Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

علت صوری

علت صورى عبارت است از صورت و فعليّتى كه در مادّه پديد مى آيد و منشأ آثار جديدى در آن مى گردد؛ مانند صورت نباتى. علت صوری يکی از اقسام عمده و مهم علل به طور عام است و همراه با علت مادی از اقسام علل داخلى محسوب می شوند و مجموعاً وجود معلول را تشكيل مى دهند.[1]

ارسطو مدعی است که پيش از من تنها افلاطون به آن اذعان کرده و در مورد شناخت مُثل و ارباب انواع، بدان تمسک جسته‌ است، ولی ساير فيلسوفان نسبت به آن توجهی نداشتند. در فلسفه اسلامی علت صوری به عنوان يکی از علل در امور مرکب و مادی مورد پذيرش قرار گرفته و زوايای بيشتری از آن باز شده است.

مراد از علت صوری، چيزی است که ملاک فعليت يافتن جسم و خروج آن از حالت بالقوه می‌باشد. ويژگی‌های موجود در اجسام به همين علت صوری بر­می گردد. برخی از فيلسوفان معاصر مسلمان، اطلاق علت به علت صوری را خالی از مسامحه نمی دانند. به نظر ايشان علت مادی و صوری مخصوص معلول‌های مادی است و اطلاق علت بر آن‌ها خالی از مسامحه نيست.[2] اما اغلب فلاسفه مسلمان آن را به عنوان علت حقيقی پذيرفته اند.

به طور کلی در فلسفه اسلامی از دو نوع صورت بحث شده ‌است: صورت جسميه و صورت نوعيه. صورت جسميه که همان نيز علت صوری می‌باشد، مورد قبول همه مکاتب فلسفی اسلامی است، ولی صورت به معنای صورت نوعيه که منشأ آثار خاص می‌شود، مورد پذيرش دو مکتب مشاء و حکمت متعاليه می‌باشد. البته اشراقيون صورت نوعی را مي­پذيرند، ولی آن را عرض می­دانند نه جوهر. از باب نمونه وقتی ويژگی‌هايی چون حرارت و برودت را در نظر می‌گيريم، ديده می‌شود که منشأ اين آثار نمی تواند نوع واحد باشد؛ لذا آن را به صورت نوعيه متفاوت‌ آنها باز می‌گردانيم. صورت نوعيه موجود در آتش، غير از صورت نوعيه‌ای است که در هوا موجود است،‌ به همين دليل هريک منشأ اثری می‌شود که ديگری فاقد آن است. گرچه هردو در جسميت اشتراک دارند، ولي به نظر حکمت اشراق همه اين آثار بازگشت به خود جسم و صورت جسميه و ويژگی‌ اجسام می کند و نيازی به صور نوعيه ندارد[3][4]



[1]. مصباح، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 2، ص20.

[2]. همان.

[3]. بهمنيار بن المرزبان، التحصيل، تصحيح و تعليق مرتضي مطهری، ص 519 و 520 و 522؛ ملا صدرا، اسفار، ج 2، ص 127و 128؛ طباطبايي، سيد محمد حسين؛ نهايه الحکمه، ص 106- 108 و 193- 194؛ محقق سبزواری، ملا هادی، شرح منظومه (تصحیح حسن زاده آملی)، ج 2، ص 406.

[4] برگرفته از سایت پژوهشکده باقرالعلوم.