searchicon

کپی شد

عصمت انسان‏هاى معمولى

انسان موجودى مختار است و به گونه‏اى آفريده شده كه با انتخاب صحيح و مزيّن شدن به ايمان و عمل صالح و اجتناب از عصيان اوامر يا نواهى الهى، مى‏تواند به مقام “خليفة اللهى” بار يابد، يعنى: به جميع كمالات متناسب با يك “انسان” دست يافته و از جميع نواقص و عيوب دنىّ دنيوى مبرا گشته و داراى “ولايت تكوينى و تصرف در قلوب” گردد.[1]

انتخاب صحيح انسان، بر اساس علم و اراده قوى او، در تبعيت از “عقل و فطرت و دين” است و هر اندازه علم و اراده‏ى او قوى‏تر باشد، بيشتر از اشتباه و خطا، در امان مى‏ماند و چون علت نسيان، بى اعتنايى و بى‏توجهى است، اگر اوامر و نواهى الهى براى او داراى اهميت بوده و دايم الذكر باشد، با نسيان نيز دچار خطا و عصيان نمى‏گردد و اين همان مقامى است كه از آن به “عصمت” تعبير مى‏شود و سبب ارتقاى تدريجى او به مقام ولايت و خلافت الهى مى‏گردد. انبيا و اوصياى الهى چون امين وحى الهى هستند و به عنوان امام و الگوى بشريت مطرحند، بايد در اوج اين مقام واقع شوند تا: 1- پيام الهى به طور كامل و صحيح در اختيار بشر قرار گيرد؛ 2- مردم بتوانند به گفتار و كردار آنها اعتماد كنند؛ 3- از سيره و رفتار و اخلاق آنها الگو گرفته و خود را بسان آنها تربيت نموده و در راه وصول به تكامل و مقام خليفة اللهى گام نهند؛ تا با استمرار آن راه، كعبه‏ى مقصود را به آغوش كشيده و به لقاء اللَّه برسند؛ و به همين جهت است كه تحت عنايت الهى – همراه با اختيار از كودكى تا آخر عمر از هرگونه عصيان و طغيان و اشتباه مصون‏اند، تا اعتماد مردم به ايشان در حد أعلا واقع گشته و حجت بر همگان تمام شود و ديگران نيز تشويق به پيمودن اين راه بشوند.

پس هر انسانى مى‏تواند در راه عصمت و نيل به مقام ولايت و خلافت گام بردارد و هر چه بيشتر در اين راه تلاش نموده و فزونتر تقوا را رعايت كند، بيشتر مورد عنايات و دستگيرى حق واقع مى‏شود؛ زيرا او وعده داده است كه: “تقواى الهى را پيشه كنيد تا خداوند به شما آموزش دهد”[2] و نيز فرموده: “و هر آن كه در راه ما تلاش نمايد ما راه‏هاى خود را به وى مى‏نمايانيم و خداوند هر آينه با نيكوكاران است.”[3] و “اگر تقوا پيشه كنيد خداوند براى شما فرقان (نيروى تميز حق از باطل) قرار مى‏دهد و سيئات شما را جبران و گناهان شما را مى‏بخشد.”[4] و “هر آن كه – چه زن و چه مرد – با ايمان باشد و عمل صالح انجام دهد، او را حياتى طيبه (فراتر از زندگى عادى نيك ديگران) مى‏بخشيم و كارهاى آنها را به بهتر از آنچه انجام داده‏اند، پاداش مى‏دهيم.”[5]

و در حديث قدسى آمده است: “اگر بر عبد من، مشغوليت با من غالب آيد، من همت و لذت او را در ذكرم برايش قرار مى‏دهم؛ پس او عاشق من و من عاشق او مى‏شوم و حجاب‏هاى بين خودم و او را بر مى‏دارم، پس وقتى كه مردم دچار سهو و نسيان مى‏شوند، او دچار سهو و نسيان نمى‏شود (و خطا و عصيان از او سر نمى‏زند) پس اگر سخن بگويد، سخنش (مثل) سخن انبيا است و آنها واقعاً سرآمد روزگارانند، آنانند كه چون من عقوبتى را به اهل زمين اراده كنم، به ياد آنها مى‏افتم و عقوبتم را (به خاطر ايشان) از اهل زمين بر مى‏گردانم.”[6]

پس وجود “عصمت” در انبيا و ائمه‏ عليهم السلام – چنانكه گذشت و با ادله‏ى نقلى و عقلى فراوان اثبات شده است – ضرورت داشته؛[7] لكن اختصاص به ايشان ندارد و هر كس در حد تلاش و تقوا و علم و اراده‏ى خود مى‏تواند بهره‏اى از آن را كسب كند تا اينكه علايم آن نيز از او به ظهور و بروز برسد.

در انبيا و اوصيا، علاوه بر بروز اين علايم، نص الهى و اصطفاى ايشان به مقام نبوت يا ولايت از طرف خداوند، دليلى بر وجود عصمت در حد اعلا در ايشان است و إلاّ با حكمت و علم خداوند و هدف بعثت و ولايت ائمه‏عليهم السلام، يعنى هدايت و تربيت انسان‏ها و ابلاغ و اجرا و دفاع از دين الهى، ناسازگار خواهد بود.[8]


[1] ر.ک: نمايه‏هاى: محبوب خدا شدن – سعادت و كمال انسان – قرب إلهى و….

[2] بقره، 282 – تغابن، 11.

[3] عنكبوت، 69.

[4] انفال، 29.

[5] نحل، 97.

[6] نقل از: حسينى طهرانى، محمد حسين، توحيد علمى و عينى، ص 337.

[7] ر.ك: مصباح يزدى، محمد تقى، راه و راهنماشناسى، ص 147 – 212.

[8] ر.ك: مصباح يزدى، محمد تقى، راه و راهنماشناسى، صص 147 – 212.