searchicon

کپی شد

غنائم جنگ خیبر و امانت

از موقعى که یهودیان «بنى النضیر»، از مدینه رانده شدند و در خیبر سکنى گزیدند، صندوق تعاونى مشترکى براى امور همگانى و هزینه هاى جنگى و پرداخت خون‌بهاى کسانى که به دست افراد قبیله «بنى النضیر» کشته مى شدند تشکیل داده بودند. گزارش هاى رسیده به پیامبر (ص) حاکى بود که این اموال در اختیار «کنانه‏»، شوهر «صفیه‏» است. پیامبر (ص) «کنانه‏» را احضار نمود، و خواستار تعیین جایگاه این صندوق گردید. او اصل مطلب را انکار کرد و گفت هرگز از چنین امرى آگاهى ندارم. دستور توقیف «کنانه‏» صادر گردید و قرار شد در این باره اطلاعات بیشترى بدست آورند. تحقیقات مأموران براى پیدا کردن جاى این اموال آغاز گردید. سرانجام یک نفر گفت من فکر مى کنم که جاى این گنج فلان نقطه خاص (خرابه) باشد، زیرا من در ایام جنگ و پس از آن، شاهد رفت و آمد زیاد «کنانه‏» به این نقطه بودم. پیامبر (ص) بار دیگر کنانه را خواست و گفت: مى گویند جاى صندوق در فلان نقطه است، اگر در آنجا گنج به دست آید، شما کشته خواهى شد. او باز خود را به بى اطلاعى زد. به دستور پیامبر (ص) حفارى در آن مکان آغاز گردید، و گنج «بنى النضیر» به دست سربازان اسلام افتاد. اکنون باید کنانه به سزاى اعمال خود برسد، او علاوه بر جرم کتمان چنین امرى، یکى از افسران اسلام به نام «محمود بن مسلمه‏» را به طور ناجوانمردانه و غافلگیرانه با انداختن سنگ بزرگى بر سر وی، او را کشته بود. پیامبر (ص) براى گرفتن انتقام و ادب کردن سائر یهودیان – که بار دیگر با حکومت اسلامى از در حیله و تزویر و دروغ وارد نشوند – او را به دست برادر مقتول داد، و برادر مقتول، «کنانه‏» را به انتقام برادر خود کشت.[1]«کنانه‏» آخرین فردى بود که به جرم ترور یک سردار بزرگ به قتل رسید.

پس از گشودن دژهاى دشمن و خلع سلاح عمومى و گردآورى غنائم، پیامبر (ص) دستور داد که همه غنائم در نقطه خاصى جمع آورى شود. یک نفر به دستور پیامبر در میان سربازان اسلام ندا داد: بر هر فرد مسلمانى لازم است هر چه از غنائم به دست آورده – حتى نخ و سوزن را – به بیت المال بازگرداند، زیرا خیانت مایه ننگ است و روز رستاخیز آتش بر جانش مى شود.[2]

پیشوایان حقیقى اسلام در مسئله امانت فوق‏العاده سخت‌گیرى نموده، حتى بازگردانیدن امانت را یکى از علائم ایمان دانسته و خیانت را از علائم نفاق شمرده‏اند.[3]از این جهت، روزى که از میان باقیمانده اموال یک سرباز، اموال دزدى به دست آمد، پیامبر (ص) بر جنازه او نماز نخواند. تفصیل جریان چنین است:

روز حرکت از سرزمین خیبر، ناگهان بر غلامى که مأ‌مور بستن کجاوه هاى پیامبر (ص) بود، تیرى اصابت کرد و همان دم جان سپرد. مأموران به جست‌وجو پرداختند، تحقیقات آنها به جائى نرسید، همگى گفتند: بهشت بر او گوارا باشد. ولى پیامبر (ص) فرمود: من با شما در این جریان هم عقیده نیستم، زیرا عبائى که بر تن او است از غنائم است و او آن را به خیانت برده و روز رستاخیز به صورت آتش او را احاطه خواهد کرد. در این لحظه یک نفر از یاران پیامبر گفت من دو بند کفش از غنائم بدون اجازه برداشته ام، پیامبر (ص) فرمود: آن را برگردان وگرنه روز رستاخیز به صورت آتش در پاى تو قرار مى گیرد.[4]

این رویداد نیز، غرض ورزى گروهى از خاورشناسان را آشکار مى سازد، زیرا آنان نبردهاى اسلام را غارت‌گرى قلمداد نموده و از اهداف معنوى آن چشم پوشیده اند، و حال آن‌که چنین نظم و انضباطى در یک ملت غارت‌گر و یغماگر قابل تصور نیست. رهبر یک ملّت ‏یغماگر، هرگز نمى تواند ردّ امانت را نشانه ایمان بشمارد، و آنچنان سربازان خود را تربیت کند که آن را از بردن یک بند کفش از بیت المال باز دارد.[5]



[1]. ابن هشام، ابو محمد عبد الملک بن هشام، سیره ابن هشام، ج 3، ص 337؛ مجلسی، بحار الانوار، ج 21، ص 33.

[2]. ردوا الخیاط و المخیط فان الغلول عار و شنار و نار یوم القیامة.

[3].  حر عاملی، وسائل الشیعة، باب جهاد نفس، ح 4.

[4]. سیره ابن هشام، ج 3، ص 339.

[5]. سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت،ج 2، ص 239.