searchicon

کپی شد

عدم تنافی آیات قرآن با عصمت انبيا

برای روشن شدن این موضوع طى دو بخش به بررسى آيات قرآنى مى‏پردازيم: بخش اوّل، آياتى كه بيانگر عصمت انبيا مى‏باشند. بخش دوم، آياتى كه در ظاهر با مقام عصمت انبيا سازگار نيستند. و در پايان، نتيجه پاسخ روشن خواهد شد.

بخش اوّل: آياتى كه دلالت بر عصمت انبيا دارند: در قرآن، آيات بسيارى وجود دارد كه دلالت بر وجود ملكه اى به نام “عصمت” در انبيا دارند هرچند كه واژه “عصمت” در آنها نيامده است. اما معنا و مفهوم و يا لوازم آن ملكه را از آيات قرآن مى‏توان استفاده نمود. اين آيات در چند دسته قابل بررسى است.

دسته اوّل: آياتى كه انبيا (ع) را از مخلصان مى شمارند. و مخلصان، كسانى هستند كه دست اغواى شيطان از دامان آنان كوتاه است. در نتيجه، بايد معصوم باشند.

در سوره مباركه “صاد” مى‏فرمايد: “و به خاطر بياور بندگان ما، ابراهيم و اسحاق و يعقوب را، صاحبان دست ها و چشم ها. ما آنها را خالص كرديم به خلوص ويژه اى، و آن يادآورى سراى آخرت بود. و آنها نزد ما از برگزيدگان و نيكانند. و به خاطر بياور اسماعيل و يسع و ذوالكفل را كه همه از نيكان بودند”[1]

در اين آيات، نام عده‏اى از انبيا، كه از “مخلصان” و از “اصفيا” هستند، به عنوان نمونه، ذكر شده است. و مخلصان كسانى هستند كه در تيررس شيطان قرار نمى‏گيرند. چنان كه قرآن، از قول شيطان، مى‏فرمايد: “به عزتت قسم كه آنها را گمراه خواهم كرد، مگر بندگانت را كه مخلصان از ايشانند”[2] و نيز: “و بى گمان آنها را گمراه خواهم كرد مگر بندگانت را كه مخلصان از ايشانند”.[3]

دسته‏ى دوم: آياتى كه بيانگر وجود “هدايت الاهى” در انبيا مى‏باشد. مانند:”و اسحاق و يعقوب را به او (ابراهيم) بخشيديم و هر دو را هدايت كرديم و نوح را نيز پيش از آن هدايت كرديم و از فرزندان او داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون را (هدايت كرديم) اين گونه نيكوكاران را پاداش مى‏دهيم. و همچنين زكريا و يحيى و عيسى و الياس را، همه از صالحان بودند. و از پدران و فرزندان و برادران آنها برگزيديم و به راه راست هدايت نموديم. اين هدايت خدا است… اينها كسانى هستند كه خداوند هدايتشان كرده پس به هدايت آنان اقتدا كن و بگو: در برابر اين رسالت پاداش از شما نمى طلبم. اين رسالت چيزى جز يك يادآورى براى جهانيان نيست.”[4]

اين آيات دلالت بر اين دارند كه انبيا، هدايت الاهى يافته‏اند. و در سوره‏ى زمر مى فرمايد: “و كسى را كه خدا هدايتش كرده باشد گمراه كننده‏اى براى وى نخواهد بود”[5] پس كسى كه تحت هدايت الاهى قرار گيرد، هرگز گمراه نخواهد شد و چون گناه و معصيت يك نوع گمراهى است، پس مى‏توان نتيجه گرفت كه انبياى الاهى معصوم هستند.

اين كه در آيات فوق، انبيا جزء برگزيدگان بر شمرده شده‏اند، دليل ديگرى بر عصمت انبيا مى‏باشد؛ زيرا آنان برگزيده شده‏اند تا ديگران را هدايت كنند، پس مسلماً خودشان هدايت يافته و معصوم اند. علاوه بر اين كه در آيه اخير، خداوند به پيامبر اكرم (ص) امر مى‏كند كه به هدايت آنها اقتدا كند و مسلّم است كه اقتدا كردن پيامبر خاتم، با آن جلالت قدر و مقام، به پيامبران ديگر، بر عصمت ايشان دلالت دارد و الاّ اقتدا نمودن بدون قيد و شرط به كسى كه معصوم نيست چه بسا به گمراهى بيانجامد.

دسته سوم: آياتى كه مسلمانان را به اطاعت از پيامبر (ص) و اقتداى به او دعوت مى‏نمايد. مانند:”بگو اگر خدا را دوست مى‏داريد از من پيروى كنيد تا خدا نيز شما را دوست بدارد و گناهان شما را ببخشد و خدا آمرزنده مهربان است. بگو: از خدا و فرستاده او اطاعت كنيد و اگر سرپيچى كنيد خداوند كافران را دوست نمى‏دارد.”[6]

يا در سوره نساء، مى‏فرمايد: “و كسى كه پيامبر (ص) را اطاعت نمايد همانا خداوند را اطاعت نموده است”[7].

آيات ديگرى هم وجود دارد كه بر اطاعت بدون قيد و شرط از رسول خدا دلالت دارند و اگر اطاعت فردى بدون قيد و شرط واجب باشد، نشانگر عصمت اوست و از گمراهى و زلل بايد در امان باشد و الاّ، موجب گمراهى ديگران خواهد شد.

غير از اين سه دسته، آيات ديگرى هم وجود دارد كه بر عصمت پيامبران يا شخص پيامبر اسلام (ص) در ابلاغ وحى، دلالت مى‏كنند، كه به دو نمونه از آنها اشاره مى‏شود:

آيه اوّل: “داناى غيب او است و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى‏سازد، مگر رسولانى كه آنان را برگزيده و مراقبينى از پيش رو و پشت سر براى آنها قرار مى‏دهد تا بداند پيامبرانش رسالت‏هاى پروردگارشان را ابلاغ كرده‏اند و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چيز را احصا كرده است[8].”

آيه دوم: “انما يريد اللَّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً”.[9] اراده خدا در اين آيه، اراده تكوينى است و نه تشريعى[10]؛ و چون اراده الاهى تخلف ناپذير است، روشن مى‏شود كه اراده قطعى خداوند بر اين تعلق گرفته است كه اهل بيت از هرگونه رجس و پليدى و گناه پاك باشند كه همان مقام عصمت است.

در اين كه اهل بيت چه كسانى هستند، فعلاً محل بحث ما نيست؛[11] اما مسلماً پيامبر خاتم (ص) در ميان آنان مى‏باشد. هدف ما نيز اثبات عصمت انبيا از طريق آيات قرآن است. پس به طور يقين، آيه بيانگر عصمت پيامبر اسلام (ص) از هرگونه گناه و آلودگى است و با ضميمه “عدم القول بالفصل” عصمت كليه انبيا ثابت مى‏شود. به بيان ديگر در مورد عصمت انبيا بيشتر از دو قول وجود ندارد: يكى وجود عصمت و ديگرى، عدم وجود عصمت. قول سومى كه بيانگر تفصيل باشد و عصمت را در برخى، مثلاً پيامبر خاتم (ص)، اثبات و در ديگر انبيا نفى نمايد، وجود ندارد. پس اگر ما عصمت پيامبر (ص) را ثابت كرديم، لازمه اش معصوم بودن ساير انبيا نيز هست.

بخش دوم، آياتى كه ظاهراً با مقام عصمت انبيا سازگار نيستند: در قرآن مجيد، آياتى وجود دارد كه ظاهرشان با عصمت انبيا ناسازگار است. ولى بايد توجه داشت وقتى كه عصمت انبيا به دليل عقلى ثابت شد، بايد در معناى آيه اى كه با دليل عقلى منافات دارد، دقت كرده و در فهم مراد حقيقى آيه تلاش نمود. بديهى است كه بررسى تمام آيات نياز به مجال وسيعى دارد و به كتاب‏هاى تفسيرى مفصل بايد مراجعه شود. لكن در حدّ پاسخ به سؤال مطرح شده، بعضى از اين آيات بررسى مى‏شود:

1. سوره‏ى زمر: “به تو و همه پيامبران پيشين وحى شده كه اگر مشرك شوى تمام اعمالت تباه خواهد شد و از زيان كاران خواهى بود، بلكه تنها خدا را عبادت كن و از شكرگزاران باش.”[12]

ممكن است توهم شود كه امكان مشرك شدن براى انبيا هم وجود دارد و راه شرك بر روى آنان نيز باز است والاّ، اين آيه آنان را بر حذر نمى داشت.

پاسخ: انبيا، قدرت و اختيار مشرك شدن را دارند، زيرا چنان كه گفتيم عصمت به معناى سلب اختيار و قدرت بر شرك يا گناه نيست، ولى هرگز مشرك نخواهند شد؛ زيرا بالا بودن سطح معرفت آنها و ارتباط مستقيم و مستمرشان با مبدأ وحى، از اين كه يك لحظه هم فكر شرك را به مخيلّه خود راه دهند، مانع مى‏شود. پس اوّلاً: مفاد آيه فوق يك جمله شرطيه است كه دلالت بر وقوع “تالى” در صورت واقع شدن “مقدّم” دارد، نه اين كه دلالت بر واقع شدن فعل داشته باشد. ثانياً: مقصود آيه، بيان خطر شرك است و مى‏فهماند كه شرك از هيچ كس حتى پيامبران قابل قبول نيست. در واقع با اين تعبير، تكليف ساير مؤمنان را روشن مى‏نمايد. چنان كه در زبان عربى ضرب المثلى است كه مى‏گويد: “واياك اعنى واسمعى يا جارة”[13]. يا در فارسى كه “به در مى‏گويد تا ديوار بشنود”.

نيز از حضرت امام رضا (ع) نقل شده است كه فرمود:”منظور از اين گونه آيات، امّت است، هرچند كه مخاطب رسول خدا (ص) باشد.”[14]

نظير آيه فوق، آيه ديگرى است كه مى‏فرمايد: “هرگز يهود و نصارا از تو راضى نخواهند شد تا از آيين آنان پيروى كنى. بگو هدايت الاهى تنها هدايت است و اگر از هوى و هوس هاى آنان پيروى كنى، بعد از آن كه آگاه شده‏اى، هيچ سرپرست و ياورى از سوى خدا براى تو نخواهد بود.”[15]

اگر سؤال شود: آيا پيامبر (ص) با آن مقام عصمت، ممكن است از هوى و هوس هاى يهود پيروى نمايد؟ جواب اين است كه: اوّلاً، بيان فوق، يك جمله‏ شرطيه است و جمله شرطيه دلالت بر وقوع ندارد. ثانياً: معصوم بودن پيامبر، گناه را بر او محال نمى‏كند. هر چند كه علم و تقوى و ايمان پيامبر در حدى است كه سراغ گناه نمى‏رود.

ثالثاً: ممكن است اين خطاب متوجه همه مردم باشد.

2. سوره‏ى حج، “هيچ پيامبرى را پيش از تو نفرستاديم مگر اين كه هرگاه آرزو مى‏كرد، شيطان القائاتى در آن مى‏كرد، اما خداوند القائات شيطان را از ميان مى‏برد، سپس آيات خود را استحكام مى‏بخشيد و خداوند عليم و حكيم است. هدف اين بود كه بدانند اين حقى است از سوى پروردگارت و در نتيجه به آن ايمان بياورند و دل هايشان در برابر آن خاضع گردد و خداوند كسانى را كه ايمان آوردند، به سوى صراط مستقيم هدايت مى‏كند.”[16]

اين آيات از مهم ترين دستاويزهاى قايلان به عدم عصمت انبيا مى‏باشد. مستشرقان نيز براى تشكيك در صدق وحى، اين آيات را مطرح كرده‏اند و گويا القاى شيطان در آرزوهاى پيامبران را به معناى دخالت شيطان در كار وحى گرفته‏اند و در حقيقت مى‏خواهند عصمت پيامبران را در تلقى و ابلاغ وحى نفى نمايند.[17] يا منظور آنان اين است كه شيطان در قلوب پيامبران وسوسه كرده و عزم ايشان را سست مى‏نمايد تا دست از هدايت قومشان برداشته و آنان را قومى غير قابل هدايت بدانند،[18] در حالى كه مسلماً منظور آيه چنين معنايى نيست. چنان كه خداوند صريحاً القائات را از ساحت مقدس انبيا و حتى بندگان شايسته، نفى مى‏نمايد.[19]

بنابراين، تفسير صحيح آيات فوق به شرح زير است: در هر برهه اى كه پيامبران براى هدايت بشر ارسال مى‏شدند تا آيات الاهى را براى مردم بيان كنند، هميشه شيطان هايى از جن و انس قصد داشتند مزاحم دعوت آنان شوند و مطالبى را براى انحراف مردم القا كنند تا اثرات هدايت بخش تبليغ پيامبران را خنثى نمايند. آنها مى‏خواستند مردم را گمراه كنند و به مخالفت با انبيا برانگيزانند؛[20] چنان كه خداوند مى‏فرمايد: “به ايشان وعده مى‏دهد و آرزوها را نشانشان مى‏دهد و شيطان جز گمراهى وعده‏اى به ايشان نخواهد داد.”[21]

در اين آيات خداوند مى‏فرمايد: ما هم در مقابل اين فعاليت‏هاى شيطانى دست بسته نيستيم و به يارى پيامبران و مؤمنان مى‏شتابيم و آنان را غلبه مى‏دهيم.

3. آيات مربوط به حضرت آدم (ع) كه در چندين مورد ذكر شده است. از جمله: آيات 37 و 35 سوره‏ى بقره و آيات 24 و 19 سوره اعراف و آيات 115 الى 123 سوره‏ى طه؛ كه ظاهر آنها بر فريب خوردن آدم از شيطان و عصيان و گمراهى او دلالت مى‏كند و در نتيجه بيانگر عدم عصمت او است!

پاسخ به اين شبهه از چند طريق امكان‏پذير است: اوّلاً، نهى در آيات، نهى ارشادى است و نه مولوى و تحريمى، و زبان اين نهى، زبان ناصح مشفق است كه از عاقبت عمل خبر مى‏دهد، و عدم انجام امر ارشادى و يا ارتكاب نهى ارشادى، خللى به عصمت وارد نمى‏سازد. ثانياً، با فرض اين كه امر و نهى در آيات، مولوى باشد، غير الزامى و تنزيهى هستند كه از آن به ترك اولى تعبير مى‏شود و ارتكاب آن، گناه مطلق مصطلح شمرده نشده، بلكه گناه نسبى محسوب مى‏گردد؛ يعنى شايسته نبود چنين عملى از چنان شخصى صادر شود و به قول مشهور “حسنات الابرار سيئات المقربين.[22]” ثالثاً، آنچه كه مخالف مقام عصمت است، عصيان يك انسان مكلّف مى‏باشد، در حالي كه حضرت آدم (ع) در زمان و مكانى بوده كه عالم تبليغ و تشريع و تكليف نبوده است، بلكه بعد از هبوط و سكونت بر روى زمين و تشريع شرايع و انزال كتب، تكليف الاهى شروع شده است. پس مخالفت هاى قبل از شريعت نمى‏تواند ناقض مقام عصمت باشد.[23] از سوى ديگر شايد بتوان گفت: مراد از آدم، در آيات، مقام آدميت و بشريت باشد؛ نه شخص آدم ابوالبشر كه از انبيا و اصفياى الاهى گرديد.

علاوه بر اين كه اگر مراد، آدم ابوالبشر باشد، ظاهر آيات اين است كه پيامبرى را بعد از “توبه” به او دادند؛ نه قبل از آن. پس اگر كسى بر اين عقيده باشد كه پيامبران در زمان رسالتشان مصون از گناه و اشتباه هستند، ضررى به عصمت وارد نمى‏شود. مگر اين كه نظر او اين باشد كه معصومان از بدو تولد مى‏بايست داراى عصمت باشند.[24]

4. آيات مربوط به ساير انبيا: اين آيات موهم اين معنا هستند كه بعضى از پيامبران دچار خطا يا گناهى شده و يا اعتراف به اشتباه خود كرده‏اند كه مخلّ به مقام عصمت است. اين آيات در مورد حضرت نوح، ابراهيم، يوسف، موسى، داود، سليمان، ايوب و يونس(علیهم السلام) است. اما بررسى آنها فرصت فراوانى مى‏طلبد. از اين روى علاقمه ندان مى‏توانند به كتاب‏هاى تفسير مراجعه نمايند.

5. آياتى كه مربوط به عصمت شخص حضرت خاتم الانبيا، نبّى مكرم اسلام (ص) مى‏باشد و دستاويز مخالفان قرار گرفته است. از جمله، آيات سوره فتح است كه مى‏فرمايد: “انا فتحنالك فتحاً مبيناً. ليغفرلك اللَّه ماتقدم من ذنبك وماتأخر و يتّم نعمته عليك و يهديك صراطاً مستقيماً”.[25]

ظاهر آيات بر اين دلالت دارد كه پيامبر (ص) گناهانى داشته و خواهد داشت و خداوند به وسيله صلح حديبيه و فتحى كه براى او حاصل شد، آنها را مى آمرزد.

جواب اين است كه: اوّلاً، “ذنب” و “غفران” در آيه مذكور در معناى لغوى خود به كار رفته‏اند. “ذنب” در لغت به معناى آثار شوم و تبعات عمل و “غفران” به معناى ستر و پوشاندن است. در نتيجه، معناى آيه اين خواهد بود: ما به تو فتحى عنايت كرديم تا به وسيله آن عواقب كار رسالت تو پوشش داده شود.

توضيح آن كه: مشركان مكه، چه قبل از هجرت و چه بعد از آن، ذهنيات نادرستى درباره اسلام و شخص پيامبر (ص) داشتند كه پيروزى هاى بعد به همه آنها خط بطلان كشيد و تبعات دعوت پيامبر هم كه در آغاز، زندگى مشركان را از هم پاشيده بود، به وسيله پيروزى وى، كم كم به دست فراموشى سپرده شد.[26]

با اين وصف “ذنب” و “غفران” در اين آيه، در معناى اصطلاحى خود به كار نرفته‏اند. بنابراين هيچ منافاتى با مقام عصمت نخواهند داشت. ثانياً، به فرض كه “ذنب و غفران” در معناى اصطلاحى خود به كار رفته باشند، مقصود، عملى است كه از نظر مشركان گناه بوده و خلاف قانون آنان باشد، نه مخالفت با قانون الاهى؛ تا اين كه تنافى با مقام عصمت داشته باشد.[27]

نظير آيه فوق، آيه 43 سوره توبه است كه مى‏فرمايد: “عفااللَّه عنك لمِ أذنت لهم حتى يتبين لك الذين صدقوا و تعلم الكاذبين”[28]. كه عده اى عفو و بخشش خداوند را دليل بر وجود گناه براى پيامبر (ص) گرفته و پيامبر (ص) را غير معصوم پنداشته‏اند.

پاسخ اين است كه: جمله “عفاالله عنك” يك جمله خبريه است كه اراده انشا از آن شده است و در حقيقت، دعا و تقدير و تكريم نسبت به ساحت پيامبر (ص) مى‏باشد، مانند “ايدك اللَّه” و “رحمك اللَّه” و امثال آن. در نتيجه هيچ منافاتى با مقام عصمت ندارد. و به تعبير استاد علامه طباطبائى (قدس سره) معنايى كه مخالفان از آيه ارايه داده‏اند در حقيقت، بازى با كلام خداوند است و نشان از اين دارد كه معانى آيات را درست نمى‏فهمند.[29] يا به تعبير ديگر، با “الفباى” قرآن آشنا نيستند.[30]

در مورد آيات ديگر كه در ظاهر منافى با مقام عصمت پيامبر اسلام (ص) است، بحث جداگانه اى مطرح ننموده و مطالب ارايه شده كافى به نظر مى‏رسد.

اما اين كه چرا در قرآن اين گونه آيات هست و چرا خداوند با پيامبرانش اين گونه سخن مى‏گويد (احياناً با لحن تند) به اين دليل است كه:

پيامبران با همه علّو مقام و شأن و عصمتى كه دارند، مانند ديگران انسان هايى هستند كه داراى شهوت و غضب و غرايز و اميال نفسانى بوده و نيازمند راهنمايى و ارشاد الاهى مى‏باشند و اگر لحظه اى به خود واگذار شوند، هلاك خواهند شد و براى چنين اشخاص مهمى كه رهبرى جامعه را به عهده دارند، يك لحظه غفلت يا ضعف و سستى در كار رسالت، گناهى بزرگ محسوب مى‏شود. لذا چنين تعبيرات شديدى در مورد آنان بيان شده، كما اين كه هيچ گاه مستغنى از دعا و آمرزش و عفو الاهى نيستند.[31]

نتيجه: اوّلاً، با وجود دلايل عقلى و نقلى، بايد از ظواهر آياتى كه با مقام عصمت انبيا سازگار نيستند، دست كشيد. ثانياً، بسيارى از آيات فوق اگر درست معنا شوند، منافاتى با مقام عصمت انبيا ندارند. ثالثاً، آيات زيادى در قرآن هست كه دلالت بر وجود و لزوم عصمت در انبيا دارد كه نمونه هايى از آنها ذكر گرديد.


[1] ص، 48 – 45.

[2] ص، 83.

[3] حجر، 40.

[4] انعام، 84 – 90.

[5] زمر، 37.

[6] آل عمران، 32 – 31.

[7] نساء، 80.

[8] جن، 28 – 26؛ مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج 25، ص 141، دارالكتب الاسلاميه، قم، چاپ دهم، 1371.

[9] همانا كه خداوند اراده كرده است كه پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و شما را كاملاً پاك سازد.

[10] اراده‏ى تشريعى نسبت به پاكى و طهارت، فقط مربوط به اهل بيت نيست، بلكه همه بندگان را شامل مى‏شود. پس اراده تشريعى با كلمه “انما” كه دلالت بر حصر دارد، سازگار نمى‏باشد.

[11] ر نمايه: اهل بيت (‏ع) و آيه تطهير.

[12] زمر، 65 و 66.

[13] با تو هستم. همسايه تو بشنو! اين ضرب المثل در جايى به كار مى‏رود كه خطاب اصلى متوجه كس ديگرى است، ولى در ظاهر شخص ديگرى را طرف خطاب قرار داده‏اند.

[14] نورالثقلين، ج 4، ص 497، به نقل از تفسير نمونه، ج 11، ص 528، دارالكتب الاسلامية، قم.

[15] بقره، 120.

[16] حج، 54 – 52.

[17] در بعضى از كتب اهل سنت روايت عجيبى از ابن عباس نقل شده مبنى بر اين كه اين آيات پس از جريانى كه به “افسانه غرانيق” معروف شد، نازل شده است كه طى آن، شيطان در كار ابلاغ وحى دخالت نمود و آياتى شيطانى را بر زبان پيامبر (ص) جارى ساخت؛ ر.ك: تفسير نمونه، ج 14، ص 140.

[18] همان.

[19] همانا براى تو بر بندگان سلطنتى نيست. حجر، 42 ؛ اسراء،65. به عزتت قسم كه همه بندگانت را گمراه مى‏كنم. مگر بندگانت كه مخلصان از ايشانند مخلصين، ص 82 و 83. تفسير نمونه، ج 14، ص 136 ؛ استاد سبحانى، جعفر، مفاهيم القرآن، ج 4، ص 442.

[20] تفسير نمونه، ج 14، ص 136؛ استاد سبحانى، جعفر، مفاهيم القرآن، ج 4، ص 442.

[21] نساء، 12.

[22] يعنى خوبى هاى نيكان، بدى هاى مقربان محسوب مى‏شود. و اين مطلب در جايى به كار مى‏رود كه از شخصى انتظارى فوق العاده دارند.

[23] ر.ك: استاد سبحانى، مفاهيم القرآن، ج 5، ص 21، جامعه مدرسين، قم، چاپ اول، 1405 هق (هر سه وجه) ؛ استاد مكارم شيرازى، تفسير نمونه، ج 1، ص 188 (هر سه وجه) ؛ علامه طباطبايى، الميزان، ج 1، ص 136، مؤسسه اعلمى بيروت (فقط وجه اول).

[24] وعصى آدم ربه فغوى. ثم اجتباه ربه فتاب عليه وهدى”. طه، 120. ظاهر كلمه‏ى “ثم” كه دلالت بر بعديت دارد مى‏رساند كه “عصى” قبل از “اجتباه” بوده است.

[25] ما براى تو پيروزى آشكار فراهم ساختيم تا خداوند گناهان گذشته و آينده‏اى را كه به تو نسبت مى‏دادند، ببخشد و نعمتش را بر تو تمام كند و تو را به راه راست هدايت كند. فتح، 1 و 2. (ترجمه، استاد مكارم شيرازى).

[26] مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج 22، ص 21 ؛ سبحانى، جعفر، مفاهيم القرآن، ج 5، ص 124 ؛ علامه‏ى طباطبائى، ترجمه‏ى تفسير الميزان، ج 18، ص 204.

[27] استاد سبحانى، جعفر، مفاهيم القرآن، ج 5، ص 125، جامعه مدرسين، قم، 1405 هق.

[28] خداوند تو را ببخشد، چرا پيش از آن كه راست‏گويان و دروغ گويان را بشناسى به آنها اجازه دادى.

[29] علامه طباطبائى، سيد محمد حسين، ترجمه تفسير الميزان، ج 9، ص 286.

[30] استاد سبحانى، جعفر، مفاهيم القرآن، ج 5، ص 27.

[31]همان.