searchicon

کپی شد

عید غدیر

حادثۀ غدیر

حادثۀ غدیر یکی از رخ دادهای بزرگ تاریخ اسلام است که در اواخر رسالت پیامبر اسلام (ص) در بازگشت از حجة الوداع در منطقه ای به نام غدیر و در حضور بزرگان، صحابه و ده ها هزار نفر از مسلمانان از نقاط مختلف جهان اتفاق افتاد. این واقعۀ تاریخی آن قدر مهم است که در اصل آن هیچ تردیدی میان شیعه و اهل سنت وجود ندارد. در آن روز تاریخی و بزرگ با اعلام ولایت امام علی (ع) بر مسلمانان، دین اسلام کامل و نعمت الاهی بر مردم به نهایت رسید.

خطبه غدیر

در واقعۀ غدیر پيامبر اكرم (ص) خطبه ای ایراد فرمودند که ترجمه مـتـن كـامـل آن به شرح زیر است:

1 . حمد و ثناى الاهى

حمد و سپاس خدايى را كه در يگانگى خود بلند مرتبه، و در تنهايى و فرد بودن خود نزديك اسـت. در قـدرت و سـلطـه خـود باجلالت، و در اركان خود عظيم است. علم او به همه چيز احاطه دارد در حالى كه در جاى خود است، و همه مخلوقات را با قدرت و برهان خود تحت سيطره دارد.

هـميشه مورد سپاس بوده و همچنان مورد ستايش خواهد بود. صاحب عظمتى دائمى است. ابتدا كننده و بازگرداننده، اوست و هر كارى به سوى او بازمى گردد.

بـه وجـود آورنـده بـالا بـرده شـده هـا ( آسـمـان هـا و افـلاك ) و پهن كننده گسترده ها ( زمين )، يـگـانـه حـــكــمـران زمـيـن هـا و آسـمـان هـا، پـاك و مـنـزّه و تـسـبـيـح شده است. پروردگار ملائكه و روح ،تـفـضـّل كـنـنده بر همه ی آنچه خلق كرده و لطف كننده ی بر هر آنچه به وجود آورده است. هر چشمى زير نظر اوست ولى چشم ها او را نمى بينند.

كـَرم كـنـنـده و بردبار و تحمّل كننده است. رحمت او همه چيز را فرا گرفته و با نعمت خود بر همه ی آنها منّت گذارده است . در انتقام گرفتن خود عجله نمى كند، و به آنچه از عذابش  كه مستحقّ آنند مبادرت نمى ورزد.

بـاطـن هـا و اسـرار و رازهـا را مى فهمد و ضماير را مى داند و پنهان ها بر او مخفى نمى ماند و مخفى ها بر او مشتبه نمى شود. احاطه او بر هر چيزى و غلبه ی بر همه چيز و قوّت در هر چيزى و قـدرت بـر هـر چيزى دارد و مانند او شيئى نيست. اوست به وجود آورنده ی شىء (چيز) هنگامى كه چـيـزى نـبـود. دائم و زنـده است، و به قسط و عدل قائم است. نيست خدايى جز او كه با عزّت و حكيم است.

بـالاتـر از آن است كه چشم ها او را درك كنند ولى او چشمها را درك مى كند و او لطف كننده و آگاه اسـت. هـيـچ كس نمى تواند با ديدن، به صفت او راه يابد، و هيچ كس به چگونگى او از سرّ و آشكار دست نمى يابد مگر به آنچه خداوند عزوجل راهنمايى كرده است.

گواهى مى دهم براى او كه اوست خدايى كه قُدس و پاكى و منزّه بودن او روزگار را پر كرده است. او كه نورش ابديّت را فرا گرفته است. او كه دستورش را بدون مشورتِ مشورت كننده اى اجرا مى كند و در تقديرش شريك ندارد و در تدبيرش كمك نمى شود.

آنـچـه ايـجـاد كـرده بدون نمونه و مثالى تصوير نموده و آنچه خلق كرده بدون كمك از كسى و بدون زحمت و بدون احتياج به فكر و حيله خلق كرده است. آنها را ايجاد كرد، پس به وجود آمدند و خـلق كـرد، پـس ظـاهـر شدند. پس اوست خدايى كه جز او خدايى نيست، صنعت او محكم و كار او زيبا است، عادلى كه ظلم نمى كند و كَرم كننده اى كه كارها بسوى او بازمى گردد.

شـهـادت مـى دهـم كـه اوسـت خـدايـى كـه هـمـه چـيـز در مقابل عظمت او تواضع كرده و همه چيز در مـقـابـل عـزّت او ذليـل شـده و همه چيز در برابر قدرت او سر تسليم فرود آورده و همه چيز در برابر هيبت او خاضع شده اند.

پـادشـاهِ پادشاهان و گرداننده ی افلاك و مسخّر كننده ی آفتاب و ماه ، كه همه با زمانِ تعيين شده در حركت هستند. شب را بر روى روز و روز را بر روى شب مى گرداند كه به سرعت در پى آن مى رود. در هم شكننده ی هر زورگوى با عناد، و هلاك كننده ی هر شيطان سرِ پيچ و متمرّد است .

بـراى او ضدّى و همراه او معارضى نبوده است. يكتا و بى نياز است. زاييده نشده و نمى زايد و بـراى او هـيـچ هـمـتـايـى نـيست. خداى يگانه و پروردگار با عظمت، مى خواهد پس به انجام مى رسـانـد؛ و اراده مـى كند پس مقدّر مى نمايد؛ و مى داند پس به شماره مى آورد. مى ميراند و زنده مى كند، فقير مى كند و غنى مى نمايد، مى خنداند و مى گرياند، نزديك مى كند و دور مى نمايد، منع مى كند و عطا مى نمايد. پادشاهى از آن او و حمد و سپاس براى اوست. خير بدست اوست و او بر هر چيزى قادر است.

شـب را در روز و روز را در شـب فـرو مـى بـرد. نـيست خدايى جز او كه با عزّت و آمرزنده است. اجابت كننده ی دعا، بسيار عطا كننده ، شمارنده نَفَس ها و پروردگار جنّ و بشر، كه هيچ امرى بر او مـشـكـل نمى شود، و فرياد دادخواهان او را منضجر نمى كند، و اصرار اصرار كنندگانش او را خـسـتـه نـمـى كـنـد. نـگـهـدارنـده ی صـالحـان و مـوفـّق كـنـنـده ی رستگاران و صاحب اختيار مؤ منان و پـروردگـار عـالمـيـان. خدايى كه از هر آنچه خلق كرده مستحق است كه او را در هر حالى شكر و سپاس گويند.

او را سپاسِ بسيار مى گويم و دائماً شكر مى نمايم، چه در آسايش و چه در گرفتارى، چه در حـال شـدّت و چـه در حـال آرامش. و به او و ملائكه اش و كتاب هايش و پيامبرانش ايمان مى آورم. دسـتـور او را گوش مى دهم و اطاعت مى نمايم و به آنچه او را راضى مى كند مبادرت مى ورزم و در مـقـابـل مـقـدّرات او، بـه عنوان رغبت در اطاعت او و ترس از عقوبت او تسليم مى شوم؛ چرا كه اوسـت خـدايـى كـه نـمى توان از مكر او در امان بود و از ظلم او هم ترس نداريم (يعنى ظلم نمى كند).

2 . فرمان الاهى براى مطلبى مهمّ

اقـرار مـى كـنـم براى خداوند بر نفس خود به عنوان بندگى او، و شهادت مى دهم براى او به پروردگارى، و آنچه به من وحى نموده ادا مى نمايم از ترس آنكه مبادا اگر انجام ندهم عذابى از او بـر مـن فـرود آيد كه هيچ كس نتواند آن را دفع كند هر چند كه حيله ی عظيمى به كار بندد و دوستى او خالص باشد ـ نيست خدايى جز او ـ زيرا خداوند به من اعلام فرموده كه اگر آنچه در حـقّ على بر من نازل نموده ابلاغ نكنم رسالت او را نرسانده ام، و براى من حفظ از شرّ مردم را ضمانت نموده و خدا كفايت كننده و كريم است.

خـداونـد بـه مـن چنين وحى كرده است: “بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيـْكَ مِنْ رَبِّكَ ـ في علي يعنى في الخلافة لعليّ بن ابى طالب ـ وَ إ نْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسـالَتـَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ”، “اى پيامبر ابلاغ كن آنچه از طرف پروردگارت بر تو نـازل شـده ـ دربـاره عـلىّ، يـعـنى خلافت علي بن ابى طالب ـ و اگر انجام ندهى رسالت او را نرسانده اى، و خداوند تو را از مردم حفظ مى كند.”

اى مـردم ، مـن در رسـانـدن آنـچـه خـداونـد بـر مـن نـازل كـرده كـوتـاهـى نـكـرده ام، و مـن سـبـب نزول اين آيه را براى شما بيان مى كنم:

جـبـرئيل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوندِ سلام پروردگارم ـ كه او سلام است ـ را به من رسانده و مرا مـاءمـور كـرد كـه در ايـن مـحلّ اجتماع به پا خيزم و بر هر سفيد و سياهى اعلام كنم كه «علىّ بن ابـى طـالب، بـرادرِ مـن و وصـىّ مـن و جـانـشين من بر امّتم و امام بعد از من است. نسبت او به من هـمـانـنـد نسبت هارون به موسى است، جز اينكه پيامبرى بعد از من نيست. و او صاحب اختيار شما بـعـد از خـدا و رسـولش اسـت»، و خـداونـد در ايـن مـورد آيـه اى از كـتـابـش بـر مـن نـازل كـرده اسـت: “اِنَّمـا وَلِيُّكـُمُ اللّهُ وَ رَسـُولُهُ وَالَّذيـنَ آمـَنـُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ”، “صاحب اختيار شما خدا و رسولش هستند و كسانى كه ايمان آورده و نماز را بـه پـا مـى دارنـد و در حال ركوع زكات مى دهند” و علىّ بن ابى طالب است كه نماز را به پا داشـتـه و در حـال ركـوع زكـات داده و در هـمـه حـال، خـداونـد عزوجل را قصد مى كند.

اى مـردم، مـن از جـبـرئيـل درخـواسـت كردم كه از خدا بخواهد تا مرا از ابلاغ اين مهم معاف بدارد، زيـرا از كـمـى مـتـّقـيـن و زيـادى منافقين و افساد ملامت كنندگان و حيله هاى مسخره كنندگانِ اسلام اطـلاع دارم، كـسـانـى كـه خـداوند در كتابش آنان را چنين توصيف كرده است كه با زبانشان مى گـويـنـد آنـچـه در قلب هايشان نيست و اين كار را سهل مى شمارند در حاليكه نزد خداوند عظيم اسـت. و هـمـچـنـيـن بخاطر اينكه منافقين بارها مرا اذيّت كرده اند تا آنجا كه مرا «اُذُن » (گوش دهـنـده ی هر حرفى ) ناميدند، و گمان كردند كه من چنين هستم به خاطر ملازمت بسيار او (على ) بـا مـن و تـوجـّه مـن بـه او و تـمـايـل او و قبولش از من؛ تا آنكه خداوند عزّوجلّ در اين باره چنين نازل كرد: “وَ مِنْهُمُ الَّذينَ يُؤْذُونَ النَّبِىَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ اُذُنٌ قُلْ اُذُن ـ على الذين يزعمون أنّه اُذن ـ خـَيـْر لَكـُمْ، يـُؤْمـِنُ بـِاللّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ…”، “و از آنان كسانى هستند كه پيامبر را اذيّت مى كـنـنـد و مـى گـويـند او “اُذُن ” (گوش دهنده بر هر حرفى ) است ، بگو: گوش است ـ بر ضدّ كـسـانـى كـه گمان مى كنند او “اُذُن ” است ـ و براى شما خير است، به خدا ايمان مى آورد و در مقابل مؤ منين اظهار تواضع و احترام مى نمايد.)

و اگر من بخواهم گويندگان اين نسبت (اُذُن) را نام ببرم مى توانم، و اگر بخواهم به شخص آنـهـا اشـاره كنم مى نمايم، و اگر بخواهم با علائم آنها را معرّفى كنم مى توانم. ولى به خدا قسم من در كار آنان با بزرگوارى رفتار كرده ام.

بـعـد از هـمـه ايـنـهـا، خـداونـد از مـن راضـى نـمـى شـود مـگـر آنـچـه در حـق عـلىّ بـر مـن نازل كرده ابلاغ نمايم.

[سپس حضرت اين آيه را تلاوت فرمودند:] “يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ـ فى حـقّ عـليّ ـ و إ نْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ”، (اى پيامبر برسان آنـچـه ـ در حـق عـلى ـ از پـروردگـارت بـر تـو نـازل شـده و اگـر انـجـام نـدهى رسالت او را نرسانده اى، و خداوند تو را از مردم حفظ مى كند.)

3 . اعلام رسمى ولايت و امامت دوازده امام (ع)

اى مـردم، ايـن مـطـلب را درباره ی او بدانيد و بفهميد، و بدانيد كه خداوند او را براى شما صاحب اخـتـيـار و امـامـى قرار داده كه اطاعتش را واجب نموده است بر مهاجرين و انصار و بر تابعين آنان بـه نيكى؛ و بر روستايى و شهرى؛ و بر عجمى و عربى؛ و بر آزاد و بنده؛ و بر بزرگ و كـوچـك؛ و بـر سـفـيـد و سـيـاه.

بـر هـر يـكـتـاپـرسـتـى حـكـم او اجـرا شـونده و كلام او مورد عـمـل و امـر او نـافذ است. هر كس با او مخالفت كند ملعون است، و هر كس تابع او باشد و او را تـصـديـق نمايد مورد رحمت الهى است. خداوند او را و هر كس را كه از او بشنود و او را اطاعت كند آمرزيده است.

اى مردم، اين آخرين بارى است كه در چنين اجتماعى به پا مى ايستم؛ پس بشنويد و اطاعت كنيد و در مـقـابـل امـر خـداونـد پـروردگـارتـان سـر تـسـليـم فـرود آوريـد، چـرا كـه خـداونـد عـزوجـل صـاحـب اخـتـيـار شما و معبود شما است، و بعد از خداوند، رسول و پيامبرش كه شما را مـخـاطب قرار داده، و بعد از من على صاحب اختيار شما و امام شما به امر خداوند است، و بعد از او امامت در نسل من از فرزندان اوست تا روزى كه خدا و رسولش را ملاقات خواهيد كرد.

حـلالى نـيـسـت مـگـر آنـچـه خـدا و رسـولش و آنـان (امـامـان ) حـلال كـرده بـاشـنـد، و حرامى نيست مگر آنچه خدا و رسولش و آنان (امامان ) بر شما حرام كرده بـاشـنـد. خـداونـد عزول حلال و حرام را به من شناسانده است، و آنچه پروردگارم از كتابش و حلال و حرامش به من آموخته به او سپرده ام.

اى مـردم، عـلى را (بـر ديـگـران ) فضيلت دهيد. هيچ علمى نيست مگر آنكه خداوند آن را در من جمع كرده است و هر علمى را كه آموخته ام در امام المتقين جمع نموده ام. و هيچ علمى نيست مگر آنكه آن را بـه عـلى آمـوخـتـه ام. اوسـت “امام مبين ” كه خداوند در سوره يس ذكر كرده است: (وَ كُلَّ شَيْىءٍ اَحْصَيْناهُ في إِمامٍ مُبينٍ)، (و هر چيزى را در امام مبين جمع كرديم.)

اى مـردم، از او (عـلى ) بـه سـوى ديـگرى گمراه نشويد، و از او روى بر مگردانيد و از ولايت او سـربـاز نـزنـيـد. اوسـت كـه بـه حـق هـدايـت نـمـوده و بـه آن عمل مى كند، و باطل را ابطال نموده و از آن نهى مى نمايد، و در راه خدا سرزنش ملامت كننده اى او را مانع نمى شود.

او(عـلى)اوّل كـسـى اسـت كـه بـه خـدا و رسولش ايمان آورد و هيچ كس در ايمانِ به من، بر او سـبـقـت نـگـرفـت. اوست كه با جان خود در راه رسول خدا فداكارى كرد. اوست كه با پيامبر خدا بود در حالى كه هيچكس از مردان همراه او خدا را عبادت نمى كرد. اوّلين مردم در نماز گزاردن، و اوّل كـسـى اسـت كـه بـا مـن خـدا را عـبادت كرد. از طرف خداوند به او امر كردم تا در خوابگاه من بخوابد، او هم در حالى كه جانش را فداى من كرده بود در جاى من خوابيد.

اى مـردم، او را فـضـيـلت دهـيـد كـه خـدا او را فـضـيـلت داده اسـت، و او را قبول كنيد كه خداوند او را منصوب نموده است.

اى مردم، او از طرف خداوند امام است، و هر كس ولايت او را انكار كند خداوند هرگز توبه اش را نمى پذيرد و او را نمى بخشد. حتمى است بر خداوند كه با كسى كه با او مخالفت نمايد چنين كند و او را به عذابى شديد تا ابديّت و تا آخر روزگار معذّب نمايد. پس بپرهيزيد از اينكه با او مخالفت كنيد و گرفتار آتشى شويد كه آتشگيره آن مردم و سنگ ها هستند و براى كافران آماده شده است.

اى مـردم، به خدا قسم پيامبران و رسولان پيشين به من بشارت داده اند، و من به خدا قسم خاتم پـيـامبران و مرسلين و حجّت بر همه ی مخلوقين از اهل آسمان ها و زمين ها هستم. هر كس در اين مطالب شـكّ كـند مانند كفر جاهليت اوّل كافر شده است. و هر كس در چيزى از اين گفتار من شكّ كند در همه آنـچـه بـر مـن نازل شده شكّ كرده است، و هر كس در يكى از امامان شك كند در همه ی آنان شكّ كرده است، و شكّ كننده درباره ما در آتش ‍است.

اى مـردم، خداوند اين فضيلت را بر من ارزانى داشته كه منّتى از او بر من و احسانى از جانب او به سوى من است. خدايى جز او نيست. حمد و سپاس از من بر او تا ابديّت و تا آخر روزگار و در هر حال.

اى مـردم، عـلى را فضيلت دهيد كه او افضل مردم بعد از من از مرد و زن است تا مادامى كه خداوند روزى را نـازل مـى كـند و خلق باقى هستند. كسى كه اين گفتار مرا ردّ كند و با آن موافق نباشد مـلعـون اسـت مـلعـون اسـت، مـورد غـضـب اسـت مـورد غـضـب اسـت. بـدانـيـد كـه جبرئيل از جانب خداوند اين خبر را براى من آورده است و مى گويد: “هر كس با على دشمنى كند و ولايت او را نپذيرد لعنت و غضب من بر او باد”. هر كس ببيند براى فردا چه پيش فرستاده است. از خدا بترسيد كه با على مخالفت كنيد و در نتيجه قدمى بعد از ثابت بودن آن بلغزد، خداوند از آنچه انجام مى دهيد آگاه است.

اى مـردم، او (على ) “جَنبِ اللّه ” است كه خداوند در كتاب عزيزش ذكر كرده و درباره كسى كه بـا او مـخـالفـت كند فرموده است: (اَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتا عَلى ما فَرَّطْتُ في جَنْبِ اللّهِ)، “اى حسرت بر آنچه درباره جنب خداوند تفريط و كوتاهى كردم”.

اى مـردم، قـرآن را تـدبـّر نـمـائيـد و آيـات آن را بـفـهـمـيـد و در مـحـكـمـات آن نـظـر كنيد و به دنـبـال مـتـشـابـه آن نـرويـد. بـه خدا قسم، باطن آن را براى شما بيان نمى كند و تفسيرش را بـرايـتـان روشن نمى كند مگر اين شخصى كه من دست او را مى گيرم و او را به سوى خود بالا مـى بـرم و بـازوى او را مـى گيرم و با دو دستم او را بلند مى كنم و به شما مى فهمانم كه: “هـر كـس من صاحب اختيار اويم اين على صاحب اختيار او است “، و او علىّ بن ابى طالب برادر و جـانـشـيـن مـن اسـت، و ولايـتِ او از جـانـب خـداونـدِ عـزوجـل اسـت كـه بـر مـن نازل كرده است.

اى مـردم، عـلى و پـاكـان از فـرزنـدانـم از نـسـل او ثـقـل اصـغـرنـد و قـرآن ثـقـل اكـبـر اسـت. هر يك از اين دو از ديگرى خبر مى دهد و با آن موافق است. آنها از يكديگر جدا نمى شوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند. بدانيد كه آنان امين هاى خداوند بين مردم و حاكمان او در زمين هستند.

بدانيد كه من ادا نمودم؛ بدانيد كه من ابلاغ كردم؛ بدانيد كه من شنوانيدم؛ بدانيد كه من روشن نـمـودم؛ بـدانـيـد كـه خـداونـد فـرمـوده اسـت و مـن از جـانـب خـداونـد عـزوجـل مـى گـويـم؛ بـدانـيـد كـه امير المؤ منينى جز اين برادرم نيست؛ بدانيد كه اميرالمؤمنين بودن بعد از من، براى احدى جز او حلال نيست.!

4. معرفى و بلند كردن دست اميرالمؤ منين (ع) توسط پيامبر(ص)

سـپـس پـيـامـبـر(ص) دستش را بر بازوى على (ع) زد و آن حضرت را بلند كرد. و اين درحالى بود كه اميرالمؤ منين (ع) از زمانى كه پيامبر(ص) بر فراز منبر آمده بود يك پلّه پايين تر از مـكـان حـضـرت ايـسـتـاده بـود و نـسـبـت بـه صـورت حـضـرت بـه طـرف راسـت مايل بود كه گويى هردو در يك مكان ايستاده اند.

پـس پيامبر(ص)با دستش او را بلند كرد و هر دو دست را بسوى آسمان باز نمود و علىّ(ع) را از جا بلند نمود تا حدّى كه پاى آن حضرت موازى زانوى پيامبر(ص)رسيد. سپس فرمود:

اى مردم، اين على است برادر من و وصىّ من و جامع علم من، و جانشين من در امّتم، بر آنان كه به مـن ايـمـان آورده انـد؛ و جـانـشـيـن مـن در تـفـسـيـر كـتـاب خـداونـد عـزوجّل و دعوت به آن، و عمل كننده ی به آنچه او را راضى مى كند، و جنگ كننده ی با دشمنان خدا و دوستى كننده ی بر اطاعت او و نهى كننده ی از معصيت او.

اوسـت خـليـفـه رسـول خـدا، و اوسـت امـيـرالمـؤمـنـيـن و امـام هـدايـت كـنـنده از طرف خداوند، و اوست قاتل ناكثان و قاسطان و مارقان به امر خداوند.

خـداونـد مـى فـرمـايـد: (مـا يـُبـَدَّلُ الْقـَوْلُ لَدَيَّ)، (سـخـن در پـيـشـگـاه مـن تـغـيير نمى پذيرد)، پـروردگـارا، بـه امـر تو مى گويم: “خداوندا دوست بدار هر كس على را دوست بدارد و دشمن بـدار هـر كـس عـلى را دشمن بدارد، و يارى كن هر كس على را يارى كند و خوار كن هر كس على را خوار كند، و لعنت نما هر كس على را انكار كند و غضب نما بر هر كس كه حقّ على را انكار نمايد”.

پروردگارا، تو هنگام روشن شدن اين مطلب و منصوب نمودن على در اين روز اين آيه را درباره او نازل كردى:

(اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الاِْسْلامَ ديناً). (وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الاِْسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الاَّْخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ). “امروز دين شما را بـرايـتـان كامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شـدم. ” “و هـر كـس ديـنـى غـيـر از اسـلام انـتـخـاب كـنـد هـرگـز از او قـبـول نخواهد شد و او در آخرت از زيانكاران خواهد بود.” پروردگارا، تو را شاهد مى گيرم كه من ابلاغ نمودم.

5 . تأكيد بر توجه امّت به مسئله امامت

اى مـردم، خداوند دين شما را با امامت او كامل نمود. پس هر كس اقتدا نكند به او و به كسانى كه جـانـشـيـن او از فـرزنـدان مـن و از نـسـل او هـسـتـنـد تـا روز قيامت و روز رفتن به پيشگاه خداوند عزوجل، چنين كسانى اعمالشان در دنيا و آخرت از بين رفته و در آتش  دائمى خواهند بود. عذاب از آنان تخفيف نمى يابد و به آنها مهلت داده نمى شود.

اى مـردم، ايـن عـلى اسـت كـه يـارى كـنـنـده تـرين شما نسبت به من و سزاوارترين شما به من و نـزديـك تـريـن شـمـا بـه مـن و عـزيـزتـريـن شـمـا نـزد مـن اسـت. خـداونـد عـزوجـل و مـن از او راضـى هـسـتـيـم . هـيـچ آيـه رضـايـتـى در قـرآن نـازل نـشـده اسـت مـگـر درباره ی او، و هيچ گاه خداوند مؤمنين را مورد خطاب قرار نداده مگر آن كه ابـتـدا او مـخاطب بوده است؛ و هيچ آيه ی مدحى در قرآن نيست مگر درباره ی او، و خداوند در سوره (هَلْ اَتـى عـَلَى الاِْنـْسـانِ…) شـهـادت بـه بـهـشـت نـداده مـگر براى او و اين سوره را درباره غير او نازل نكرده و با اين سوره جز او را مدح نكرده است.

اى مـردم، او يـارى دهـنـده ی ديـن خـدا و دفـاع كـنـنـده ی از رسـول خـدا است، و اوست با تقواى پاكيزه هدايت كننده ی هدايت شده. پيامبرتان بهترين پيامبر و وصيّتان بهترين وصىّ و فرزندان او بهترين اوصياء هستند.

اى مـردم، نـسـل هـر پـيـامـبـرى از صـلب خـود او هـسـتـنـد ولى نسل من از صلب على است.

اى مردم، شيطان آدم را با حسد از بهشت بيرون كرد. مبادا به على حسد كنيد كه اعمالتان نابود شـود و قـدمهايتان بلغزد. آدم به خاطر يك گناه به زمين فرستاده شد در حالى كه انتخاب شده خـداونـد عزوجل بود، پس شما چگونه خواهيد بود در حالى كه شماييد و در بين شما دشمنان خدا هستند.

بدانيد كه با على دشمنى نمى كند مگر شقىّ، و با على دوستى نمى كند مگر با تقوى، و به او ايـمـان نـمـى آورد مـگـر مـؤ مـن مـخـلص. بـه خـدا قـسـم دربـاره ی عـلى نـازل شـده اسـت سـوره “والعـصـر”:(بـِسـْمِ اللّهِ الرَّحـْمـنِ الرَّحيمِ، وَالْعَصْرِ، اِنَّ الاِْنْسانَ لَفي خُسْرٍ)، “قسم به عصر، انسان در زيان است ” مگر على كه ايمان آورد و به حق و صبر راضى شد.

اى مـردم ، مـن خـدا را شـاهـد گـرفـتـم و رسـالتـم را بـه شـمـا ابـلاغ نـمـودم ، و بـرعـهـده رسـول جـز ابـلاغ روشـن چيزى نيست. اى مردم از خدا بترسيد آنطور كه بايد ترسيد و از دنيا نرويد مگر آنكه مسلمان باشيد.

6 . اشاره به كارشكنى هاى منافقين

اى مـردم، “ايـمـان آوريـد بـه خـدا و رسـولش و بـه نـورى كـه هـمـراه او نازل شده است، قبل از آنكه وجوهى را هلاك كنيم و آن صورت ها را به پشت برگردانيم يا آنان را مـانـنـد اصـحـاب سـَبـت لعـنـت كـنیم.” به خدا قسم، از اين آيه قصد نشده است مگر قومى از اصـحابم كه آنان را به اسم و نسبشان مى شناسم ولى مأمورم كه از آنان پرده پوشى كنم. پس هر كس عمل كند مطابق آنچه در قلبش از حبّ يا بغض نسبت به علىّ مى يابد.

اى مـردم، نـور از جـانـب خـداونـد عـزوجل در من نهاده شده و سپس در على بن ابى طالب و بعد در نـسـل او تـا مـهـدى قـائم كـه حـق خـداوند و هر حقّى كه براى ما باشد مى گيرد؛ چرا كه خداوند عـزوجـل مـا را بـر كـوتاهى كنندگان، معاندان، مخالفان، خائنان، گناهكاران، ظالمان، غاصبان و همه ی عالميان، حجّت قرار داده است.

اى مـردم، شـمـا را مـى تـرسـانـم و انـذار مـى نـمـايـم كـه مـن رسـول خـدا هـسـتـم و قـبـل از مـن پيامبران بوده اند. آيا اگر من بميرم يا كشته شوم عقب گرد مى نـمـايـيـد؟ هـر كس به عقب برگردد به خدا ضررى نمى رساند، و خداوند به زودى شاكرين و صـابـريـن را پـاداش  مـى دهـد. بدانيد كه على است توصيف شده به صبر و شكر و بعد از او فزندانم از نسل او چنين اند.

اى مـردم، بـا اسـلامتان بر من منّت مگذاريدو به خدا هم منّت نگذاريد، كه این کار اعمالتان را نابود مـى نـمـايـد و خدا بـر شما غضب مى كند و شما را به شعله اى از آتش و مس (گداخته ) مبتلا مى كند، پروردگار شما در كمين است.

اى مـردم، بـعـد از مـن پـيـشوايانى خواهند بود كه به آتش دعوت مى كنند و روز قيامت كمك نمى شـونـد. اى مـردم، خـداونـد و مـن از آنان بيزار هستيم. اى مردم، آنان و يارانشان و تابعينشان و پيروانشان در پايين ترين درجه آتش اند و چه بد است جاى متكبّران! بدانيد كه آنان “اصحاب صحيفه ” هستند، پس هر يك از شما در صحيفه خود نظر كند.

(راوى مـى گويد: وقتى پيامبر(ص ) نام “اصحاب صحيفه ” را آورد اكثر مردم منظور حضرت از اين كلام را نفهميدند و برايشان سؤ ال انگيز شد و فقط عدّه ی كمى مقصود حضرت را فهميدند.)

اى مـردم، مـن امـر خـلافـت را بـه عـنـوان امـامـت و وراثـتِ آن در نـسـل خـودم تـا روز قـيامت به وديعه مى سپارم، و من رسانيدم آنچه مأمور به ابلاغش بودم تا حجّت باشد بر حاضر و غائب و بر همه ی كسانى كه حضور دارند يا ندارند، به دنيا آمده اند يا نيامده اند. پس‍ حاضران به غائبان و پدران به فرزندان تا روز قيامت برسانند.

و بـه زودى امـامت را بعد از من به عنوان پادشاهى و با ظلم و زور مى گيرند. خداوند غاصبين و تـعـدّى كـنـنـدگـان را لعـنـت كند! و در آن هنگام است ـ اى جنّ و انس ـ كه مى ريزد براى شما آنكه بايد بريزد و مى فرستد بر شما شعله اى از آتش و مس (گداخته) و نمى توانيد آن را از خود دفع كنيد.

اى مردم، خداوند عز و جل شما را به حال خود رها نخواهد كرد تا آنكه خبيث را از پاكيزه جدا كند، و خداوند شما را بر غيب مطلع نمى كند.

اى مـردم، هـيـچ سـرزمـيـن آبـادى نـيـسـت مـگـر آنـكـه در اثـر تـكـذيـبِ (اهـل آن آيـات الهى را) خداوند قبل از روز قيامت آنها را هلاك خواهد كرد و آن را تحت حكومت حضرت مهدى خواهد آورد، و خداوند وعده ی خود را عملى مى نمايد.

اى مـردم، قـبل از شما اكثر پيشينيان هلاك شدند، و خداوند آنها را هلاك نمود و اوست كه آيندگان را هـلاك خواهد كرد. خداى تعالى مى فرمايد: “آيا ما پيشينيان را هلاك نكرديم ؟ آيا در پى آنان ديگران را نفرستاديم؟ ما با مجرمان چنين مى كنيم. واى بر مكذّبين در آن روز”.

اى مـردم، خـداونـد مـرا امر و نهى نموده است، و من هم به امر الهى على را امر و نهى نموده ام، و عـلم امر و نهى نزد اوست. پس امرِ او را گوش دهيد تا سلامت بمانيد، و او را اطاعت كنيد تا هدايت شـويـد و نـهى او را قبول كنيد تا در راه درست باشيد، و به سوى مقصد و مراد او برويد و راه هاى بيگانه، شما را از راه او منحرف نكند.

7 . پيروان اهل بيت (ع) و دشمنان ايشان

اى مردم، من راه مستقيم خداوند هستم كه شما را به تابعيّت آن امر نموده، و سپس على بعد از من، و سـپس فرزندانم از نسل او كه امامان هدايت اند، به حق هدايت مى كنند و به يارى حق به عدالت رفتار مى كنند.

سپس حضرت چنين خواندند: (بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ…) تا آخر سوره و سپس فرمودند:

ايـن سـوره دربـاره مـن نـازل شـده، و بـه خـدا قـسـم دربـاره ايـشـان(امـامـان) نـازل شـده اسـت. هم بـه طور عموم و هم به طور خاصّ شامل آنهاست. ايشان دوستان خدايند كه ترسى بر آنان نيست و محزون نمى شوند، بدانيد كه حزب خداوند پیروز است.

بـدانـيـد كـه دشـمـنـان ايـشـان سـفـهـای گـمـراه و بـرادران شـيـاطـيـن انـد كـه اباطيل را از روى غرور به يكديگر مى رسانند.

بـدانـيد كه دوستان ايشان(اهل بيت)كسانى اند كه خداوند در كتابش آنان را ياد كرده و فرموده است: “لا تَجِدُ قَوْماً يُوْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الاَّْخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حادَّاللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آبائَهُمْ اَوْ اَبـْنـائَهُمْ اَوْ إخْوانَهُمْ اَوْ عَشيرَتَهُمْ، اُولئِكَ كَتَبَ في قُلُوبِهِمُ الاْيمانَ” تا آخر آيه، “نمى يـابـى قـومـى را كـه بـه خـدا و روز قـيـامـت ايـمـان آورده بـاشـنـد، و در عـيـن حـال بـا كـسـانـى كـه بـا خـدا و رسـولش ضـدّيـت دارنـد روى دوسـتـى داشته باشند، اگر چه پدرانشان يا فرزندانشان يا برادرانشان يا فاميلشان باشند. آنان اند كه ايمان در قلوبشان نوشته شده است.”

بـدانـيـد كـه دوسـتـان ايـشـان(اهـل بـيـت)كـسـانـى انـد كـه خـداونـد عـزوجـل آنـان را توصيف كرده و فرموده است: (اَلَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبَسُوا ايمانَهُمْ بِظُلْمٍ اُولئِكَ لَهـُمُ الاَْمـْنُ وَ هـُمْ مـُهـْتـَدُونَ) (كسانى كه ايمان آورده اند و ايمانشان را با ظلم نپوشانده اند، آنان اندكه برايشان امان است و آنان هدايت يافتگان اند.)

بدانيد كه دوستان ايشان كسانى اند كه ايمان آورده اند و به شكّ نيفتاده اند.

بـدانـيـد كـه دوسـتـان ايـشـان كـسـانـى انـد كـه بـا سـلامـتـى و در حـال امـن وارد بـهـشت مى شوند، و ملائكه با سلام به ملاقات آنان مى آيند و مى گويند: “سلام بر شما، پاكيزه شديد، پس براى هميشه داخل بهشت شويد”.

بدانيد كه دوستان ايشان كسانى هستند كه بهشت براى آنان است و در آن بدون حساب روزى داده مى شوند.

بدانيد كه دشمنان ايشان(اهل بيت)كسانى اند كه به شعله هاى آتش وارد مى شوند، بدانيد كه دشمنان ايشان كسانى اند كه از جهنّم در حالى كه مى جوشد صداى وحشتناكى مى شنوند و شعله كشيدن آن را مى بينند.

بـدانـيـد كـه دشـمـنـان ايـشان كسانى اند كه خداوند درباره آنان فرموده است: “كُلَّما دَخَلَتْ اُمَّةٌ لَعَنَتْ اُخْتَها” تا آخر آيه، “هر گروهى كه داخل (جهنم ) مى شود همتاى خود را لعنت مى كند.”

بـدانـيـد كـه دشـمـنـان ايـشـان كـسـانـى انـد كـه خـداونـد عـزوجل مى فرمايد: “كُلَّما اُلْقِيَ فيها فَوْجٌ سَاءَلَهُمْ خَزَنَتُها اَلَمْ يَاءْتِكُمْ نَذيرٌ، قالُوا بَلى قَدْ جـاءَنـا نـَذيـرٌ فـَكـَذَّبـْنـا وَ قـُلْنـا مـا نـَزَّلَ اللّهُ مـِنْ شَيْى ءٍ، اِنْ اَنْتُمْ اِلاّ في ضَلالٍ كَبيرٍ… اَلا فـَسـُحـْقـاً لاَِصْحابِ السَّعيرِ”، “هرگاه گروهى(از ايشان)را در جهنم مى اندازند خزانه داران دوزخ از ايشان مى پرسند: آيا ترساننده اى براى شما نيامد؟ مى گويند: بلى، براى ما نذير و تـرسـانـنـده آمـد ولى مـا او را تـكـذيـب كـرديـم و گـفـتـيـم: خـداونـد هـيـچ چـيـز نازل نكرده است، و شما در گمراهىِ بزرگ هستيد… پس دور باشند اصحاب آتش”.

بدانيد كه دوستان ايشان(اهل بيت)كسانى هستند كه در پنهانى از پروردگارشان مى ترسند و براى آنان مغفرت و اجر بزرگ است.

اى مردم، چقدر فاصله است بين شعله هاى آتش و بين اَجر بزرگ!

اى مـردم، دشـمـن مـا كـسـى اسـت كـه خـداونـد او را مذمت و لعنت نموده، و دوست ما آن كسى است كه خداوند او را مدح نموده و دوستش بدارد.

اى مردم، بدانيد كه من نذير و ترساننده ام و على بشارت دهنده است.

اى مردم، بدانيد كه من مُنذر و برحذر دارنده ام و على هدايت كننده است.

اى مردم، من پيامبرم و على جانشين من است.

اى مردم، بدانيد كه من پيامبرم و على امام و وصىّ بعد از من است، و امامان بعد از او فرزندان او هستند.

بدانيد كه من پدر آنانم و آنها از صلب او به وجود مى آيند.

8 . حضرت مهدى (عج)

بـدانـيـد كـه آخـريـنِ امامان، مهدى قائم از ماست. اوست غالب بر اديان، اوست انتقام گيرنده از ظـالمـيـن؛ اوسـت فـاتـح قـلعـه هـا و مـنـهـدم كـنـنـده ی آنـهـا؛ اوسـت غـالب بـر هـر قـبـيـله اى از اهل شرك و هدايت كننده ی آنان.

بدانيد كه اوست گيرنده ی انتقام هر خونى از اوليای خدا. اوست يارى دهنده ی دين خدا.

بدانيد كه اوست استفاده كننده از درياي عميق. اوست كه هر صاحب فضيلتى را به قدر فضلش و هـر صـاحـب جـهـالتى را به قدر جهلش نشانه مى دهد: اوست انتخاب شده و اختيار شده ی خداوند: اوست وارث هر علمى و احاطه دارنده به هر فهمى.

بدانيد كه اوست خبر دهنده از پروردگارش، و بالا برنده ی آيات الهى. اوست هدايت يافته ی استوار.

اوست كه كارها به او سپرده شده است .

اوسـت كـه پـيـشـيـنيان به او بشارت داده اند، اوست كه بعنوان حجّت باقى مى ماند و بعد از او حجّتى نيست. هيچ حقّى نيست مگر همراه او، و هيچ نورى نيست مگر نزد او.

بدانيد او كسى است كه غالبى بر او نيست و كسى بر ضد او كمك نمى شود. اوست ولى خدا در زمين، حكم كننده ی خدا بين خلقش و امين او بر نهان و آشكارش.

9 . طرح بيعت

اى مردم، من برايتان روشن كردم و به شما فهمانيدم، و اين على است كه بعد از من به شما مى فهماند.

بـدانـيد كه من بعد از پايان خطابه ام شما را به دست دادن با من به عنوان بيعت با او و اقرار به او، و بعد از من به دست دادن با خود او فرا مى خوانم.

بـدايـنـد كه من با خدا بيعت كرده ام و على با من بيعت كرده است، و من از جانب خداوند براى او از شـمـا بـيـعـت مى گيرم خداوند مى فرمايد: “اِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ اِنَّما يُبايِعُونَ اللّهَ، يَدُ اللّهِ فـَوْقَ اَيـْدِيـهـِمْ، فـَمـَنْ نـَكـَثَ فـَاِنَّمـا يـَنـْكـُثُ عـَلى نـَفـْسِهِ، وَ مَنْ اوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللّهَ فـَسـَيـُؤْتيهِ اَجْراً عَظيماً) “كسانى كه با تو بيعت مى كنند در واقع با خدا بيعت مى كنند، دست خداوند بر روى دست آنان است. پس هر كس بيعت را بشكند اين شكستن بر ضرر خود اوست، و هر كس به آنچه با خدا عهد بسته وفادار باشد خداوند به او اجر عظيمى عنايت خواهد كرد”.

10 . حلال و حرام، واجبات و محرّمات

اى مـردم، حـج و عـمـره از شـعائر الهى هستند، خداوند مى فرمايد: “فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ اَوِ اعْتَمَرَ فـَلا جُناحَ عَلَيْهِ اَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما”[تا آخر آيه] “پس هر كس به خانه ی خدا به عنوان حجّ يا عمره بيايد براى او اشكالى نيست كه بر صفا و مروه بسيار طواف كند”.

اى مردم، به حجّ خانه خدا برويد. هيچ خاندانى به خانه خدا وارد نمى شوند مگر آنكه مستغنى مـى گـردنـد و شـاد مى شوند، و هيچ خاندانى آن را ترك نمى كنند مگر آنكه منقطع مى شوند و فقير مى گردند.

اى مـردم، هـيـچ مـؤ منى در موقف(عرفات، مشعر، مِنى) وقوف نمى كند مگر آنكه خداوند گناهان گذشته او را تا آن وقت مى آمرزد، و هرگاه كه حجّش پايان يافت اعمالش را از سر مى گيرد.

اى مـردم، حـاجـيـان كـمـك مـى شـوند و آنچه خرج مى كنند به آنان برمى گردد، و خداوند جزاى محسنين را ضايع نمى نمايد.

اى مـردم، بـا دين كامل و با تَفَقُّه و فهم به حجّ خانه خدا برويد و از آن مشاهد مشرّفه جز با توبه و دست كشيدن از گناه برمگرديد.

اى مـردم

نـمـاز را بـه پـا داريـد و زكـات را بـپـردازيـد هـمـانـطـور كـه خـداونـد عـزوجـل بـه شـمـا فـرمـان داده اسـت، و اگر زمان طويلى بر شما گذشت و كوتاهى نموديد يا فـرامـوش كـرديـد، عـلى صـاحـب اخـتـيـار شـمـا اسـت و بـراى شـمـا بـيـان مى كند؛ او كه خداوند عزوجل بعد از من او را امين بر خلقش منصوب نموده است. او از من است و من از اويم.

او و آنان كه از نسل من اند، از آنچه سؤ ال كنيد به شما خبر مى دهند و آنچه را نمى دانيد براى شما بيان مى كنند.

بـدانـيد كه حلال و حرام بيش از آن است كه من همه ی آنها را بشمارم و معرفى كنم و بتوانم در يك مجلس به همه ی حلال ها دستور دهم و از همه ی حرام ها نهى كنم. پس مأمورم كه از شما بيعت بگيرم و با شما دست بدهم بر اينكه قبول كنيد آنچه از طرف خداوند عزوجلّ درباره ی اميرالمؤ منين على و جـانشينان بعد از او آورده ام كه آنان از نسل من و اويند،(و آن موضوع) امامتى است كه فقط در آن ها به پا خواهد بود، و آخر ايشان مهدى است تا روزى كه خداى مدبِّرِ قضا و قدر را ملاقات كند.

اى مـردم، هـر حـلالى كـه شما را بدان راهنمايى كردم و هر حرامى كه شما را از آن نهى نمودم، هرگز از آنها برنگشته ام و تغيير نداده ام. اين مطلب را به ياد داشته باشيد و آن را حفظ كنيد و به يكديگر سفارش كنيد، و آن را تبديل نكنيد و تغيير ندهيد.

من سخن خود را تكرار مى كنم: نماز را به پا داريد و زكات را بپردازيد و به كار نيك امر كنيد و از منكرات نهى نماييد.

بـدانـيد كه بالاترين امر به معروف آن است كه سخن مرا بفهميد و آن را به كسانى كه حاضر نـيستند برسانيد و او را از طرف من به قبولش امر كنيد و از مخالفتش نهى نماييد؛ چرا كه اين دستورى از جانب خداوند عزوجل و از نزد من است، و هيچ امر به معروف و نهى از منكرى نمى شود مگر با امام معصوم.

اى مـردم، قـرآن بـه شـما مى شناساند كه امامان بعد از على فرزندان او هستند و من هم به شما شـنـاسـانـدم كـه آنان از نسل من و از نسل اويند. آنجا كه خداوند در كتابش مى فرمايد: “وَ جَعَلَها كـَلِمـَةً بـاقـِيـَةً فـي عـَقـِبـِهِ”، (امـامـت) را كـلمـه بـاقـى در نـسـل او قـرار داد”، و مـن نـيـز بـه شـمـا گـفـتـم:

“اگـر بـه آن دو(قـرآن و اهل بيت)تمسّك كنيد هرگز گمراه نمى شويد”.

اى مـردم، تـقـوا را، تـقـوا را! از قـيـامـت بـرحـذر بـاشـيـد هـمـان گـونـه كـه خـداى عزوجل فرموده: (إِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَيْى ءٌ عَظيمٌ).

مـرگ و مـعـاد و حساب و ترازوهاى الهى و حسابرسى در پيشگاه رب العالمين و ثواب و عقاب را بـه ياد آوريد. هر كس حسنه با خود بياورد طبق آن ثواب داده مى شود، و هر كس گناه بياورد در بهشت او را نصيبى نخواهد بود.

11 . بيعت گرفتن رسمى

اى مـردم، شـمـا بـيـش از آن هـسـتـيـد كه با يك دست و دريك زمان، [براى بيعت]با من دست دهيد و پروردگارم مرا مأمور كرده است كه از زبان شما اقرار بگيرم درباره آنچه منعقد نمودم براى عـلى امـيـرالمـؤ مـنـيـن و امـامـانـى كـه بـعـد از او مـى آيـنـد و از نسل من و اويند، چنانكه به شما فهماندم كه فرزندان من از صلب اويند.پس همگى چنين بگوييد:”مـا شنيديم و اطاعت مى كنيم و راضى هستيم و سر تسليم فرود مى آوريم درباره ی آنچه از جانب پـروردگـار مـا و خودت به ما رساندى درباره ی امر امامتِ اماممان على اميرالمؤ منين و امامانى كه از صـلب او بـه دنـيـا مـى آيـنـد. بـر ايـن مـطـلب بـا قلب هايمان و با جانمان و با زبانمان و با دسـتـانـمـان بـا تو بيعت مى كنيم. بر اين عقيده زنده ايم و با آن مى ميريم و (روز قيامت) با آن مـحـشـور مى شويم. تغيير نخواهيم داد و تبديل نمى كنيم و شكّ نمى كنيم و انكار نمى نماييم و ترديد به دل راه نمى دهيم و از اين قول بر نمى گرديم و پيمان را نمى شكنيم.

تـو مـا را به موعظه ی الهى نصيحت نمودى درباره على، اميرالمؤ منين و امامانى كه گفتى بعد از او از نـسل تو و فرزندان اويند، يعنى حسن و حسين و آنان كه خداوند بعد از آن دو منصوب نموده است.

پـس بـراى آنـان عـهـد و پيمان از ما گرفته شد، از قلب هايمان و جان هايمان و زبان هايمان و ضمائرمان و دست هايمان. هر كس توانست با دست بيعت مى نمايد و گرنه با زبانش اقرار مى كـنـد. هـرگـز در پـى تـغـيـير اين عهد نيستيم و خداوند (در اين باره ) از نفسهايمان دگرگونى نبيند.

مـا ايـن مـطـالب را از قول تو به نزديك و دور از فرزندانمان و فاميلمان مى رسانيم، و خدا را بـر آن شـاهـد مى گيريم. خداوند در شاهد بودن كفايت مى كند و تو نيز بر اين اقرار ما شاهد هستى “.

اى مـردم، چـه مـى گـوييد؟ خداوند هر صدايى را و پنهانى هاى هر كسى را مى داند. پس هر كس هدايت يافت به نفع خودش است و هر كس گمراه شد به ضرر خودش گمراه شده است، و هر كس بيعت كند با خداوند بيعت مى كند، دست خداوند بر روى دست آنها (بيعت كنندگان ) است.

اى مـردم، بـا خـدا بـيعت كنيد و با من بيعت نماييد و با على اميرالمؤ منين و حسن و حسين و امامان از ايـشـان در دنـيـا و آخـرت، بـه عـنوان امامتى كه در نسل ايشان باقى است بيعت كنيد. خداوند غدر كـنـنـدگان (بيعت شكنان ) را هلاك و وفاداران را مورد رحمت قرار مى دهد. و هر كس بيعت را بشكند بـه ضـرر خـويـش شـكسته است، و هر كس به آنچه با خدا پيمان بسته وفا كند خداوند به او اجر عظيمى عنايت مى فرمايد.

اى مردم، آنچه به شما گفتم بگوييد (تكرار كنيد)، و به على، بعنوان “اميرالمؤ منين” سلام كـنـيد و بگوييد “شنيديم و اطاعت كرديم، پروردگارا مغفرت تو را مى خواهيم و بازگشت به سـوى تـوسـت”. و بـگوييد: “حمد و سپاس خداى را كه ما را به اين هدايت كرد، و اگر خداوند هدايت نمى كرد ما هدايت نمى شديم”.

اى مـردم، فـضـايـل عـلى بـن ابـى طـالب نـزد خـداونـد ـ كـه در قـرآن آن را نـازل كـرده ـ بـيـش از آن اسـت كه همه را در يك مجلس بشمارم، پس هر كس درباره آنها به شما خبر داد و معرفت آن را داشت او را تصديق كنيد.

اى مـردم، هـر كـس خـدا و رسـولش و عـلى و امـامـانـى را كـه ذكـر كردم اطاعت كند، به رستگارى بزرگ دست يافته است

اى مردم، كسانى كه براى بيعت با او و قبول ولايت او و سلام كردن بعنوان “اميرالمؤ منين” با او، سبقت بگيرند آنان رستگارانند و در باغ هاى نعمت خواهند بود.

اى مردم، سخنى بگوييد كه به خاطر آن خداوند از شما راضى شود، و اگر شما و همه ی كسانى كه در زمين هستند كافر شوند به خدا ضررى نمى رسانند.

خـدايـا، بـه خـاطر آنچه ادا كردم و امر نمودمُ، مؤ منين را بيامرز، و بر منكرين كه كافرند غضب نما، و حمد و سپاس مخصوص خداوند عالم است.[1]

نام امام  علی (ع) در خطبۀ غدیر

طبق آنچه در کتاب العدد القویه، اثر علی بن یوسف حلی موجود است، پیامبر اسلام (ص) در خطبه غدیر ، واژه های مختلفی را به کار برده که به امامت و جانشینی حضرت علی (ع) پس از پیامبر تصریح دارد، از جمله: نام مبارک علی (ع) است که 34 مرتبه، وصی، چهار مرتبه؛ الامام، چهار مرتبه؛ خلیفتی، دو مرتبه؛ واژه های ولیاً، ولیکم،امامنا، امامةً، اماماً، امامکم، امامٌ و مولاه، هرکدام یک مرتبه ذکر شده است.[2]

ولایت سیاسی امام علی (ع) در غدیر خم

از دیدگاه شیعه، شکی نیست که ولایت امیرالمؤمنین(ع) که توسط پیامبر اکرم(ص) در ماجرای غدیر اعلام گردیده و در فرصت های بسیار دیگری قبل و بعد از غدیر، بر آن تأکید شده است[3]، شامل تمام مواردی است که رسول خدا(ص) در آن موارد، ولایت داشته اند و با توجه به تشکیل و ادارۀ حکومت توسط پیامبر(ص)، شکی نداریم که یکی از ابعاد ولایت ایشان، ولایت سیاسی بوده است.

اما اگر بخواهیم پرسش شما را ریشه یابی نماییم، باید بیان داشت که با توجه به آن چه بعد از رسول خدا(ص) اتفاق افتاد و خلافت در اختیار صاحب اصلی آن قرار نگرفت، برای عموم مردم در نسل های بعد، توجیه پذیر نبود که چگونه با وجود این همه تصریحات و کنایاتی که استحقاق امیرالمؤمنین(ع) را در خلافت بلافصل پیامبر(ص) ثابت می نماید، حکومت در اختیار دیگران قرار گرفت!. بر این اساس مؤلّفانی که به طیف فکری حاکم گرایش داشتند، در تألیفات خود تلاش نمودند تا در حد امکان، امتیازات امیرالمؤمنین(ع) را ذکر ننموده و یا تنها قطعات انتخاب شده ای از آن را بیان نمایند و یا اگر حدیثی آن چنان متواتر و مورد قبول بود که نیاوردن آن به حیثیت علمی مؤلّفش آسیب می رسانید، در صدد توجیه و تأویل آن برآمده و آن را به گونه ای تفسیر نمایند که با عقایدشان هم خوانی داشته باشد. حدیث غدیر از جمله روایاتی است که چون امکان سانسور کامل آن وجود نداشت، بخش هایی از آن در کتب معتبر اهل سنت ذکر شده است[4]، و تصریح به ولایت امام علی(ع) از جانب رسول الله (ص)  نیز از مواردی است که در بیشتر این کتاب ها بر آن صحه گذاشته شده است. بدیهی است که مطالعۀ چنین روایتی با این صراحت و وضوح، این پرسش را برای خوانندگان آن پدید می آورد که پس چرا علی رغم فرمودۀ پیامبر(ص)، حکومت در اختیار علی(ع) قرار نگرفت؟! اینجا است که توجیه گرانی وارد صحنه شده و ولایت مندرج در حدیث را تنها به ولایت عرفانی و دوستی و محبت تفسیر نموده و ولایت سیاسی را از آن خارج می نمایند!! چنین توجیهاتی در مورد سایر احادیث مشابه نیز بیان گردیده است. به عنوان نمونه، بیان می دارند این که پیامبر(ص)، علی(ع) را همانند هارون(ع) معرفی نموده؛ یعنی این که ایشان وزیر پیامبرند و وزیر و نایب با هم متفاوتند!! بنابر این علی(ع) نایب ایشان نیست، بلکه تنها در زمان حیاتشان، وزیر پیامبر(ص) بوده است و با رحلت پیامبر(ص) دورۀ وزارتشان تمام شده است!! .

اکنون ما تنها به استناد کتب اهل سنت و صرف نظر از آن چه ما شیعیان بدان معتقدیم، این بحث را طرح می نماییم که در ماجرای غدیر، ابتدا پیامبر(ص) از مسلمانان پرسیدند: چه کسی بر مؤمنان سزاوارتر از خودشان است؟ آنان پاسخ دادند که خدا و رسولش! بعد از این پرسش و پاسخ بود که پیامبر(ص)، علی(ع) را همانند خود اعلام نموده و بیان فرمودند که هر کسی که من بر او ولایت دارم، علی(ع) نیز بر او ولایت خواهد داشت و جالب است بدانید که عمر بعد از این ماجرا به امیرالمؤمنین(ع) عرض نمود که ای پسر ابوطالب! مبارک باشد بر تو، که مولی و سرور هر مرد و زن مؤمنی گشتی![5] .

ماجرای دیگری که آن نیز مورد تأیید علمای اهل سنت بوده و در کتاب های معتبر آنان بیان شده، این است که پیامبر(ص) زمانی که عازم جنگ تبوک بوده و علی(ع) را جایگزین خود در مدینه نمودند، امیرالمؤمنین(ع) اندوهگین شده و خدمت پیامبر(ص) عرضه داشتند که آیا مرا در میان زنان و کودکان باقی گذاشتی (و از شرکت در این جهاد محروم می سازی)؟ پیامبر(ص) در پاسخ فرمودند: آیا دوست نداری که برای من همانند هارون(ع) برای موسی(ع) باشی، تنها با این تفاوت که بعد از من پیامبری نیست[6]؟! باید گفت که اگر در غدیر ولایت عرفانی مورد نظر بوده، در این مورد نمی توان جز ولایت سیاسی را در نظر گرفت.

بعد از دقت نظر در مضامین این دو ماجرا، دو پرسش اساسی را مطرح می نماییم:

1 -آیا پرسش پیامبر(ص) از مسلمانان، مبنی بر این که چه کسی از خودتان بر شما سزاوارتر است، تنها در مورد ارتباط عرفانی بوده و شامل ولایت سیاسی نمی شده، تا ولایت امام علی(ع) را که بعد از آن بیان شده، تنها ولایت عرفانی بدانیم !؟

2 -اگر جواب پرسش اول منفی بوده و ولایت در حدیث غدیر را شامل همۀ موارد بدانیم، مسأله تمام شده است، اما اگر اصرار بر آن باشد که ولایت اعلام شده در غدیر، تنها ولایت عرفانی تلقی شود، پرسش دوم را بیان می نماییم که ما از طرفی بعد از پیامبر(ص)، شخصی را داریم که از لحاظ عرفانی در چنین مرتبۀ والایی قرار داشته و از لحاظ نظامی هم به عنوان شجاع ترین سرباز پیامبر(ص) و فرماندۀ سپاهشان شمرده می شده و از لحاظ سیاسی نیز در سال های آخر عمر پیامبر(ص) هنگام جنگ تبوک، جایگزین ایشان در شهر مدینه گشته و نیز مدتی در منطقۀ یمن به رتق و فتق امور می پرداخته، بنابر این از هر لحاظ، شایستگی ادارۀ حکومت را دارا بوده و از طرفی نیز جناح مقابل معتقد بودند که پیامبر(ص) هیچ شخص خاصی را به خلافت بعد از خود منصوب ننموده تا بیعت با امیرالمؤمنین(ع) مخالفت با دستور رسول خدا(ص) تلقی گردد و علاوه بر آن مشاهده می نماییم که  به تصریح کتب اهل سنت، این عارف کامل که بر مسلمانان ولایت عرفانی داشته، با شخصی که بعد از پیامبر(ص) به قدرت رسیده بود، اعلام مخالفت نموده و تا شش ماه با او بیعت نکرده[7]، آیا نباید به عرفان او در این زمینه اهمیت داد و آیا بی توجهی به نظرات ایشان، تخطی از دستور پیامبر(ص) تلقی نمی گردد و اگر در چنین مسألۀ مهمی به سخن عارفی که بر ما ولایت دارد، گوش فرا ندهیم، پس ولایت عرفانی او چه فایده ای در پی خواهد داشت؟!!

بر این اساس ولایت اعلام شده در غدیر چه عرفانی باشد و چه سیاسی، توجیه گر آنانی نخواهد بود که مانع رسیدن امام علی(ع) به خلافت گردیدند، علی رغم این که ما معتقدیم که در این مورد، ایشان هم دارای ولایت عرفانی بوده و هم صلاحیت ولایت سیاسی را داشتند، همان گونه که خود پیامبر(ص) این گونه بود و چنین تفکیکی برای پیامبر(ص) نه معنایی داشت و نه کسی آن را مطرح نمود و اصولا آیا با وجود شخصی که به تصریح پیامبر(ص) تمام خصوصیات ایشان را غیر از پیامبری دارا است، سپردن جانشینی پیامبر(ص) به غیر او عجیب به نظر نمی رسد؟!!

پیمان برادری و اخوت در عید غدیر

یکی از اقدامات رسول خدا (ص) پس از هجرت به مدینه، برقرار ساختن پیمان برادری میان مسلمانان به صورت دو به دو بود. این کار عملی فوق العاده مهم در تثبیت اسلام در مدینه به شمار می رود؛ زیرا از طرفی مهاجرین مکه با انصار مدینه در طرز تفکر و زندگی فاصلۀ زیادی داشتند و از طرف دیگر میان خود انصار، یعنی میان دو قبیله اوس و خزرج، ده ها سال جنگ و جدال حاکم بود، به طوری که دشمن خونی هم به شمار می رفتند و با این اختلافات شدید‏، ادامۀ حیات دینی و سیاسی به هیچ وجه امکان نداشت، لذا پیامبر (ص)  از طرف خدا مأمور شد که مهاجرین و انصار را با هم برادر کند. آن حضرت نیز میان آنها پیمان اخوت جاری ساخت. این پیوند که طبعاً ایجاد آن بر اساس وجوه اشتراک آنان با یک دیگر بود بعدها هم چنان حفظ شد؛ مثلاً پیامبر میان ابوبکر و عمر، عثمان و عبدالرحمن بن عوف، طلحه و زبیر پیمان برادری جاری ساخت. خود پیامبر (ص) نیز با حضرت علی (ع) پیمان برادری بست.[8]

گرچه خواندن صیغۀ اخوت در روز عید غدیر سفارش شده و بسیار نیکو است و از ثواب فراوانی برخوردار است، اما اختصاص به این روز ندارد و در تمام ایام سال می توان به این سنت حسنه عمل کرد. در مورد اجرای این صیغه در روز عید غدیر خم بنابر آنچه در کتب احادیث آمده است، در تمام روز عید غدیر خم مسحب است.[9]


[1] نک: اسـرار غـديـر، مـحـمـدبـاقـر انـصـارى، نـشـر مـولود كـعـبـه، بـه نقل از ((الاحتجاج ))، شيخ طبرسى، ج 1، ص 55 ـ 67، بيروت.

[2] حلی، علی بن یوسف، العدد القویه، ص 170- 183،کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، 1408.

[3] – در یوم الدار، روز مباهله، جنگ تبوک، هنگام اعتراض برخی افراد به کیفیت فرمانروایی ایشان در یمن و … .

[4] – به عنوان نمونه: احمد بن حنبل ، المسند، ج 1، ص 119-118، دار صادر، بیروت، ابن ماجه قزوینی، السنن، ج1، صص 45-43 ، دار الفکر، بیروت و صحیح ترمذی ، 1403 ه ق، ج 5، ص 297، دار الفکر، بیروت و …. .

برای مطالعۀ روایات غدیر به کتاب الغدیر علامۀ امینی مراجعه نموده چون ایشان با تلاش چشمگیری، منابع این روایت را از کتب معتبر اهل سنت بیان نموده اند.

[5] – احمد بن حنبل، مسند، ج 4، ص 281، دار صادر، بیروت.

[6] – بخاری، صحیح ، 1401 ه ق، ج 5، ص 129، دار الفکر، بیروت.

[7] – ر. ک : بخاری ، صحیح، ج 5 ، صص 82 و  83 .

[8]. سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت‏، ج 1، ص 459، به نقل از سیره ابن هشام‏، ج 2، ص 124.

[9] محدث نوری، مستدرك‏الوسائل، ج 6، ص 279، مؤسسۀ آل البیت، قم، 1408.