searchicon

کپی شد

عقل و ادراک نعمت ‏ها و عذاب ‏های اخروی

در زمینه توانایی عقل در درک و شناخت از نعمت ها و عذاب های برزخی و اخروی و همچنین شناخت جهان غیب، باید گفت: اگر مقصود از شناخت و ادراک عقل، ادراک عقلى از مفاهيم و تصورات و مسائل نظرى باشد، چنين امرى بنابر اصولى كه در مباحث شناخت ‏شناسى به اثبات رسيده است و در اين نوشتار نمى‏توان به آن پرداخت، امرى ممكن است، اما اگر منظور از ادراک، ادراک شهودى و قلبى باشد، اين ادراک از جهان ديگر نيز با رعايت و انجام اصول و آداب سلوک عملى مقدور است و انسان مى‏تواند به مرحله‏اى بار يابد كه ظرفيت ادراک شهودى جهان ديگر را پيدا كند.

در نظام هستى عوالم گوناگونى وجود دارد كه هر كدام داراى احكامى مى‏باشند، اين احكام به لحاظ تفاوت عوالم، با يک ديگر فرق دارند؛ مثلاً عالم ناسوت يا طبيعت، احكام مخصوص به خود، عالم برزخ احكام مختص به خود و عالم قيامت آثار مربوط به خود را دارد. آدمى براى ورود و درک شهودى آن عوالم، بايد به صورتى تبدل يابد كه بتواند چنين ظرفيتى را پيدا كند؛ به همين جهت، انسان با مرگ به تحولى دست مى‏يابد که می تواند به عالم برزخ وارد گردد و نيز بر اساس آيات قرآنى، بايد تحولى اساسى در مجموع عالم رخ دهد تا آمادگى درک و پذيرش احكام و آثار عالم قيامت را پيدا كند؛ از اين رو مى‏توان گفت انسان، ظرفيت پذيرش ادراک جهان غير مادى را دارد، اما به شرط آن كه بر اثر تحولات و تبدّلات، اين قابليّت را احراز نمايد؛ چنانكه برخى از انسان ‏ها بر اثر انجام يک سلسله اعمال و آداب و قدم گذاشتن در وادى سير و سلوک، ظرفيت فهم و ادراک عوالم بالاتر را در همين دنيا و قبل از مرگ و قيام قيامت، احراز كرده، بسيارى از حقايق بر آن‏ها منكشف مى‏گردد. آن كس كه از طريق تزكيه نفس و تطهير دل، سلوک خود را آغاز نموده است، منازل و مراتبى را طى كرده و مقاماتى را واجد مى‏گردد.

در اوّلين مرتبه، قادر به شناخت اسرار عالم ملک مى‏شود… در مرتبه برتر، به اسرار عالم ملكوت پى مى‏برد… و مرتبه فراتر از اين، رتبه آمادگى نظر بر جبروت و شايستگى نظر به عرش خداوند سبحان را پیدا می کند. اين مقام، نظير مقام اشخاصى از قبيل حارثة بن مالک است كه در جواب سؤال پيامبر اكرم (ص) كه پرسيدند شب را چگونه صبح نمودى؟ عرض کرد: “كانى انظر الى عرش الرحمن بارزاً”، گويى كه عرش خداوند را آشكارا مشاهده مى‏كنم.[1]

اما در این مورد که عقل انسان توان درک عالم برزخ و قيامت و نعمت ‏ها و عذاب ‏هاى آنها را دارد، بايد گفت: بسيارى از حقايق هستى و خصوصاً حقايقى كه در ماوراى جهان طبيعت وجود دارد، براى ما مجهول است. البته اين ندانستن، بيشتر در كم و كيف و چگونگى آن حقايق است، ولى اصل آن حقايق را عقل و وحى در جاى خود اثبات كرده‏اند و ما نسبت به آنها آگاهى داريم. البته علم به كنه و ماهيت آن حقايق بسيار محدود است؛ مگر براى عده كمى كه با سلوک عملى در همين دنيا به آن عالم راه يافته باشند و علم اجمالى آنها به علم تفصيلى تبديل شده باشد؛ از اين رو، سنخيّت و چگونگى بدن ‏هاى برزخى و… و نعمت و عذاب ‏هاى آن براى ما به صورت كامل و دقيق روشن نيست؛ در عين حال از مجموعه‏ آيات و روايات و تحليل ‏هاى عقلى مى‏توان دورنمايى از كم و كيف بدن برزخى و تصوير نعمت ‏ها و عذاب ‏هاى برزخى و قيامت ارايه نمود.[2] اگر بخواهيم عالم برزخ و عذاب و نعمت ‏هاى آن جا را ترسيم كنيم، مى‏توانيم آنها به گونه ‏اى به لذت و يا نعمت ‏هاى موقع خواب “تشبيه” كنيم؛ انسان در عالم رؤيا واقعاً كارهايى انجام مى‏دهد، راه مى‏رود، سخن مى‏گويد، مى‏انديشد و… . هرگاه اين كارها را با زندگى عنصرى و مادى بسنجيم، فاقد حقيقت خواهد بود، ولى اگر از نسبت‏گيرى و مقايسه صرف نظر كنيم، بايد گفت اين كارها در ظرف رؤيا براى خود، حقيقتى دارند؛ زيرا خوشى‏ها، آرامش و آلام و دردهاى رؤيايى براى خود خالى از يک نوع واقعيت نيست و چه بسا حالات انسان در رؤيا، روى بدن عنصرى نيز اثر مى‏گذارد، حال اگر چنين زندگى رؤيايى، واقعيت بيشتر و حقيقتى روشن‏ تر پيدا كند، بايد نام آن را زندگى برزخى و مثالى نهاد. در آنجا ماده و عنصر يا مولكول و اتم وجود ندارد، ولى صور تمام موجودات جهان، بى آن كه ماده و وزنى در كار باشد، موجود است؛ مثلاً در عالم تصور، جهان و تمام اشيا را مى‏توانيم تصور كنيم، و همه آنها را پيش خود حاضر كنيم و واقعاً صورتى از آسمان و زمين و از دوست و رفيق را در خود مشاهده نماييم، حالا اگر آنچه که در جريان رؤيا و در عالم تصور از خود مشاهده مى‏كنيم، با واقعيتى بيشتر و حقيقتى روشن ‏تر تجلى كند، بايد نام آن را زندگى برزخى بگذاريم؛ از اين جهت دانشمندان مى‏گويند: در جهان برزخ، آثار ماده از قبيل گرمى و سردى، شيرينى و تلخى، شادمانى و غمگينى موجود است، هرچند خود ماده وجود ندارد در آن جا خوردن، آشاميدن، سماع و استماع، رؤيت و ديدن وجود دارد، اگرچه از ماده‏ اى كه اين امور در زندگى ما بر آن توقّف دارد، خبرى نيست.[3]

منابع، براى مطالعه بيشتر:

1. امام خمينى (ره)، تفسير دعاى سحر.

2. جوادى آملى، عبداللَّه، تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 13.

3. جوادى آملى، عبداللَّه، شريعت در آينه معرفت.

4. جوادى آملى، عبداللَّه، شناخت‏شناسى در قرآن.

5. جوادى آملى، عبداللَّه، عقل و ايمان و انسان‏شناسى.

6. حر عاملى (ره)، وسائل الشيعة، ج 7.

7. سبحانى، جعفر، معاد انسان و جهان.

8. سجادى، سيد جعفر، فرهنگ علوم فلسفى و كلامى، چاپ 1357.

9. شعرانى، ميرزا ابوالحسن، نثر طوبى يا دايرة المعارف لغات قرآن.

10. كاشفى، محمد رضا، خدا شناسى و فرجام ‏شناسى.

11. مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج 14.

 



[1]. جوادى آملى، عبداللَّه، شناخت ‏شناسى، ص 410 و 409.

[2]. محمد رضا كاشفى، خدا شناسى و فرجام ‏شناسى، ص 100 – 98.

[3]. سبحانى، جعفر، معاد انسان و جهان؛ تفسير نمونه، ج 14، ص 321؛ خدا شناسى و فرجام ‏شناسى، ص 94.