searchicon

کپی شد

عدم منافات برخی آیات قرآن با اصل شفاعت

خداوند متعال در آیه شریفه: “قل لا أملك لنفسى نفعاً و لا ضرّاً إلا ما شاء الله …”،[1] خطاب به پيامبر خويش مى‏فرمايد: بگو: «من مالك سود و زيان خويش نيستم، مگر آنچه را خدا بخواهد (و از غيب و اسرار نهان نيز خبر ندارم، مگر آنچه خداوند اراده كند) و اگر از غيب با خبر بودم، سود فراوانى براى خود فراهم مى‏كردم، و هيچ بدى (و زيانى) به من نمى‏رسيد من فقط بيم‏دهنده و بشارت‏دهنده‏ام براى گروهى كه ايمان مى‏آورند! (و آماده پذيرش حقند).

ابتداً به نظر می رسد با توجه به آنچه در این آیه آمده، طلب شفاعت از پیامبر (ص) با مفاد آیه منافات دارد! اما با دقت در آن متوجه خواهیم شد که آنچه اين كريمه در صدد بيان آن است، اثبات توحيد افعالى و نفى استقلال پيامبر (ص) از خداوند در وجود و ساير شؤون وجودى است، بنابر اين هيچ گونه منافاتى با آياتى كه فاعليت يا شفاعت و… را با اذن و ارادۀ الاهى، به خود آن بزرگوار نسبت مى‏دهد و ما را به مراجعۀ به اولياء الله از جمله پيامبر (ص) امر مى‏نمايد، ندارد؛ زيرا شفاعت بسان ساير افعال ايشان، در طول فاعليت خداوند و با اذن و ارادۀ او است.

در واقع، پيامبر (ص) با اين كريمه و امثال آن، داعيۀ الوهيت يا ربوييت را از جانب خويش منتفى مى‏داند. بر خلاف مسيحيت و غاليان كه قايل به الوهيت مسيح (ع) و امام على (ع) هستند، يا آنان كه صاحبان كليسا را ربّ خود گرفته و بيانات آنها را بر حكم خداوند ترجيح مى‏دهند و… .

بنابر اين، گر چه ما مأمور به مراجعۀ به اين بزرگواران و احترام به ايشان هستيم، لكن هرگز نبايد ايشان را تا مقام الوهيت يا ربوبيت بالا برده و هم طراز خداوند قرار دهيم.

به علاوه ما موظفيم از سيرۀ ايشان درس گرفته و وجود و كمالات وجودى خود را عطيۀ الاهى بدانيم، تا دچار غرور و استكبار نشويم.

آيه كريمۀ 8 سوره مباركۀ انفال و نيز آيۀ 49 سورۀ مباركه يونس و آيات مشابه اين دو، تنها نافى استقلال در وجود و فاعليت از شخص پيامبر (ص) است و وقتى كه از شخص اول عالم امكان اين استقلال نفى مى‏شود، نفى آن از ساير انسان‏ها و بالتبع از ساير موجودات، اولى خواهد بود.

اين كريمه، تفسيرى است براى آياتى چون 64 و 79 و 80 سوره مباركۀ آل عمران كه ادعاى الوهيت و ربوبيت را از جانب پيامبران راستين الهى منتفى و مردم را از اين كه قايل به اين امر شوند، نهى نموده است. در اين جا به جاى اين كه پيامبر (ص)، خود را فاعل و مالك و صاحب اختيار مطلق و مستقل از خداوند معرفى نمايد و داعيۀ الوهيت يا ربوبيت بر مردم را بنمايد، تمام شؤون وجودى خود را متعلق و وابستۀ به خداوند مى‏داند و ذكر نفع و ضرر از باب نمونه و به جهت شاخص بودن اين دو در فعاليت‏هاى انسان است؛ زيرا هدف اغلب انسان‏ها در كليۀ فعاليت هايشان، جلب منفعت و دفع ضرر از خويش است نه چيزى ديگر و إلّا تمامى شؤون وجودى همۀ موجودات و تمامى فاعليت و كمالات آنها، از جانب خداوند است نه فقط جلب منافع و دفع ضررها.


[1] اعراف، 188.