کپی شد
علم خداوند به اشیاء، قبل از ایجاد
برای روشن شدن این مسئله کلامی معروف؛ علم خداوند به اشیاء قبل از ایجاد آنها و امکان آن نخست به عنوان مقدمه به نکاتی اشاره می کنیم سپس به اصل بحث می پردازیم:
اول. به گفتۀ برخی از دانشمندان[1] این یکی از مشکل ترین مسائل کلامی و فلسفی است که حتی متکلّمان و فلاسفه در برخی موارد به پاسخ های عجیب و غریبی نیز دست زدهاند.[2]
دوم. در کتب فلسفه و کلام، علم خداوند را به دو قسم تقسیم کرده اند:
1. علم خداوند به ذات خودش، استدلال های علما برای علم خداوند به ذات خودش در کتب فلسفه و کلام به طور کامل بیان شده است و چون مورد نظر نیست، به آن نمی پردازیم.
2. علم خداوند به اشیاء دیگر: این علم نیز یا قبل از ایجاد آن اشیاء است یا بعد از ایجاد آنها.
علم خداوند به ذات خودش و علم خداوند به اشیاء خارجی قبل از ایجاد آنها را علم ذاتی و علم خداوند به اشیاء خارجی بعد از ایجاد آنها را علم فعلی می نامند.
علم خداوند به اشیاء خارجی پس از ایجاد آنها را تا به حال کسی اشکال نکرده است.[3] بنابراین تنها موردی که باید بدان بپردازیم علم خداوند به اشیاء قبل از ایجاد آنها است.
دانشمندان اسلامی پاسخ های متعددی برای این پرسش بیان کردند و ما به بیان سه مورد آن اکتفا می کنیم.
اول. در ساحت قدس الاهی به هیچ وجه زمان و مکان راه ندارد و وجود مقدس الاهی بر همۀ زمان ها و مکان ها احاطه دارد و گذشته و حال و آینده نسبت به او یکسان است؛ بنابراین هم چنان که تقدّم وجود او را بر مخلوقات نمی توان از قبیل تقدّم زمانی دانست، هم چنین تقدم علم او را بر وجود مخلوقات نمی توان تقدم زمانی شمرد.[4]
به عبارت دیگر آن علومی که انسان نمی تواند به آنها علم پیدا کند، علومی است که خارج از حدّ وجودی او است و علومی که انسان می تواند بدان علم پیدا کند، علومی است که در حد وجودی انسان است و با توجه به این که خداوند هیچ حدّی ندارد و هیچ چیز نمی تواند خدا را محدود کند، بنابراین هیچ چیز از حدود علم خدا بیرون نیست.[5]
به عبارت ساده تر چنین نیست که خداوند از گذشته بداند که ما در آینده چه خواهیم کرد؛ بلکه خداوند به نحوی فارغ از زمان نسبت به این موضوع علم دارد؛ یعنی او نسبت به این موضوع مانند واقعیتی که در زمان حال است، علم دارد؛ زیرا تمام زمان ها برای او زمان حال است. به تعبیر توماس آکویناس: «کسی که در جاده ای پیش میرود، کسانی را که بعد از او میآیند، نمی بیند؛ اما کسی که کل جاده را از ارتفاع می نگرد، تمام پویندگان آن راه را به یک نظر مشاهده میکند». البته این ارتفاع در مورد خداوند سرمدیت او است. خداوند تمام جاده زمان را می بیند؛ اما ما پویندگان زمانمند آن جاده فقط وقتی که در جاده پیش می رویم، اندک اندک نسبت به آن علم پیدا می کنیم.[6]
دوم. توجه به مفهوم علم دربارۀ خدا برای حل این مسئله بسیار مهم است. فلاسفه علم را به دو نوع تقسیم کرده اند: علم حضوری و علم حصولی. اگر معلوم بدون هیچ واسطه ای نزد عالم حاضر باشد، آن علم حضوری است. اما اگر حصول معلوم برای عالم با واسطه صورت آن در ذهن، صورت گیرد، آن علم حصولی است؛ مثلاً علم انسان به خانۀ کعبه علم حصولی است؛ چرا که برای علم به آن ابتدا در ذهن صورتی از خانه کعبه ایجاد می شود و سپس به آن صورت علم حاصل میشود؛ اما علم انسان به ارادۀ خودش یا علم انسان به صور ذهنی خودش علم حضوری است؛ چرا که در این علم هیچ صورتی واسطه نشده است.[7]
در بحث از علم خداوند این نکته مهم است که علم خداوند به موجودات علم حضوری است نه علم حصولی؛ چرا که در غیر این صورت خداوند برای علم پیدا کردن به اشیاء باید به صورت های آنها محتاج باشد، در حالی که خداوند از هر احتیاجی به دور است. ضمناً در علم حضورى احتياج نيست به اين كه معلوم قبل از علم وجود داشته باشد؛ بلكه امر در علم حضورى به عكس است و بايد علم قبل از معلوم وجود داشته باشد.[8]
سوم. گذشته از موارد مذکور برای امکان و تحقق علم به اشیاء قبل از ایجاد آنها برای خداوند دلایلی اقامه شده است که در این جا به مهم ترین آنها اشاره میکنیم:
علم به سبب، علم به مسبب نیز هست. علم به علت از آن جهت که علت است، علم به معلول نیز است. مراد از علم به علت، علم به حیثیتی است که منشأ وجود معلول شده است؛ برای مثال این که یک منجم می گوید در چه زمانی خسوف یا کسوف اتفاق می افتد، به این دلیل است که وی به قوانین و محاسبات فلکی علم دارد. به عبارت دیگر چون به علل آنها علم دارد، به خود آنها نیز علم دارد یا این که یک پزشک چون به علل یک بیماری علم دارد، هنگامی این علل را در یک بیمار دید، تشخیص می دهد که این بیمار تا چند روز دیگر با چه مشکلاتی مواجه می شود؛ مثل همین استدلال را نیز برای خداوند می گوییم. به این شکل که همۀ موجودات عالم معلول وجود خداوند هستند و هیچ علتی به جز خداوند ندارند؛ بنابراین علم خداوند به ذات خود، عین علم به حیثیتی است که سبب تحقق آنها شده است. به عبارت دیگر علم خداوند به ذات خودش، علم به حیثیتی است که همۀ جهان از آن صادر شده است و علم به آن حیثیت، ملازم است با علم به معلول.[9] برای مثال اگر خداوند را نور الانوار بدانیم، وجودات دیگر همگی شعاعی از او هستند؛ پس اگر خداوند به ذات خودش (که نور الانوار است) عالم باشد، به همه موجودات عالَم علم خواهد داشت؛ چرا که همه آنها پرتوی از ذات او هستند.[10] یا این که دانه ای که کاشته می شود، اگر خود را میشناخت، برگ و شاخ و ساقه و گل و میوه را که بالقوه در خود او است، در ضمن شناخت خودش می شناخت.[11]
[1]. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 2، ص 411، چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی.
[2]. طباطبایی، محمد حسین، بدایة الحکمة، ص 204 – 207، مؤسسة النشر الاسلامی.
[3]. سبحانی، جعفر، محاضرات فی الالهیات، ص 113، مرکز العالمی للدراسات الاسلامیة، چاپ سوم، 1411 هـ ق.
[4]. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 2، ص412.
[5]. طباطبایی، محمد حسین، المیزان في تفسیر القرآن، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 11، ص 419، دفتر انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
[6]. پترسون، مایکل، عقل و اعتقاد دینی، احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، ص 122، طرح نو.
[7]. فعالی، محمد تقی، علوم پایه، نظریه بداهت، ص 66 – 68، دار الصادقین، چاپ اول.
[8]. طباطبایی، محمد حسین، المیزان في تفسیر القرآن، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 14، ص 383.
[9]. سبحانی، جعفر، محاضرات فی الالهیات، ص 113 – 114.
[10]. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 2، ص412.
[11]. علامه حلی، کشف المراد، شرح علامه شعرانی، ص 398، کتابفروشی اسلامیه.