کپی شد
غدیر و عدم اعتراض صحابه در سقيفه
در چرایی این موضوع، دو احتمال وجود دارد: احتمال اول این که عدم اعتراض صحابه به تصمیم سقیفه، موضوعی قطعی است که از آن احتمال انکار اصل واقعه غدیر می شود.
احتمال دوم این که اصل واقعه غدیر و عدم اعتراض صحابه قطعی است ولی دلالت حدیث غدیر بر ولایت حضرت علی (ع) انکار می شود.
در پاسخ به احتمال اول کافی است اصل وقوع حادثه غدیر از طریق نقل تاریخی اثبات شود.
کتب تاريخى فراوانى از شيعه و سنّى، به نقل واقعه غدير خم اذعان كرده[1] و آن را از مسلمات دانستهاند. خليل عبدالكريم، از بزرگان معاصر اهل سنت، در لابه لاى بحث جمع آورى قرآن كريم مىنويسد: “تعداد اصحاب پيامبر (ص)، در حجّة الوداع (كه واقعۀ غدير خم در آن روى داد)، صد و بيست و چهار هزار نفر بودند”.[2] و نيز ابن كثير مىگويد: “اخبار و احاديث دربارۀ رويداد غدير خم، بسيار متواتر است و ما به قدر توان خويش (گوشهاى از آن را) به خواست خدا نقل مىكنيم”.[3]
گذشته از كتب تاريخى مذكور، در معاجم حديثى اهل سنّت، راويان بسيارى، به نقل حديث غدير پرداختهاند. برخى از ايشان اين حديث را با مضمون واحد به طرق متعدّدى ذكر كردهاند. كه به عنوان مثال، نسائى اين حديث را به دويست و پنجاه سند،[4] نقل مىكند.
تمامى اينها گواهى است بر فراوانى صحابه در واقعۀ غدير خم كه هيچ گونه شك و ترديدى را نه در اصل قضيه و نه در تعداد، باقى نمىگذارد.
گذشته از این که اجتماع چنین جمعیتی در غدیر خم هیچ گونه استبعاد عقلی ندارد؛ زیرا واقعۀ غدير، در سرزمينى به نام رابغ،[5] در حدود دويست كيلومترى مكّه رخ داده است. در چهار راهى كه مسيرهاى عراق، مدينه،[6] مصر و يمن از راه اصلى منشعب مىشدند. از اين رو تمامى حجّاج براى بازگشت از حج ناگزير، از اين مسير مىگذشتند.
از لحاظ موقعيت زمانى نيز بايد گفت كه رويداد غدير خم، در هجدهم ذى الحجّه[7] آخرين ماه از سال دهم هجرى قمرى، اتفاق افتاد. اما در آن سال، جمعيت از هميشه بيشتر بود؛ زيرا آيات متعدّدى در اين كه حج از شعائر الاهى است نازل شده بود و با تبليغات روزافزون اسلام، قشرهاى مختلف مردمى، به اين دين الاهى، روى آورده بودند.
از سوى ديگر، چون نبى اكرم (ص) دستور داده بود تا قبل از عزيمت به حج، همه جا اعلام كنند كه شخص پبامبر (ص)، براى آموزش احكام حقيقى حج، خود در اين فريضه شركت خواهد كرد.[8]
تمامى اين علل منجر شد تا در آن سال، تعداد حجّاج بسيار زيادتر از هميشه باشد و چون واقعۀ غدير خم، در رابغ اتفاق افتاد؛ هنوز اين جمعيت فراوان پراكنده نشده بودند؛ لذا همايشى پرشكوه و بى مانند در غدير خم شكل گرفت.
احتمال دوم اين كه: چگونه مىشود تا صحابه پيامبر با ديدن واقعۀ غدير خم و شنيدن فرمايشات پيامبر(ص) و با وجود بیعت با على (ع)، باز در سقيفه[9] كسِ ديگرى را براى اين امر الاهى، برگزيند؟! این نکته می رساند که حدیث غدیر دلالت بر ولایت حضرت علی نداشته است.
در پاسخ بدين قسمت نیز بايد گفت كه، ادعاى عدم اعتراض صحابه، در واقعۀ غدير باطل است. و كم نبودند ياران راست گويى كه بر پيمان خود اصرار كرده و سران سقيفه را از عمل هولناك خود نهى كردند.
حضرت على (ع) كه طبق وصيّت حضرت پيامبر اسلام، مأمور بود که نگذارد جامعه به اغتشاش و دو دستگی کشیده شود؛ لذا ایشان فقط به مخالفت قولی پرداخت و برای اجرای فرمان غدیر دست به شمشیر نبرد و با ابوبکر نیز – تا زمانی که فاطمه زنده بود – بیعت نکرد و پس از او نیز از روی مصلحت و اکراه بیعت کرد، اما اعتراض قولی خود را ده ها بار در مواقع مختلف با استناد به حدیث غدیر اعلام کرد.
كسانى چون سلمان، ابوذر، طلحه، زبير[10] و… زبان به مخالفت گشوده و دست بيعت به سوى ابوبكر دراز نكردند، بلكه به اين هم اكتفا نكرده و زبير، به روى سران سقيفه، شمشير كشيد.[11]
برخی نیز چون عباس عموى پيامبر، هرچند كه به مخالفت علنى، آن هم به خاطر جلوگيرى از اختلاف و خونريزى، نپرداخت، اما از تأييد آنان نيز خوددارى كرده و با ايشان[12] بيعت نكرد. از مجموع مخالفت عملی این عده کثیر از بزرگان صحابه و نیز تمسک پی در پی حضرت علی در مواقع مختلف به حدیث غدیر معلوم می شود که دلالت حدیث غدیر بر ولایت آن حضرت تمام و صحیح است. و اما مردم عادى حاضر در جريان غدير خم از دو حال بيرون نبودند عده ای از ایشان یا دارای منافعى در سقيفه بودند، و يا اين كه به زور تطميع و يا تهديد مجبور به همكارى و بيعت شدند.[13] و یا نه سودی می بردند و نه به اجبار بیعت کردند، بلکه می دانستند که تاب حکومت علی را ندارند و یا از او کینه هایی داشتند، چراکه بسیاری از اقوام کافر و شرک آنان را در جنگ ها کشته بود. عده ای را نیز گفته شده است که از روی جهل با ابوبکر بیعت کردند. اينان كسانى بودند كه واقعۀ غدير را شنيده بودند و به گمان اين كه ابوبكر همان على (ع) است كه پيامبر سفارش به ولايت او كرده با وى بيعت كردند.[14]
منابع و مآخذ:
1. غدير، سند گوياى ولايت، گروه معارف و تحقيقات اسلامى.
2. الغدير، شيخ عبدالحسين امينى، یازده جلدی.
3. التنبيه و الأشراف، للمسعودى، تك جلدى.
4. فرازهايى از تاريخ پيامبر اسلام، جعفر سبحانى.
5. مجتمع اليثرب، خليل عبدالكريم.
6. تاريخ يعقوبى، احمدبن ابى يعقوب ابن جعفر ابن ابى واضح.
7. البداية والنهاية، الحافظ ابن كثير دمشقى.
8. معجم لغة الفقهاء، محمّد قلعجى.
9. اسرار آل محمّد (ص)، سليم ابن قيس هلالى.
10. فرائد السمطين، ابراهيم ابن محمد جوينى خراسانى.
11. السقيفة و الفدك، ابى بكر احمدابن عبدالعزيز جوهرى.
12. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد.
13. جمل، شيخ مفيد.
14. شرح اصول كافى، مولى محمد صالح مازندرانى.
15. المعيار و الموازنه، ابى جعفر الأسكافى.
[1]. احمدبن ابى يعقوب ابن جعفر ابن ابى واضح، تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 112.
[2]. خليل عبدالكريم، مجتمع اليثرب، ص 20.
[3]. الحافظ ابن كثير دمشقى، البداية و النهاية، ج 5، ص 213.
[4]. گروه معارف و تحقيقات اسلامى، غدير، سند گوياى ولايت، ص 15.
[5]. همان، غدير، سند گوياى ولايت، ص 7.
[6]. امينى، عبدالحسين، الغدير، ج 1، ص 8.
[7]. المسعودى، التنبيه و الأشراف، ص 222.
[8]. سبحانى، جعفر، فرازهايى از تاريخ پيامبر اسلام، ص 504.
[9]. سقيفه يعنى جايى كه سقف خورده تا سايبانى باشد، قلعجى، محمّد، معجم لغة الفقهاء، ص 264.
[10]. جوينى خراسانى، ابراهيم ابن محمد، فرائد السمطين، ج 2، ص 82.
[11]. جوهرى، ابى بكر احمدابن عبدالعزيز ، السقيفة و الفدك، ص 50.
[12]. ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 73.
[13]. نک: شيخ مفيد، جمل، ص 59؛ مازندرانى، مولى محمد صالح ، شرح اصول كافى، ص 260.
[14]. نک: الأسكافى، ابى جعفر، المعيار و الموازنه، ص 19 – 23.