searchicon

کپی شد

عصمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ترک اولی

در باره ی این نکته که آیا عصمت انبیا اقتضا می کند که پیامبر حتی اولی را ترک نکند یا چنین اقتضایی وجود ندارد، بحث های خوبی از ناحیه دانشمندان اسلامی صورت گرفته است.

در بحث عصمت انبیا گفته اند: نهایت چیزی که برهان بر آن دلالت دارد، عصمت از عصیان و خطا و نسیان است، نه عدم ارتکاب ترک اولی و خداوند هم گاهی انبیای خودش را گرفتار نوعی مجازات کرده است که چرا از بین دو کار خوب و خوب تر، خوب تر را رها کرده اند.[1]

گروهی می گویند: اگر در موضوع و رخدادی که وحیی در باره ی آن فرود نیامده بود، پیامبر (ص) تصمیمی می گرفت که بهتر بود به گونه ی دیگر عمل می شد، بلافاصله وحی نازل می شد و بر خلاف اولویت رای او، گوشزد می شد، مانند آنچه در واقعه اسرای “بدر”[2] اتفاق افتاد که به پیامبر (ص) هشدار داد که به حکم اولویت باز گردد یا اذنی که در جنگ “تبوک”[3] به گروهی از منافقان داد.[4]

اما غالب دانشمندان شیعه اگر هم در بحث عصمت انبیاء، ترک اولی را مضر ندانند، مفاد این دو آیه را ارتکاب ترک اولی از ناحیه پیامبر (ص) نمی دانند. مثلا در باره ی واقعه ی جنگ بدر می گویند که خطاب و عتاب در این آیه متوجه پیامبر عظیم الشان اسلام نیست.

علامه طباطبائی در تفسیر المیزان می نویسد: معنای آیه این است که در سنتی که خداوند در میان پیامبرانش جاری کرده سابقه ندارد که پیامبر اسیری گرفته باشد و حق داشته باشد كه با گرفتن اسير مالى به دست آورد، مگر بعد از آن که آیینش در زمين پای گیر شده باشد.

همه ی مفسران اتفاق دارند بر اين كه نزول این آیات بعد از واقعه ی بدر اتفاق افتاده و شركت كنندگان در جنگ بدر را مورد عتاب قرار داده و در نهایت غنيمت را براى آنان مباح مى‏كند،[5] گرچه بعضى قایل شده‏اند به اين كه عتاب در آيات راجع به اين است كه چرا فديه گرفتند، يا چرا غنيمت را قبل از آن كه از جانب خدا مباح شود حلال شمردند، در اين صورت پيغمبر (ص) نيز مورد عتاب خواهد بود، چون ايشان قبل از اذن الاهی با مردم در باره ی فديه مشورت كردند، ولی اين حرف، نمی تواند درست باشد؛ زیرا مسلمانان بعد از نزول اين آيات فديه گرفتند نه پيش از آن تا مستوجب عتاب شوند. رسول خدا (ص) هم أجل از اين است كه در باره‏اش احتمال رود كه چيزى را قبل از اذن خدا و وحى آسمانى حلال كند، و حاشا بر ساحت مقدس خداى سبحان كه پيغمبرش را به عذابى عظيم تهديد كند، چون در شان او نيست كه بدون جرم عذاب بفرستد، در حالي كه او خودش پيغمبرش را معصوم از گناهان كرده و معلوم است كه عذاب عظيم جز بر گناه عظيم نازل نمى‏شود.[6]

تفسير نمونه در این باره می گوید: ظاهر آيات فوق بحث پيرامون گرفتن اسيران جنگى است، نه مسئله ی گرفتن فديه بعد از جنگ، به اين ترتيب بسيارى از اشكالات كه در فهم تفسير آيه براى جمعى از مفسران پيدا شده خود بخود حل خواهد شد.

نيز ملامت و سرزنش متوجه گروهى است كه قبل از پيروزى كامل مشغول گرفتن اسيران به منظور هدف هاى مادى شدند، و هيچ گونه ارتباطى با شخص پيامبر (ص) و آن دسته از مؤمنان كه هدف جهاد را تعقيب مى‏كردند، ندارد.

بنابر اين، بحث هایى از قبيل اين كه آيا پيامبر (ص) در اين جا مرتكب گناهى شده و چگونه با مقام عصمت او سازگار است، همگى بى مورد است.

همچنين احاديثى كه در بعضى از كتب اهل تسنن در تفسير آيه وارد شده و مى‏گويد: آيه مربوط به اقدام پيامبر و مسلمانان به گرفتن فديه در مقابل اسيران جنگى بعد از جنگ بدر و قبل از اجازه ی خداوند است و… بی اساس می باشد.8

اما در باره ی اذن پیامبر (ص) در واقعه ی تبوک، گروهی همانند فخر رازى و غير او ‏گفته اند كه عفو در مقابل ترك اولى بوده و ترك اولى در عرف متشرعه ذنب شمرده نمى‏شود و مستتبع عقاب نيست.

عده ای دیگر گفته اند که عفو در مقابل ترك اصلح بوده و ترك اصلح اگر چه ذنب لغوى است، اما ذنب با معصیت فرق دارد. به هر حال اذن دادن آن جناب از روى اجتهاد خودش بوده، چون قبلا وحيى در اين باره به وى نرسيده بود و اشتباه در اين گونه موارد از انبيا (ع) جايز و ممكن است. آنچه جايز نيست صدور مخالفت وحى و نافرمانى خداست كه به طور اتفاق انبيا (ع) از آن معصوم اند و محال است كه پيغمبر خدا دروغ بگويد، يا در آنچه كه به وى وحى شده خطا برود و يا عملا با آن مخالفت كند.

علامه طباطبائی ضمن نقل و نقد این اقوال می فرمایند: اين آيه در اين مقام است كه ادعا كند نفاق و دروغ گویى متخلفين ظاهر است و آنها با مختصر امتحانى خود را لو مى‏دهند و رسوا مى‏شوند و مناسب اين مقام اين است كه خطاب و عتاب را متوجه مخاطب نموده و او را سرزنش كنند؛ مثل اين كه مخاطب باعث شده كه حيثيت آنان محفوظ بماند و او روپوش بر روى رسوایی هاى آنان انداخته و اين خود يكى از آداب كلام است كه منظور از آن تنها و تنها بيان روشنى مطلب و وضوح آن است و بيش از اين را افاده نمى‏كند. عينا مانند مثل معروف در به تو مى‏گويم ديوار تو بشنو كه معناى مطابقيش مقصود نيست.

در اين جمله نيز مقصود اين نيست كه تقصيرى به گردن رسول خدا (ص) بيندازد و آن گاه بگويد خدا از تقصيرت گذشت، حاشا از آن جناب كه سوء تدبيرى در احيای امر خدا از او سرزند و بدين جهت مرتكب گناهى شود، بلكه منظور از آن، همان افاده ظهور و وضوح دروغ منافقين است و بس.

اين كه فرمود چرا به ايشان اجازه دادى معنايش اين است كه اگر اجازه نمى‏دادى بهتر و زودتر رسوا مى‏شدند، و ايشان بخاطر سوء سريره و فساد نيت، مستحق اين معنا بودند، نه اين كه بخواهد بفرمايد اجازه ندادن به مصلحت دين نزديك‏تر و اصولا داراى مصلحت بيشترى بود.[7]

لذا اذن رسول خدا (ص) نه ذنب عرفى است نه لغوى و عتاب در این آیه هم عتابى غير جدى می باشد و در واقع عبارت “عفا الله عنک” دعاست نه اخبار.[8]

جهت مطالعه و بررسی بیشتر رجوع شود به:

1. تأملات در علم اصول فقه، سلسله درس های خارج علم اصول، کتاب اول، دفتر پنجم، مبادی صدوری سنت، ص 31- 33، استاد مهدی هادوی تهرانی.

2. نمایه ی: عصمت انبيا از ديدگاه قرآن، سؤال 112 (سایت: 998).

3. نمایه ی: آيات عصمت و عدم عصمت انبيا (ع) در قرآن، سؤال 129 (سایت: 1069).


[1] هادوی تهرانی، مهدی، تأملات در علم اصول فقه، سلسله درس های خارج علم اصول، کتاب اول، دفتر پنجم، مبادی صدوری سنت، ص 21و 22.

[2] قرآن در این باره ی واقعه ی اسرای “بدر” می فرماید: “ما کان لنبی ان یکون له اسری…” هيچ پيغمبر را نمى‏سزد و روا نيست كه برايش اسيرانى باشد تا آن زمانى كه (دينش) در زمين مستقر گردد…، انفال، 67.

[3] گروهی از منافقان نزد پیامبر آمدند و پس از بیان عذرهای گوناگون و حتی خوردن سوگند، اجازه خواستند که آن حضرت آنان را از شرکت در میدان نبرد معذور دارد و پیامبر به این گروه اجازه داد.

“عفا الله عنک لم اذنت لهم[3]…”؛ خدای بر تو بخشود؛ چرا به آنان اجازه دادی… با در نظر داشتن این که استفهام در آیه برای انکار و یا توبیخ است، معنای آیه چنین می شود جا داشت به هیچ وجه اذن نمی دادی به این که تخلف ورزیده و از جنگ کناره گیری کنند. توبه، 43.

[4] عبدالغنی خطیب، قرآن و علم امروز، ص 64.

[5] یعنی خداوند در اين آيات مسلمانانى را كه در جنگ بدر شركت داشتند بدين جهت مورد عتاب قرار داده كه از كفار اسيرانى گرفتند و آن گاه از رسول خدا (ص) درخواست كردند كه به قتل آنان فرمان ندهد، و در عوض خونبها از آنان بگيرد و آزادشان سازد تا بدين وسيله نيروى مالى آنان عليه كفار تقويت يافته و نواقص خود را اصلاح كنند، هر چند خداوند بشدت مسلمانان را عتاب كرد، ولى پيشنهادشان را پذيرفت و تصرف در غنيمت را كه شامل خونبها نيز مى‏شود برايشان مباح كرد .

[6] طباطبائی، محمد حسین، المیزان (ترجمه فارسی)، ج 9، ص 177- 180.

[7] دليل اين معنا چهارمين آيه بعد از آيه مورد بحث است كه مى‏فرمايد: “لو خرجوا فيكم ما زادوكم الا خبالا و لاوضعوا خلالكم يبغونكم الفتنة و فيكم سماعون لهم …”؛ زيرا از اين آيه بر مى‏آيد كه اذن ندادن آنجناب فى نفسه مصلحت نداشته، بلكه مصلحت اذن دادنش بيشتر بوده ، زيرا اگر اذن نمى‏داد و منافقين را با خود مى‏برد ، بقيه مسلمانان را هم دچار خبال ، يعنى فساد افكار مى‏كرد ، و هم اتحاد و اتفاق آنان را مبدل به تفرقه و اختلاف مى‏نمود. پس ، اصلح همين بود كه اجازه تخلف بدهد. ترجمة الميزان، ج 9، ص 383

[8] برای آگاهی بیشتر رجوع شود به: طباطبائی، محمد حسین، المیزان، (ترجمه فارسی)، ج 9، ص 381- 388.