کپی شد
عقل از دیدگاه فیلسوفان مسلمان
در بیان حکیمان و فیلسوفان اسلامی، عقل در دو مورد مشخص و تعریف شده به کار برده شده است:
الف. عقلی که در برابر نفس است و به معنای جوهر مجرد از ماده می باشدکه ذاتاً و فعلاً مجرد از ماده است و اساس و پایه عالم مجردات و ماورا طبیعت را تشکیل می دهد. همچنین عقل به معنای صادر اول و اول ما خلق الله که شامل عقول طولی و عرضی می شود نیز به همین معنا است. فیلسوفان اسلامی عالم عقول را عالم جبروت هم می نامند؛ یعنی موجوداتی که در آنها قوه و استعداد، ضعف و نقص و حالت منتظره وجود ندارد. عقل در این اطلاق در برابر نفس قرار می گیرد چون نفس را این گونه تعریف کرده اند: نفس جوهری است که ذاتاً از ماده مجرد است ولی در فعل و عمل به آن نیاز دارد.[1]
ب. عقلی که از آن، نفس آدمی را اراده می کنند و در مراتب مختلف به نام های عقل بالقوه، بالملکه، بالفعل و بالمستفاد از آن یاد می کنند.
عقل به معنای دوم که همان نفس انسان است، دارای اطلاقاتی است؛ از جمله:
1. عقل گفته می شود و از آن مراتب نفس (بالقوه، بالفعل، بالملکه، بالمستفاد) اراده می شود.
2. از عقل، علم به مصالح امور، منافع، مضار و حسن و قبح افعال مدّ نظر است.
3. منظور از عقل، قوة مدرکة کلیات است که مرتبه کمال نفس می باشد.
4. گاهی عقل می گویند و از آن نفس مطلق؛ یعنی روح مجرد انسان را اراده می کنند.
5. گاهی هم از آن، قوه ای که زندگی را تدبیر می کند و سامان می دهد اراده می کنند.
6. در مواردی نیز عقل را به عنوان مرحله شروع کمال نفس به کار می برند؛ یعنی نفس آدمی وقتی از مراحل حس، خیال و امور جزئیه متعلق به جهان ماده عبور کرد و وارد حوزه عقل و تعقل شد و در تحصیل درک و معرفت، نیاز به ابزار مادی پیدا نکرد، کمال نفسانی اش آغاز شده و وارد عالم تجرد و روحانیات می شود. این نفس در حدوث و بقا از عقل نشأت می گیرد و با اشراق و افاضه آن به کمال می رسد.
7. گاهی عقل می گویند و از آن قوة مدبر سعادت اخروی اراده می کنند که به نام «عقل معاد» نامیده می شود.[2]