کپی شد
عصمت پیامبران و نسبت دزدی یوسف به برادرش
داستان حضرت یوسف (ع) یکی از داستان های زیبا و شگفت انگیز قرآن است. یکی از مراحل این داستان ماجرای نگه دا شتن بنیامین؛ برادر حضرت یوسف، توسط ایشان است. در این مرحله اتفاقاتی افتاد که از چند ناحیه قابل بررسی است.
1. چرا حضرت یوسف آن ظرف مخصوص را در بار بنیامین گذاشت و حکمت این کار چه بود؟
2. نسبت دزدی به چه کسی داده شد؟
3. این نسبت توسط چه کسی بیان شد؟
4. نسبت سرقت به بنیامین توسط چه کسانی داده شد و عکس العمل حضرت یوسف در مقابل آن چه بود؟
پاسخ سؤال اول: حضرت یوسف قصد داشت که برادر تنی اش را به طوری که دیگر برادران ناتنی وی آگاه نشوند نزد خود نگه دارد. از طرفی در آیین کنعانیان و قوم یعقوب (ع) چنین بود که اگر کسی سرقت می کرد باید برای مدتی در نظر صاحب مال، بوده و خدمت می کرد. حضرت یوسف با الهام ربانی، دست به نقشه ای برد. وی ظرف مخصوص گران قیمتی را که پیمانۀ آنان بود در بار برادرش بنیامین گذاشت تا با استفاده از قانونی که در میان آنان رایج بود، بتواند برادرش را مدتی پیش خود نگه دارد. خداوند می فرماید: “… اين گونه راه چاره را به يوسف ياد داديم! او هرگز نمىتوانست برادرش را مطابق آيين پادشاه (مصر) بگيرد”.[1] طبق بعضى از روايات، بنیامین نیز از این نقشه آگاه بود، بلکه يوسف به برادرش بنيامين گفت: آيا دوست دارى نزد من بمانى، او گفت: بله؛ ولى برادرانم هرگز راضى نخواهند شد؛ چرا كه به پدر قول دادهاند و سوگند ياد كردهاند كه مرا به هر قيمتى كه هست با خود بازگردانند، يوسف گفت: غصه نخور من نقشهاى مىكشم كه آنها ناچار شوند تو را نزد من بگذارند، سپس هنگامى كه بارهاى غلات را براى برادران آماده ساخت، دستور داد پيمانه گران قيمت مخصوص را، درون بار برادرش بنيامين بگذارد.[2] پس حکمت چنین کاری، هرگز اتهام زدن و متهم کردن کسی نبوده است.
پاسخ سؤال دوم: همان طور که در قرآن آمده است، حضرت یوسف (ع) فقط دستور داد که پیمانه را در بار برادرش بنیامین بگذارند و نسبت دزدی به کاروان داده شد، نه به شخص بنیامین. قرآن از این واقعه چنین یاد می کند: “هنگامى كه ساز و برگشان را برايشان فراهم ديد، جام [پادشاه] را در خورجين برادرش نهاد. آن گاه ندا دهندهاى ندا داد: كه اى كاروانيان، شما دزد هستيد”.[3] بنابراین در این داستان هرگز به بنیامین از طرف حضرت یوسف (ع)، نسبت دزدی داده نشده است.بله اگر چه بعد از بازرسی، انگشت اتهام به سمت بنیامین برده شد ولی همان طور که بیان شد و از تفسیر المیزان نیز استفاده می شود؛برادر یوسف از این کار با خبر بود،بنابراین بنیامین هیچ احساس تهمتی نمی کرد.[4]
پاسخ سؤال سوم: جالب است که بدانیم، نسبت دزدی که به کاروانیان داده شد، توسط شخصی غیر از حضرت یوسف (ع) بود. همان طور که در بالا ذکر شد، خداوند از آن شخص به عنوان ندا دهنده ای یاد می کند. پس اولاً: در قرآن نسبت دزدی به بنیامین داده نشد، بلکه به همۀ کاروانیان بود. ثانیاً: این نسبت توسط یکی از مأموران حکومتی که ظاهراً از اصل ماجرا بی خبر بود، به آنان داده شد.[5]
پاسخ سؤال چهارم: در دنبالۀ همین آیات وقتی برادران بنیامین ظرف مخصوص را در بار بنیامین می بینند، به او و حضرت یوسف (ع) نسبت دزدی می دهند که در این جا یوسف (ع) بسیار نار احت می شود و چون می خواهد اصل ماجرا فاش نشود تنها در درون خود به آنان و نسبت سرقتی که به بنیامین و خودش داده اند، اعتراض می کند. قرآن کریم این صحنه را به زیبایی ترسیم کرده و می فرماید: “(برادران) گفتند: اگر او دزدى كند (تعجب ندارد) برادرى از او نيز در گذشته دزدى كرده بود، پس يوسف آن سخن را در دل خود پنهان داشت و بر آنها آشكار نساخت (و با خود) گفت: شما در منزلت (انسانيت) بدتريد (كه انحطاط اخلاقى و صفت حسد داريد) و خداوند به آنچه توصيف مىكنيد داناتر است”.[6] یعنی نه تنها به بنیامین نسبت سرقت نمی دهد، بلکه زمانی که به او چنین نسبتی داده می شود بسیار ناراحت می شود.
در نتیجه؛ درست است که حضرت یوسف (ع) ظرف مخصوص را در بار برادرش گذاشت، ولی هرگز نه او و نه هیچ کس دیگر را متهم به دزدی نکرد. این مطالبی بود که با توجه به ظاهر آیات بیان کردیم. اما امکان طرح احتمال دیگری در بین است و آن خبر داشتن و تأیید سرقت کاروانیان توسط حضرت یوسف و یا حتی نسبت دادن جملۀ “ای کاروان شما دزد هستید.”[7] به حضرت یوسف(ع) است. بنابر این احتمال، پاسخ قانع کنندۀ آن از این قرار است:
آن چه از روایات این باب برداشت می شود آن است که: حضرت یوسف در این موضع، توریه کردند. توریه به این معنا است که شخص، با لفظی که می گوید، اراداۀ واقع و حقیقتی را دارد ولی طوری القاء می کند که مخاطب، برداشت خلاف واقع از آن مطلب داشته باشد.[8] اظهار چنین امری در مواقعی که ضرورتی اقتضاء کند یا مصلحتی پیش آید،اشکال ندارد.[9] توریه، به تصریح فقهاء از مصادیق کذب و دروغ نمی باشد.[10] در مورد حضرت یوسف نیز روایت می گوید:” به خدا قسم! یوسف هرگز دروغ نگفت”.[11] در روایت دیگر،امام صادق(ع) می فرماید:منظور یوسف از این که گفت: “شما سارق هستید”،سرقتی بود که برادرانش در سال های قبل انجام داده بودند،آنان با حیله و نیرنگ یوسف را از پدرش دزدیدند و به چاهی انداختند.[12] بنابراین؛ یوسف(ع) اگر چه مستقیم یا غیر مستقیم به آنان نسبت دزدی داد، ولی توریه کرد، و منظورش سرقتی غیر از دزدیده شدن ظرف مخصوص بوده است.
مطالعه نمایه های زیر می تواند در این موضوع مفید باشد:
كشته شدن نوجوان به دست حضرت خضر (ع)، سؤال 139 (سایت: 1457).
عصمت انبيا (ع) در قرآن، سؤال 129 (سایت: 1069).
[1] یوسف، 76.
[2] قمی،علی بن ابراهیم ،کتاب تفسیر،ج1،ص349،دار الکتاب،قم،1376؛مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 10، ص 34، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1374.
[3] یوسف،70 .
[4] طباطبایی،محمد حسین،ترجمه المیزان،موسوی همدانی،ج11،ص 304،دفتر انتشارات اسلامی،قم،1374.
[5] طبرسی،فضل بن حسن،ترجمه مجمع البیان، ج 12، ص 266،انتشارات فراهانی،تهران،1360.
[6] یوسف، 77.
[7] یوسف،70.
[8] انصاری،شیخ مرتضی،مکاسب المحرمة،ج1،ص 197،دار الذخائر،قم،1411.
[9] همان.
[10] همان.زیرا کذب به معنای القاء لفظ و ارداۀ معنای خلاف واقع است.نک:شهیدی تبریزی،میرزا فتاح،هدایة الطالب الی اسرار المکاسب،ج1،ص 101،بی جا، بی تا.
[11] قمی مشهدی،محمد،کنز الدقائق و بحر الغرائب،ج6،ص 342،سازمان چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران،1368.
[12] سید هاشم،بحرانی،البرهان فی تفسیر القرآن،ج3، ص188،بنیاد بعثت،تهران،1368،قوله في يوسف (عليه السلام): أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ قال: «إنهم سرقوا يوسف من أبيه».