کپی شد
علت اختلاف مفسرین وفقها
به نظر عالمان اسلامى، از ديرباز اختلاف نظر در برداشت از بسيارى از گزارههاى دينى امرى مسلم و قطعى بوده است، اما اين اختلاف، اختلافى “ضابطهمند” است، كه حتى بسيارى از اين ضوابط، به نحوى توسط خود متون دينى تبيين شده است.
بنابراين، “اجتهاد در فهم” يا “قرائت دين” به معناى “تفسير به رأى” و تحميل ذهنيت خويش بر متن دينى، و اعتبار بخشى به هر قرائتى، نيست.
نكتهى چهارم: بنابر آنچه گفته شد، جانبداران هرمنوتيك فلسفى و طرفداران قرائتهاى مختلف از دين را بايد “مفسر محور” دانست، در حالى كه نظريهى انديشمندان اسلامى، از اين جهت كه در پى مراد و قصد واقعى گوينده (يعنى خدا يا فرستادگان او) است، يك رويكرد “مؤلف محور” است، و از اين جهت كه در اين نگاه، مفسر از مجراى متن (قرآن يا حديث) به نيت صاحب سخن پى مىبرد، مىتوان آن را رويكردى “متن محور” دانست. تمام جدّ و جهد و اجتهاد مفسرى كه مؤلف محور يا متن محور است، بر كشف و اصطياد هر چه دقيق تر و مطابقتر با مراد گويندهى متن است. و از هر ضابطهاى كه او را در اين راستاد مدد برساند، بهره مىگيرد. ضوابط و قراينى همچون: شواهد و قراين مقالى، و برخى پيش دانستههاى ضرورى مانند: قواعد زبان متكلم، و قواعد زبان شناختى مانند: قانون عام و خاص، مطلق و مقيد، مجمل و مبيّن، افق يا شأن نزول متن و… .
پس بدون ترديد، مؤلف محورى به معناى نفى تمامى پيش فرضها نيست، اگر چه برخى پيش فرضها موجب تحميل ذهنيت مفسر بر متن، و باعث تفسير به رأى است، اما پيش دانستهها و پيش فرضهاى لازم و گريز ناپذيرى نيز وجود دارد، مانند:
1. پيش دانستهها و مفروضاتى كه مقدمهى اجتهاد و استخراج معنا از بطن حقيقى متن هستند، مانند قواعد ادبى و زبان شناختى.
2. پيش فرضهاى كلامى و عقيدتى از قبيل: حكمت خداوند، هدايتگرى كلام او، ناطقيت قرآن، مبين بودن آن، حجيت كتاب و سنت و… .
3. پيش فرض هايى كه موجب پرسش مندى ذهن مخاطب و استنطاق و كند و كاو در سويههاى نوين متن مىشود.
نكتهى پنجم: آخرين نكتهاى كه توجه به آن ضرورت دارد، پاسخ به اين پرسش است كه چرا حتى در چارچوب ضوابط مشخص نيز، فهمها و برداشتها و اجتهادهاى گوناگون متولد شده و مىشوند؟
در پاسخ به طور خلاصه بايد گفت: مسلم است كه پارهاى از اين تعارضها و تكثرها، تعارضهايى غير واقعى و اختلاف در تبيين و تعبيرند، و در واقع بايد آنها را برداشتهايى در طول يكديگر به حساب آورد. به عنوان مثال، در مباحث فقهى گاه حكمها يا فتواهاى متعارض، مربوط به دو زمان يا دو شرط يا دو حالت، يا حتى دو موضوع متفاوت اند، كه در صورت تحرير و تجزيهى دقيق محل نزاع، مىتوان نزاع را به طور كلى از ميان برداشت، و به عبارتى مىتوان آنها را به نحوى با يكديگر جمع نمود.
نوع ديگر از تكثر و اختلاف، مربوط به ميزان ژرف نگرى و جامع نگرى يك انديشمند، يا محقق و يا مفسر است، و به عبارتى، نشأت گرفته از تفاوت “پيش فرضهاى پرسشى” است كه مفسران متعدد، گاه از “سويهها” و گاه از “لايهها”ى مختلف، پرسشهاى متفاوتى را به محضر متون مقدس بردهاند، و جامعيت و چند سويگى و ذات اضلاع بودن متن، و نيز عمق و چند لايگى و ذو بطون بودن متن، باعث دريافت پاسخهاى گوناگون شده است، و در واقع، همه ی پاسخها در طول و موافق با هم خواهند بود، نه در عرض و تعارض با هم.
اما در مواردى كه تكثر و تعارض به شكل واقعى و غير طولى نسبت به قرائتهاى مختلف پيش مىآيد، پارهاى از علل آن را بدين گونه مىتوان احصاء كرد:
ناديده گرفتن يا اشتباه در قواعد نحوى و ادبى؛ بهره نبردن از قواعد عام زبان شناختى، مانند بىتوجهى به استثنائات و قيدهايى كه در متن وجود دارد؛ عدم كاربست اصول استدلال و علم منطق؛ جزء نگرى در روش تفسيرى و عدم توجه به قرينهها و مزاق كلى گوينده؛ بىتوجهى به ادله و قراين عقلى؛ ناكافى بودن تحقيقهاى سند شناسانه و عدم كاربست برخى علوم، مانند: رجال و درايه.
خلاصه آن كه، تكثر در قرائتهايى از يك دين يا يك متن به نحو “ضابطهمند” و معقول و در عين حال “محدود” امرى انكارناپذير است، و در موارد كثيرى اجتناب ناپذير، اما بدون شك، كسانى بدون اين كه شايستگى لازم براى استفادهى از يك متن را داشته باشند، ممكن است ادعاى “قرائت:Reading” جديدى از دين يا متون دينى را مطرح نمايند كه قطعاً صحت و سقم آن را بايد متخصصان دين و زبان شناسان و پژوهشگران تعيين نمايند.[i]
[i] . بیات، عبد الرسول، فرهنگ واژه ها، جمعی از نویسندگان، ص 8-593، مؤسسۀ اندیشه و فرهنگ دینی، چاپ دوم، قم، 1381ش.
بطور خلاصه گفته می شود:
در بین مفسران اولاً در مورد ضروریات و اعتقادات، اختلافی وجود ندارد؛ و ثانیاً اگر در موارد جزئی اختلافی وجود دارد چه بسا ظاهری باشد و در واقع نظریات محتلف مکمل یک دیگر باشند و هر کدام از جنبه ای به مساله نگاه کرده باشد؛ و ثالثاً در مواردی اختلافات ناشی از عدم رعایت قواعد تفسیری است از قبیل: 1. عدم رعایت قوانین زبان شناختی، 2. غفلت از ناسخ و منسوخ، 3. جزءنگری در روش تفسیری، 4. به کارگیری عقل در قلمروهایی که راه به آن ندارد، 5. اختلاف در اعتبار سند، 6. اختلاف در مصداق آیه و حدیث، 7. دخالت هوای نفس و یا تعصبات مذهبی و چشم پوشی از حقیقت.
و اما راجع به اختلاف فقها در فتاوا باید گفت: اولا، فقها در احکام کلی و ضروریات دین اختلافی ندارند و حتی می توان گفت در اکثر مسایل مشترک اند و تنها در مسایل بسیار جزئی و فرعی اختلاف دارند که اختلاف آنها می تواند عللی از این قبیل داشته باشد:
1. اختلاف در ثقه بودن راویان احادیث. مثلا به نظر یکی از فقها راوی ثقه است و ترتیب اثر می دهد و به نظر دیگری ثقه نیست و لذا حکم بر طبق آن نمی کند و الا هر دو از حدیث یک چیز را می فهمند.
2. اختلاف در دلالت روایات.
3. اختلاف در اعتبار بخشی به شهرت و بعضی ادله.
4. تعارض و اختلاف روایات که روش اتخاذ شده در حل تعارض، موجب پیدایش آرای مختلف شده است.
5. اختلاف در تطبیق کلیات بر موارد و مصادیق: مجلۀ قبسات، ش 17، ص 11و 22-23و 29-30، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی، تهران.