کپی شد
علت ذکر نام برخی از پیامبران در قرآن
داستان برخى از انبيا (25 نفر) در قرآن مذكور است و داستان بسيارى از انبيا در قرآن نيامده است. با مراجعه به قرآن كريم نيز اين امر ملموس است كه تاريخ همه انبيا به طور تفصيل نيامده و در مورد حضرت موسى عليه السلام و عيسى عليه السلام و ابراهيم عليه السلام نيز به قطعاتى از زندگى اين بزرگواران اشاره شده است. در حالى كه در برخى روايات تعداد انبيا و 124000 و تعداد رسولان 313 نفر تعيين شده است![1]
نزول قرآن و بعثت رسول اللَّه به جهت هدايت انسان به سعادت و تعالى است تا با پيمودن اين راه به قله سعادت انسانيت بار يابد و به مقام خليفة اللهى برسد. ذكر قطعات تاريخ سبب توجه افزونتر و دلنشينتر شدن كلام و تأثير بيشتر آن در نفوس و پايدار ماندن آن تعاليم تا زمان بيشترى است. از اين رو وجود قصص انبيا در قرآن بر محورهاى ذيل استوارند.
1. بيان نحوه دعوت و تبليغ انبيا، در ضمن بيان هدف مشترك انبيا يعنى عبادت خدا و ترك طواغيت.[2]
2. بيان موضعگيرى هاى مردم در برابر انبيا و بررسى علل و عوامل و نيز نتايج آن.
3. مبارزات انبيا با خرافات و تحريفها و نيز طاغوت ها.
4. برخوردهاى مؤمنان با طاغيان و معاندان.
5. بيان سنن الهى حاكم بر جوامع و امم و استمرار آن بر همه ادوار.[3]
از يك سو، اين اهداف با ذكر همين مقدار از قصص در قرآن حاصلاند و اطاله بيش از آن محلى نداشت، از سوى ديگر مَثَل معروف است كه “مشت نمونه خروار است” پس وقتى اين گروه از امّتها و انبيا اين گونه بودهاند، سايرين را نيز مىتوان با اين ها مقايسه كرد، لذا گذشتگان را به حساب اين ها گذاشت و مراقب بود كه به سرنوشت امم بلازده دچار نشويم.
از طرف ديگر انبياى الهى داراى مراتب و درجات مختلفى بودهاند[4] و برخى فقط مبلغ دين پيامبر ديگرى بودهاند كه چه بسا آن پيامبر معاصر خود آنها بوده است مثل تبليغات لوط و نيز يعقوب و اسحاق و اسماعيل براى دين حضرت ابراهيم عليه السلام و انبياى بنى اسرائيل كه مبلغ دين موسى عليه السلام بودهاند و چه بسا مخفيانه تبليغ داشتهاند و در ميان يهود و نصارى نيز از آنها اسم و رسمى نمانده است.[5]
نكته ديگر اين كه چون بيشتر معاندان پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله را بنى اسرائيل تشكيل مىدادند و حوادث امت اسلامى شباهت زيادى با قوم يهود دارد، داستان حضرت موسى عليه السلام بيش از سايرين در قرآن تكرار شده و تفصيل داده شده است، تا هم حجت بر يهود عنود تمام شود و هم مؤمنان عبرت گيرند.
گرچه نظر در آثار گذشتگان و انبيا و امت هاى آسيايى و خاور نزديك و عبرت آموزى از آن، از دستورات قرآن كريم مىباشدولی كتاب و آثار تبليغى و نتايج زيبا يا زشت قبول يا انکار دعوت آنها براى مردم مشرق زمين و خاورميانه اصلاً آشنا نبود. از اين رو به مردم حجاز و ساير نقاط خاورميانه نمىتوان گفت شما در آثار آنان نظر كنيد و عبرت بگيريد! در نتيجه، عدم اطلاع تاريخى و قرار نگرفتن در منطقه جغرافيايى نزديك و عدم وجود راه و وسيله ارتباطى، با وجود فاصله اقيانوسها، از ديگر نكاتى است كه مىتواند بيانگر علت نيامدن نام برخى از انبياى الهى در قرآن مجيد باشد.[6]
البته نحوه تأثير موقعيت (زمان و مكان و…) در خطابات قرآنى از جمله مباحثى است كه نيازمند بررسى جداگانه اى است و جهت پرهيز از طولانى شدن بحث، مىتوان به منابع مربوط مراجعه نمود.[7]
[1] بصائر الدرجات، ص 121 – الخصال، ص 300 و 641 (منقول از راه راهنماشناسى، ص 17) – بحارالانوار، ج 11، ص 30 و 32 و 41.
[2] نحل، 36.
[3] آل عمران، 140.
[4] اسراء، 55؛ انعام، 83 تا 90؛ بقره، 253.
[5] ر.ك: الميزان، ج 6، ص 146 و ج 7، ص 354 و نيز على شيروانى، درسنامه عقايد، ص 164.
[6] ر.ك: جوادى آملى، عبداللَّه، تفسير تسنيم، ج 1، صص 52 – 39.
[7] ر.ك: هادوى تهرانى، مهدى، تأملات در علم اصول فقه، كتاب اول، دفتر چهارم.