با تفکيک ميان امام مستودع و امام مستقر، مشکل را حل کرده و گفتهاند: گر چه مؤسس سلسله فاطميان؛ يعنى عبيداللّه المهدى، داراى نسب فاطمى نيست، ولى نسب خلفاى فاطمى پس از او حقيقتاً فاطمى است و عبيداللّه همان سعيد بن حسين بن عبداللّه بن القداح است و ميمون قداح و فرزندان او امامان مستودع بودند و عبيدالله مهدى هم امام مستودع بود و وديعه امامت را به پسرخواندهاش القائم (دومين خليفه فاطمى) رساند، و اين بدان جهت بود که امامان حقيقى اسماعيليان در سلميه شام محصور بودند و از بيم «معتضد عباسى» (٢٧٩ ـ ٢٨٩) پنهان شده بودند؛ از اين جهت حسين که امام مستودع بود، وديعه امامت را به فرزند و حجت خود سعيد سپرد، تا او اين امانت را به صاحب واقعىاش که القائم بامراللّه فاطمى بود، برساند.[5]
تعداد خلفاى فاطمى
خلفاى فاطمى از آغاز تا پايان چهارده نفر بودند که عبارتند از:
١ ـ عبيداللّه المهدى، متوفّاى ٣٢٢.
٢ ـ القائم بامر اللّه، متوفّاى ٣٣٤.
٣ ـ المنصور، متوفّاى ٣٤١.
٤ ـ المعز لدين اللّه، متوفّاى ٣٦٥ (وى به سال ٣٦٢ بر قاهره تسلط يافت ومرکز خلافت فاطميان را از مهديه به مصر انتقال داد، و بدين ترتيب به نفوذ قدرت اخشيديان و عباسيان در مصر خاتمه داده شد).
٥ ـ العزيز باللّه، متوفّاى ٣٨٦.
٦ ـ الحاکم بأمر اللّه، متوفّاى ٤١١.
٧ ـ الظاهر لاعزاز دين اللّه، متوفّاى ٤٢٧.
٨ ـ المستنصر باللّه، متوفّاى ٤٨٧. دوران حکومت وى بسيار طولانى بود و قريب شصت سال به طول انجاميد. ذهبى گفته است: هيچ خليفه و فرمانروايى را سراغ ندارم که اين مقدار حکومت کرده باشد.
٩ ـ المستعلى باللّه، متوفّاى ٤٩٥.
١٠ ـ الآمر باحکام اللّه، متوفّاى ٥٢٤. وى در پنج سالگى به حکومت رسيد و چون فرزندى نداشت، پس از وى پسر عمويش به حکومت رسيد.
١١ ـ الحافظ لدين اللّه، متوفّاى ٥٤٤ (عبد المجيد بن محمد بن المستنصر پسر عموى الآمر بود).
١٢ ـ الظافر باللّه، متوفّاى ٥٤٩.
١٣ ـ الفائز بنصر اللّه، متوفّاى ٥٥٥.
١٤ ـ العاضد لديناللّه، متوفّاى ٥٦٧ (وى عبداللّه بن يوسف بن الحافظ لدين اللّه بود).[6]
فاطميان و نشر آداب و شعاير شيعى
جرجى زيدان مىگويد:
«خلفاى فاطمى از جمله فرمانروايانى هستند که در همه چيز از فرمانروايان عباسى پيروى نمودند، فقط در امور دينى با آنان مخالفت شديد داشتند و به فتواى ائمه شيعه رفتار مىکردند. يعقوب بن کلس، وزير العزيز باللّه فاطمى، کتابى درباره فقه اسماعيلى تأليف کرده که برابر با نصف صحيح بخارى بود و به چندين فصل و باب تقسيم مىگشت، و خود وزير آن را تدريس مىکرد، و هر کس آن کتاب را فرا مىگرفت جايزه دريافت مىنمود. العزيز باللّه براى ٣٥ فقيهى که در مجلس درس وزير حاضر مىشدند ماهانه مقرر داشت، و اگر کسى غير از کتاب وزير، کتاب فقه ديگرى مىخواند مورد تعقيب قرار مىگرفت.
ساير خلفاى فاطمى نيز در انتشار مذهب شيعه اهتمام داشتند و وقتى (سال ٤١١ هجرى) الظاهر، خليفه شد دستور داد که در مصر فقط کتاب «مختصر الوزير» و «دعائم الإسلام» خوانده شود و به حافظان اين کتب جايزه داده شود».[7]
آنان در تعظيم شعاير شيعه نيز اهتمام بسيار نمودند؛ از آن جمله روز عاشورا را تعطيل عمومى اعلان کرده و به سوگوارى و عزادارى پرداختند، تا آن جا که گاهى شخص خليفه با پاى برهنه در جمع عزاداران حاضر مىشد و همه سوگواران را اطعام مىکرد. همچنين روز غدير خم (هيجدهم ذى الحجة) را به عنوان عيد عمومى اعلام کردند، و رجال حکومتى و مردم معمولى در مجلس خليفه حاضر مىشدند و خطيب، خطبهاى را که پيامبر (صلی الله علیه و آله) در غدير خم خوانده بود، بازگو مىکرد. در آن روز، مراسم عقد و عروسى برگزار مىشد و فقيران مورد اِنعام قرار مىگرفتند و از طرف خليفه و رجال حکومتى مبالغ هنگفتى به عنوان عيدى پرداخت مىشد. نظير اين مراسم در مواليد پيامبر، على، فاطمه، و امام حسن و امام حسين (عليهمالسلام) نيز برگزار مىگشت.
برخى گفتهاند: فاطميان در زمان خلافت الحافظ لدين اللّه (متوفّاى ٥٤٤، پسرعموى الآمر باحکام اللّه) و وزارت ابى على الافضل، به مذهب اماميه اثناعشرى گرويدند، ولى پس از کشته شدن وزير در سال ٥٢٦ بار ديگر به مذهب اسماعيليه روى آوردند. در هر حال مذهب اماميه در عصر آنان با هيچ مانعى مواجه نبود، و بر هر دو احتمال امامى و اسماعيلى بودن فاطميان، شواهدى وجود دارد، گرچه برخى امامى بودن آنان را ارجح دانستهاند.[8]
ضعف خلافت و سقوط
در نیمه دوم خلافت فاطمیان، قدرت و نفوذ وزرا به تضعیف خلافت فاطمی انجامید. در این دوران وزرا امور خلافت را بر عهده گرفتند و افزون بر امر و نهی بر خلیفه، گاه با نصب خلیفه ناتوان، به قدرت خود میافزودند. در این شرایط هنگامی که وزارت را فردی قوی بر عهده داشت، اوضاع به شکل موقت سر و سامان مییافت و با از میان رفتن او درگیری برای تصاحب منصب وزارت، دربار فاطمیان را دچار کشمکشهای طولانی بر سر قدرت میکرد. بدر الجمالی از مشهورترین وزرای دوران فاطمیان است که در زمان مستنصر به وزارت رسید و بعد از یک دوره آشفتگی که طی آن در مدت ۹ سال، ۴۰ وزیر به قدرت رسیدند و عزل شدند، برای مدت طولانی مقتدرانه وزارت کرد و اوضاع مصر را سر و سامان داد. بعد از او، پسرش افضل، ۲۷ سال منصب وزارت را در دست داشت تا این که به فرمان آمر کشته شد. بعد از مرگ افضل، بار دیگر تغییر مکرر وزرا و توطئههای درباریان و نظامیان برای به دست آوردن منصب وزارت از سر گرفته شد.
از زمان خلافت «حافظ»، فاطمیان دچار ضعف و درگیریهای شدید داخلی شدند. در این زمان وزرا و حکام مناطق مختلف قیام میکردند و در نصب و برکناری خلفا نقش داشتند. در سال ۵۴۸، نورالدین زنگی؛ حاکم محلی شام، شیرکوه و صلاح الدین ایوبی را به مصر فرستاد. با ورود شیرکوه به قاهره، «عاضد»؛ خلیفه وقت فاطمی او را وزیر خود کرد و بعد از مرگ شیرکوه، صلاح الدین ایوبی وزیر شد. صلاح الدین ایوبی، نهادهای خلافت فاطمی را تضعیف و تشیع را محدود کرد و علمای سنی را به قدرت رساند و سرانجام در محرم سال ۵۶۷ قمری در حالی که هنوز چند روزی به مرگ آخرین خلیفه فاطمی (عاضد) باقی مانده بود، صلاحالدین دستور داد در قاهره به نام خلیفه عباسی خطبه بخوانند.[9]
[1]. ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، درس دوازدهم؛ برنجکار، رضا، آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، ص 97.
[2]. فرق و مذاهب کلامی، درس دوازدهم، به نقل از تاريخ شيعه، ص ٢١٣.
[3]. همان، به نقل از: جرجى زيدان، تاريخ تمدن اسلامى، ص ٨٤٦.
[4]. همان، به نقل از: نهضت قرامطه، ص ٢٨ و ٢٩، مقاله «قرامطه و اسماعيليان» از استرن.
[5]. ابراهیم حسن، حسن و طه احمد شرف، عبیدالله المهدی امام الشیعة الاسماعیلیة و مؤسس الدولة الفاطمیة فی بلاد مغرب، ص ٧٧ ـ ١٦٩.
[6]. فرق و مذاهب کلامی، درس دوازدهم، به نقل از: تاريخ الخلفاء، ص ٥٢٤؛ الشيعة و التشيع، ص ١٦٣ و ١٧٣؛ تاريخ شيعه و فرقههاى اسلام، ص ٢١٤ و ٢١٥.
[7]. همان، به نقل از: تاريخ تمدن اسلامى، ص ٨٤٥ و ٨٤٨.
[8]. همان، به نقل از: تاريخ الشيعة، شيخ محمد حسين مظفر، ص ١٨٨ و ١٩١.
[9]. دفتری، فرهاد، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه: بدرهای، فریدون، ص ۳۱۲؛ ویکی شیعه.