searchicon

کپی شد

علامه حلی

چکیده مقاله علامه حلی ‏ ‏

حسن بن یوسف بن علی بن مطهر حلی، معروف به «علّامه حلی» و «علامه علی الاطلاق»؛ یکی از اعجوبه‌های روزگار است. او فقیه بزرگوار و مـتعهد شیعه، رئیس طائفه امامیه، صاحب ابتکارات، نوآوری ها و دارای شخصیت معنوی بسیار جلیل القدری است که ریاست و مرجعیت شیعه در در برهه ای از قرن هفتم و هشتم هجری به عهده او بود.

وی در روز 27 ماه مبارک رمضان سال 647 هجری قمری در شهر حله و در یک خانواده علمی و روحانی پا به عرصه وجود نهاد و در 21 محرم سال 726 هجری قمری در سن 79 سالگی، در همان شهر وفات نمود.

خاندان علامۀ حلّى همگی از تبار علم، دانش و فضیلت به شمار می روند. پدر او؛ شيخ سديد الدين يوسف بن على بن مطهر حلّى از دانشمندان و علماى برجسته و نامدار و داراى مقام علمى و اجتماعى عصر خود بوده است.

او خواندن و نوشتن را در مکتب خانه آموخت. ادبیات عرب، علم فقه، اصول، حدیث، كلام و قواعد آن را نزد پدر و دایى گرامی خود (محقق حلی) و سایر علمای بزرگ آن منطقه، فرا گرفت. تیزهوشى و تلاش او، خیلی زود او را به حلقۀ درس بزرگان آن زمان رسانید. او نزد اساتید بزرگوار برجسته علوم عقلى؛ منطق، فلسفه، هیئت و علوم دیگر را خواند تا این كه در زمرۀ علما قرار گرفت و در سنین جوانى بر بسیارى از آنها تَفَوُّق و برتری یافت.

دربارۀ تعداد کتاب، رساله ها و نوشته هاى علامه، دیدگاه هاى مختلفى وجود دارد. برخى 60، بعضى 95 و بعضى افزون بر 120 و حتی بالغ بر 500 جلد کتاب و رساله را به او نسبت مى دهند. محققان، تعداد 101 جلد از اين کتاب ها را به طور يقين به او منتسَب مى دانند. همچنین وی شاگردان زيادى را تربيت کرده است. بنابر برخی نقل ها، نزديک به 500 مجتهد از درس او فارغ التحصيل شده اند. مهم ترین آنها فرزند بزرگوارش فخر المحققين است.

او از جمله شخصیت هایی است که مسئولیت حفظ و گسترش مکتب شیعه را به عهده گرفته با مناظرات بسیار قوی، مستَدَلّ و منطقی خود، مخالفان را از سر راه برداشت و مذهب حقه شیعه را ترویج کرد.

مهم ترین اقدام تاریخی علامه حلی که بسیار اقدام برجسته و قابل توجهی در طول تاریخ شیعه است؛ نفوذ در دربار الجایتو (سلطان محمد خدابنده)، پنجمین ایلخان مغول و شیعه نمودن وی بود. به برکت شیعه شدن او، مذهب شیعه در ایران، گسترش یافت.

زندگی نامه علّامه حلی

حسن بن یوسف بن علی بن مطهر حلی، معروف به علّامه حلی و علامه علی الاطلاق؛[1] یکی از اعجوبه های روزگار است. او فقیه بزرگوار و متعهد شیعه، رئیس طائفه امامیه، صاحب ابتکارات، نوآوری ها و دارای شخصیت معنوی بسیار جلیل القدری است که ریاست و مرجعیت شیعه در برهه ای از قرن هفتم و هشتم هجری بر عهده او بود.

وی در شهر حله[2] و در یک خانواده علمی و روحانی پا به عرصه وجود نهاد. او از اوان کودکی به تحصیل علم و کسب کمال پرداخت. ادبیات عرب و علوم مقدماتی و متداول عصر را در حله نزد پدر دانشمند و دایى گرامی خود (محقق حلی)، آموخت. هنوز سنین عمرش به حد بلوغ نرسیده بود که از تحصیل علوم مقدماتی فراغت یافت و به مقام عالی اجتهاد نائل آمد و از همان روزها آوازه فضل، نبوغ و هوش سرشار او همه جا طنین افکنده و آینده بسیار درخشانی را به او نوید داد.

خاندان علامۀ حلّى، جملگی از تبار علم و فضیلت به شمار می روند. او فرزندی به نام «محمد بن حسن حلی»، مشهور به «فخرالمحققین» دارد که از فقیهان بزرگ و نامدار شیعه است.[3]

علامه از محضر استادان و دانشمندان بزرگی بهره برد که هر کدام به نوبه خود، عالمی وارسته و اندیشمندی فرهیخته بودند.[4] همچنین او شاگردان بزرگی تربیت نمود که یکی از برجسته ترین آنها فرزند بزرگوارش است.

ایشان در سن 79 سالگی، در شهر حلّه وفات نمود.

نسب و خاندان علّامه حلی

خاندان علامۀ حلّى همگی از تبار علم و فضیلت به شمار می روند. پدر او؛ شيخ سديد الدين يوسف بن على بن مطهر حلّى از دانشمندان و علماى برجسته، نامدار و داراى مقام علمى و اجتماعى عصر خویش بوده است. در هنگام حضور خواجه نصير الدين طوسى در حلّه و اجتماع علما براى ديدار او، شيخ نجم الدين جعفر بن حسن بن یحیی بن سعيد هذلي حلي، معروف به «محقق حلى»،[5] در جواب درخواست خواجه براى معرفى عالم ترين افراد در علم كلام و اصول، وی به شيخ سديد الدين و مفيد الدين محمد بن جهم اشاره كرد. مادر علامۀ حلّى، خواهر محقق؛ صاحب شرايع و دختر حسن بن ابى زكريا يحيى بن حسن بن سعيد هذلى حلّى است. او يكى از زنان عفيف، پاكدامن و عالم عصر خويش بوده و در خانۀ علم و شرف، بزرگ شده بود.[6]

ولادت علّامه حلی

علّامه حلی ستاره درخشانی است که با تولد خود نور امید را بر دل عاشقان اهل بیت (علیهم السلام) و منتظران مهدی موعود (علیه السلام) تاباند. وی در روز 27 ماه مبارک رمضان سال 647 هجری قمری در شهر حله در یک خانواده علمی و روحانی پا به عرصه وجود نهاد.[7]

اسامی و القاب مشهور علّامه حلی

نام علامه حلی، «حسن» فرزند یوسف بن مطهر است. القاب وی عبارتند از: «علامه»، «علامه علی الاطلاق»،[8] «آیة اللّه» و «ابن المطهر».[9]

صاحب ریاض العلما درباره وی می گوید: «او … معروف در بین ما (شیعه امامیه اثنی عشری) به علامه علی الاطلاق و آیة اللّه روی زمین است».[10]

بعضی نیز گفته اند: «علامه حلی، فردی است كه لقب آیة اللّه تام و كامل، شایسته او است».[11]

خانواده علّامه حلی

یکی از ویژگی های علامه حلی، جایگاه والای خانوادگی و وضعیت اعضای خانواده وی است که در آسمان فقاهت، اندیشه، تألیف و تدریس، درخشندگی ویژه ای دارند.

پدر او؛ «شیخ یوسف بن علی بن مطهر حلی»، فقیه، متکلم، اصولی، از علمای نام آور و صاحب نظر در فقه شیعه و استاد علامه است. شهید اول از پدر علامه به «امام اعظم، حجت و افضل المجتهدین» تعبیر می کند.[12] علامه دیدگاه های پدر خود را در کتاب های فقهی اش نقل می کند؛ به عنوان نمونه در کتاب «منتهی المطلب» از پدرش فتوا نقل کرده است.[13]

برادر او؛ «شیخ علی بن یوسف بن علی بن مطهر»، فقیه برجسته، از نویسندگان شیعه و صاحب کتاب «العدد القویة» است.

دایی وی؛ «شیخ جعفر بن حسن بن یحیی حلی»، فقیه والا مقام و ارجمند شیعه، معروف به «محقق حلی»، (در گذشته به سال 676 ق) است. مرحوم علامه در برخی از اجازه های خودش که از محقق حلی داشته است، می گوید: محقق در فقه، افضل اهل زمان بود.[14]

فرزند او؛ «شیخ محمد؛ فخر المحققین»، صاحب کتاب «ایضاح الفوائد فی شرح القواعد» است.

خواهر زادگان او؛ «سید عمید الدین» و «سید ضیاء الدین حسینی» هستند. عمید الدین، شرحی بر کتاب قواعد دایی خود علامه دارد.[15]

همسر علّامه حلی

پس از تفحص و جست وجو در منابع تاریخی، پیرامون نام و مشخصات فردی همسر مرحوم علامه حلی، مطلب و مدرکی یافت نشد.

فرزندان علّامه حلی

علامه حلی به طور قطع و یقین دارای یک فرزند پسر به نام محمد بن حسن حلی، مشهور به «فخرالمحققین» بوده است. او از فقیهان بزرگ و نامدار شیعه است که در دوران نوجوانی به رتبه اجتهاد رسیده است. فخر المحققین در فقه، اصول فقه و کلام اسلامی تألیفاتی دارد که بسیاری از آنها تکمیل آثار پدرش علامه حلی است. مشهورترین اثر او «‌ایضاح الفوائد فی شرح مشکلات القواعد‌» نام دارد که مورد توجه فقیهان دوره ‌های بعد از او قرار گرفته است.[16]

علامه به اندازه ای به فقاهت، مهارت و توان علمی پسرش اعتماد داشت که به وی سفارش کرد: «همه کتاب های ناتمام وی را تکمیل کند. او به اندازه ای فرزند برومند خویش را برای علم و دین سودمند می دانست که درباره اش فرمود: «جَعَلَنِیَ اللهُ مِن کُلِّ سُوءِ فِداه؛ خداوند در هر مصیبت و سختی مرا فدای او گرداند».[17]

اما در این که علامه، فرزندان دیگری اعم از پسر یا دختر هم داشته یا خیر، مطلب خاصی در منابع تاریخی یافت نشده است.

تحصیل و تجارب علّامه حلی ‏

علامه حلی از همان اوان کودکی، با راهنمایی دلسوزانه پدرش برای فراگیری قرآن مجید به مکتب خانه رفت و با تلاش، پیگیری مداوم، هوش و استعداد خدادادی که داشت در زمان کوتاه، خواندن قرآن را به خوبی یاد گرفت.

وی نوشتن را در مکتب خانه آموخت، ولی به این مقدار راضی نشد؛ از این رو نزد معلم خصوصی رفت و در محضر شخصی به نام «محرم» با تلاش و جدیت فراوان در اندک زمانی نوشتن را به خوبی فرا گرفت. آن گاه ادبیات عرب، علم فقه، اصول، حدیث، كلام و قواعد آن را نزد پدر و دایى گرامی خود (محقق حلی) كه شأن والایى در بسیاری از علوم به خصوص فقه، اصول و كلام داشت، خواند. تیزهوشى و تلاش او، به زودى او را به حلقۀ درس بزرگان آن زمان رسانید. او همچنین علوم عقلی؛ منطق، فلسفه، هیئت و علوم دیگر را نزد اساتید بزرگوار و برجسته آن روزگار، فراگرفت تا این كه در زمرۀ عالمان عصر خود قرار گرفت و در سنین جوانى بر بسیارى از آنها تَفَوُّق و برتری یافت. علامه در اجازۀ خویش به بنى زهره مى‌گوید: «هنگامى كه نزد شیخ شمس الدین كیشى، بعضى از كتاب هاى او را مى خواندم، ایراداتى بر استاد مى گرفتم كه او در بعضى موارد جواب را به بعد موكول مى نمود و گاهى نیز در روزهاى بعد، از جواب، اظهار عجز مى نمود».

علامه از معدود افرادى است كه هیچ فرصتى را براى تحصیل علم از دست نمى داد. هنگامى كه خواجه نصیر الدین طوسى از حلّه بازگشت، علامه نیز همراه او به بغداد آمد. در مسیر حركت، دوازده مشكل علمى خویش را با خواجه در میان گذاشت و آنها را حل نمود و بعد نیز به شاگردی نزد او مشغول شد. بعد از این زمان، بیشتر وقت او صرف تدریس و تألیف شد و حتى زمانى كه حوادث روزگار او را در كنار سلطان محمد خدابنده قرار داد و سلطان آن چنان شیفتۀ او شد كه حاضر به جدایى از او نمى‌شد، باز هم كار تدریس و تألیف او استمرار داشت.[18]

كثرت تألیفات علامه و سخنانى كه از معاصران او درباره اش به دست آمده است، حاكى از رتبۀ والاى علمى او است. وقتى از خواجه نصیر الدین طوسى هنگام بازگشت از حلّه دربارۀ مشاهدات و ملاقات هایش با علما؛ از جمله مرحوم محقق حلی و علامه حلی سؤال كردند، در جواب گفت: «رأیتُ خرّیتا ماهرا و عالما إذا جاهد فاق؛ (در حله) استاد کامل و زبردست در فن، و عالمی را که اگر تلاش کند (بحث و مناظره کند)، بر دیگران از نظر علمی برتری می یابد، مشاهده کردم».[19] در این کلام مقصود مرحوم خواجه طوسی از خرّیت ماهر؛ «محقق حلّى» و از عالم؛ «علامۀ حلّى» بود. نکته قابل توجه در استعمال تعبیر «عالم» از جانب خواجه نصیر این است كه هنگام وفات خواجه، علامه 24 ساله بوده و این جمله مدت ها قبل از وفات خواجه گفته شده است. از این جا مى‌توان به مقام والاى علمى علامۀ حلّى پى برد. از سوى دیگر هنگام وفات محقق حلّى، علامه حداكثر 28 ساله بوده که در این زمان ریاست شیعۀ امامیه به عهدۀ او واگذار مى ‌شود. علاوه بر این كه او ملقب به علاّمه (على الإطلاق) گشته و هیچ كس در هیچ زمانى چنین لقبى را كه مورد اتفاق جمیع علما باشد، به دست نیاورده است.[20]

درباره تجربیات علامه حلی باید گفت:

وی در دوران کودکى اش، شاهد ترس و وحشت عظیمى بود که بر مردم شهر حلّه به واسطه هجوم مغولان به بغداد، مسلط شده بود.[21] سال ها گذشت و علامه در زمان سلطان محمد خدابنده (متوفای ۷۱۶ ق)، -از سلاطین داراى ذوق سلیم و نیک صفت مغول- که علم و علما را دوست می‌داشت، فرصت خوبى براى نشر معارف اهل بیت (علیهم السلام) پیدا کرد؛ از این رو در زمان این سلطان، علم و دانش رونق تام و رواج بسیارى یافت.[22] علامه حلی وقتی از حلّه به بغداد می‌آید، سلطان محمد به دنبال ملاقاتی که با او داشته و پس از گفت وگوهای علمی، شیعه می شود.[23] از آن به بعد سلطان شیفته او می گردد.[24] در این مدت ظاهراً به خواهش و ابتکار علامه دو مدرسه به دستور سلطان ساخته شد؛ یکى در شهر سلطانیه در کنار قبه عظیم مشهور به قبه سلطانى که تا الآن باقى است و دیگرى مدرسه سیّار که در ایام مسافرت سلطان همراه او حمل می شد و علامه و سایر اساتید نیز همراه او در تمام مسافرت هایش حضور داشتند و در این مدرسه به تدریس و تألیف اشتغال داشتند.[25]

در اثر تلاش هاى علامه حلی و مصاحبت با سلطان؛ حلّه، جایگاه علمى خویش را باز یافت و موطن اصلى براى علم و علما گردید و پشتوانه اى براى آن مدرسه سیّار گشت. حلّه در این زمان مرکز تشیع شد و علم آن‌قدر شکوفا گردید که گفته‌اند در آن زمان، در این شهر چهارصد مجتهد وجود داشته است.[26]

پس از مرگ سلطان محمد خدابنده، علامه به حلّه بازگشت و مشغول تألیف، تدریس، تربیت علما، تقویت مذهب و ارشاد مردم شد.

از دیگر تجارب علامه آن بود که وی در زمینه هاى مختلف علمى، براى مبتدیان، متوسطان و سطح عالى کتاب نوشت و ابتکار او در این زمینه نوشتن کتاب هایى در هر سطح به شیوه هاى مختلف می باشد؛ به عنوان نمونه؛ در فقه براى مبتدیان، سه کتاب «تبصرة المتعلمین، إیضاح الأحکام و إرشاد الأذهان» و در سطح متوسط دو کتاب «قواعد الأحکام و تحریر الأحکام» و در سطح عالى سه کتاب «مختلف الشیعة، تذکرة الفقهاء و منتهى المطلب» را نگاشت. این کتاب ها هر کدام بر اساس هدف خاصى نوشته شده و از نظر شکل و سیاق، شبیه یکدیگر نیستند.[27]

اساتید علّامه حلی ‏

علّامه حلی ‏در معقول و منقول، محضر اساتید بزرگواری را درک کرده، همچنین از مشایخ روایی متعددی بهره مند شده که اسامی تعدادی از اساتید و مشایخ وی عبارت اند از:

  1. شخصى به نام «محرم»، موضوع: خواندن و نوشتن و تعليم قرآن مجيد.
  2. شيخ سديد الدين حلّى؛ (پدر علامه)، موضوع: فقه، اصول، حديث، و علم كلام.
  3. محقق حلّى؛ (دايى علامه)، موضوع: فقه، اصول، حديث، و علم كلام (دايى او مانند پدرى مهربان برايش زحمت كشيد و علامه بيشتر علوم به خصوص فقه و اصول را نزد او فرا گرفت).
  4. شمس الدين محمد كيشى، موضوع: بعضى تأليفات او در علوم عقلى.
  5. شيخ نجم الدين على بن عمر كاتبى قزوينى، موضوع: كتاب «شرح كشف الأسرار عن غوامض الأفكار» در منطق که از تأليفات خود او است.
  6. خواجه نصير الدين طوسى، موضوع: كتاب شفاى ابن سينا در فلسفه، علم هيئت و رياضيات.
  7. برهان الدين فسفى، موضوع: بعضى تأليفات او در علم جدل و مناظره.
  8. ابن ميثم بحرانى شارح نهج البلاغة، موضوع: فقه.
  9. على بن طاوس، موضوع: فقه.
  10. احمد بن طاوس، موضوع: فقه.

مشايخ روايى‏:

  1. شيخ سديد الدين حلّى.
  2. محقق حلّى.
  3. خواجه نصير الدين طوسى.
  4. على بن طاوس.
  5. شيخ بهاء الدين على بن عيسى الاربلى؛ صاحب کتاب كشف الغمة.
  6. ابن ميثم بحرانى؛ شارح نهج البلاغة.
  7. احمد بن عبد اللّه واسطى.
  8. احمد بن موسى بن جعفر طاوسى.
  9. نجم الدين جعفر بن محمد بن جعفر، معروف به ابن نماى حلّى.
  10. عبد الحميد بن ابى الحديد معتزلى؛ شارح نهج البلاغة.
  11. شيخ جمال الدين حسين بن ابان نحوى.
  12. شيخ تقى الدين عبد اللّه بن جعفر بن على صباغ كوفى.
  13. نجم الدين كاتبى قزوينى، معروف به دبيران.
  14. غياث الدين عبد الكريم بن طاوس.
  15. جمال الدين محمد بن سليمان بلخى.
  16. شمس الدين محمد كيشى.
  17. برهان الدين محمد نسفى.
  18. شيخ نجيب الدين يحيى بن حسن بن سعيد حلّى، صاحب الجامع (پسر عموى مادر علامه).
  19. شيخ حسن بن محمد صنعانى.
  20. شمس الدين عبد اللّه بخارى.
  21. شيخ جمال الدين محمد بلخى.
  22. شيخ مفيد الدين محمد بن على بن محمد بن جهم حلّى اسدى.[28]

فرازهای زندگی علّامه حلی ‏‏

زندگانی انسان ها، با در نظر گرفتن شرایط زمانی و مکانی، همراه با درس ها، تجربه ها، سختی ها، راحتی ها، دلشکستگی ها، غم ها، شادی ها، شکست ها و پیروزی ها است. راه زندگی همیشه هموار نیست. انسان ها در طول سفر زندگی با چالش ها و دست اندازهای متعددی مواجه می شوند. فردی که از آگاهی لازم برخوردار است، این چالش ها را نه تنها مانع پیشرفت در زندگی نمی پندارد، بلکه موانع را محکی برای جرأت، قدرت، ضعف و ایمان خود می داند.

علّامه حلی از زمره افرادی است که در طول حیات پر برکت خود، مجاهدت های فراوان نموده و زحمت های بسیاری کشیده است. او برای احیاء سیره و سخنان معصومان (علیهم السلام) و ارتقای سطح علمی و عملی شیعه امامیه، علاوه بر این که از محضر تعدادی از بزرگان علمی آن روز استفاده های شایانی برد، با نوشتن کتاب های متعدد در زمینه های مختلف علمی، خدمات فراوانی به اسلام و مذهب شیعه انجام داد.

علّامه حلی با مناظرات خود و شیعه نمودن حاکم مغول، موجب گسترش شیعه در ایران شد.

وفات علّامه حلی ‏‏

مرحوم علّامه حلی پس از عمری خدمات درخشان به اسلام و تشیع، در روز شنبه، 21 محرم سال 726 هجری قمری در سن 79 سالگی، در شهر حلّه مزیدیه[29] وفات نمود و در يكى از صحن هاى روضۀ امير المؤمنين على (عليه السلام) در نجف اشرف دفن گرديد.[30]

ویژگی ‌های شخصیتی علّامه حلی

علّامه حلی یکی از برجسته ترین عالمان و دانشمندان کم نظیر و کارآمد تاریخ بشر و اسلام، است. او دارای ویژگی های شخصیتی است که وی را از سایرین ممتاز می کند. علامه دارای القاب خاص، تألیفات و تصنیفات فراوان، صفات اخلاقی کم نظیر، و کرامات ویژه است.

فلسفه اسامی، القاب و شهرت علّامه حلی

آن چه که از منابع و سخنان بزرگان، بر می آید، مشهورترین القاب وی، «علامه» (علامه علی الاطلاق) و «آیة اللّه» است.

علامه حلّی نخستین کسی است که به علت علم، آگاهی، فضل و دانش فراوانش عنوان «علامه» به او داده شد. علامه در کلام عرب، صیغه مبالغه و به معنای کسی است که بسیار می داند و به رشته های مختلف علوم، آگاهی و احاطه دارد. لقب «آیة الله» نیز به همین مناسبت و نیز به علت تقوا، قداست، هوش و صفات کم نظیر او، به وی داده شد. ابن حجر عسقلانی او را «آیة فی الذکاء»؛ یعنی «آیه و نشانه ای از آیات الهی در هوش و ذکاوت»، خوانده است.[31] همچنین شرف الدین شولستانی، شیخ بهاءالدین عاملی (شیخ بهایی) و علامه مجلسی،[32] در اجازه نامه هایی که برای شاگردان خود نوشته اند، از علامه حلی به عنوان «آیة الله فی العالمین» یاد کرده اند.[33]

کسوت و پیشه علّامه حلی

مکتب اسلام، مکتب کار، تلاش، کوشش و تولید است. اسلام همه را به فعالیت برای کسب معاش و تولید دعوت کرده و به شدت با بیکاری که عامل سقوط شخص و جامعه می باشد، برخورد نموده و آن را ممنوع دانسته است. شاید بتوان گفت بالاترین و مهم ترین تولید در میان همه تولیدات بشر، تولید علم است.

در مورد نوع کار، شغل و پیشه علّامه حلی باید گفت: با توجه به آن چه از زندگی او، به دست ما رسیده، علامه شخصیتی است که شغل و پیشه او چیزی جز تحصیل، تدریس، تحقیق، پژوهش، نوشتن و دفاع از مکتب اهل بیت (علیهم السلام) نبوده است. وی فقیه، فیلسوف، محدث، رجالی، کلامی، مفسر و از سرشناس ترین چهره های علمی تاریخ اسلام است و در زمان خودش در بسیاری از علوم وقت استاد مسلم بوده و در طول زندگی پر بار و پر از فراز نشیب خود، شاگردان بزرگی را که هر کدام در جای خود، دانشمندی وارسته و عظیم الشأن هستند، تربیت نموده و به اسلام و مسلمانان تقدیم کرده است.[34]

یکی از ویژگی های علامه، نوشته های بسیار و گوناگون این دانشمند است. علامه حلی در همه دانش های حوزوی؛ مانند فقه، اصول، حدیث، کلام، تفسیر، و فلسفه، دارای نوشته های گرانسنگی است که شایسته تدریس، بهره جویی، شرح و تعلیق از سوی استادان و محققان سترگ این رشته ها بوده و هست. بیش از صد عنوان کتاب در افزون بر ده رشته از دانش های اسلامی از مرحوم علامه به یادگار مانده است. با اطمینان می توان گفت که وی در این باره کم نظیر است. جالب این است که برخی از نوشته های او دارای این ویژگی ها است:

الف. از کتاب های درسی حوزه های علمیه است؛ مانند «کشف المراد».

ب. بزرگترین فقیهان و دانشمندان زبردست پس از وی؛ مانند محقق کرکی و محقق اردبیلی بر آنها شرح و حاشیه نگاشته اند. همچنین فقیه بزرگ و نام آور، سید علی طباطبایی؛ صاحب کتاب «ریاض العلما»، کتاب ارشاد علامه را سه بار شرح نموده است. کتاب های علامه؛ مانند «قواعد»،«باب حادی عشر» و «تبصرة المتعلمین» دارای ده ها شرح و تعلیق است.

علامه در همه رشته های دانش های عقلی و نقلی روزگار خویش، صاحب نظر و محقق بود، به گونه ای که دیدگاه های دقیق و شگرف او همواره با گذشت سده هایی از آنها، جاودانه و شاداب پابر جا مانده است.[35]

اخلاق و صفات علّامه حلی

شخصیت های بزرگ شیعه و عالمانی که در این مکتب تربیت شده اند، به دلیل این که در محضر پر برکت اهل بیت (علیهم السلام) شاگردی کرده و تعلیم دیده اند، بهترین و نیكوترین اخلاق انسانی اسلامی را از رهبران آن مكتب كسب نموده، در وجود خود پیاده نموده و به آن متصف شده اند. علّامه حلی، از جمله این شخصیت ها و دانشمندان است.

از جمله مهم ترین ویژگی های اخلاقی علّامه، خلوص، تقوا، تواضع، حلم و بردباری او است. علامه اهل کار، تلاش، زهد و سخاوت بود. نقل شده است كه او آبادى ‌هاى بسيارى را كه متعلق به كسی نبوده، با مال خويش احياء کرده، قنات‌ها و چشمه ‌هايش را خودش حفر نموده و بسيارى از آنها را در زمان حيات خویش وقف كرده است.[36]

او در راه تحصیل علم، تحقیق، پژوهش، تصنیف، و خدمت به مکتب اهل بیت (علیهم السلام) بسیار سخت کوش، اهل مجاهدت، همت، عزم و اراده قوی بود. نوشته اند زمانی که علامه حلی چند روزی به قصد استراحت به یکی از مناطق خوش آب و هوا مسافرت کرد. پس از برگشتن به وطن، مدتی گذشت و فرزند خود فخر المحققین را در نماز جماعت نمی دید. روزی از وی پرسید: چرا به جماعت حاضر نمی شوی؟ فخر المحققین به پدر عرض کرد: من در عدالت شما شک کرده ام. پدر پرسید چرا؟ فرزند جواب داد: شما چند روز از عمر خود را برای تفریح و استراحت گذراندید و هیچ خدمتی انجام ندادید؟ علامه در پاسخ گفت: اتفاقا من در این چند روز مسافرت، کتاب «تبصره المتعلمین» را نوشته ام. فرزند وقتی به این مطلب آگاه شد، از پدر عذر خواهی کرده، ارادتش به پدر بزرگوارش بیشتر شد. این کتاب یکی از مهمترین متون فقهی است و دارای 8000 مسئله است.[37]

همچنین وی علاوه بر دارا بودن صفات برجسته كمالی و مقامات علمی و عملی؛ دانشمندی سخنور و زبان آور بوده، به گونه ای كه هنگام مناظره با حریفان خویش هیچگاه درمانده نمی گشت؛ لذا همه جا با نیروی بیان و احاطه بر تمام علوم و فنون متداول عصر كه همه را به سر حد كمال و اجتهاد داشت، بر همگان غلبه می‌یافت و همه از هوش سرشار و حاضر جوابی او شگفت زده می شدند.

نقل شده است: «روزی علامه در مجلس سلطان محمد خدابنده با علمای مذاهب اهل تسنن بحث و مناظره می‌نمود. بعد از اتمام مناظره و بیان حقیقت مذهب شیعه امامیه؛ خطبه بلیغی مشتمل بر حمد خدا و درود بر محمد مصطفی و ائمه هدی (علیهم السلام) ایراد كرد. وقتی به نام ائمه اطهار (علیهم السلام) رسید، بر آنها صلوات فرستاد.[38] در این موقع سیدی که از اهالی موصل و پیرو مذهب تسنن، بلكه ناصبی و از جمله حاضران مجلس شاه بوده و تا آن لحظه ساكت نشسته بود، از شنیدن صلوات بر آل پیامبر (علیهم السلام) برآشفت و به علامه گفت: چه دلیلی دارید كه صلوات بر غیر پیامبران هم جایز است؟ علامه بدون درنگ گفت: دلیل، این آیه شریفه است: «الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون اولئك علیهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئك هم المهتدون؛[39] كسانی كه هرگاه مصیبتی می بینند، می گویند: ما از خداییم و به سوی او بازمی گردیم؛ اینها کسانی هستند که درود و صلوات خداوند بر آنها است؛ آنان به حقیقت رسیده و هدایت شده ‌اند». سید موصلی با عصبانیت گفت: كدام مصیبت بر اولاد پیامبر (علیهم السلام) رسیده كه مستحق صلوات و درود الهی باشند؟! علامه فرمود: كدام مصیبت سخت تر و دردناک تر از این كه چون تویی از میان اولاد آنها پیدا شده كه بیگانگان را بر آنها ترجیح می دهد و حاضر نیست فضایل آنها را بشنود؟! حضار از این جواب خندیدند و از بدیهه گویی علامه و لطف بیان وی تعجب نمودند!».[40]

همچنین در باب قدرت بیان و مناظره ایشان؛ جریان احتجاج او با بزرگان اهل سنت در محضر شاه خدابنده، معروف و مشهور است که در نهایت سبب شیعه شدن سلطان گردید.[41]

علامه حلی در طول حیات بابرکت خویش در راه انجام وظیفه لحظه ای از پا نایستاد و با همت،جهد، کوشش فراوان و درایت بسیار به فرامین حق عمل کرد و موجب اعتلای اسلام و شیعه شد. كتاب هاى متعدد او در توضیح مبانى شیعه و جواب هاى مستدل و منطقى به ایرادات مخالفان و تبلیغ تشیع در طول زندگى گواه بر این مسئله است.

کرامات علّامه حلی

یکی از کرامات مرحوم علّامه حلی، تشرفی است که به محضر امام عصر (علیه السلام) داشته است. نقل شده است که شب جمعه که فرا می رسید، بوی تربت مقدس ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) و عشق زیارت حضرتش، علامه را بی تاب می کرد و از حله به کربلا می کشاند؛ از این رو هر هفته روزهای پنجشنبه به زیارت مولا و آقایش می شتافت. در یکی از هفته ها که به تنهایی در حال حرکت بود، شخصی همراه وی به راه افتاد و با یکدیگر مشغول صحبت شدند. در ضمن صحبت برای علامه معلوم شد که این شخص مرد فاضلی است و تبحر خاصی در علوم دارد؛ از این نظر مشکلاتی را که در علوم مختلف برایش پیش آمده بود، از ایشان پرسید و او به همه آنها پاسخ گفت. تا این که بحث در یک مسئله فقهی واقع شد و آن شخص فتوایی داد که علامه منکر آن شد و گفت: دلیل و حدیثی بر طبق این فتوا نداریم! آن شخص گفت: شیخ طوسی در کتاب تهذیب، در فلان صفحه و سطر، حدیثی را در این باره ذکر کرده است! علامه در حیرت شد که راستی این شخص کیست؟! از او پرسید آیا در این زمان که غیبت کبری است، می توان حضرت صاحب الامر (علیه السلام) را دید؟ در این هنگام عصا از دست علامه افتاد و آن شخص خم شد و عصا را از زمین برداشت و در دست علامه گذاشت و فرمود: چگونه صاحب الزمان را نمی توان دید و حال آن که دست او در دست تو است؟! علامه بی اختیار خود را در مقابل پای آن حضرت انداخت و بیهوش شد! وقتی به هوش آمد کسی را ندید. او پس از بازگشت به حله، به کتاب تهذیب مراجعه کرد و آن حدیث را در همان صفحه و سطر که آن حضرت فرموده بود، پیدا کرد و به خط خود در حاشیه آن نوشت: این حدیثی است که حضرت صاحب الامر (علیه السلام) به آن خبر داد و به آن راهنمایی کرد. یکی از دانشمندان می نویسد: من آن کتاب را دیدم و در حاشیه آن حدیث، خط علامه حلی را نیز مشاهده کردم.[42]

از دیگر کرامات علامه آن است که او یکی از پرکارترین و موفق ترین فقیهان نامدار شیعه از نظر تألیف به شمار می آید. طبق احصا و شمارشی که از تألیفات وی به عمل آورده اند، با تقسیم بر روزهای عمر او، به هر روز آن تا هزار سطر رسیده است و این امر، از کرامت ها و تأییدات الهی نسبت به ایشان حکایت دارد. حال آیا او هم مانند مرحوم مجلسی از دستیاران، معاونان و شاگردان خویش بهره جسته یا آن که اغلب اوقات خود را به تألیف و تصنیف اشتغال ورزیده است، چندان مهم نیست، آن چه که مهم است، کثرت، اتقان و استحکام تألیفات او است که از یک عمر پربرکت و توأم با توفیق، حکایت دارد و نوع تألیفات او نشانگر این معنا است که از فکر وقاد و نظر صائب خود او جریان پیدا کرده است.[43]

آثار و اقدامات تاریخی علّامه حلی

انسان های آگاه به زمان و مکان و بندگان فرهیخته خدا، در هر زمانی وظیفه خود می دانند، که رسالت خود را برای حفاظت و نگهبانی از دین و اعتقادات دینی ایفا کنند. علّامه حلی از زمره افرادی است که با شناختی که از زمانه خود پیدا کرده بود، اقدامات تاریخی ارزنده ای را در این باره صورت داد.

وی با اندیشه های ژرف و متعالی، تحقیق و پژوهش، تدریس و تربیت شاگردان بزرگ، تألیفات بسیار و در عین حال پربار و گرانسنگ، مناظرات متعدد با مخالفان و همچنین شیعه نمودن سلطان الجایتو (خدابنده)، خدمات ارزنده ای به اسلام و مسلمانان و مکتب تشیع نمود.‌[44]

نقش علّامه حلی در حفظ و گسترش مکتب تشیع

از زمانی که سیل بنیان‌کن مغولان به سوی ایران سرازیر شد و از مناطق خراسان شروع کرده و در مدت 40 سال تا بغداد و مرکز خلافت عباسی پیش رفتند، کشتار و تخریب، تنها ارمغان آنها بود. در این مسیر هیچ قدرتی جلودار آنها نبود، چنان که دولت خوارزمشاهیان و حتی اسماعیلیه را که در قلعه های مستحکم خود بیش از 200 سال در مقابل سلجوقیان مقاومت کرده بودند، درهم شکستند.[45] برای این قوم صحرانشین و عاری از فرهنگ، آثار و تمدن فرهنگ بشری نیز ارزشی نداشت و هر چه بر سر راه آنها قرار می گرفت، در معرض تخریب و سوزاندن واقع می شد.

در چنین موقعیتی که انتظار می رفت تمام آثار تمدن اسلامی رو به نابودی رفته و نامی از اسلام و تشیع در ایران و عراق باقی نماند، حضور عالم برجسته شیعی؛ خواجه نصیر الدین طوسی، نور امیدی در دل تاریکی ها بود؛ چرا که وی به پیروی از پیشوایان معصوم شیعه (علیهم السلام) با سلاح تقیه در مبارزه با دشمن، قد علم کرده و با علم و درایت خود، نگاهبانی از جامعه مسلمانان و آثار اسلامی را به عهده گرفت. او در اوج ناامیدی جان تازه ای در پیکر نیمه جان امت اسلام و خصوصاً شیعه و تشیع دمید.

بعد از مرحوم خواجه نصیر، «علامه حلی» از جمله شخصیت هایی است که مسئولیت حفظ و گسترش مکتب شیعه را به عهده گرفت. وی با مناظرات بسیار قوی، مستَدَلّ و منطقی خود، مخالفان را از سر راه برداشت و مذهب حقه شیعه را ترویج کرد. در این مقال مختصر به یکی از مناظراتی که موجب شیعه شدن سلطان الجایتو (خدابنده) شد، اشاره می شود:

«نقل شده است روزی سلطان خدابنده بر همسر خود خشمگین شد و در یک جمله و یک مجلس او را سه طلاقه کرد، اما خیلی زود از این عمل خود پشیمان شد؛ (گفتنی است که تا زمان خلیفه دوم، قانون اسلام این بود که بین طلاق ها باید فاصله باشد و اگر کسی همسر خود را در یک مجلس سه بار طلاق دهد، فقط یک بار حساب شده و طلاق واقع نمی شود، اما خلیفه دوم دستور داد: چون طلاق در میان مردم زیاد شده است و برای این که جلوی آن گرفته شود، باید عکس آن عمل کرد؛ لذا بر اساس دستور جدید او اگر کسی در یک مجلس زنش را سه بار طلاق می داد، طلاق صحیح بوده و برای رجوع، احتیاج به محلّل[46] داشت)‏ به همین دلیل شاه خدابنده، علماء اهل سنت را گرد آورده و نظر آنها را جهت حل این مشکل پرسید؟ آنها همگی گفتند: چاره ای نیست جز این که نخست مُحَلِّل با او ازدواج کند تا پس از آن، ‏شما بتوانید مجددا او را به زوجیّت خود در آورید.

سلطان گفت: این کار بر من بسیار گران است، لکن شما هر چند نفر در هر مسئله‎ای با هم اختلاف نظر دارید و در مسائل ‏مختلف اقوال گوناگونی بیان می دارید، آیا در این مسئله هیچ قول دیگری ندارید؟ گفتند: نه.

در این موقع یکی از وزرای سلطان که گویا شیعه بود گفت: در شهر «حلّه» عالمی است که چنین طلاقی را باطل می‎داند. ‏خوب است سلطان، آن عالم را احضار کند، شاید مشکل را حل کند.

عالمان سنّی گفتند: آن عالم، مذهب باطلی دارد و رافضیان،[47] افرادی بی‎خرد و کم عقل هستند و اصلاً در شأن سلطان ‏نیست که چنین مرد سبک سر و بی عقلی را به حضور بپذیرد. سلطان گفت: احضار او بی فائده نیست. وقتی علامه حلی حاضر شد، قبل از حضور او، علماء مذاهب چهارگانه اهل سنّت در نزد سلطان حاضر ‏بودند. هنگامی که علامه وارد مجلس شد، بدون هیچ ترس و واهمه ای، نعلین خود را به دست گرفت و داخل در جمع ‏شد و با صدای بلند گفت: «السلام علیکم»، آن گاه مستقیم به سمت سلطان رفته و درکنار سلطان نشست.‏

علماء سنی حاضر در مجلس خطاب به شاه گفتند: آیا ما به شما نگفتیم که شیعیان، افرادی سبک سر و بی خرد هستند؟‏ سلطان گفت: درباره اعمال او از خودش سؤال کنید.‏

آنها به علامه گفتند: چرا به سلطان سجده نکردی و آداب و تشریفات را انجام ندادی؟‏ علامه گفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از هر سلطانی برتر بود و کسی بر او سجده نکرد، بلکه فقط به او ‏سلام می دادند و خدای تعالی نیز فرموده: «پس چون داخل خانه ‎ها شدید، به یکدیگر سلام کنید، سلام و تحيّتى از سوى خداوند، سلامى پربركت و پاكيزه».[48]‏ از سوی دیگر، به اتفاق ما (شیعه) و شما (اهل سنت)، سجده برای غیر خدا حرام است.‏

از او پرسیدند: چرا جسارت کردی و در کنار سلطان نشستی؟‏ فرمود: چون جای دیگری برای نشستن نبود و از طرفی سلطان و غیر سلطان با هم مساوی هستند؛ لذا جسارتی ‏به محضر سلطان نکرده ام.‏

سؤال کردند: چرا کفش های خود را با خود به داخل مجلس آوردی؟ آیا هیچ آدم عاقلی در محضر سلطان چنین کاری می‎کند؟‏! علامه فرمود: ترسیدم حنفی ها آن را بدزدند، همان طور که ابوحنیفه نعلین رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) را ‏دزدید.‏

ناگهان حنفی ها برآشفتند و فریاد بر آوردند: ابوحنیفه کجا و زمان پیامبر (صلّی الله علیه و آله) کجا؟! تولد ابوحنیفه ‏صد سال پس از وفات رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) واقع شده است.‏

علامه فرمود: «شاید سارق نعلین رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) شافعی بوده است. این بار ‏شافعی ها برآشفتند که شافعی در روز وفات ابوحنیفه به دنیا آمده است و دویست سال پس از رحلت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) متولد شده است.‏

علاّمه گفت: شاید کار مالک بوده است. مالکی ها هم مثل حنفی ها و شافعی ها اعتراض و انکار کردند.‏

علامه فرمود: پس قطعاً سارق، احمد بن حنبل بوده است. حنابله هم به انکار و تکذیب او پرداختند.‏

در این موقع، علامه رو به سلطان کرد و فرمود: ای سلطان، دانستی که هیچ یک از رؤسای این مذاهب چهارگانه اهل سنت در زمان حیات رسول الله (صلّی الله علیه و آله) و حتی صحابه آن حضرت حاضر نبوده اند، پس برگزیدن ابوحنیفه، مالک، شافعی و احمدبن‎‏ حنبل به عنوان ‏مجتهد و رئیس مذهب از بدعت های ایشان است، طوری که اگر یکی از این علمای حاضر در مجلس، افضل و اعلم از ‏آن چهارتن باشد، به او اجازه و حق این که بر خلاف فتوای یکی از آن چهارتن فتوایی بدهد، نمی دهند.‏

در این جا سلطان به حالت پرسش از اهل سنّت سؤال کرد: آیا درست است که هیچ یک از رؤسای مذاهب أربعه در ‏زمان رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) و صحابه او نبوده اند؟! علماء عامّه همگی گفتند: آری نبوده اند.‏

آن گاه علامه گفت: ولی ما شیعه و پیرو أمیرالمؤمنین علی (علیه السلام) هستیم که جان رسول الله (صلّی الله علیه و آله)، برادر، پسر عمّ و وصیّ او است.‏

سلطان چون متوجه حقانیّت مذهب علامه شد، از او پرسید: نظر شیعه درباره‌ طلاق صادره از من چیست؟‏ علامه فرمود: آیا سلطان طلاق را در سه مجلس و در محضر دو نفر عادل جاری نموده‎‏ است؟‏ سلطان گفت: نه.‏ علامه فرمود: در این صورت طلاقی را که سلطان جاری کرده است، باطل می‎باشد؛ زیرا فاقد شرائط صحّت است.‏

آن گاه سلطان به دست علامه به مذهب حقّه شیعه، مشرف شد و به خطباء و حاکمان شهرها و سرزمین های تحت ‏سیطره اش پیام فرستاد که از این پس با نام ائمه دوازده ‎گانه (علیهم السّلام) خطبه بخوانند و به نام ائمه اطهار (علیهم السلام)، ‏سکه، ضرب کنند و نام آنها را بر دیوار مساجد و مشاهد مشرفه ایشان بنگارند.[49]

اندیشه و مکتب علّامه حلی ‏

‌علامۀ حلّى از كسانى است كه عنوان جامع معقول و منقول به حق برازندۀ او است. او همان طور كه اكثر علما درباره اش گفته اند، مجتهدى حكيم، متكلمى رجالى، مفسرى محدث، اديب و شاعری توانا است. نوشته هاى او كه تقريبا بسیاری از علوم را شامل مى شود شاهد صدق بر اين گفته است.[50]

علامه حلی جزو پیروان مکتب اصولی و مروجان اجتهاد است. اخباريان؛ مثل مرحوم استرآبادى در مخالفت با علامه حلّى يكى از ايرادات بر او را تأسيس اجتهاد برمى‏شمارند. هر چند اين مطلب درست نيست؛ زيرا قبل از علاّمه شيوه اجتهاد در بين اصحاب رواج داشته است، ولى از جبهه‏گيرى سخت اخباريان در برابر او و كتاب‏هاى متعدد فقهى علامه كه با استدلال همراه است، مى‏توان فهميد كه علامه در اين زمينه بسيار تلاش نموده و طريقه اجتهاد را رونقى بسزا داده است. يكى از اجتهادات او در اين زمينه كه بعد از او همه مجتهدان به آن فتوا داده‏اند، تبديل حکم «وجوب آب كشيدن از چاه هنگام افتادن نجاستى در آن»، به استحباب آن است.[51]

اندیشه و مکتب علامه حلی در علم حدیث، تقسیم احادیث به اقسامى است که امروزه نزد علما متداول است. در قدیم علماى شیعه احادیث را یا ضعیف می دانستند و یا صحیح،[52] ولى علامه حلّى از جهتى احادیث را به صحیح، حسن، موثّق و ضعیف و از جهات دیگر به اقسام دیگرى نیز تقسیم می کند.[53] ناگفته نماند که این اقسام به نحوى در کتاب هاى اهل سنت قبلاً آورده شده بود، ولى اجراى آن در احادیث شیعه به ابتکار علامه حلی بود.[54]

با اين حال گذشته از مقام اجتهاد او در فقه و اصول و وسعت علوم او در تمام زمينه ‌ها، علامه را نمى‌توان مبتكر شيوۀ خاصى در كلام و فلسفه دانست، هر چند كتاب ‌هاى او در اين دو زمينه هم، از لحاظ سبک نگارش داراى ابتكاراتى است كه در جاى ديگر يافت نمى‌شود.[55]

آثار علمی علامه حلی

مرحوم علامه حلی یکی از شخصیت ها و عالمان بزرگ شیعه امامیه است که دارای تألیفات بسیار بوده‌ و در بسیاری از موضوعات، کتاب نگاشته است.

دربارۀ تعداد کتاب، رساله و نوشته هاى علامه، دیدگاه هاى مختلفى وجود دارد. برخى 60، بعضى 95 و تعدادی نیز افزون بر 120 و حتی بالغ بر 500 جلد کتاب و رساله را به او نسبت مى دهند. اين کتاب ها در موضوعات مختلف نوشته شده اند به صورتى که مى توان گفت: هيچ علمى در علوم رسمى حوزه در آن زمان نيست؛ مگر اين که علامه در آن زمينه کتاب نوشته است. محققان، تعداد 101 جلد از اين کتاب ها را به طور يقين به او منتسَب مى دانند.

در اين جا به عمده تألیفات او در قالب چند موضوع ‏پرداخته می شود:

الف. علم فقه:

  1. تبصرة المتعلمين‌؛ يک جلد، در تمام فقه از طهارت تا ديات است.
  2. منتهى المطلب في تحقيق المذهب‌؛ کتابى مفصل و استدلالى در فقه است.
  3. إرشاد الأذهان في أحکام الإيمان؛‌ در این کتاب فقهى مختصر، فقط به بیان فتوا اکتفا شده است.
  4. تحرير الأحکام الشرعية‌؛ در این کتاب بسیاری از فروع و جزئيات فقه ذکر شده است.
  5. قواعد الأحکام في مسائل الحلال و الحرام؛‌ علامه در این کتاب فتاواى خويش را خلاصه کرده و قواعد کلى احکام را بيان نموده است.
  6. مختلف الشيعة في أحکام الشريعة؛‌ کتاب کاملى شامل تمام ابواب فقهى تا ديات است.
  7. تذکرة الفقهاء؛‌ کتابى نيمه تمام و استدلالى در فقه که در آن اختلاف شيعه و اهل سنت بيان شده است.
  8. نهاية الأحکام؛‌ کتابى نيمه تمام در فقه استدلالى که علامه فتاواى علماى شيعه را در آن خلاصه کرده و بدون تفصيل به دلائل آنها اشاره نموده است.
  9. تسليک الأفهام في معرفة الأحکام؛‌ يک جلد در فقه است.
  10. تلخيص المرام في معرفة الأحکام؛‌ کتاب مختصرى در فقه است.
  11. تهذيب النفس في معرفة المذاهب الخمس؛ يک جلد در فقه است.
  12. غاية الأحکام في تصحيح تلخيص المرام؛‌ شرح کتاب تلخيص المرام مصنف است.
  13. مدارک الأحکام؛‌ کتابى فقهى است.
  14. المعتمد في الفقه؛ کتابى فقهى است.
  15. المنهاج في مناسک الحاج؛ در اين کتاب، مسائل حج به همراه مستحبات و ادعيه، به تفصيل مورد بحث قرار گرفته است.
  16. واجبات الحج‌؛ رساله اى دربارۀ واجبات حج و ارکان آن بدون ذکر ادعيه و مستحبات است.
  17. واجبات الوضوء و الصلاة‌؛ رساله مختصرى در واجبات وضو و نماز است.

ب. علم اصول فقه:

  1. الجامع فی اصول الفقه.
  2. تهذيب طريق الوصول إلى علم الأصول؛‌ خلاصۀ کتاب «الجامع في أصول الفقه» .
  3. نهج الوصول إلى علم الأصول؛‌ کتابی مختصر در اصول فقه است.
  4. نهاية الوصول إلى علم الأصول؛‌ کتابى جامع در علم اصول و در چهار مجلد است.
  5. مبادئ الوصول إلى علم الأصول؛‌ کتابی کوچک از متن هاى مشهور در موضوع اصول محسوب مى شود.
  6. شرح غاية الوصول إلى علم الأصول؛‌ شرحى غير مزجى بر کتاب «غاية الوصول» نوشتۀ غزالى است.
  7. منتهى الوصول إلى علمي الکلام و الأصول؛‌ يک جلد که در آن دربارۀ علم کلام و اصول بحث شده است.
  8. النکت البديعة في تحرير الذريعة؛‌ تحرير کتاب «الذريعة إلى أصول الشيعة» نوشتۀ سيد مرتضى علم الهدى است.
  9. غاية الوصول و إيضاح السبل في شرح مختصر منتهى السؤول و الأمل في علمي الأصول و الجدل؛‌ متن کتاب، نوشتۀ ابن حاجب است.

ج. علم کلام:

  1. کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد؛‌ اولين شرحِ «تجريد الاعتقاد»، نوشتۀ خواجه نصیر الدین طوسی است.
  2. کشف الفوائد في شرح قواعد العقائد،‌ اين کتاب شرح غير مزجى کتاب «قواعد العقائد» نوشتۀ خواجه نصير الدين طوسى است.
  3. منهاج الکرامة أو تاج الکرامة في إثبات الإمامة؛‌ در اثبات امامت امیر المؤمنین (عليه السلام) و ردّ امامت ديگران است.
  4. نهج الحق و کشف الصدق‌؛ دربارۀ همه اصول دين؛ (توحيد، نبوت، امامت، عدل، و معاد) بحث شده است.
  5. الباب الحادي عشر في أصول الدين؛‌ هنگامى که علامه کتاب «مصباح المتهجد» نوشتۀ شيخ طوسى را بر ده باب تلخيص نمود، يک باب ديگر به آن افزود و آن را با نام الباب الحادی عشر، به اصول دين اختصاص داد.
  6. السعدية‌؛ رسالۀ مختصرى مشتمل بر اصول و فروع دين که به درخواست «سعد الدين محمد ساوجى» وزير غازان خان و سلطان محمد خدابنده، نوشته شده است.
  7. کشف اليقين في فضائل أمير المؤمنين (عليه السلام‌)؛ اين کتاب به «منهاج اليقين» نيز ناميده شده و به درخواست سلطان محمد خدابنده در سلطانيه نوشته شده است.
  8. استقصاء النظر في القضاء و القدر‌؛ اين کتاب «رسالۀ بطلان الجبر» نيز نام‌گذارى شده است.
  9. أنوار الملوک في شرح الياقوت؛‌ اين کتاب شرحى غير مزجى بر کتاب «ياقوت» تأليف ابراهيم بن نوبخت است.
  10. إيضاح مخالفة السنّة لنصّ الکتاب و السنّة‌؛ اين کتاب به روشى بديع، مخالفت اهل سنت با تمام آيات قرآن را بيان نموده است.[56]
  11. نظم البراهين في أصول الدين؛‌ کتابی مختصر دارای هفت باب که عبارتند از: نظر، حدوث، صانع، عدل (در این باب از حسن و قبح عقلى نیز بحث شده)، نبوت، امامت و معاد.
  12. معارج الفهم في شرح النظم؛‌ شرح کتاب خود علامه به نام «نظم البراهين في أصول الدين» است.
  13. الألفين الفارق بين الصدق و المين؛‌ علامه اين کتاب را به درخواست پسرش نوشته و در آن، هزار دليل بر امامت حضرت على (عليه السلام) و هزار دليل نيز در ردّ مخالفان آورده است.
  14. منهاج اليقين في أصول الدين؛‌ يک جلد مشتمل بر يک مقدمه و هشت منهج است.
  15. الخلاصة في أصول الدين؛‌ این کتاب تمام بحث هاى اصول دين؛ (توحيد، نبوت، عدل، امامت، معاد) را در بر دارد.
  16. نهاية المرام في علم الکلام؛‌ چهار جلد در علم کلام است.
  17. واجب الاعتقاد على جميع العباد؛‌ علامه در آن جميع مسائل اجماعى بين علماى شيعۀ اماميه را آورده است.
  18. نهج المسترشدين في أصول الدين؛‌ کتاب کلامى کوچکى که علامه به درخواست پسرش نوشته است و مباحث کلامى را در آن خلاصه نموده است.

د. علم فلسفه:

  1. بسط الإشارات في شرح الإشارات‌؛ يکى از سه شرح علامۀ حلّى بر کتاب اشارات ابن سينا است.
  2. الإشارات إلى معاني الإشارات‌؛ يکى دیگر از سه شرح علامۀ حلّى بر کتاب اشارات ابن سينا است.
  3. إيضاح المعضلات من شرح الإشارات؛‌ سومین شرح علامۀ حلى بر کتاب اشارات ابن سينا است.
  4. الأسرار الخفية في العلوم العقلية؛‌ در سه مجلد که علامه آن را به نام «هارون بن شمس الدين جوينى» نوشته و مشتمل بر منطق و طبيعيات و الهيات است.
  5. إيضاح المقاصد من حکمة عين القواعد؛‌ متن کتاب از کاتبى قزوينى از علماى معاصر خواجه نصير الدين طوسى است و علامه آن را شرح کرده است.
  6. تحصيل الملخّص؛‌ تنها يک جلد از آن موجود است.
  7. حل المشکلات من کتاب التلويحات؛‌ اين کتاب شرح کتاب «تلويحات» «شيخ شهاب الدين سهروردى» و در چند جلد است. نام ديگر اين کتاب؛ «کشف المشکلات من کتاب التلويحات» است.
  8. کشف الخطأ من کتاب الشفاء؛‌ کتابى در دو جلد؛ پيرامون اشتباهات ابن سينا در کتاب شفاء نوشته شده است.
  9. مراصد التدقيق و مقاصد التحقيق؛‌ کتابى در سه موضوع؛ منطق و طبيعيات و الهيات که نسخه‌اى از آن در دانشگاه تهران موجود است.
  10. المحاکمات بين شُرّاح الإشارات؛‌ سه جلد در داورى بين شارحان کتاب اشارات است.
  11. القواعد و المقاصد في المنطق و الطبيعي و الإلهي.
  12. تحرير الأبحاث في معرفة العلوم الثلاث؛ (منطق، طبيعيات، إلهيات).
  13. تنقيح الأبحاث في معرفه العلوم الثلاث.
  14. المباحث السنية و المعارضات النصيرية.
  15. إيضاح التلبيس من کلام الرئيس.

هـ. علم منطق:

  1. الجوهر النضيد في شرح منطق التجريد؛‌ کتاب «تجريد الاعتقاد» نوشتۀ «خواجه نصير الدين طوسى» داراى دو بخش منطق و فلسفه که هر کدام جداگانه به وسيلۀ علامه شرح شده و هر يک به صورت کتابى در آمده است.
  2. القواعد الجلية في شرح الشمسية؛‌ شرحى غير مزجى بر کتاب شمسيۀ کاتبى قزوينى است.
  3. الأسرار الخفية في العلوم العقلية؛‌ کتاب مفصل علامه در منطق است.
  4. آداب البحث‌؛ رسالۀ مختصرى دربارۀ چگونگى مناظره و بحث است.
  5. تحصيل الملخّص؛‌ اين کتاب، حالت شرح گونه بر کتاب «الملخّص» نوشتۀ «فخر رازى» است.
  6. حلّ مشکلات من کتاب التلويحات؛‌ اين کتاب شرح کتاب «تلويحات» «شيخ شهاب الدين سهروردى» و مشتمل بر منطق و فلسفه است.

و. علم تفسير:

  1. نهج الإيمان في تفسير القرآن؛ به گفته علامه، در اين کتاب خلاصۀ «تفسیر کشاف» و «تفسیر تبيان» و برخی تفاسير دیگر ذکر شده است.
  2. السرّ الوجيز في تفسير الکتاب العزيز؛‌ نام ديگر آن «القول الوجيز في تفسير الکتاب العزيز» است.

ز. علم حديث:

  1. استقصاء الاعتبار في تحرير معاني الأخبار؛‌ علامه در اين کتاب هر حديثى که به دستش رسيده ذکر کرده و در مورد هر حديثى بحث نموده که صحيح السند است يا نه؟ و متنش متشابه است يا نه؟.
  2. مصابيح الأنوار.
  3. الدر و المرجان في الأحاديث الصحاح‌.
  4. جامع الأخبار؛‌ اين کتاب قبل از «مختلف الشيعة» نوشته شده است.
  5. شرح الکلمات الخمس؛ پنج کلمه از حضرت على (عليه السلام) در جواب کميل بن زياد در اين کتاب شرح داده شده است.
  6. مختصر شرح نهج البلاغة؛‌ بعضى گفته اند: اين کتاب خلاصۀ شرح «کمال الدين بن ميثم» استاد علامه است.
  7. النهج الوضاح في الأحاديث الصحاح؛‌ اين کتاب اکنون موجود نيست.

ح. دعا:

  1. منهاج الصلاح في اختصار المصباح؛‌ اين کتاب تلخيص «مصباح المتهجد» شيخ طوسى است.
  2. الأدعية الفاخرة عن الأئمة الطاهرة (عليهم السلام).

ط. علم رجال:

  1. إيضاح الاشتباه في أسماء الرواة؛‌ نام دیگر اين کتاب را «إيضاح الاشتباه في ضبط تراجم الرجال» نيز گفته‌اند.
  2. خلاصة الأقوال في معرفة الرجال؛‌ يک جلد در دو فصل است.
  3. کشف المقال في معرفة الرجال؛‌ اين کتاب مفصل علامه در علم رجال محسوب مى شود؛ زيرا علامه در «خلاصه» و «إيضاح» تفصيل مطالب را به اين کتاب ارجاع داده است.

ی. علم نحو:

  1. بسط الکافية؛ يک جلد است که «شرح کافيه» در آن خلاصه شده است.
  2. کشف المکنون من کتاب القانون؛‌ اين کتاب خلاصۀ «شرح جزوليه در نحو» است.
  3. المطالب العلية في علم العربية.
  4. المقاصد الوافية بفوائد القانون و الکافية؛‌ در اين کتاب، بين کتاب «جزوليه» و «کافيه» که هر دو دربارۀ نحو هستند، جمع شده است و هر جا نياز به مثال بوده، مثال هایى اضافه شده است.
  5. لب الحکمة في النحو.

ک. تاريخ:

الدلائل البرهانية في تصحيح الحضرة الغروية؛‌ تلخيص کتاب «فرحة الغرى»، نوشتۀ «سيد عبد الکريم بن طاوس حلّى» است.

ل. اجازه ها: علامه چند اجازه براى شاگردان خود نوشته است:

  1. اجازۀ بنى زهره؛ مفصل ترين و مهم ترين اجازه علامه است. اين اجازه خود، همانند يک رساله است.

2 و 3. دو اجازه به سيد نجم الدين مهنّا؛ اين دو اجازه يکى مفصل و ديگرى مختصر است.[57]

‏شاگردان علامه حلی

علامه حلی از جمله دانشمندان و عالمانى است که شاگردان زيادى تربيت کرده است. بنابر برخی نقل ها نزديک به 500 مجتهد از درس او فارغ التحصيل شده اند، ولى نام اکثر آنها در تاريخ نمانده است.

در اینجا به نام تعدادى از شاگردان ایشان اشاره مى شود:

  1. فخر المحققين (فرزند علامه).
  2. قطب الدين رازى؛ شارح شمسيه.
  3. عميد الدين عبد المطلّب حسينى اعرجى حلّى.
  4. ضياء الدين عبد اللّه (پسر خواهر علامه).
  5. تاج الدين محمد بن قاسم بن معيۀ حسنى حلّى.
  6. احمد بن ابراهيم بن محمد بن حسن بن زهرۀ صادقى حلبى.
  7. شيخ زين الدين ابو الحسن على بن احمد بن طرّاد مطاربادى.
  8. محمد بن على جرجانى.
  9. رضى الدين ابو الحسن علّى بن احمد مزيدى حلّى.
  10. تقى الدين ابراهيم بن حسين بن على عاملى.
  11. تاج الدين حسن سرابشنوى.
  12. مهنّا بن سنان حسينى اعرجى مدنى.
  13. زين الدين على سرورى طبرى.
  14. جمال الدين حسينى مرعشى طبرسى آملى.
  15. ابو الحسن محمد استرآبادى.
  16. زين الدين نيشابورى.
  17. شمس الدين محمد حلّى.
  18. تاج الدين محمود بن زين الدين محمد بن عبد الواحد رازى‌.[58]

لیست اقدامات تاریخی ‏علامه حلی

مهم ترین اقدام تاریخی علامه حلی که بسیار اقدام برجسته و قابل توجهی در طول تاریخ شیعه است؛ نفوذ در دربار الجایتو (سلطان محمد خدابنده)، پنجمین ایلخان مغول و شیعه نمودن وی بود. این واقعه یکی از نادرترین رخداد های تاریخ ایران و اسلام به شمار می رود. از آن هنگام شیعیان از عزلت و انزوا بیرون آمده، نام مبارک حضرت علی (علیه السلام) بر سکه درج و بر زبان خطبا جاری گردید.

همچنین اقدام مرحوم علامه حلی در برپایی مناظرات علمی قوی در دفاع از اهل بیت پیامبر اسلام (علیهم السلام) و حریم شیعه موجب رشد و گسترش مراکز فرهنگی و حوزوی شیعی در کشورهای اسلامی شد.[59]

موافقان و مخالفان علامه حلی

این یک امر طبیعی است که هر شخصی در هر جایگاهی، دارای دوستان و دشمنان خاص خود باشد. علامه حلی نیز مخالفانی در میان اهل سنت و شیعه داشته است. علی‌رغم تکریم و موافقت اکثر قریب به اتفاق علما و دانشمندان شیعه و بسیاری از اهل سنت و اعتراف ایشان به فضل و مقام او، باز هم برخی به هتاکی درباره اش پرداخته اند؛ به عنوان نمونه:

  1. ابن حجر عسقلانی؛

ابن حجر که ایرادی در علامه نمی یابد، به وی نسبت بخل می دهد. حال آن که در تاریخ آمده که وقف نامه‌ های بسیاری به خط خود علامه موجود است و قریه های بسیاری را خود، آباد و وقف کرده است.

  1. ابن بطوطه؛

وی با تحریف تاریخ برای تنزل مقام علامه و تخریب شیعه، داستان تشیع سلطان محمد خدابنده را به گونه ای نقل می کند که علامه گویا قائل به وزارت عمر و ابابکر بوده و سلطان بلافاصله بعد از کفر، شیعه شده و اطلاعی از مذهب اهل سنت نداشته و پس از اتفاقاتی که می افتد، دوباره به مذهب اهل سنت رجوع می کند. این جریان را تنها ابن بطوطه نقل کرده و نسبتی به علامه داده که دروغ بودن گفته های او را ثابت می کند.

  1. ابن تیمیه؛

شیخ تقی الدین سبکی معروف به «ابن تیمیه» از دانشمندان متعصب اهل سنت و معاصر با علامه حلی است که بیشتر شخصیت های علمی به فساد عقیده وی اعتراف دارند و بلکه می گویند کافر و مرتد است، تا جایی که در زمان حیاتش به علت داشتن نظرات انحرافی به زندان افتاده است و دانشمندان شیعه و سنی کتاب های زیادی در زمان وی و بعد از آن بر رد او نوشته اند.

بعد از این که علامه حلی کتاب «منهاج الکرامه» را در اثبات امامت نوشت، ابن تیمیه به علت عناد و لجاجتی که با علامه داشت کتابی به نام «منهاج السنه» (به خیال خام خویش به عنوان رد بر شیعه و به ویژه رد بر کتاب منهاج الکرامه ) نوشت.

وقتی کتاب منهاج السنه به دست علامه رسید این بزرگوار با آن همه تهاجمات و بی ادبی ها و توهین های ابن تیمیه اشعاری نوشت و برایش فرستاد که ترجمه شعرها چنین است:

– اگر آن چه را سایر مردم می دانستند تو هم می دانستی با دانشمندان دوست می گشتی.

– ولی جهل و نادانی را شیوه خود ساختی و گفتی:

– هر کس بر خلاف هوای نفس تو می رود دانشمند نیست.[60]

  1. زین الدین سریحان؛

او نیز کتابی با نام «سد الفتیق المظهر و صد الفسیق ابن المطهر» در رد کتاب «منهاج الکرامة»، نوشته است.

قابل ذکر است که عالمان شیعه و حتی اهل سنت به نقد این کتاب ها پرداخته و ایرادات آنها را بیان کرده اند؛ به عنوان نمونه «سراج الدین حسن بن عیسی الیمانی» از عالمان اهل سنت، کتاب «المال المنة فی نقض منهاج السنة» را در تضعیف و نقد «منهاج السنة» نوشته است.

در میان شیعیان نیز کسانی هستند که به مذمت علامه پرداخته اند؛ به عنوان نمونه:

محمد امین استرآبادی: وی به خاطر اخباری گری حاد، در زمره مخالفان علامه قرار گرفته است. او و اخباریان با این نسبت که علامه، مخترع اجتهاد است، او را به خاطر اصطلاحات جدیدش در روایات، هادم و از بین برنده دین دانسته اند؟![61]

در مقابل، موافقان مرحوم علامه حلی به قدری زیاد هستند که قابل شمارش نیستند. از جمله موافقان ایشان می توان به علما و بزرگانی که در محضر وی شاگردی نموده و کسب فیض نموده اند. همچنین کسانی که از آثار و برکات او در طول تاریخ بعد از ایشان تا به امروز استفاده نموده و خوشه چینی کرده اند، اشاره کرد.

علامه حلی از دیدگاه اندیشمندان

بزرگان علم و دانشمندان فرهیخته، وقتی سخن از شخصیت شگرف علامه حلی ‏به میان می آورند، سخن از مردی می گویند که با ذوق سرشار خدادادی و علاقه وافر، به اکثر دانش های بشری؛ مانند فقه، حدیث، کلام، فلسفه، اصول فقه، منطق، ریاضیات و هندسه مسلح گردید و تجربه لازم را به دست آورد. آوازه فضل و دانش وی به سرعت در سزرمین حله و دیگر شهرها پیچید و در مجالس درس و محیط فرهنگی، نام او را به نیکی و احترام یاد می کردند و وی را علامه می خواندند.

او در شهر حله حوزه درس تشکیل داد و علاقه مندان و تشنه کامان معارف و علوم اهل بیت (علیهم السلام) از گوشه و کنار جذب وی شدند و از دریای بی کران او سیراب گشتند.

علامه کسی است که در مجلس درس او پانصد مجتهد تربیت شد. در مورد او گفته شده: بررسی آثار و نوشته های شرح حال نگاران، رجال شناسان و اندیشه وران شیعه و سنّی، چنین می نمایاند که بیشتر صاحبنظران، به علامه با دیده تکریم نگریسته و هر یک از علما، از وی با عناوین و القاب در خور شأن نام برده و در تمامی عرصه های علمی، فکری، اخلاق، تدین و وثاقت، او را ستوده اند.[62]

علامه حلی از دیدگاه اندیشمندان شیعه

نظر برخی از علما و اندیشمندان شیعه نسبت به مرحوم علّامه حلّى به این شرح است:

  1. سید مصطفی تفرشی، صاحب كتاب نقد الرجال می‌‌گوید: علامه آن قدر فضیلت و شأن و اعتبار دارد كه بهتر آن است كه توصیف نشود؛ چون توصیف ها و تعریف های من چیزی بر شأن او نمی ‌افزاید. او بیش از 70 جلد كتاب دارد كه هر كدام نشانگر نوعی از فضیلت، نبوغ، علم و دانش او است.[63]
  2. میرزا محمد تنکابنی در توصیف ایشان از نام خود علّامه الهام گرفته و چنین می گوید: «حسن بن یوسف بن علی بن مطهر حلّی، ملقب به جمال الدین، معروف به آیت الله فی العالمین، مرکز دایره شرع مبین و قطب کره دین مبین و منتهای فضائل اولین و آخرین، مؤسّس قواعد در باب حق و یقین و تذکره خواطر مؤمنان و تبصره مهتدین و ساکن مناهج یقین و منهاج کرامت اکرمین است».[64]
  3. از قول سید عبدالله شوشتری نقل کرده اند: جناب علّامه حلی در حالی به درجه اجتهاد رسید که کودک بود و قلم تکلیف بر او جاری نشده بود و مردم منتظر بودند که او به تکلیف برسد؛ برای آن که از او تقلید نمایند.[65]
  4. محدث متتبع، میرزا حسین نوری در كتاب «مستدرک وسائل الشیعة» در مورد علامه چنین می ‌نگارد: علامه حلّی شیخ بزرگوار و جلیل القدر؛ اقیانوس علوم، غواص فضائل و حكمت‌ ها، حافظ ناموس هدایت و ارشاد، شكننده ناقوس ضلالت، پاسدار حریم دین، زائل كننده آثار فسادگران، او در جمع علما و دانشمندان اسلام، همانند بدر (ماه شب چهارده) در میان ستارگان می ‌درخشد. نسبت به دشمنان و بدخواهان سیاه دل، شدیدتر از عذاب زهرناک و برنده تر از شمشیر مسموم است. او دارنده مقامات فاخره و كرامات درخشان و سعادت های ظاهری است. وی زبان گویای فقها، متكلمان، محدثان، مفسران و ترجمان حكما و عرفای سالكان متبحر است. او فردی است كه لقب آیت الله تام و كامل، شایسته او است. رحمت‌ ها و عنایات خاص خدا شامل حال او باد.[66]
  5. رجالی معروف، صاحب ریاض العلما درباره او می گوید: پیشوای وارسته، عالم عامل، فاضل كامل، شاعر ماهر، علامه علما، فهامه فضلا، استاد جهان، معروف در بین ما به علامه علی الاطلاق، موصوف به منتهای علم، فهم، كمال و فرزند خواهر محقق است. وی آیت الله روی زمین می ‌باشد. او حقوق بی شماری از نظر زبان، بیان و قلم بر عهده طائفه شیعه امامیه دارد. او جامع علوم مختلف و مصنف در رشته های گوناگون آن بود. وی به تنهایی فقیه، حكیم، متكلم، محدث، اصولی، ادیب و شاعر ماهری بود. من برخی از اشعار او را در اردبیل دیدم كه به كمال جودت طبع او در نظم و شعر دلالت دارد.[67]
  6. امام خمینی درباره علامه حلی می گوید: «کسانى که حافظ عقاید و قوانین و نظام اجتماعى اسلام هستند، مانند «خواجه نصیر» و «علامه» که خدمت شایان و نمایانى کرده ‌اند، اگر بمیرند خلأى به وجود مى ‌آید، اما من و جنابعالى براى اسلام چه کرده ‌ایم که اگر مردیم مصداق این روایت باشد؟ هزار نفر از ما بمیرد، هیچ خبرى نمى‏‌شود! ما یا فقیه نیستیم حق فقه، یعنى آن طور که باید بود و یا مؤمن نیستیم حق ایمان».[68]
  7. استاد مرتضی مطهری می گوید: علّامه حلّى از بزرگان علما و نه تنها از بزرگ ترین فقهاى شیعه، بلکه از بزرگ ترین فقهاى اسلام شمرده شده است. وی در منطق، کلام، فلسفه، ریاضیات و …، شاگرد «خواجه نصیرالدین» و در فقه، شاگرد «محقق حلّى»؛ صاحب کتاب «شرایع الاسلام» است که او هم از فقهاى درجه اول شیعه است.

علّامه در فن فقه، قطعاً و بدون شک از نوابغ است. کتاب هاى خیلى زیادى دارد. به راستى وقتى انسان کتاب «تذکرة الفقهاء» را مطالعه مى ‏‌کند، از تبحّر یک نفر در یک فن به حیرت مى ‏افتد. «تذکرة الفقهاء» کتابى فقهى است، اما تنها فقه شیعه را بیان نکرده، که در هر مسئله ‌اى فتواى همه اهل تسنن را آورده است. آن هم نه فقط فتوای چهار امام ایشان؛ ابوحنیفه، شافعى، مالک و احمد، بلکه فتواى بزرگان فقهاى ما قبل از منحصر شدن مذاهب به این چهار تا را نیز نقل کرده است.

گاهى ردّ و ایراد هم مى کند؛ مثلًا مى گوید: شافعى در یک قول چنین گفته، در قول دیگرش چنین گفته، اول چنین گفته، بعد، از عقیده خودش عدول کرده و چنین گفته است. آقاى شیخ محمّد تقى قمى مى گفت: وقتى که مى خواستند تذکره را چاپ کنند، از علماى هر مذهبى از مذاهب اهل تسنن متخصصى آوردند. آنها تعجب کردند که این مرد بر اقوال ما از خود ما بیشتر احاطه دارد. علامه یک چنین آدم فوق العاده اى بوده است.

او کتاب «تجرید العقاید» مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی را شرح کرده و قسمت منطق آن را به نام «الجوهر النَّضید» که از بهترین کتاب هاى منطق است و قسمت کلام آن را به نام «کشف المراد» که امروز به آن «شرح تجرید» مى‏‌گویند، نامگذاری نمود.[69]

علامه حلی از دیدگاه اندیشمندان اهل سنت

تجلیل و توصیف از مقام علمی ‌‌علامه حلی اختصاص به عالمان شیعه ندارد، بلكه دانشمندان اهل سنت نیز او را مورد توصیف و تجلیل قرار داده‌اند. نظر برخی از آنها در ذیل ذکر می شود:

  1. ابن حجر عسقلانی؛

او علی‌رغم این که به علامه نسبت بخل می دهد، ولی در كتاب لسان المیزان درباره او می گوید: ابن یوسف بن المطهر الحلی، عالم شیعه و پیشوا و مؤلف آنان است. او آیت حق در ذكاوت بود. او کتاب «المختصر» «ابن حاجب» را شرح زیبایی نمود. وی همان فردی است كه «شیخ تقی‌الدین بن تیمیه» در كتاب خود ردی بر او نوشته است و كتاب او معروف به «رد بر رافضی» است. ابن مطهر بسیار خوش اخلاق و خوش برخورد بود. او هنگامی‌ ‌كه كتاب ردیه ابن تیمیه به دستش رسید، گفت: اگر او (ابن تیمیه) می ‌فهمید كه من چه می ‌گویم، به او پاسخ می‌‌دادم.[70]

  1. ‏خليل بن أيبک بن عبد الله الصفدی؛

حسن بن يُوسُف بن مطهَّر پیشوا و علامه ذُو الْفُنُونی است که دانشمند شیعه و فقیه آنها است. او صاحب تألیف های ‏متعدد و در زمان حیات خود بسیار مشهور بود. او خدمتگزاران فراوانی داشت. دارای مؤسسات علمی زیاد و همچنین املاک و اراضی بسیار عالی و خوبی بود. وی در حال پیاده و سوار، تصنیف کرده و می نوشت. بزرگان فراوانی در محضر درس او فارغ التحصیل شدند.[71]

میراث ‏‌‌علامه حلی ‏

مهم ترین میراث ‌‌علامه حلی، آثار بسیار گرانمایه علمی او در رشته های مختلف علمی است که هر کدام در جای خود اگر بی نظیر نباشد، به طور قطع و یقین، کم نظیر است که نام آنها در جای خود ذکر شده است. یکی دیگر از میراث های بسیار ارزشمند مرحوم ‌‌علامه حلی؛ احیاء مذهب تشیع و گسترش آن به خصوص در ایران است. وی پاسدار فرهنگ اصيل تشيع‌ است. او به حق به «مجدِّد آثار شيعه» توصيف شده است. او در هيچ لحظه اى از عمرش از اين امر فارغ نبود. مناظرات فراوان او با علماى اهل سنت، كتاب هاى متعددش در توضيح مبانى شيعه و جواب هاى مستدل و منطقى به ايرادات مخالفان و تبليغ تشيع در طول زندگى، گواه بر اين مسئله است.[72]

کتابنامه مقاله ‏‌‌علامه حلی ‏

  1. قرآن کریم.
  2. ‏ابن حجر عسقلانی، أحمد بن علی؛ لسان الميزان؛ تحقیق: دائرة المعارف النظامية – الهند؛ ناشر: مؤسسة الأعلمي ‏للمطبوعات، چاپ دوم، بیروت، 1390 ق 1971 م. ‏
  3. ابن کثیر دمشقی، إسماعیل بن عمر؛ البدایة و النهایة؛ ناشر: انتشارات دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، بیروت، 1408 ق.
  4. اعتماد السلطنة، محمد حسن خان؛ تاریخ منتظم ناصرى؛ ناشر: انتشارات دنیاى کتاب‏، چاپ ‏اول، تهران، 1367 ش.‏
  5. افندی، عبدالله بن عیسی بیگ؛ ریاض العلماء و حیاض الفضلاء؛ تحقیق: حسینی اشکوری، احمد؛ به همت: مرعشی، محمود بن شهاب الدین؛ ناشر: کتابفروشی (مطبعة) خيام، قم، بی تا. ‏
  6. اقبال آشتیانى‏، عباس؛ تاریخ مغول؛ ناشر: انتشارات امیر کبیر، چاپ هشتم، تهران، 1384 ش.
  7. ‏امین عاملى‏، سید محسن؛ أعیان ‏الشیعة؛ ناشر: انتشارات دار التعارف‏، بیروت، 1403 ق. ‏
  8. پایگاه اطلاع رسانی حوزه، سایت حوزه نت. ‏
  9. تفرشی، مصطفی؛ نقد الرجال؛ تحقیق: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لاحیاء التراث؛ ناشر: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) ‏لاحیاء التراث، قم، ١٣٧٧ ش. ‏
  10. تنکابنی، میرزا محمد؛ قصص العلماء؛ ناشر: مؤسسه انتشاراتی حضور، قم، 1380 ش. ‏
  11. جعفریان، رسول؛ تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی؛ ناشر: نشر علم، تهران، 1391ش. ‏
  12. جمعى از مؤلفان؛‌ مجله فقه اهل بيت (عليهم السلام)؛ صاحب امتياز و مدير مسئول: هاشمى، سيد ‏محمود؛ ناشر: مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامى بر مذهب اهل بيت (عليهم السلام)‌، چاپ اول، ‏قم، ‌ بی تا.
  13. خمینی، سید روح الله؛ ولایت فقیه؛ ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (قدس سره)، تهران، بی تا. ‏
  14. خوانساری، محمد باقر؛ روضات الجنات في أحوال العلماء و السادات؛ ناشر: انتشارات اسماعیلیان، قم، بی تا.‏
  15. ‏راوندی‏، مرتضی؛ تاریخ اجتماعی ایران؛ ناشر: انتشارات نگاه‏، چاپ دوم، تهران، 1382 ش. ‏
  16. رضی بهابادی، بی بی سادات؛ مجله: علوم انسانی دانشگاه الزهرا (سلام الله علیها)، شماره 40، زمستان 1380 ش.
  17. سایت اسلام کوئست. ‏
  18. سایت اندیشه قم.‏‏
  19. سایت دانشنامه بزرگ اسلامی؛ مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی.‏‏
  20. سبحانى، جعفر؛ موسوعة طبقات الفقهاء؛ محقق: گروه پژوهش مؤسسه امام صادق (علیه السلام)؛‌ ناشر: مؤسسه امام صادق (علیه السلام)، چاپ اول، قم، 1418 ق.‏
  21. صفا، ذبیح الله؛ تاریخ ‏ادبیات در ایران؛ ناشر: انتشارات فردوس‏، چاپ هشتم، تهران، 1378ش.‏
  22. الصفدي، خليل بن أيبک؛ الوافي بالوفيات؛ تحقیق: الأرناؤوط، أحمد و مصطفى، تركي؛ ناشر: دار إحياء التراث، بيروت، 1420 ق/ 2000 م.‏
  23. علامه حلّى، حسن بن يوسف؛ تذكرة الفقهاء، محقق و مصحح: گروه پژوهش مؤسسه آل البيت (عليهم السلام)؛ ناشر: مؤسسه آل البيت (عليهم ‏السلام)، چاپ اول،‌ قم، بی تا.‏
  24. علامه حلّى، حسن بن يوسف؛ منتهى المطلب في تحقيق المذهب‌؛ ناشر: مجمع البحوث الإسلامية‌، چاپ اول‌، ‏مشهد،‌ 1412 ق. ‏
  25. ‏فاضل استرآبادی، محمد؛ فصلنامه فقه اهل بیت (علیهم السلام)؛ وابسته به مؤسسه دائرة ‏المعارف فقه اسلامی بر مذهب اهل بیت (علیهم السلام).‏ ‏
  26. قمی، شیخ عباس؛ الفوائد الرضویة فی احوال علماء المذهب الجعفریة (سرگذشت عالمان شیعه)؛ تحقیق: باقر بید هندی، ناصر؛ ناشر: ‏بوستان کتاب انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم، 1385 ش. ‏
  27. مجلسی‌، محمد باقر؛ بحار الانوار؛ بی نا، بیروت‌، ۱۴۰۳ ق‌. ‏
  28. محدث نورى، حسين‏؛ مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل‏ (بخش خاتمه، ج 2)؛ محقق و مصحح: مؤسسة آل البيت (عليهم السلام)‏؛ ناشر: ‏مؤسسة آل البيت (عليهم السلام)، چاپ اول، قم، 1408 ق. ‏
  29. مرکز تحقیقات کامپیوتری اسلامی علوم اسلامی؛ نرم افزارهای نور؛ نرم افزار جامع فقه اهل بیت (علیهم السلام) 2.
  30. مستوفی قزوینی، حمدالله بن ابی بکر؛ تاریخ گزیده؛ تحقیق: نوایی، عبدالحسین؛ ناشر: انتشارات امیر ‏کبیر، چاپ سوم، تهران، 1364 ش.
  31. مطهرى، مرتضی؛ مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى؛ نرم افزار مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، نرم افزارهای نور. ‏

[1]. امین عاملى‏، سید محسن، أعيان الشيعة، ج ‏5، ص 396.

[2]. حِلّه؛ (منزل‌گاه)، از شهرهای عراق و مرکز استان بابل است. این شهر در کنار شط الحله (از شاخه‌های رود فرات) و در ۹۰ کیلومتری جنوب بغداد، بر سر راه بغداد به نجف، و در حدود پنجاه کیلومتری مشرق شهر کربلا قرار دارد.

[3]. سایت اندیشه قم.‏

[4]. برگرفته از نرم افزار جامع فقه اهل بیت (2)؛ کتابنامه کتاب «تذكرة الفقهاء» علامه حلی.

[5]. صاحب كتاب معروف «شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام» در فقه و کتاب ‌هاى دیگر. محقق حلى با يک واسطه شاگرد ابن زهره و ابن ادريس حلى است.

[6]. برگرفته از نرم افزار نور، نرم افزار جامع فقه اهل بیت (2)، کتابنامه کتاب‌ «تذكرة الفقهاء» علامه حلی.

[7]. برگرفته از نرم افزار جامع فقه اهل بیت (2)؛ کتابنامه کتاب «تذكرة الفقهاء» علامه حلی.

[8]. امین عاملى‏، سید محسن، أعيان الشيعة، ج ‏5، ص 396.

[9]. سبحانى، جعفر، موسوعة طبقات الفقهاء، محقق: گروه پژوهش مؤسسه امام صادق (علیه السلام)، ج ‏8، ص 78.

[10]. افندی، عبدالله بن عیسی بیگ، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، محقق: حسینی اشکوری، احمد، به همت: مرعشی، محمود، ج 1، ص 358 و 359.

[11]. نورى، حسين‏، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، محقق و مصحح: مؤسسة آل البيت (عليهم السلام‏)، خاتمه ج 2، ص 403.

[12]. پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت، سایت حوزه نت.

[13]. علامه حلّى، حسن بن يوسف، منتهى المطلب في تحقيق المذهب‌، ج 5، ص 226 و ج 6، ص 4.7.

[14]. افندی، عبدالله بن عیسی‌ بیگ، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، محقق: حسینی اشکوری، احمد، به اهتمام: مرعشی، محمود، ج 1، ص 107.

[15]. همان.

[16]. خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات في أحوال العلماء و السادات، ج 4، ص 222.

[17]. جمعى از مؤلفان،‌ مجله فقه اهل بيت (عليهم السلام)‌، ج 9، ص 180.

[18]. خوانساری، محمد باقر بن زین العابدین، روضات الجنات في أحوال العلماء و السادات، ج ٢، ص 278.

[19]. امین عاملى‏، سید محسن، أعیان ‏الشیعة، ج ‏5، ص 396.

[20]. نرم افزارهای برنامه نور، نرم افزار جامع فقه اهل بیت (2)؛ کتابنامه کتاب «تذكرة الفقهاء» علامه حلی.

[21]. ر.ک: اقبال آشتیانى‏، عباس، تاریخ مغول، ص 507 و 508؛ صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، ج ‏3، بخش ‏1، ص 224.

[22]. ر.ک: مستوفی قزوینی، حمدالله بن ابی بکر بن احمد، تاریخ گزیده، تحقیق: نوایی، عبد الحسین، ص 606 – 611؛ اعتماد السلطنة‏، محمد حسن خان، تاریخ منتظم ناصرى‏، ج ‏2، ص 609.

[23]. ابن کثیر دمشقی، إسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 14، ص 144؛ تاریخ مغول، ص 316؛ راوندی‏، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران‏، بخش ‏2، ج ‏8، ص 56.

[24]. ر.ک:‌ أعیان ‏الشیعة، ج ‏5، ص 399.

[25]. تاریخ مغول، متن، ص 316؛ تاریخ ادبیات در ایران، ج ‏3، بخش ‏1، ص 211 و 212.

[26]. أعیان ‏الشیعة، ج ‏5، ص 401.

[27]. بخشی از مطالب برگرفته از سایت اسلام کوئست.

[28]. برگرفته از نرم افزار نور، نرم افزار جامع فقه اهل بیت (2)؛ کتابنامه کتاب «تذكرة الفقهاء» علامه حلی.

[29]. گفته شده سیف‌الدوله مَزْیَدی در اواخر قرن پنجم، شهر حله را بنا کرده است.

[30]. برگرفته از نرم افزار جامع فقه اهل بیت (2)،‌ کتابنامه کتاب «تذكرة الفقهاء» علامه حلی.

[31]. ابن حجر عسقلانی‌، احمد بن‌ علی، لسان‌ المیزان‌، ج ۲، ص ۳۱۷.

[32]. مجلسی‌، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۱، ص ۲۰۴‌.

[33]. بر گرفته از سایت دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله «آیت‌الله»، ج ۲، ص ۵۵۱.

[34]. برگرفته از نرم افزار جامع فقه اهل بیت (2)، کتابنامه کتاب‌ «تذكرة الفقهاء» علامه حلی.

[35]. برگرفته از: فاضل استرآبادی، محمد، فصلنامه فقه اهل بیت (علیهم السلام)، شماره 9، ص 170 – 182.

[36]. نرم افزارهای برنامه نور، نرم افزار جامع فقه اهل بیت (2)؛ کتابنامه کتاب «تذكرة الفقهاء» علامه حلی.

[37]. پایگاه اطلاع رسانی حوزه، سایت حوزه نت.

[38]. گفتنی است که صلوات معمول میان شیعیان؛ «اللهم صل علی محمد و آل محمد» است، در حالی که اهل تسنن نوعاً فقط بر پیامبر (صلّی الله علیه و آله) صلوات می فرستند و می گویند: «صلی الله علیه و سلم».

[39]. بقره، 156 و 157.

[40]. خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات في أحوال العلماء و السادات، ج ٢، ص 284.

[41]. همان ، ص 279؛ امین، سید محسن، اعیان الشیعه، ج 5، ص 399.

[42]. به نقل از پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت.

[43]. خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات في أحوال العلماء و السادات، ج  ٢، ص 268.

[44]. ر.ک: خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات في أحوال العلماء و السادات، ج  ٢، ص 279.

[45]. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی، ص 639.

[46]. هرگاه زن اصطلاحا سه طلاقه شد؛ یعنی شوهرش سه بار در سه جلسه جداگانه او را طلاق داد و بعد از هر جلسه دوباره به او رجوع نمود، شرعا شوهرش نمی تواند زن مطلقه را نزد خود بازگرداند، مگر آن که آن زن با رضايت و اختيار خود با مرد ديگري (محلل) ازدواج کند و سپس آن مرد محلل نيز با رضايت خود آن زن را طلاق دهد، آن گاه مرد اول بعد از تمام شدن عده زن، می تواند دوباره با او ازدواج کند. اين امری شرعی است که در قرآن هم ذکر شده است: «فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ تَحِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتَّىَ تَنكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَن يَتَرَاجَعَا؛ اگر (بعد از دو طلاق و رجوع، بار ديگر) او را طلاق داد (سه طلاق داد)، از آن به بعد، زن بر او حلال نخواهد بود؛ مگر اين که همسر ديگرى انتخاب کند (و با او، آميزش جنسى نمايد. در اين صورت،) اگر (همسر دوم) او را طلاق گفت، گناهى ندارد که بازگشت کنند؛ (و با همسر اول، دوباره ازدواج نمايد)، بقره، 230.

[47]. رافضی، کلمه ای عربی و لقبی طعن آمیز برای گروهى از لشكر زيد بن على بن الحسين (علیهم السلام) كه او را در جنگ ترک گفتند و تنها گذاشتند. برخی از اهل سنت، از روی طعن، همه شیعیان را رافضى می خوانند؛ زیرا ايمان به خلافت سه تن از خلفا را ترک كرده اند.

[48]. نور، 61.

[49]. خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات في أحوال العلماء و السادات، ج  ٢، ص 279.

[50]. برگرفته از نرم افزار جامع فقه اهل بیت (2)، کتابنامه‌ کتاب «تذكرة الفقهاء» علامه حلی.

[51]. همان.

[52]. ر.ک: سایت اسلام کوئست، «انواع حدیث و تقسیمات آن»، سؤال 28261.

[53]. امین عاملی، سید محسن، أعیان ‏الشیعة، ج ‏5، ص 401.

[54]. بخشی از مطالب برگرفته از سایت اسلام کوئست.

[55]. ر.ک: نرم افزار جامع فقه اهل بیت (2)، کتابنامه‌ کتاب «تذكرة الفقهاء» علامه حلی.

[56]. کتاب ایضاح مخالفة السنة لنص الکتاب و السنة، تألیف علامه حلی است. از آن جا که مؤلف محترم در این کتاب، مبانی کلامی اهل سنت را بر قرآن عرضه کرده و وجوه مخالفت آنها را در نص قرآن بیان کرده است، دانشمندان، این کتاب را هم در زمره کتب احتجاج و هم در عداد تفاسیر به شمار آورده‌اند، نسخه‌های خطی موجود این کتاب، از آیه 212 سوره بقره آغاز و با پایان سوره آل عمران ختم می‌شود. مؤلف در این کتاب آیات را به شیوه تفاسیر ترتیبی ذکر کرده است و موارد مبهم را به صورت گذرا توضیح داده است. تفسیر وی نخستین گام مستقل در تفسیر کلامی آن هم کلام تطبیقی است که از این حیث اهمیت ویژه‌ای دارد. ر.ک: رضی بهابادی، بی بی سادات؛ بررسی روش تفسیر علامه حلی در ایضاح مخالفه السنه با تاکید بر نسخه های خطی ایضاح، مجله: علوم انسانی دانشگاه الزهرا (سلام الله علیها)، شماره 40، ص 61 تا 90.

[57]. برگرفته از نرم افزار جامع فقه اهل بیت (2)، کتابنامه کتاب «تذكرة الفقهاء» علامه حلی.

[58]. برگرفته از نرم افزار جامع فقه اهل بیت (2)، کتابنامه کتاب «تذكرة الفقهاء» علامه حلی.

[59]. خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات في أحوال العلماء و السادات، ج  ٢، ص 279.

[60]. ر.ک: افکار نیوز. «لو کنت تعلم کل ما علم الوری طرا لصرت صدیق کل العالم، لکن جهلت فقلت: ان جمیع من یهوی خلاف هواک لیس بعالم».

[61]. برگرفته از نرم افزار جامع فقه اهل بیت (2)، کتابنامه کتاب «تذكرة الفقهاء» علامه حلی.

[62]. پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت؛ سایت حوزه نت.

[63]. تفرشی، مصطفی، نقد الرجال، تحقیق: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لاحیاء التراث، ج 2، ص 70.

[64]. تنکابنی، میرزا محمد، قصص العلماء، ص342.

[65]. قمی، شیخ عباس، الفوائد الرضویه فی احوال علماء المذهب الجعفریه (سرگذشت عالمان شیعه)، تحقیق: باقر بید هندی، ناصر، ج 1، ص 24.

[66]. محدث نورى، حسين بن محمد تقى‏، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل‏، محقق و مصحح: مؤسسة آل البيت (عليهم السلام)‏، بخش خاتمه ج 2، ص 403.

[67]. افندی، عبدالله بن عیسی‌بیگ، احمد، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، محقق: حسینی اشکوری، ج ١، ص 358.

[68]. خمینی، سید روح الله، ولایت فقیه، ص 134.

[69]. مطهرى، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج 4، ص 738.

[70]. ابن حجر عسقلانی، أحمد بن علی، لسان الميزان، محقق: دائرة المعارف النظامية – الهند، ج 2، ص 317.

[71]. الصفدي، خليل بن أيبک، الوافي بالوفيات، محقق: الأرناؤوط، أحمد، و مصطفى، تركي، ج 13، ص 54.

[72]. برگرفته از نرم افزار جامع فقه اهل بیت (2)، کتابنامه کتاب «تذكرة الفقهاء» علامه حلی.