کپی شد
عدم تنافی آیات قرآن با عصمت انبيا
برای روشن شدن این موضوع طى دو بخش به بررسى آيات قرآنى مىپردازيم: بخش اوّل، آياتى كه بيانگر عصمت انبيا مىباشند. بخش دوم، آياتى كه در ظاهر با مقام عصمت انبيا سازگار نيستند. و در پايان، نتيجه پاسخ روشن خواهد شد.
بخش اوّل: آياتى كه دلالت بر عصمت انبيا دارند: در قرآن، آيات بسيارى وجود دارد كه دلالت بر وجود ملكه اى به نام “عصمت” در انبيا دارند هرچند كه واژه “عصمت” در آنها نيامده است. اما معنا و مفهوم و يا لوازم آن ملكه را از آيات قرآن مىتوان استفاده نمود. اين آيات در چند دسته قابل بررسى است.
دسته اوّل: آياتى كه انبيا (ع) را از مخلصان مى شمارند. و مخلصان، كسانى هستند كه دست اغواى شيطان از دامان آنان كوتاه است. در نتيجه، بايد معصوم باشند.
در سوره مباركه “صاد” مىفرمايد: “و به خاطر بياور بندگان ما، ابراهيم و اسحاق و يعقوب را، صاحبان دست ها و چشم ها. ما آنها را خالص كرديم به خلوص ويژه اى، و آن يادآورى سراى آخرت بود. و آنها نزد ما از برگزيدگان و نيكانند. و به خاطر بياور اسماعيل و يسع و ذوالكفل را كه همه از نيكان بودند”[1]
در اين آيات، نام عدهاى از انبيا، كه از “مخلصان” و از “اصفيا” هستند، به عنوان نمونه، ذكر شده است. و مخلصان كسانى هستند كه در تيررس شيطان قرار نمىگيرند. چنان كه قرآن، از قول شيطان، مىفرمايد: “به عزتت قسم كه آنها را گمراه خواهم كرد، مگر بندگانت را كه مخلصان از ايشانند”[2] و نيز: “و بى گمان آنها را گمراه خواهم كرد مگر بندگانت را كه مخلصان از ايشانند”.[3]
دستهى دوم: آياتى كه بيانگر وجود “هدايت الاهى” در انبيا مىباشد. مانند:”و اسحاق و يعقوب را به او (ابراهيم) بخشيديم و هر دو را هدايت كرديم و نوح را نيز پيش از آن هدايت كرديم و از فرزندان او داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون را (هدايت كرديم) اين گونه نيكوكاران را پاداش مىدهيم. و همچنين زكريا و يحيى و عيسى و الياس را، همه از صالحان بودند. و از پدران و فرزندان و برادران آنها برگزيديم و به راه راست هدايت نموديم. اين هدايت خدا است… اينها كسانى هستند كه خداوند هدايتشان كرده پس به هدايت آنان اقتدا كن و بگو: در برابر اين رسالت پاداش از شما نمى طلبم. اين رسالت چيزى جز يك يادآورى براى جهانيان نيست.”[4]
اين آيات دلالت بر اين دارند كه انبيا، هدايت الاهى يافتهاند. و در سورهى زمر مى فرمايد: “و كسى را كه خدا هدايتش كرده باشد گمراه كنندهاى براى وى نخواهد بود”[5] پس كسى كه تحت هدايت الاهى قرار گيرد، هرگز گمراه نخواهد شد و چون گناه و معصيت يك نوع گمراهى است، پس مىتوان نتيجه گرفت كه انبياى الاهى معصوم هستند.
اين كه در آيات فوق، انبيا جزء برگزيدگان بر شمرده شدهاند، دليل ديگرى بر عصمت انبيا مىباشد؛ زيرا آنان برگزيده شدهاند تا ديگران را هدايت كنند، پس مسلماً خودشان هدايت يافته و معصوم اند. علاوه بر اين كه در آيه اخير، خداوند به پيامبر اكرم (ص) امر مىكند كه به هدايت آنها اقتدا كند و مسلّم است كه اقتدا كردن پيامبر خاتم، با آن جلالت قدر و مقام، به پيامبران ديگر، بر عصمت ايشان دلالت دارد و الاّ اقتدا نمودن بدون قيد و شرط به كسى كه معصوم نيست چه بسا به گمراهى بيانجامد.
دسته سوم: آياتى كه مسلمانان را به اطاعت از پيامبر (ص) و اقتداى به او دعوت مىنمايد. مانند:”بگو اگر خدا را دوست مىداريد از من پيروى كنيد تا خدا نيز شما را دوست بدارد و گناهان شما را ببخشد و خدا آمرزنده مهربان است. بگو: از خدا و فرستاده او اطاعت كنيد و اگر سرپيچى كنيد خداوند كافران را دوست نمىدارد.”[6]
يا در سوره نساء، مىفرمايد: “و كسى كه پيامبر (ص) را اطاعت نمايد همانا خداوند را اطاعت نموده است”[7].
آيات ديگرى هم وجود دارد كه بر اطاعت بدون قيد و شرط از رسول خدا دلالت دارند و اگر اطاعت فردى بدون قيد و شرط واجب باشد، نشانگر عصمت اوست و از گمراهى و زلل بايد در امان باشد و الاّ، موجب گمراهى ديگران خواهد شد.
غير از اين سه دسته، آيات ديگرى هم وجود دارد كه بر عصمت پيامبران يا شخص پيامبر اسلام (ص) در ابلاغ وحى، دلالت مىكنند، كه به دو نمونه از آنها اشاره مىشود:
آيه اوّل: “داناى غيب او است و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمىسازد، مگر رسولانى كه آنان را برگزيده و مراقبينى از پيش رو و پشت سر براى آنها قرار مىدهد تا بداند پيامبرانش رسالتهاى پروردگارشان را ابلاغ كردهاند و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چيز را احصا كرده است[8].”
آيه دوم: “انما يريد اللَّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً”.[9] اراده خدا در اين آيه، اراده تكوينى است و نه تشريعى[10]؛ و چون اراده الاهى تخلف ناپذير است، روشن مىشود كه اراده قطعى خداوند بر اين تعلق گرفته است كه اهل بيت از هرگونه رجس و پليدى و گناه پاك باشند كه همان مقام عصمت است.
در اين كه اهل بيت چه كسانى هستند، فعلاً محل بحث ما نيست؛[11] اما مسلماً پيامبر خاتم (ص) در ميان آنان مىباشد. هدف ما نيز اثبات عصمت انبيا از طريق آيات قرآن است. پس به طور يقين، آيه بيانگر عصمت پيامبر اسلام (ص) از هرگونه گناه و آلودگى است و با ضميمه “عدم القول بالفصل” عصمت كليه انبيا ثابت مىشود. به بيان ديگر در مورد عصمت انبيا بيشتر از دو قول وجود ندارد: يكى وجود عصمت و ديگرى، عدم وجود عصمت. قول سومى كه بيانگر تفصيل باشد و عصمت را در برخى، مثلاً پيامبر خاتم (ص)، اثبات و در ديگر انبيا نفى نمايد، وجود ندارد. پس اگر ما عصمت پيامبر (ص) را ثابت كرديم، لازمه اش معصوم بودن ساير انبيا نيز هست.
بخش دوم، آياتى كه ظاهراً با مقام عصمت انبيا سازگار نيستند: در قرآن مجيد، آياتى وجود دارد كه ظاهرشان با عصمت انبيا ناسازگار است. ولى بايد توجه داشت وقتى كه عصمت انبيا به دليل عقلى ثابت شد، بايد در معناى آيه اى كه با دليل عقلى منافات دارد، دقت كرده و در فهم مراد حقيقى آيه تلاش نمود. بديهى است كه بررسى تمام آيات نياز به مجال وسيعى دارد و به كتابهاى تفسيرى مفصل بايد مراجعه شود. لكن در حدّ پاسخ به سؤال مطرح شده، بعضى از اين آيات بررسى مىشود:
1. سورهى زمر: “به تو و همه پيامبران پيشين وحى شده كه اگر مشرك شوى تمام اعمالت تباه خواهد شد و از زيان كاران خواهى بود، بلكه تنها خدا را عبادت كن و از شكرگزاران باش.”[12]
ممكن است توهم شود كه امكان مشرك شدن براى انبيا هم وجود دارد و راه شرك بر روى آنان نيز باز است والاّ، اين آيه آنان را بر حذر نمى داشت.
پاسخ: انبيا، قدرت و اختيار مشرك شدن را دارند، زيرا چنان كه گفتيم عصمت به معناى سلب اختيار و قدرت بر شرك يا گناه نيست، ولى هرگز مشرك نخواهند شد؛ زيرا بالا بودن سطح معرفت آنها و ارتباط مستقيم و مستمرشان با مبدأ وحى، از اين كه يك لحظه هم فكر شرك را به مخيلّه خود راه دهند، مانع مىشود. پس اوّلاً: مفاد آيه فوق يك جمله شرطيه است كه دلالت بر وقوع “تالى” در صورت واقع شدن “مقدّم” دارد، نه اين كه دلالت بر واقع شدن فعل داشته باشد. ثانياً: مقصود آيه، بيان خطر شرك است و مىفهماند كه شرك از هيچ كس حتى پيامبران قابل قبول نيست. در واقع با اين تعبير، تكليف ساير مؤمنان را روشن مىنمايد. چنان كه در زبان عربى ضرب المثلى است كه مىگويد: “واياك اعنى واسمعى يا جارة”[13]. يا در فارسى كه “به در مىگويد تا ديوار بشنود”.
نيز از حضرت امام رضا (ع) نقل شده است كه فرمود:”منظور از اين گونه آيات، امّت است، هرچند كه مخاطب رسول خدا (ص) باشد.”[14]
نظير آيه فوق، آيه ديگرى است كه مىفرمايد: “هرگز يهود و نصارا از تو راضى نخواهند شد تا از آيين آنان پيروى كنى. بگو هدايت الاهى تنها هدايت است و اگر از هوى و هوس هاى آنان پيروى كنى، بعد از آن كه آگاه شدهاى، هيچ سرپرست و ياورى از سوى خدا براى تو نخواهد بود.”[15]
اگر سؤال شود: آيا پيامبر (ص) با آن مقام عصمت، ممكن است از هوى و هوس هاى يهود پيروى نمايد؟ جواب اين است كه: اوّلاً، بيان فوق، يك جمله شرطيه است و جمله شرطيه دلالت بر وقوع ندارد. ثانياً: معصوم بودن پيامبر، گناه را بر او محال نمىكند. هر چند كه علم و تقوى و ايمان پيامبر در حدى است كه سراغ گناه نمىرود.
ثالثاً: ممكن است اين خطاب متوجه همه مردم باشد.
2. سورهى حج، “هيچ پيامبرى را پيش از تو نفرستاديم مگر اين كه هرگاه آرزو مىكرد، شيطان القائاتى در آن مىكرد، اما خداوند القائات شيطان را از ميان مىبرد، سپس آيات خود را استحكام مىبخشيد و خداوند عليم و حكيم است. هدف اين بود كه بدانند اين حقى است از سوى پروردگارت و در نتيجه به آن ايمان بياورند و دل هايشان در برابر آن خاضع گردد و خداوند كسانى را كه ايمان آوردند، به سوى صراط مستقيم هدايت مىكند.”[16]
اين آيات از مهم ترين دستاويزهاى قايلان به عدم عصمت انبيا مىباشد. مستشرقان نيز براى تشكيك در صدق وحى، اين آيات را مطرح كردهاند و گويا القاى شيطان در آرزوهاى پيامبران را به معناى دخالت شيطان در كار وحى گرفتهاند و در حقيقت مىخواهند عصمت پيامبران را در تلقى و ابلاغ وحى نفى نمايند.[17] يا منظور آنان اين است كه شيطان در قلوب پيامبران وسوسه كرده و عزم ايشان را سست مىنمايد تا دست از هدايت قومشان برداشته و آنان را قومى غير قابل هدايت بدانند،[18] در حالى كه مسلماً منظور آيه چنين معنايى نيست. چنان كه خداوند صريحاً القائات را از ساحت مقدس انبيا و حتى بندگان شايسته، نفى مىنمايد.[19]
بنابراين، تفسير صحيح آيات فوق به شرح زير است: در هر برهه اى كه پيامبران براى هدايت بشر ارسال مىشدند تا آيات الاهى را براى مردم بيان كنند، هميشه شيطان هايى از جن و انس قصد داشتند مزاحم دعوت آنان شوند و مطالبى را براى انحراف مردم القا كنند تا اثرات هدايت بخش تبليغ پيامبران را خنثى نمايند. آنها مىخواستند مردم را گمراه كنند و به مخالفت با انبيا برانگيزانند؛[20] چنان كه خداوند مىفرمايد: “به ايشان وعده مىدهد و آرزوها را نشانشان مىدهد و شيطان جز گمراهى وعدهاى به ايشان نخواهد داد.”[21]
در اين آيات خداوند مىفرمايد: ما هم در مقابل اين فعاليتهاى شيطانى دست بسته نيستيم و به يارى پيامبران و مؤمنان مىشتابيم و آنان را غلبه مىدهيم.
3. آيات مربوط به حضرت آدم (ع) كه در چندين مورد ذكر شده است. از جمله: آيات 37 و 35 سورهى بقره و آيات 24 و 19 سوره اعراف و آيات 115 الى 123 سورهى طه؛ كه ظاهر آنها بر فريب خوردن آدم از شيطان و عصيان و گمراهى او دلالت مىكند و در نتيجه بيانگر عدم عصمت او است!
پاسخ به اين شبهه از چند طريق امكانپذير است: اوّلاً، نهى در آيات، نهى ارشادى است و نه مولوى و تحريمى، و زبان اين نهى، زبان ناصح مشفق است كه از عاقبت عمل خبر مىدهد، و عدم انجام امر ارشادى و يا ارتكاب نهى ارشادى، خللى به عصمت وارد نمىسازد. ثانياً، با فرض اين كه امر و نهى در آيات، مولوى باشد، غير الزامى و تنزيهى هستند كه از آن به ترك اولى تعبير مىشود و ارتكاب آن، گناه مطلق مصطلح شمرده نشده، بلكه گناه نسبى محسوب مىگردد؛ يعنى شايسته نبود چنين عملى از چنان شخصى صادر شود و به قول مشهور “حسنات الابرار سيئات المقربين.[22]” ثالثاً، آنچه كه مخالف مقام عصمت است، عصيان يك انسان مكلّف مىباشد، در حالي كه حضرت آدم (ع) در زمان و مكانى بوده كه عالم تبليغ و تشريع و تكليف نبوده است، بلكه بعد از هبوط و سكونت بر روى زمين و تشريع شرايع و انزال كتب، تكليف الاهى شروع شده است. پس مخالفت هاى قبل از شريعت نمىتواند ناقض مقام عصمت باشد.[23] از سوى ديگر شايد بتوان گفت: مراد از آدم، در آيات، مقام آدميت و بشريت باشد؛ نه شخص آدم ابوالبشر كه از انبيا و اصفياى الاهى گرديد.
علاوه بر اين كه اگر مراد، آدم ابوالبشر باشد، ظاهر آيات اين است كه پيامبرى را بعد از “توبه” به او دادند؛ نه قبل از آن. پس اگر كسى بر اين عقيده باشد كه پيامبران در زمان رسالتشان مصون از گناه و اشتباه هستند، ضررى به عصمت وارد نمىشود. مگر اين كه نظر او اين باشد كه معصومان از بدو تولد مىبايست داراى عصمت باشند.[24]
4. آيات مربوط به ساير انبيا: اين آيات موهم اين معنا هستند كه بعضى از پيامبران دچار خطا يا گناهى شده و يا اعتراف به اشتباه خود كردهاند كه مخلّ به مقام عصمت است. اين آيات در مورد حضرت نوح، ابراهيم، يوسف، موسى، داود، سليمان، ايوب و يونس(علیهم السلام) است. اما بررسى آنها فرصت فراوانى مىطلبد. از اين روى علاقمه ندان مىتوانند به كتابهاى تفسير مراجعه نمايند.
5. آياتى كه مربوط به عصمت شخص حضرت خاتم الانبيا، نبّى مكرم اسلام (ص) مىباشد و دستاويز مخالفان قرار گرفته است. از جمله، آيات سوره فتح است كه مىفرمايد: “انا فتحنالك فتحاً مبيناً. ليغفرلك اللَّه ماتقدم من ذنبك وماتأخر و يتّم نعمته عليك و يهديك صراطاً مستقيماً”.[25]
ظاهر آيات بر اين دلالت دارد كه پيامبر (ص) گناهانى داشته و خواهد داشت و خداوند به وسيله صلح حديبيه و فتحى كه براى او حاصل شد، آنها را مى آمرزد.
جواب اين است كه: اوّلاً، “ذنب” و “غفران” در آيه مذكور در معناى لغوى خود به كار رفتهاند. “ذنب” در لغت به معناى آثار شوم و تبعات عمل و “غفران” به معناى ستر و پوشاندن است. در نتيجه، معناى آيه اين خواهد بود: ما به تو فتحى عنايت كرديم تا به وسيله آن عواقب كار رسالت تو پوشش داده شود.
توضيح آن كه: مشركان مكه، چه قبل از هجرت و چه بعد از آن، ذهنيات نادرستى درباره اسلام و شخص پيامبر (ص) داشتند كه پيروزى هاى بعد به همه آنها خط بطلان كشيد و تبعات دعوت پيامبر هم كه در آغاز، زندگى مشركان را از هم پاشيده بود، به وسيله پيروزى وى، كم كم به دست فراموشى سپرده شد.[26]
با اين وصف “ذنب” و “غفران” در اين آيه، در معناى اصطلاحى خود به كار نرفتهاند. بنابراين هيچ منافاتى با مقام عصمت نخواهند داشت. ثانياً، به فرض كه “ذنب و غفران” در معناى اصطلاحى خود به كار رفته باشند، مقصود، عملى است كه از نظر مشركان گناه بوده و خلاف قانون آنان باشد، نه مخالفت با قانون الاهى؛ تا اين كه تنافى با مقام عصمت داشته باشد.[27]
نظير آيه فوق، آيه 43 سوره توبه است كه مىفرمايد: “عفااللَّه عنك لمِ أذنت لهم حتى يتبين لك الذين صدقوا و تعلم الكاذبين”[28]. كه عده اى عفو و بخشش خداوند را دليل بر وجود گناه براى پيامبر (ص) گرفته و پيامبر (ص) را غير معصوم پنداشتهاند.
پاسخ اين است كه: جمله “عفاالله عنك” يك جمله خبريه است كه اراده انشا از آن شده است و در حقيقت، دعا و تقدير و تكريم نسبت به ساحت پيامبر (ص) مىباشد، مانند “ايدك اللَّه” و “رحمك اللَّه” و امثال آن. در نتيجه هيچ منافاتى با مقام عصمت ندارد. و به تعبير استاد علامه طباطبائى (قدس سره) معنايى كه مخالفان از آيه ارايه دادهاند در حقيقت، بازى با كلام خداوند است و نشان از اين دارد كه معانى آيات را درست نمىفهمند.[29] يا به تعبير ديگر، با “الفباى” قرآن آشنا نيستند.[30]
در مورد آيات ديگر كه در ظاهر منافى با مقام عصمت پيامبر اسلام (ص) است، بحث جداگانه اى مطرح ننموده و مطالب ارايه شده كافى به نظر مىرسد.
اما اين كه چرا در قرآن اين گونه آيات هست و چرا خداوند با پيامبرانش اين گونه سخن مىگويد (احياناً با لحن تند) به اين دليل است كه:
پيامبران با همه علّو مقام و شأن و عصمتى كه دارند، مانند ديگران انسان هايى هستند كه داراى شهوت و غضب و غرايز و اميال نفسانى بوده و نيازمند راهنمايى و ارشاد الاهى مىباشند و اگر لحظه اى به خود واگذار شوند، هلاك خواهند شد و براى چنين اشخاص مهمى كه رهبرى جامعه را به عهده دارند، يك لحظه غفلت يا ضعف و سستى در كار رسالت، گناهى بزرگ محسوب مىشود. لذا چنين تعبيرات شديدى در مورد آنان بيان شده، كما اين كه هيچ گاه مستغنى از دعا و آمرزش و عفو الاهى نيستند.[31]
نتيجه: اوّلاً، با وجود دلايل عقلى و نقلى، بايد از ظواهر آياتى كه با مقام عصمت انبيا سازگار نيستند، دست كشيد. ثانياً، بسيارى از آيات فوق اگر درست معنا شوند، منافاتى با مقام عصمت انبيا ندارند. ثالثاً، آيات زيادى در قرآن هست كه دلالت بر وجود و لزوم عصمت در انبيا دارد كه نمونه هايى از آنها ذكر گرديد.
[1] ص، 48 – 45.
[2] ص، 83.
[3] حجر، 40.
[4] انعام، 84 – 90.
[5] زمر، 37.
[6] آل عمران، 32 – 31.
[7] نساء، 80.
[8] جن، 28 – 26؛ مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج 25، ص 141، دارالكتب الاسلاميه، قم، چاپ دهم، 1371.
[9] همانا كه خداوند اراده كرده است كه پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و شما را كاملاً پاك سازد.
[10] ارادهى تشريعى نسبت به پاكى و طهارت، فقط مربوط به اهل بيت نيست، بلكه همه بندگان را شامل مىشود. پس اراده تشريعى با كلمه “انما” كه دلالت بر حصر دارد، سازگار نمىباشد.
[11] ر نمايه: اهل بيت (ع) و آيه تطهير.
[12] زمر، 65 و 66.
[13] با تو هستم. همسايه تو بشنو! اين ضرب المثل در جايى به كار مىرود كه خطاب اصلى متوجه كس ديگرى است، ولى در ظاهر شخص ديگرى را طرف خطاب قرار دادهاند.
[14] نورالثقلين، ج 4، ص 497، به نقل از تفسير نمونه، ج 11، ص 528، دارالكتب الاسلامية، قم.
[15] بقره، 120.
[16] حج، 54 – 52.
[17] در بعضى از كتب اهل سنت روايت عجيبى از ابن عباس نقل شده مبنى بر اين كه اين آيات پس از جريانى كه به “افسانه غرانيق” معروف شد، نازل شده است كه طى آن، شيطان در كار ابلاغ وحى دخالت نمود و آياتى شيطانى را بر زبان پيامبر (ص) جارى ساخت؛ ر.ك: تفسير نمونه، ج 14، ص 140.
[18] همان.
[19] همانا براى تو بر بندگان سلطنتى نيست. حجر، 42 ؛ اسراء،65. به عزتت قسم كه همه بندگانت را گمراه مىكنم. مگر بندگانت كه مخلصان از ايشانند مخلصين، ص 82 و 83. تفسير نمونه، ج 14، ص 136 ؛ استاد سبحانى، جعفر، مفاهيم القرآن، ج 4، ص 442.
[20] تفسير نمونه، ج 14، ص 136؛ استاد سبحانى، جعفر، مفاهيم القرآن، ج 4، ص 442.
[21] نساء، 12.
[22] يعنى خوبى هاى نيكان، بدى هاى مقربان محسوب مىشود. و اين مطلب در جايى به كار مىرود كه از شخصى انتظارى فوق العاده دارند.
[23] ر.ك: استاد سبحانى، مفاهيم القرآن، ج 5، ص 21، جامعه مدرسين، قم، چاپ اول، 1405 هق (هر سه وجه) ؛ استاد مكارم شيرازى، تفسير نمونه، ج 1، ص 188 (هر سه وجه) ؛ علامه طباطبايى، الميزان، ج 1، ص 136، مؤسسه اعلمى بيروت (فقط وجه اول).
[24] وعصى آدم ربه فغوى. ثم اجتباه ربه فتاب عليه وهدى”. طه، 120. ظاهر كلمهى “ثم” كه دلالت بر بعديت دارد مىرساند كه “عصى” قبل از “اجتباه” بوده است.
[25] ما براى تو پيروزى آشكار فراهم ساختيم تا خداوند گناهان گذشته و آيندهاى را كه به تو نسبت مىدادند، ببخشد و نعمتش را بر تو تمام كند و تو را به راه راست هدايت كند. فتح، 1 و 2. (ترجمه، استاد مكارم شيرازى).
[26] مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج 22، ص 21 ؛ سبحانى، جعفر، مفاهيم القرآن، ج 5، ص 124 ؛ علامهى طباطبائى، ترجمهى تفسير الميزان، ج 18، ص 204.
[27] استاد سبحانى، جعفر، مفاهيم القرآن، ج 5، ص 125، جامعه مدرسين، قم، 1405 هق.
[28] خداوند تو را ببخشد، چرا پيش از آن كه راستگويان و دروغ گويان را بشناسى به آنها اجازه دادى.
[29] علامه طباطبائى، سيد محمد حسين، ترجمه تفسير الميزان، ج 9، ص 286.
[30] استاد سبحانى، جعفر، مفاهيم القرآن، ج 5، ص 27.
[31]همان.