Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

عدل از دیدگاه اشاعره

اشاعره به طرفداران «ابوالحسن اشعری» اطلاق می شود. ابوالحسن اشعری کلام خود را بر چهار رکن و هر رکن را بر ده اصل پایه ریزی کرد که به بعضی از اصول اشاره می شود:[1]

خداوند خالق افعال بندگان است.

خداوند می تواند تکلیف به مالایطاق کند (کاری که از حد توان فرد خارج باشد که عقلاً قبیح است).

خداوند می تواند مردم بی گناه را عذاب کند.

در صورت نبودن امام واجد شرایط، اطاعت از احکام سلطان وقت لازم است.

صاحب گناه کبیره اگر بدون توبه از دنیا برود حکم او با خدا است، یا خداوند او را به رحمت خویش می آمرزد یا به شفاعت پیامبرش برساند و یا … .

همچنین می گویند: در عقل چیزی که دلالت بر حسن و قبح اشیاء داشته باشد وجود ندارد، بلکه آنچه را شرع نیکو بداند، حسن و نیکو، و آنچه را شرع زشت بداند، قبیح و زشت است؛ یعنی خداوند می تواند (و قبیح نیست) که شخص مطیع را در آتش جهنم بیاندازد و مخلد در آن کند یا شخص گناهکار را به بهشت وارد کند.

گفتنی است، همه این التزامات باطل و تأثیرگذار در زندگی فردی و اجتماعی که از نفی حسن و قبح عقلی و به دنبال آن، نفی عدل الهی سرچشمه می گیرد، باعث شد برای تأکید این مطلب، علماء مذهب امامیه، اصل عدل الهی را جزو اصول عقاید ذکر نمایند.

البته لازم است گفته شود که اشاعره عدل خدواند را نفی نمی کنند، اما عدل در کلام آنان؛ یعنی آن چیزی که خدا انجام می دهد و عقل هیچ راهی به تشخیص آن ندارد.

آنان معتقدند: هيچ چيزى بر خداوند ضرورى و واجب نيست و اعتقاد به وجوب چيزى بر خداوند، مستلزم تحديد (محدود کردن) او و تعيين تكليف براى او است، در حالى كه هيچ بنده‏اى حق تعيين تكليف براى خدا و محدود كردن دايرۀ قدرت و اراده و فعاليت آن ذات اقدس را ندارد؛ از اين رو كسى حق ندارد بگويد: “صدور عدالت بر خدا لازم و انجام قبيح مثل ظلم بر او ممتنع است”، بلكه هر آنچه خدا انجام دهد، عين عدالت است، گر چه تمامى مؤمنان را به جهنم و تمامى كفار را به بهشت بفرستد! و اين محال نيست.



[1]. مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، ص 54 و 56؛ سبحانی، جعفر، بحوث فِي الملل و النحل، ج 2، ص 31 و 56 و 57 و 58.