کپی شد
عقل از دیدگاه اخباری ها
دیدگاه اخباریان را درباره عقل می توان در دو حوزه معرفت شناسی و اصول فقهی بررسی کرد که یکی مربوط به کاشفیّت عقل از واقع، و دیگری درباره طریقیّت آن برای اثبات حکم شرعی است. همه اخباریان درباره عقل و کاشفیّت آن از واقع و نیز طریقیّت آن برای حکم شرعی، یکسان سخن نگفته اند.
برای مثال، نظر ملاّمحمد امین استرآبادی درباره عقل این است که نمی توان آن را در هیچ حوزه و قلمروی، جزو منابع معرفتی به شمار آورد؛ نه در حوزه امور دینی و نه در قلمرو امور غیردینی؛ زیرا وی علوم بشری را به دو دسته تقسیم می کرد: علومی که در حسّ و تجربه ریشه دارند و علومی که به مباحث ماورای طبیعی و غیرحسّی مربوطند، و دسته دوم را فاقد هرگونه نتیجه قطعی و یقینی می دانست.[1] طبیعی است که استرآبادی با اتخاذ این رأی معرفت شناختی درباره عقل، هیچ منزلتی برای آن در امور دینی نمی بیند، اما اغلب پیروان او از نظر معرفت شناختی، عقل و داده های عقلانی را ارزشمند می دانند، البته از نظر بحث اصول فقهی، آن را فاقد حجّیت و اعتبار تلقّی می کنند. در عین حال، همه اخباریان، اعم از استرآبادی و پیروان معتدل تر او مانند علامّه مجلسی، در این رأی متفق القول هستند که عقل در حوزه مسائل دینی فاقد حجّیت و اعتبار است و آن را نمی توان در کنار کتاب و سنّت، از جمله منابع دین به شمار آورد.
شیخ حرّ عاملی (م 1104 ق)، پس از ذکر روایاتی در ستایش عقل، درباره عدم حجّیت آن می نویسد: «هیچ یک از روایاتی که درباره عقل وارد شده است به تنهایی دلالتی بر حجیّت آن در هیچ یک از احکام شرعی ندارد؛ یعنی عقل در باب وجوب، استحباب، کراهت، حرمت، اباحت، شرطیّت، سببیّت، مانعیّت و امثال آن، حجّیت ندارد».[2]
علاّمه مجلسی نیز درباره عدم حجّیت عقل در بحارالانوار می نویسد: «ای برادران دینی! بر اساس عقل های خود سخن مگویید، به ویژه در مسائل دینی و امور الاهی؛ چرا که فراوان دیده می شود احکام بدیهی عقل با پندارهای آشکار وهم درمی آمیزند».[3]
سید نعمت اللّه جزایری (م 1112 ق) در این باره می گوید: «دستاورد عقل و پیامدهای خِرَدورزی چیزی جز پندار و گمان و حدس و وهم نیست».[4]
شیخ یوسف بحرانی (م 1186 ق) نیز پس از بیان چند روایت درباره نکوهش قول به رأی و اعتماد بر عقول بشری، چنین نتیجه می گیرد: «روایاتی که از نظر معنا متواترند بر آن دلالت دارند که شریعت توقیفی است و عقل در استنباط هیچ یک از احکام آن مدخلیّتی ندارد».[5]
با ذکر این مقدمه، اکنون ادلّه نقلی و عقلی اخباریان را در این باره بیان کرده، سپس به نقد آن می پردازیم:
1. ادلّه نقلی:
اخباریان برای اثبات مدّعای خویش، به راویات فراوانی از امامان معصوم (علیهم السلام) استناد جسته اند[6] که در آن ها، با دخالت عقل و اعتماد به رأی و قیاس در امور دین مخالفت کرده، و برای کسانی که دین خود را از عقل های مردم بجویند، سرنوشت بسیار بدی پیش بینی کرده اند. به برخی از این ها، که مورد استناد خود اخباریان قرار گرفته اند، اشاره می کنیم:
«خداوند امر و خلق خود را به هیچ کس وانگذاشته است؛ نه به فرشتگان مقرّب و نه پیامبران مرسل، بلکه خود فرشته ای را مأمور رساندن پیام خویش کرده و به او فرموده است که چنین و چنان گوید و او بندگان را به واجبات، امر، و از محرّمات و امور ناپسند نهی می کند».[7]
ابوبصیر می گوید: به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم: مسائل جدیدی رخ می نمایند که در قرآن و سنّت، پاسخی برای آن ها نمی یابیم، آیا می توانیم به فتوای عقل خویش عمل کنیم؟ امام فرمود: «نه؛ زیرا اگر پاسخ صحیح یافتی، پاداشی نداری و اگر اشتباه کردی، بر خداوند دروغ بسته ای».[8]
امام کاظم (علیه السلام): «کسی که به رأی خویش عمل کرد، نابود شد و کسی که اهل بیت پیامبرش را رها ساخت، گم راه گردید و کسی که کتاب خدا و سخن پیامبر خدا را نادیده گرفت، کفر ورزید».[9]
امیرالمؤمنین (علیه السلام) : «انسان دیندار، دینش را از رأیش نگرفته، بلکه از ربّش گرفته است».[10]
همان گونه که مشاهده می شود، امامان معصوم (علیهم السلام) پیروان خویش را از هرگونه خودرأیی و تکیه بر عقل های ناقص و نارسای خویش برحذر داشته، تا آن جا که حتی رأی صائب آدمی را نیز بی ارزش دانسته اند، و اصولاً آن جا که حتی فرشتگان مقرّب و پیامبران بزرگ الاهی کاری نمی توانند کرد، چه جای خِرَدهای خُرد و نارسای آدمیان است؟ جایی که خداوند درباره بزرگ ترین و عزیزترین فرستاده خویش، که به حق، عقل کلّش خوانده اند، می فرماید: «اگر از پیش خود سخنی بر ما ببندد، رگ حیات او را قطع خواهیم کرد و با تمام قوا به مبارزه با او برخواهیم خاست»،[11] ما بندگان ضعیف و سست پایه چگونه می توانیم به عقل پَست خود اعتماد کرده، آن را جزو منابع استنباط احکام الاهی به شمار آورده، دین خدا را از طریق آن بجوییم؟
نقد و بررسی ادلّه نقلی:
در نقد استناد به این گونه احادیث برای اثبات عدم حجّیت عقل، نکاتی بیان شد، در این جا نیز چند مطلب دیگر را می افزاییم:
اولاً، محتوای این احادیث حداکثر آن است که عقل در مسائل مربوط به دین حجّت نیست، نه آن که به طور کلی و در همه جا داده های آن، چیزی جز پندار و حدس و گمان نباشد. بنابراین، بر فرض که از این روایات بتوان در تأیید رأی برخی از اخباریان میانه رو بهره جست، به کمک آن ها نمی توان مدعای استرآبادی و امثال او را اثبات کرد؛ زیرا آنان مدعایی بس فراخ تر و گسترده تر از محتوای این احادیث دارند (که در ابتدای این گفتار به آن اشاره شد).
ثانیاً، در برابر این دسته از احادیث، روایات فراوان دیگری نیز در ستایش و بزرگداشت عقل وجود دارند؛ روایاتی که اعتماد بر عقل و داده های عقلانی و عمل بر اساس مقتضیات آن را تأیید و آن را حجّت درونی خداوند برای آدمیان معرفی کرده اند:
امام کاظم (علیه السلام) می فرماید: «ای هشام! به درستی که خداوند را بر مردم دو حجّت است: حجّتی بیرونی و حجّتی درونی. حجّت بیرونی، پیامبران و فرستادگان و امامانند، و حجّت درونی، عقل های آدمیان».[12]
از امام رضا (علیه السلام) پرسیده شد: امروز حجّت بر مردم چیست؟ امام فرمود: «عقل، که هم با آن سخن راست و خداپسند و هم سخن ناراست و غیرخدایی شناخته و تصدیق می شود».[13]
افزون بر این، آیات شریف قرآن نیز عنایتی خاص به عقل و اعتماد و ارجاع به آن دارند؛ به گونه ای که به تعبیر علاّمه طباطبایی، بیش از سیصد آیه در قرآن بر عظمت عقل و ارزشمندی آن و سفارش مردم به خِردورزی و ثمربخشی و نجات بخشی این شیوه دلالت دارند. [14]
شایان ذکر است که برخی از اخباریان با اذعان به وجود آیات و روایات فراوان در تمجید و تکریم عقل و دلالت صریح آنها بر حجّیت آن، کوشیده اند تا به گونه ای آن ها را توجیه کنند:
«شکی نیست که عقل صحیح فطری، حجّتی از حجّت های خداوند و چراغی روشنایی بخش از ناحیه او است و چنین عقلی نه تنها با شرع هماهنگ است، که خود، شرع درونی به شمار می رود؛ همان طور که کتاب و سنّت، شرع بیرونی اند، اما تا زمانی که این عقل فطری به سبب اوهام فاسد و تصرّفات عصبیّت و حبّ مقام و دیگر اهداف پست، دگرگون نشده باشد… نهایت چیزی که این ادلّه بر آن دلالت دارند، ستایش عقل فطری صحیح و عاری از شوائب وهمی و آلودگی های روحی است و عقل به این معنا، حجّتی الاهی است؛ زیرا با نور پاک و فطرت اولیه خود، پاره ای از تکالیف را درک کرده، آمادگی پذیرش بقیه تکالیف شرعی را نیز دارد».[15]
2. ادلّه عقلی:
اخباریان برای اثبات مدّعای خویش و بیان نادرستی اعتماد به عقل در اصول و فروع دین، به ادلّه عقلی نیز تمسّک جسته اند. آنان بیشتر، ابطال رأی اصولیان را مدّنظر داشته اند، اما به ادلّه ای عام چنگ زده اند؛ ادلّه ای که در صورت تمامیت، نه تنها نادرستی طریقیت عقل برای حکم شرعی را اثبات می کنند، که کاشفیّت آن از واقع را نیز مردود می شمارند.
سیّدنعمت اللّه جزایری (م 1112 ق) در این باره می گوید: «منظور از دلیل عقل، که هم در اصول دین و اصول فقه، و هم در فروع دین، منبعی از منابع دینی قلمداد می شود، چیست؟ اگر منظور، ادلّه مورد پذیرش همه خِرَدها و خِرَدمندان باشد، چنین اموری وجود خارجی ندارند. اختلاف عقل ها در درک معارف، تکاملِ یافته های عقل پیشینیان به وسیله آیندگان، و بیان ادلّه ای تازه برای مدّعایی کهنه، همگی نشان از نبود حکم عقلی مورد پذیرش همگان دارند و اگر مقصود از دلیل عقلی چیزی است که مورد پذیرش مستدِل باشد، در آن صورت، تالی فاسدهایی دارد که نمی توان به آن ها ملتزم شد؛ زیرا هر گروهی برای عقاید و باورهای خود، مدّعی ادلّه عقلی اند: از فیلسوفان و حکیمان و کافران گرفته تا معتزلیان و اشعری مسلکان، همگی مدعی داشتن ادلّه عقلی متقن و مفید بر مدّعای خویش هستند. بنابراین، نمی توان چنین ادلّه ای را از جمله منابع دین به شمار آورد و حجّیت آن را پذیرفت؛ چرا که سلاحی کوبنده و برنده در دست دشمنان و مخالفان است».[16]
برخی از اخباریان برای اثبات مدعای خود، دست به دامان فخر رازی و شبهات و تشکیک های وی درباره دلیل عقلی شده اند؛ از جمله به این استدلال او تمسّک کرده اند که می گوید: «این اموری که «برهان» نامیده می شوند، اگر به حقیقت برهان بودند، باید هر کس که آن ها را می شنید و می فهمید، می پذیرفت و مخالفتی نمی کرد؛ ولی چون می بینیم چیزی را که یکی «برهان» می نامد، برای طرف مقابل او، گمان ضعیفی هم به بار نمی آورد، دانسته می شود که این امور به حقیقت برهان نیستند، بلکه مقدّماتی سست و ضعیفند که تعصّب ها و هواهای نفسانی به آن ها ضمیمه و باعث شده تا عده ای آن ها را برهان بپندارند…، این مسئله نشان می دهد که عقل گاهی به درستیِ امور ناپسند و فاسد، جزم و یقین می یابد. نتیجه آن که سخن عقل، حتی در امور بدیهی نیز پذیرفته نیست، بنابراین، همه ادلّه عقلی باطل و فاسدند».[17]
حاصل این سخنان آن است که چیزی به نام «دلیل عقلی» کاشف از واقعیت، که بتوان به نتیجه آن قطع و یقین حاصل کرد، وجود ندارد، وگرنه باید مورد پذیرش همه خردمندان عالم، از هر کیش و آیینی و با هر گرایش فکری و مذهبی قرار می گرفت. افزون بر این، اگر امری نتیجه مقدّمات بدیهی و عقلانی باشد، حقّانیت آن همیشگی و تبدّل رأی برای معتقدان به آن بی معنا است، حال آن که فراوان مشاهده می شود اندیشه ورزان و فیلسوفان پس از مدتی، به دلیل کشف مطالب تازه تر، از آراء پیشین خود دست برداشته، نظری نو ارائه می دهند. این ها همه گواه آن هستند که دلیل عقلی، حجّیت و اعتبار نداشته، رساننده به واقع و کاشف از واقع نیست.
نقد و بررسی ادلّه عقلی:
کم ترین اشکال این سخنان، متناقض بودن آنها است. اخباریان در پی آنند که با دلیل عقلی، بی پایگی و بی فایدگی دلیل عقل را اثبات کنند، غافل از این که بر سر شاخ نشسته و بُن می برند. اگر به براهین آنان گردن نهاده و به پیامد آن ملتزم شویم، لازمه آن، معتبر دانستن راه عقل و پذیرش کاشفیّت آن از واقع است.
وجود خطا در ادراکات عقلی، دلیل کنار نهادن عقل نمی شود. مگر در شناخت های حسّی، خطا و اشتباه رخ نمی دهد؟ چگونه است که اخباریان شناخت های حسّی را پذیرفته، ابزار حس را کاشف از واقع می دانند،[18] اما ابزار عقل را به دلیل وجود خطا در برخی موارد، ناکارآمد و بی فایده می پندارند؟!
افزون بر این، باید توجه داشت که حجّیت حکم عقل، صرفا درباره احکام قطعی عقل است،[19] نه احکام ظنّی. عقلِ قطعی و پیراسته از وهم و گمان و قیاس، جزو منابع دین و استنباط احکام شرعی است و باید دانست که هرگاه قطع از هر راهی و برای هر کسی و در هر زمان و مکانی حاصل شود، حجّیت آن ذاتی است یا دست کم، حجّیت آن، لازمه ذات قطع است و ذاتیات و لوازم ذات، متعلّق جعل قرار نمی گیرند. [20] به تعبیر یکی از اصولیان،[21] قطع مانند نور خورشید در نشان دادن امور محسوس است؛ برای مثال، اگر اسب کسی در شبی تاریک گم شود و پس از طلوع خورشید آن را بیابد، چه می کند؟ آیا لگام آن را گرفته و به منزل می برد یا در آن جا نشسته، سر در گریبان تفکر فرو می برد و اعتبار یا عدم اعتبار این کشف را می جوید؟ آیا در این صورت، باعث خنده همگان نخواهد شد؟ سرّ مطلب در این است که حجّیت، لازمه ذات قطع است؛ مانند زوجیّت که لازمه ذات عدد چهار است، و لوازم ذات مانند خود ذاتند که «ذاتی شی ءٍ لم یکن معلّلاً؛ ذاتی شئ، تعلیل بردار نیست».
نتیجه آن که حجّیت دلیل عقل نه اثبات پذیر است و نه ابطال پذیر، بنابراین، در این مسئله نمی توان به دنبال دلیل رفت، بلکه صرفاً باید شک زدایی کرد و در تبیین و تنبیه بر آن کوشید.[22] [23]
[1]. استر آبادی، محمد امین و عاملى، سید نور الدین، الفوائد المدنیة- الشواهد المكیة، ص 256.
[2]. حرّ عاملی، محمد بن حسن، الفوائد الطوسیّة، فایده 79، ص 354.
[3]. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 54، ص 306، «یا اخوان الدین!… لا تتکلّموا علی عقولِکم لاسیّما فی المقاصدِ الدینیّةِ و المطالبِ الالهیّة فاِنّ بدیهةُ العقلِ کثیرا ما تشتبه ببدیهةِ الوهمِ».
[4]. موسوی جزائری، سید نعمت اللّه، الأنوار النعمانیّة، ج 3، ص 127، «فحاصلُ العقولِ کلُّها ظنونٌ و خیالاتٌ و منتهَی الامرُ اوهامٌ و حسباناتٌ».
[5]. بحرانی، یوسف بن احمد، الحدائق الناضرة، ج 1، ص 132، «الی غیرِ ذلکَ مِن الاخبارِ المتواترةِ معنیً، الدالّة علی کونِ الشریعةِ توقیفیة لامدخلَ للعقلِ فی استنباطِ شی ءٍ مِن احکامِها بوجهٍ».
[6]. همان.
[7]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 8، ص 117، باب 8، روایت 92.
[8]. همان، ج 1، ص 56، روایت 11، «روایة ابی بصیر عن ابی جعفر (علیه السلام) قال: «قلت: تردُّ علینا اشیاءٌ لیس نَعرفُها فِی کتابٍ و لا سنّةٍ فننظُر فیها، فقال: لا، اما إنَّک اِن اصبتَ لم توجرَ و اِن اخطأتَ کذبتَ علی اللّه ِ».
[9]. همان، روایت 10، «عن ابی الحسن (علیه السلام) قال: «مَن نظَر برأیه هلکَ، و مَن ترکَ اهلَ بیتِ نبیّه ضلَّ، و مَن ترکَ کتابَ اللّه و قولَ نبیّهِ کفر».
[10]. همان، ج 2، ص 46، روایت 1، «عن امیرالمؤمنین (علیه السلام): اِنّ المؤمنَ لم یأخذ دینهَ عَن رأیهِ و لکن آتاه مِن ربّه فاخَذه».
[11]. حاقه، 44، «لو تقوّل علینا بعضَ الاقاویل لاخَذنا منه بالیمین ثُمّ لقطعنا مِنهُ الوتینِ».
[12]. کافی، ج 1(کتاب العقل والجهلَ)، ص60، ح 12، «عن الکاظم (علیه السلام): «یا هشام! انّ للّه ِ علیَ الناسِ حجّتینِ: حجّةٌ ظاهرةٌ و حجّةٌ باطنةٌ، فاَمّا الحجّة الظاهرةُ فالانبیاءُ و الرّسلُ و الائمةُ و امّا الباطنةُ فالعقولُ».
[13]. بحارالانوار، ج 11، باب 3، روایت 1، ص 70، «عن ابی الحسن (علیه السلام) حین سُئل: فما الحجّةُ علَی الخلقِ الیومَ؟ قالَ: العقلُ، تُعرَفُ به الصادقُ علیَ اللّه ِ فتصدقه و الکاذبُ علیَ اللّه ِ فتکذُبه».
[14]. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 255.
[15]. بحرانی، یوسف بن احمد، الدّرر النجفیّة، محقق: گروه پژوهش دار المصطفى لإحياء التراث، ج 2، ص 251 و 252.
[16]. الانوار النعمانیّه، ج 3.
[17]. ر. ک: الحدائق الناضرة، ج 1، ص 128 و 129؛ الدرّر النجفیّه، ج 2، ص 249.
[18]. الفوائد المدنیة، ص 129 و 131.
[19]. مظفّر، محمدرضا، اصول الفقه، ج 2، ص 112، نشر دانش اسلامی، بی جا، 1405ق.
[20]. به تعبیر اصولیان، «لا تناله ید الجعل نفیاً و اثباتاً»؛ یعنی نه می توان به قطع، حجّیت داد؛ زیرا تحصیل حاصل است، و نه می توان حجّیت را از آن سلب کرد؛ چرا که مستلزم تناقض یا سلب الشیء عن نفسه می باشد؛ از این رو، اثبات یا ابطال حجّیت قطع ناممکن است، ر.ک: انصاری، مرتضی، فرائد الاصول، ص 2.
[21]. همان.
[22]. جوادی آملی، عبداللّه، فلسفه حقوق بشر، ص 40 و 41.
[23]. سایت حوزه نت، به نقل از مقاله «عقل از دیدگاه اخباریان شیعه»، فصلنامه شیعه شناسی، شماره 6.