کپی شد
علت و معلول در فلسفه
واژه «علّت» در اصطلاح فلاسفه به دو صورت عامّ و خاصّ به کار مى رود. اصطلاح عامّ علّت؛ عبارت است از: موجودى که تحقّق يافتن موجود ديگرى بدون آن، محال است. اما اصطلاح خاصّ آن عبارت است از: موجودى که با وجود آن، تحقّق موجود ديگرى ضرورت پيدا مى کند. همان طور که ملاحظه مى شود، اصطلاح اوّل، اعمّ از اصطلاح دوم است؛ زيرا شامل شروط و معدّات و ساير علل ناقصه هم مى شود، به خلاف اصطلاح دوم.
نکته اى را که بايد خاطرنشان شود، اين است که موجود وابسته (معلول)، تنها از همان جهت وابستگى و نسبت به موجودى که وابسته به آن است، «معلول» ناميده مى شود، نه از جهت ديگر و نه نسبت به موجود ديگر. همچنين علّت از همان جهتى که موجود ديگرى وابسته به آن است و نسبت به همان موجود، «علّت» ناميده مى شود، نه از هر جهت و نسبت به هر موجودى.
مثلاً حرارت از آن جهت که وابسته به آتش است و نسبت به علّت خودش معلول است، نه از جهت ديگر، و آتش از آن جهت که منشأ پيدايش حرارت مى شود و نسبت به همان حرارت ناشى از آن، علّت است، نه از جهت ديگر. بنابراين منافاتى ندارد که يک موجود معيّن، نسبت به يک چيز «علّت» و نسبت به چيز ديگرى «معلول» باشد، حتّى منافاتى ندارد که حرارتى که معلول آتش خاصّى است، علّت براى پيدايش آتش ديگرى بشود.[1]
يکى از تقسيمات معروفى که براى علّت، ذکر شده (و گويا ارسطو براى نخستين بار آن را بيان کرده باشد)، تقسيم به علّت فاعلى و غائى و مادّى و صورى است که دو قسم اول را علل خارجى و دو قسم اخير را علل داخلى يا علل قوام و از يک نظر علل ماهيّت مى نامند.[2] تقسیم دیگری نیز برای علت شده و آن تقسیم علّت به تامّه و ناقصه است.[3]
[1]. مصباح، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 2، ص 14-15.
[2]. همان، ص90.
[3]. طباطبایی، سید محمد حسین، نهایه الحکمه، ص 157.