کپی شد
غرض از امتحانات الاهی
انسان طبيعتاً به گونهاى است كه اگر به خود وانهاده شود و هيچ مشكل و سختى خاصى نداشته باشد، به خود مغرور شده و به تكبّر و استكبار كشيده شده و از عواقب سوء عملكرد خود و پيشامدهاى بعدى غافل مىشود. براى پيشگيرى از اين معضل، حكمت الاهى اقتضا نموده كه زندگى دنيوى انسان محفوف به ضعفها و گرفتارىها و مشكلاتى طبيعى، يا خود ساخته انسان باشد، از اين رو حوادثى؛ چون بيمارىها، مرگ و معلوليتها، فقر و غنا، سيل و زلزله و طوفان و آتش فشان، حشرات موذى و حيوانات درنده و … را بر جسم انسان محيط نموده و نفس او را با عقل و هاديان الاهى از يكسو، و شيطان و خناسان انسى و شهوت از سوى ديگر، و محدوديت در دنيا و لزوم علم و ايمان به غيب درگير نموده است. مقابله انسان با معضلات جسمانى و نفسانىاش مكوّن شخصيت و هويّت او مىگردند. عقل و فطرت از درون و انبيا و اوليای الاهى از برون هدايت گر او به سوى موضع گيرى صحيح و دست يابى به كمال انسانيتاند و شهوات حيوانى و اميال و آروزهاى دراز از درون و شياطين جنى و انسى از برون رهزن سعادت او هستند، تا گل سر سبد آفرينش خود راه خود را برگزيند؛ زيرا قضاى الاهى بر اختيار او قرار گرفته است و انسان گريزى از اين امور ندارد! از اين رو بايد گفت: كل عالم هستى با همۀ نعمات و بلاهايش صحنۀ امتحان و ابتلای انسان است، و بلاياى او نيز در واقع نعمت و سبب امكان انتخاب و بالتبع تعالى و ترقى نفس او در دنيا و آخرت هستند و اگر اين معضلات نبودند، ترقى و تعالى هم براى انسان محال مىنمود.
در حقیقت، غرض از امتحانات الاهى امتحان از طرف خدا براى كشف مجهول نيست؛ چون او به همه چيز عالم است، اما اين سنت الاهى، مبتنى بر يك سنت تكوينى است و آن سنت تكوينى، عبارت است از: سنت هدايت عامۀ الاهيه از آن جهت كه با موجودات مكلّف نظير انسان ارتباط دارد.
خداوند چند گونه هدايت دارد:
1. هدايت خصوصى كه ويژۀ افراد خاصى است و از بعضى طوايف نفى شده است: “و اللَّه لا يهدى القوم الظالمين”[1] و يا: “و اللَّه لا يهدى القوم الفاسقين”[2]. در مقابل چنين هدايتى اضلال قرار دارد.
2. هدايت به معناى ارايه طريق (نشان دادن راه) كه شامل مؤمن و كافر مىشود، اما غير صاحبان شعور از اين هدايت بهرهاى ندارند. “انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا”[3] و يا “و اما ثمود فهديناهم”.[4]
3. هدايت تكوينى كه هم از نظر مورد عام است و هم از نظر نتيجه، “الذى اعطى كل شى خلقه ثم هدى”[5] و خداوند هدايتش را شامل همه (با شعور و بى شعور) مىكند. “الذى خلق فسوّى و الذى قدّر فهدى”.[6]
“تقدير” عبارت است از: تهيۀ اسباب و علل تا آن اسباب و علل، موجود را به سوى غايت و هدفِ خلقتش سوق دهد و در اين آيه، خداوند هدايت را نتيجۀ تقدير گرفته است.
اشيا به وسيلۀ اين هدايت (عمومى) به سوى هدف و اجلهاى خود سوق داده مىشوند و هيچ موجودى از اين قانون كلى مستثنا نیست و در اين بين انسان به كمالش نمىرسد، مگر از طريق افعال اختيارى و ارادى؛ يعنى كمال نوع بشر در گرو يك سلسله افعال اختيارى است و از این رو است است كه خداوند بايد براى او يك سلسله اوامر و نواهى (شريعت)، تشريع نمايد؛ از سوى ديگر حوادث اجتماعى و فردى را – كه برخى از آنها به انتخاب خود انسان است و برخى نه – براى او پديد بياورد، تا در برخورد با اين دو آنچه را در قوه و استعداد دارد، فعليت بخشد و در آخر سعادت مند يا بدبخت گردد، از این رو است كه نام محنت و بلا و امتحان بر اين تشريع و حوادث منطبق گرديده است.
به عبارت ديگر خداوند، آزمايشگر انسان است و تصرفات آزمايشى او، عبارت اند از شريعت و حوادث، كه با اين دو، حال انسانها نسبت به آن مقصدى كه دعوت دينى او را به آن سوى مىخواند، روشن مىگردد.
پس امتحان الاهى بر مبناى تربيت عامۀ الاهيه است و با چنين تربيتى حال هر انسان، براى خودش معلوم مىشود كه از اهل كدام خانه است؟ اهل دار ثواب است يا دار عقاب؟[7]
قرآن در آيۀ 14 و 140 سورۀ آل عمران غرض از امتحان الاهى را اين گونه تبيين مىفرمايد: “و ليمحّصَ اللَّه الذين آمنوا و يَمحَق الكافرين”. تا اين كه اهل ايمان را از هر عيب و نقص پاك و كامل كند و كافران را محو و نابود گرداند.
و با امتحانات پى در پى، ايمان و فضايل ظاهرى و فريبندۀ كفّار منافقين، به تدريج از بين مىرود[8] البته براى كافرين، مَحق و نابودی ديگرى هم وجود دارد كه قرآن از آن اين گونه خبر داده: “و العاقبة للتقوى”[9] و يا “ان الارض يرثها عبادى الصالحون”.[10]
نتيجه اين كه آثار سازندۀ امتحان الاهى را مىتوان در چند امر خلاصه كرد:
1. شكوفا شدن استعدادهاى نهفته و ايجاد روحيۀ مقاومت. حضرت على (ع) در بيانى مىفرمايند: در دگرگونی و سختی های احوال و روزگار است كه جوهرهای مردان شناخته مىشود.[11] از امام رضا (ع) روايت شده كه فرمود:[12] مردم امتحان مىشوند، چنان كه طلا امتحان مىشود و خالص و پاك مىشوند چنان كه طلا پاك مىشود.
فتنه؛ يعنى پاك و خالص نمودن طلا[13] و طلا را در معرض آتش قرار مىدهند، تا ناخالصىهايش بسوزد و خالص گردد، گوهر وجود انسان هم طلايى است كه خداوند خواسته است آن را در پرتو آتش امتحان، از شهوت و غضب و سختی و… خالص گرداند، و اين جا است كه بايد گفت: امتحان وسيلهاى است براى تكامل و پرورش انسانها.
تا نبيند رنج و سختى مرد كى گردد تمام تا نيايد باد و باران گل كجا بويا شود
امروزه سربازان را با كارهاى سنگين و خشن تمرين مىدهند تا سطح كارايى آنها بالا برود و امتحان الاهى تمرينى است در جهت تقويت قواى درونى انسان. حضرت على (ع) مىفرمايند: “و ان كان سبحانه اعلم بهم من انفسهم و لكن لتظهر الافعال التى بها يستحق الثواب و العقاب”؛[14] يعنى هر چند خداوند از مردم به خودشان آگاهتر است، اما به اين خاطر انسانها مورد آزمايش قرار مىگيرند كه افعالى را بروز دهند كه با آن افعال استحقاق ثواب يا عقاب را پيدا مىكنند. و اين بهترين فرصت است براى شناخت انسان از روحيه و استعدادهايش و تلاش براى شكوفا نمودن آنها. و از اين طريق است كه ديگر حجت بر او تمام خواهد شد و در روز حساب نمىتواند مدعى استحقاق ثواب يا بيش از آن مقدار كه به او دادهاند، گردد.
2- زائل شدن غفلت: خداوند نه تنها انسان را با ابتلا به مصائب آزمايش مىكند، بلكه گاهى وفور نعمت و قدرت حكومت و برخوردارى از سلامت و… هم از اسباب امتحان الاهى به شمار مىآيند.[15] و اين نعمات گاه چنان انسان را مغرور مىسازد كه اسباب نابودى خود و ديگران را فراهم مىكند. خداوند براى نجات و بيدارى چنين انسانى او را درگير حوادث ناگوارى مىنمايد و اين گونه او را دوباره در معرض امتحان قرار مىدهد تا راه را از چاه باز شناسد و به اين باور نايل آيد كه تمام هستى و نعمات از خدا است و نبايد از خدا غافل و در گرداب گناه غرق شد. بخشى از مصائب همچون دست اندازها و پيچهاى مصنوعى هستند كه در جادهها ايجاد مىگردند، تا مانع خواب رانندگان و در نتيجه سقوط آنها در درّه شود. در آيات زيادى از قرآن[16] اين اثر تربيتى براى آزمايش الاهى، گوشزد شده است. در اين آيات گاهى هدف “تذكر” و بار ديگر “تضرع” و در بعضى موارد “رجوع و بازگشت” عنوان شده است و اين بدان خاطر است كه بازگشت به سوى خدا مراتبى دارد و نخستين مرتبۀ آن تذكر است و سپس تضرع به درگاه خدا و آن گاه شخص عملاً مسير خود را اصلاح مىنمايد و باز مىگردد.[17]
حضرت على (ع) در بيانى به اين نكتۀ قرآنى اين گونه اشاره مىفرمايند: “خداوند بندگانش را در هنگامي که مرتكب گناه مىشوند به نقص ثمرات و … آزمايش مىفرمايد تا توبه كاران توبه نمايند و كسى كه بايد دست از گناه بكشد، خوددارى كند و پند پذيران پند گيرند و … .[18]
البته در اين جا جاى اين سؤال است كه اگر اين گونه است پس چرا اوليای الاهى و امامان و پيامبران مورد آزمايش قرار مىگيرند؟
جواب: چون همان گونه كه قبلاً بدان اشاره شد اين يك سنت عام الاهى است و همه را در بر مىگيرد.
اميراامؤمنين (ع) فرمود: “ان البلاء للظالم ادب و للمؤمن امتحان و للانبياء درجة و للاولياء كرامة”؛[19] يعنى انبيا هم مورد آزمايش قرار مىگيرند تا بر درجاتشان افزوده گردد.
در اين ميان سهم اولياء الله از بلايا بيشتر است؛ زيرا ايشان براى تعالى و ترقى مستعدتر هستند.
بلايايى كه براى انبيا و اوليا پيش مىآيد، منتج چند امر است:
1. تقويت اراده و نفوس، گسترش سعۀ وجودى و تقويت ولايت تكوينى ايشان.
2. ارتقای درجات ايشان در منازل آخرت.[20]
3. تنفّر هر چه بيشتر ايشان از دنيا و تبعات آن و رغبت بيشتر آنها به آخرت و آن چه نزد خداوند برايشان مهيا مىگردد.
4. تكثير در تضرّع و الحاح و التجا به حق و ياد خدا و كسب زاد و توشه بيشتر براى آخرت. البته خود اوَلیا نيز با رضایت و طيب خاطر از اين بلايا استقبال مىكنند و با پيش آمدن اين گرفتارىها بر يقين و ايمان و رضايشان افزوده مىشود و به خدا و ملاقات او شوق بيشترى پيدا مىكنند؛ زيرا پشت سر نهادن هر امتحانى، ارتقای رتبهاى را در پى دارد و عمر كوتاه دنيا در برابر آخرت، و بلاياى اين جا در مقابل نعمات پايدار آن اصلاً قابل مقايسه نيست. اگر نظرى كوتاه به كربلاى سال 61 هجرى بيفكنيم نمونههايى بارز از اين عشق بازىها را مىيابيم.
اما آنانى كه ظرفيت كمترى دارند، تنها به اندازه مكتسبات و توان و كشش آنها مورد امتحان واقع مىشوند، و اگر از آن امتحان سرافراز بيرون آمدند، نوبت به امتحانهاى بعدى مىرسد. نكته اين كه امتحان همه به يك نحو نیست. يكى به فقر امتحان مىشود و ديگرى به غنا، يكى به مصيبت امتحان مىشود و ديگرى به وفور نعمت، یکی با داشتن فرزند و دیگری با محروم بودن از نعمت فرزند، يكى با عافيت و ديگرى به امراض و يكى به علم و موفقيتهاى علمى و ديگرى به توفيق عبادت و رياضت! و ممكن است يك انسان گاهى به اين آزموده شود و گاه به آن، و اين بستگى به اين دارد كه خود را مهياى كدام آزمون كرده باشد. البته اين آمادگی نتيجه سوابق عملكرد او است. چه بسا خود نيز به آن آگاه نباشد.
ابتلائاتى كه ذكر آنها گذشت فراگير هستند و هر انسانى به نوعى با آن درگير است و گريزى از آن ندارد.[21] لكن برخى ابتلائات در پى تخلفات انسان و سرپيچى او از فرامين الاهى پيش مىآيد، تا او را تنبيه نموده و متوجه خطاى خود نمايد. اين گونه ابتلائات تنها براى غير معصومين مورد پيدا مىكند؛ زيرا آنان از هرگونه عصيان منزه هستند، لذا آمرزش گناهان ايشان به واسطۀ اين ابتلائات معنا ندارد.
بلایا در مورد غیر انبيا و اوليا نيز چند گونه تحقق مىيابد:
الف. عذاب مقطعى و كوتاه كه به جهت تنبيه ايشان و دفع غرور و تكبر از آنها و سوق دادن آنها به سوى تضرع به درگاه الاهى و ذكر و ياد خدا است و حجت را بر انسان تمام مىكند![22]
ب. عذاب امهال و استدراج: براى كسانى كه لجباز هستند و دست از غرور و استكبار خود بر نمىدارند، اينان با غرق شدن در نعمات دنيوى، وجود خدا و قيامت و مرگ، و كرامت انسان را فراموش مىكنند.[23]
ج. عذاب استيصال: در اوج غرور و تكبر آنها عقوبت الاهى آنها را فراگرفته و يكسره آنان را وارد جهنم برزخى مىنمايد، تا قيامت نيز به عذاب اخروى واصل شوند.[24]
نوع اول خود نعمت الاهى است و سبب بيدارى و هشيارى انسان در طول عمر ايمانى خويش مىگردد و صبر انسان بر اين ناملايمات و استغفار و تضرّع و انابه او سبب محو سيئات او و تبديل شدن آنها به حسنات و ارتقای درجه او نزد خدا مىگردد و غفلت و بى خبرى را از او دور مىكند. و در نهايت او را از قهر و غضب اخروى خداوند رهانیده و مقرب درگاه الاهى مىنمايد، اما آن دو نوع ديگر، عذاب الاهىاند كه در دنيا دامنگير طاغيان و عنوديان مىگردد. گرچه ظاهراً در اوج خوشى و رفاه، زندگى كنند.
به تعبير قرآن “هر انسانى اگر عذر و بهانه را كنار نهد، بر نفس خويش بصير است”[25] و بهتر از هر كسى بر نيات و اهداف و اعمال خويش آگاه است و اگر منصفانه بنگرد و از توجيهات و افكندن تقصيرات بر دوش دیگران دست بردارد، مىتواند بر صواب يا بر خطا بودن خويش را دريابد؛ از اين رو اگر در پى قصد سوء يا عصيانى بلايى برايش پيش آمد ، نشان آن است كه خدا به او عنايت دارد و با اين کار قصد دارد تا او به خود آيد و دست از نيات سوء و كردار ناشايستش بردارد، كه اگر شكر اين نعمت (بلا و تنبيه) را نهاد و از آن امور دست كشيد، رحمت و نعمت های الاهى او را فرا مىگيرد و ارشادات و الهامات الاهى او را از راه ناصواب آگاه و از كار ناپسند باز مىدارد؛[26] لكن اگر نسبت به اوامر و نواهى الاهى متهاون و نسبت به تنبّهات و اتمام حجتهاى خدا بى اعتنايى نمود، خدا نيز او را به خود وا مىنهد و او را از تنبهات محروم و در رفاه و آسايش غرق مىكند تا تدريجاً به طور كلى از خدا و رحمت او فاصله گرفته و مستحق عقاب دايم گردد. (استدراج).
خلاصه اين كه: دنيا و ماديات و زرق و برق آنها و جميع حوادث آن، امتحان و ابتلای الاهى نسبت به انسان هستند، تا برخورد و درگيرى با آنها سبب تكوّن شخصيت و هويت او و ارتقای انسانيت او شوند،- اگر به طور بهينه از آنها بهرهور گردد و از رهنمود انبيا بهره جويد تا عكس العمل مناسب را در مقابل آنها داشته باشد،- لكن اگر به خطا رفت، چندين بار گوشمالى مىشود تا دست از لجبازى و عناد بردارد، اما اگر متنبه نشد يا دچار عذاب استيصال مىشود و يا دچار عذاب استدراج.
منابع و مآخذ:
1. قرآن كريم
2. تفاسير مختلف، ذيل آيات مذكور در پاورقىها.
3. امام خمينى، شرح چهل حديث، ص 589 و 236 – 246، مؤسسه تنظيم و نشر آثار، تهران، 1376.
4. مصباح يزدى، محمد تقى، معارف قرآن (راه و راهنماشناسى)، ج 5 – 4، ص 115 – 153.
[1]. جمعه، 5: “خداوند گروه ظالمين را هدايت نمىكند”. بنابر اين امتحان الاهى براى تحقق فعليتهاى انسان لازم است نه براى علم خدا به سرنوشت انسان.
[2]. صف، 5: “خداوند گروه فاسقين را هدايت نمىكند”.
[3]. دهر، 3، ما به حقيقت راه (حق و باطل) را به انسان نموديم (و براى اتمام حجت براى آنها رسول فرستاديم) حال خواهد هدايت پذيرد و شكر اين نعمت گويد و خواهد ضلالت پذبرد نعمت را كفران كند.
[4]. فصلت، 17، و اما قوم ثمود را نيز (رسول فرستاديم و) هدايت كرديم.
[5]. طه، 50، خدايى كه همۀ موجودات عالم را نعمت وجود بخشيد و سپس به راه كمالش هدايت فرمود.
[6]. اعلى، 3، آن خدايى كه عالم را خلق كرد و همه را به حد كمال خود رسانيد، آن خدايى كه هر چيز را قدر و اندازهاى داد و به راه كمالش هدايت نمود.
[7]. كهف، 7: “ما آنچه در روى زمين است براى زمين زينتى فريبنده قرار داديم تا مردم را بيازماييم كه كداميك از حيث عمل بهترند”؛ براى تحقيق و آشنايى بيشتر به آيات ذيل مراجعه شود: دهر، 2؛ انبيا، 35؛ آل عمران، 154؛ فجر، 6؛ تغابن، 15؛ محمد، 4؛ اعراف، 163؛ انفال، 17؛ عنكبوت، 3؛ بقره، 124؛ صافات، 106؛ طه، 40؛ انعام، 165؛ احزاب، 11؛ ملك، 2.
[8]. ر.ك: الميزان، ج 16، ص 100، ج 9، ص 124، ج 4، ص 36 – 30؛ ترجمه الميزان، ج 4، ص 55 – 46؛ تفسير موضوعى قرآن، جوادى آملى، ج 4، ص 284 – 267؛ ميزان الحكمة، ج 9، ص 70.
[9]. طه، 132.
[10]. انبيا، 105.
[11]. “فى تقلب الاحوال علم جواهر الرجال”، نهج البلاغه، قصار الحكم 217.
[12]. “يفتنون كما يفتن الذهب ثم قال يخلصون كما يخلص الذهب”، اصول كافى، ترجمه سيد جواد مصطفوى، ج 2، ص 196.
[13]. اقرب الموارد، ج 2، ص 901 و 902 – مفردات راغب، ص 371.
[14]. نهج البلاغه، قصار الحكم، 93.
[15]. ر.ك: جوادى، عبداللَّه، تفسير موضوعى قرآن، ج 4، ص 286 – 267.
[16]. اعراف، 94؛ روم، 41؛ سجده، 21؛ اعراف، 30 و 168؛ توبه، 126.
[17]. ر.ك: پيام قرآن، ج 4، ص 475 – 470.
[18]. “انّ اللَّه يبتلى عباده عندالاعمال السّيئة بنقص الثمرات … ليتوب تائب و يقلع مقلع و يتذكّر متذكّر”. نهج البلاغه، خطبه، 143.
[19]. بحارالانوار، ج 4، ص 235، ح 54.
[20] ر. ک. نمايه: معناى ولايت، سؤال 128 (سایت اسلام کوئست: 1068).
[21] محمد، 31؛ انبيا، 35؛ بقره، 155 و … .
[22] اعراف، 68 ، 94 – 90.
[23] مؤمنون، 53 – 56؛ اعراف، 182 و 183.
[24] فصلت، 50 ، 16، 27.
[25] قيامت، 14- 15.
[26] انفال، 26؛ عنكبوت، 69؛ بقره، 282.