Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

علل پیدایش فرقه اسماعیلیه

در بررسی تاریخ شکل‌گیری و رشد و رواج هریک از فرقه‌های اسلامی و شیعی بایست به مجموعه‌ای از عوامل و زمینه‌های سیاسی، کلامی، و اجتماعی توجه کرد. همچنین به تأثیر برجسته حال و هوای سیاست و رخدادهای مربوط به امامت و خلافت در پیدایش انشعابات شیعی نباید بی توجه بود. بررسی عوامل ظهور اسماعیلیه نیز از این قاعده مستثنا نیست. در این جا به برخی از این عوامل اشاره می شود:

۱- مفروضات مذهبی-کلامی:

ممکن است طرح رهبری اسماعیل را در آن روزگار، تا حدودی برخاسته از انگیزه‌های مذهبی و کلامی طراحان بدانیم. روایات دال بر انکار امامت اسماعیل توسط امام صادق (علیه السلام) بر روایات مثبت این مدعا ترجیح دارد. با این همه بزرگ‌تر بودن او در میان فرزندان امام صادق (علیه السلام) از یک سو و فعالیت‌های سیاسی او از طرف دیگر و نیز اظهار محبت امام نسبت به وی، ذهنیت عده‌ای را متوجه امامت او کرده بود. به‌ویژه آن که براساس برخی گزارش‌ها این شرط که فرزند بزرگ‌تر امام باید جانشین وی باشد (الإمامة فی الأکبر من ولد الإمام)، به گونه‌ای شایع شده بود که نوبختی در بیان اختلافات بعد از درگذشت امام صادق (علیه السلام) می‌گوید: عده‌ای ازبزرگان شیعه با همین تعلیل ابتدا سراغ عبدالله افطح رفتند، چرا که وی درمیان فرزندان به جای مانده از امام صادق (علیه السلام) از همه بزرگ‌تر بود.[1]

۲- زمینه های سیاسی:

اگر بگوییم تاریخِ هیچ فرقه‌ای؛ مانند اسماعیلیه در آغاز دعوت، مبهم و تاریک نیست، اغراق نکرده‌ایم. بسیاری از مورخان و پژوهشگران به آغاز شکل‌گیری آنها و رابطه پنهانی آنها با برخی ازشیعیان غالی (اهل غلو) اشاره کرده‌اند. به عنوان مثال: نتیجه‌ای که پژوهش‌گران گرفته‌اند نیز این است که اسماعیلیان در آغاز، قبل از انشعاب مذهبی، یک جنبش سیاسی بودند که مقاصد سیاسی و اجتماعی خود را در دین جستجو می‌کردند و در نظر گرفتن معانی باطنی برای آیات قرآنی نیز، ابزاری برای تفسیر دلخواه آنان از قرآن در خدمت مقاصد سیاسی و اجتماعی‌شان بود.[2]

از طرفی در بررسی تاریخی و فهم چگونگی ظهور و بروز اولیّه اسماعیلیان نمی‌توان زمینه‌های سیاسی و اجتماعی و فکری عصر صادقین (امام باقر و امام صادق علیهما السلام) را از نظر دور داشت؛ زیرا با روی کارآمدن خلفای عباسی و در پی ناامیدی دوستان و اصحاب اهل بیت (علیهم السلام) از حاکمان عباسی، زمزمه مخالفت علویان با عباسیان بالا گرفت. از طرفی امام صادق (علیه السلام) به سبب ملاحظاتی ویژه از روحیه پرخاشگری و ستیزه جویی آشکار با دستگاه خلافت حمایت نمی‌کرد و وظیفه امام را رهبری مذهبی و روحانی اعلام کرد و نه کسب قدرت ظاهری. برخی شیعیان و خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) خود به قیام سازمان یافته و تبلیغ بر ضد دستگاه عباسی رو کردند، و سرآغاز شکافی به نام اسماعیلیه شدند.

در ارتباط اسماعیلیان با غلات و تفکر آنها نباید اغراق کرد، اما این نتیجه را می‌توان گرفت که حداقل و در آغازین سال‌های ظهور اسماعیلیان، مروجان واقعی آنها سیاست‌بازانی در پوشش غلو و باطنی‌گری و یا غالیانی با لباس سیاست بودند؛ و نیز ظهور و رشد کلامی آنها ریشه در رقابت سیاسی‌ای بود که با دولت عباسیان داشتند.[3]

علت عدم تصریح امام صادق (علیه السلام) بر امام بعد از خود

ممكن است سؤال شود كه چرا امام صادق (علیه السلام) كاری نكرد كه امام بعدی شیعه برای همه روشن باشد و جای شک و تردید نماند؟ در جواب این سؤال باید گفت كه شرایط سیاسی و اجتماعی دوران امام صادق (علیه السلام) به حدّی سخت شد كه امام صادق (علیه السلام) نتوانستند آشكارا و به طور عمومی امام بعدی را معرفی كنند؛ به عنوان مثال به این حدیث توجه كنید:

ابوایّوب نحوی می‌‏گوید: منصور، خلیفه عباسی، كسی را در تاریكی شب دنبال من فرستاد. نزد منصور رفتم و بر او وارد شدم. وقتی كه سلام كردم، نامه‌‏ای را به سوی من انداخت و در حالی كه گریه می‏‌كرد گفت: این نامه‏‌ محمد بن سلیمان است. در آن مرگ جعفر بن محمد (علیهما السلام) را به اطلاع ما رسانده است. سپس گفت: جواب نامه را بنویس. اوّل نامه را نوشتم. منصور گفت: بنویس كه اگر جعفر بن محمد (علیهما السلام) به شخص معیّنی وصیّت كرده، او را بگیر و گردنش را بزن. نامه فرستاده شد. جواب محمد بن سلیمان آمد كه امام صادق (علیه السلام) به پنج نفر وصیت كرده است: ابوجعفر منصور كه خلیفه است، محمد بن سلیمان، عبداللّه‏ بن جعفر، موسی بن جعفر و حمیده.[4]

این حدیث و حدیث‏های دیگر نشان می‏دهند كه امام صادق (علیه السلام) نمی‏‌توانستند جانشین خود را آشكارا معرفی كنند و اگر معرفی می‏كردند، حكومت عباسیان، او را می‏كشتند. امام فقط برای خواصّ اصحاب خود فرزندش امام موسی بن جعفر (علیهما السلام) را معرفی كرده بود و برای همین در مسئله امامت، مردم گروه گروه شدند و اكثریت شیعه، به امامت موسی بن جعفر (علیهما السلام) معتقد شدند، ولی گروهی اسماعیل را امام پنداشتند كه «اسماعیلیه» نامیده شدند، گروهی پسر دیگر امام صادق (علیه السلام) به نام عبداللّه‏ افطح را امام دانستند كه به نام «فَطحیّه» معروف شدند. گروهی پسر دیگر امام صادق (علیه السلام)، محمد را امام دانستند و گروهی هم در خود امام صادق (علیه السلام) توقف كردند و گفتند كه دیگر امامی نیست.[5]

[1]. نوبختی، ابی محمد الحسن بن موسی، فرق الشیعه، ترجمه: مشکور، محمدجواد، ص ۷۷.

[2]. جاسم، محمد حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ترجمه: آیت‌اللهی، محمد تقی، ص ۶۴.

[3]. آقانوری، علی، خاستگاه تشیع و پیدایش فرقه های شیعی درعصر امامان، ص ۲۹۳ به بعد.

[4]. کلینی، محمد، اصول كافی، ج ۱، ص ۳۱۰، ح ۱۳.

[5]. طباطبایی، سید محمد حسین، شیعه در اسلام،  ص ۳۲.