Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

عدم پذیرش اولویت در تصرف در معنای اولی

در بحث حدیث غدیر برخی پس از پذیرش معنای اولی در آن حدیث، اولویت در تصرف را نمی‌پذیرند، بلکه می‌گویند علی (علیه‌السّلام) اولی است، ولی در اطاعت و تقرب جستن به وی نه این‌که اولی به تصرف باشد تا دلالت برخلافت وی کند. این، سخن قاضی ایجی است.[1]

ابن حجر نیز ضمن بیان همین اشکال مدعی شده است که منظور از حدیث به طور قطع همان اولویت است، ولی اولویت در اطاعت و قربت. همین معنا را نیز ابوبکر و عمر از حدیث غدیر فهمیده‌اند و از این روی در تبریک به علی (علیه‌السّلام) گفتند: «امسیت یابن ابی طالب مولی کل مؤمن و مؤمنة»، و نیز گفتار عمر که به علی (علیه‌السّلام) می‌گفت: «انّه مولای؛ او مولای من است» به همین معنا است.[2]

پاسخ به این اشکال با نگاهی به صورت کامل روایت کاملاً آشکار و بدیهی است. پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) در ابتدا جمعیت را مخاطب قرار داده و از آنان می‌پرسد: «الست اولی بکم من انفسکم» و پس از پاسخ مثبتِ جمعیت می‌فرماید: «هرکس من اولی به او هستم علی نیز اولی به اوست». در حقیقت صدر سخن نوعی استدلال و زمینه‌سازی برای سخن بعدی است.

اگر کلمه «اولی» در قسمت اوّل سخن به یک معنا باشد و کلمه «مولی» در قسمت دوم به معنای دیگری باشد، در سخن مغالطه صورت گرفته است. درست بدان می‌ماند که شخصی گروهی را مخاطب قرار دهد و از آنان بپرسد: آیا عین (به معنی طلا) فلزی گرانبها نیست؟ و پس از اعتراف مخاطب به درستی این سخن بگوید: پس عین (به معنی چشم) از فلز ساخته شده است.

ابن‌بطریق می‌نویسد: اگر کسی بگوید: آیا فلان خانه من در فلان مکان را می‌شناسید؟ و مخاطبان اعتراف کنند که خانه او را می‌شناسند، سپس بگوید: خانه‌ام را وقف نمودم، در این صورت اگر شخص دارای خانه‌های متعددی باشد، هیچ‌کس شک نمی‌کند که این صیغه وقف مربوط به همان خانه‌ای است که قبلاً درباره آن سخن گفت و از مخاطبان اعتراف گرفت.

و نیز اگر بپرسد: آیا برده من فلانی را می‌شناسید و قبول دارید که او برده من است؟ و مخاطبان اعتراف کنند، سپس بدون فاصله بگوید: برده‌ام آزاد است، بدون هیچ تردیدی هر انسان عاقلی می‌گوید این آزادسازی مربوط به همان برده‌ای است که قبلاً از او سخن رفت، و معنی ندارد که این آزادسازی را مربوط به برده دیگری بداند که سخن از او نرفته و مورد بحث و صحبت نبوده‌است.[3]

بنابراین اولویت به‌کار رفته در جمله دوّم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) به همان اولویتی است که در جمله اوّل به‌کار رفته است و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) دامنه همان اولویتی که برای خداوند و خویش بر مؤمنان اثبات کرد، به علی (علیه‌السّلام) نیز توسعه داد و او را بدان مقام منصوب نمود و این همان مقام با عظمتی بود که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) آن را اکمال دین خواند و فرمود: «این عظمت را که خداوند به اهل بیتم ارزانی داشت به من تبریک بگویید». و ابوبکر و عمر و سپس همه مسلمانانِ حاضر به علی (علیه‌السّلام) تبریک گفتند. (به نقل از شرف المصطفی، ابوسعید النیشابوری و…).[4]

حسان بن ثابت درباره این ماجرا شعر سرود. برخی منافقان آن را برنتابیدند و بر خویش نفرین فرستادند (سئل سائل بعذاب واقع[5]).

علاوه بر این بر فرض که مقصود از اولویت، اولویت در اطاعت و قرب باشد، آیا پس از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) در جریان خلافت، علی (علیه‌السّلام) مطیع بود یا مطاع؟ آیا با وی مشورت کردند و نظر او را مقدم داشتند و یا به اعتراف همه مورّخان او از بیعت‌کردن کناره‌گیری نمود و به عمل ایشان رضایت نداد؟ بنا به اعتراف برخی مورخان او را تهدید به کشتن و آتش‌زدن خانه‌اش نمودند و در نهایت پس از شهادت همسر بزرگوارش بیعت نمود.

اصولاً اطاعت کامل وقتی میسر می‌شود که شخص حاکم جامعه باشد، و الاّ مطاع نخواهد بود، بلکه خواسته یا ناخواسته فرمانبر دیگران خواهد بود، پس حتی اگر معنای روایت، اولی به اطاعت و قرب باشد نیز دلیل بر خلافت بلافصل امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) است.

 

[1]. جرجانی، میر سید شریف، شرح المواقف، ج ۸، ص ۳۶۲.

[2]. همان، ص ۶۷.

[3]. شهدة بنت احمد، العمده، ص ۱۱۶.

[4] . امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّة والادب، ج ۱، ص ۲۷۴.

[5]. معارج، 1.