searchicon

کپی شد

غایت علم اصول فقه

با گذر از عصر صدر اسلام كه مردمان تكالیف خویش را مستقیماً از معصومین می‌گرفتند و یا در عصر صحابه كه به نقل احادیث در تعیین وظایف اكتفا می‌جستند، در زمان های بعدی، ناقلان و راویان احادیث ازدیاد یافتند؛ و مشكلات بسیاری در خصوص استفاده از روایات كه در حقیقت تفسیری بر قرآن، و تعیینی بر وظایف مسلمانان بود، پیش آمد.[1]  افرادی به جهت تأمین اهداف سیاسی و شخصی به دروغ از زبان پیامبر (ص) و امامان (ع) نقل حدیث نمودند. در نتیجه درچگونگی احوال راویان تردید شده و در پیرامون دین از لحاظ زبان، فرهنگ، شیوه نگرش و تفكر، اندازه معلومات و چگونگی عادات، اخلاق، آداب و رسوم اختلاف و تفاوت فراوان پدید آمد. از این رو كار فهم تكالیف دینی ، به كلی دگرگون و معرفت دین و عمل به وظایف شرعی و الهی دشوار گشت.[2] در چنین بستری، پیروان حقیقی دین اسلام كه طالب كشف دستورات و فرامین دینی بودند، از سویی، دسترسی به امام معصوم ـ علیه السلام ـ هم نداشتند و مشكلات فراوانی در این مسیر رخ می‌نمودند: تعارض برخی از روایات با قرآن و یا روایات دیگر، محل بردن دلالت پاره‌ای از احادیث، چگونگی الفاظ قرآن و سنت از قبیل: عام و خاص، مطلق و مقید، مجمل و مبیّن، ناسخ و منسوخ، و… و اعتبار یا عدم اعتبار برخی از دلایل مثل: قیاس، اجماع و عقل در كنار كتاب و سنت، به طور كلی حجیت ادله از حیث سند و دلالت،[3] در پی این گونه مسائل و همانند آن، به تدریج علمی تدوین شد تا در رفع این مشكلات و رسیدن به قواعد و قوانینی برای استنباط راهنما گردد.

بنابراین، باید گفت: غرض و هدف اصلی علم اصول؛ توانا شدن بر استنباط احكام شرعی فرعی و استخراج تكالیف دینی از ادله آنها می‌باشد،[4] به گونه‌ای دیگر غرض از فقه را می‌توان با واسطه هدف علم اصول فقه دانست.



[1] هر چند در عهد معصومین نیز استفاده از برخی قواعد اصولی ضروری بود و کم و بیش مورد استفاده عالمان و راویان قرار می گرفت اما احساس نیاز مبرم و اساسی پس از عصر معصومین پدیدار گشت.

[2] صدر، محمدباقر، المعالم الجدیده، (مطبوع دردروس فی علم الاصول)، ص 57 ـ 58.، چ سوم، قم، مجمع الفكر الاسلامی، 1412 ق.

[3] گرجی، ابوالقاسم، تحول علم اصول، ص 11، تهران: بنیاد بعثت، 1361 ش.

[4] مظفر، محمدرضا، اصول الفقه، تهران، انتشارات اسلامیه، ج 1، ص 7؛ گرجی، ابوالقاسم، تاریخ فقه و فقها ، ص 301 ، چ سوم، تهران، چ سمت، 1377 ش.