searchicon

کپی شد

علل پیدایش فرقه دروزیه

تا زمان امامت «الحاكم بامر الله»، گروه اسماعيليه، يک فرقه بودند و هيچ گونه انشعابى در ميان آنان نبود، ولى پس از مرگ حاكم، گروهى به خدايى او اعتقاد پيدا كردند و گفتند او از ديده ها پنهان شده است. آنان گروهى هستند که بعدها به نام «دروزیه» در لبنان، فلسطين اشغالى و سوريه شهرت یافتند.

مصطفى غالب؛ مورخ اسماعيلى مى نويسد: حاكم به يكى از پيروان مورد وثوق خود به نام حمزة بن على فارسى ملقب به «درزى» دستور داد كه به سرزمين شام برود و رياست مذهب اسماعيلى را در آن جا به دست بگيرد و پايگاه خود را شهر «وادى التيم» قرار دهد؛ زيرا خبرهايى رسيده كه در ميان فرقه اسماعيلى در آن جا اختلافاتى روى داده است و به او لقب «السيدالهادى» داد.

درزى در وقت كمى بر اوضاع مسلّط شد و وحدت كلمه را ايجاد كرد و دعوت اسماعيلى را گسترش داد. او مدت‌ها در شام بود و به عنوان بزرگ اسماعيليه در شام به سر مى برد، تا آن وقت كه وفات امام حاكم، اعلام شد، ولى درزى وفات امام حاكم را نوعى غيبت او تلقى كرد و گفت: ما منتظر بازگشت او از اين غيبت هستيم. گروهى با او به مخالفت برخاستند كه معتقد به غيبت نبودند و مى گفتند امامت به امام بعدى منتقل مى شود، و سرانجام پيروان درزى در شام، گروهى را تشكيل دادند كه از آنها به دروزيه تعبير مى شود.[1] در حقيقت اين گروه انشعابى از اسماعيليه است، هر چند عقايد و آراى آنها در پرده خفا باقى مانده است.[2]

و نیز گفته شده، یکی از عوامل مهم در پدید آمدن فرقه دروزیه کارهای عجیبی بود که از «الحاکم بامر الله» سر می‌زد. او بر خلاف دیگر حاکمان، با مردم مهربان و اغلب در میان آنها بود. او تمام بردگان را آزاد کرد و تمام املاک دولتی را به مردم واگذار نمود. حاکم در سال‌های قحطی نهایت کوشش را برای یاری مردم به عمل آورد و با تثبیت قیمت‌ها و بخشش‌های بی‌دریغ، موفق به انجام این کار شد. بخشش‌های او از حد گذشت، به طوری که خزانه‌دار او در انجام فرمان حاکم مردد ماند، خلیفه با خط خود نگاشت: مال و ثروت متعلق به خداست و مردم بندگان خدایند و ما امین خدا در زمین هستیم، حق مردم را به آنان بازگردان و آن ‌را از ایشان دریغ مدار.[3]

این‌گونه رفتارهای حاکم تأثیر زیادی در اطرافیانش گذاشت تا جایی که حمزة بن علی و محمد بن اسماعیل دروزی این اندیشه را نزد حاکم مطرح کردند که ادعای خدایی کند و حاکم نه تنها آنها را سرزنش نکرد، بلکه در خفا آنان را تشویق نمود.[4]

یکی از چیزهایی که این اندیشه را تشدید نمود، زهدگرایی شدید حاکم در سال‌های واپسین حکومتش و غایب شدن او بود؛ چرا که در یکی از گردش‌های متداولش در اطراف شهر ناپدید گشت و مرگ او همانند زندگی‌اش معمایی شد.[5]

البته گفته شده، ناپدید شدن حاکم از توطئه‌های حمزة بن علی بوده و جسدش را در نهایت احتیاط پنهان ساختند تا بتوانند از ناپدید شدن اسرار آمیز خلیفه، برای مقاصد خویش بهره جویند.

دروزی‌ها ناپدید شدن حاکم را به استتار ارادی وی که آغاز غیبت او محسوب می‌شود، تعبیر کردند.[6]

 

[1]. غالب، مصطفى، تاريخ الدعوة الاسماعيلية، ص 238 و 239 .

[2]. سبحانى، جعفر، فرهنگ عقايد و مذاهب اسلامى، مترجم: سبحانى، علي رضا، ص 425.

[3]. نجلام، ابو غر الدین، تحقیقی جدید در تاریخ، مذهب و جامعه دروزیان، ص 125.

[4]. ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، ص 312.

[5]. همان.

[6]. ر.ک: ایمانی، علیرضا، اسماعیلیه، ص 558.