searchicon

کپی شد

عثمان بن سعید و دیدن امام زمان (علیه السلام)

 در عصر غیبت صغری امام زمان (علیه السلام)، تعداد بسیاری از مؤمنان به دیدار آن حضرت شرفیاب شدند، از جمله آنان  عثمان بن سعید عمری؛ نائب اول آن حضرت می‌باشد.

حميرى می‌گويد: من و شيخ ابو عمرو (عثمان بن سعيد عمرى نايب اول رحمه اللَّه) نزد احمد ابن اسحاق رفتیم، احمد بن اسحاق به من اشاره كرد كه راجع به جانشين امام حسن عسکرى (علیه السلام) از شيخ بپرسم. من به او گفتم: اى ابا عمرو! من می‌خواهم از شما چيزى بپرسم كه نسبت به آن شک ندارم؛ زيرا اعتقاد و دين من اين است كه زمين هيچ‌گاه از حجت خالى نمی‌ماند، مگر چهل روز پيش از قيامت (يعنى ايامى كه مقدمات قيامت مانند خروج دابه و مانند آن به ظهور می‌رسد) و چون آن روز برسد، حجت برداشته و راه توبه بسته شود، آن‌گاه «كسى كه از پيش ايمان نياورده و يا در دوران ايمانش كار خيرى نكرده، ايمان آوردنش سودش ندهد»،[1] آنها بَدان خلق خدا هستند و قیامت بر علیه آنان برپا مى‏شود، ولى من دوست دارم كه يقينم افزوده گردد. همانا حضرت ابراهيم (عليه السلام) از پروردگار (عز و جلّ) درخواست كرد كه به او نشان دهد، چگونه مردگان را زنده می‌كند. «خداوند فرمود: مگر ايمان ندارى؟ عرض‌كرد: چرا، ولى براى اين كه دلم مطمئن شود».[2] و ابو على احمد بن اسحاق به من خبر داد كه از حضرت هادى (عليه السلام) سؤال كردم: با كه معامله كنم؟ يا (پرسيد احكام دينم را) از كه بدست آورم؟ و سخن چه کسی را بپذيرم؟ به او فرمود: عمرى مورد اعتماد من است، آن چه از جانب من به تو رساند، حقيقتا از من است و هر چه از جانب من به تو بگويد، قول من است، از او بشنو و اطاعت كن كه او مورد اعتماد و امين است، و نيز ابو على به من خبر داد كه او از حضرت امام حسن عسکرى (عليه السلام) همين سؤال را كرده و او فرموده است: عمرى و پسرش (محمد بن عثمان، نايب دوم) مورد اعتماد هستند، هر چه از جانب من به تو رسانند، حقيقتا از جانب من رسانیده‏اند و هر چه به تو بگويند، از من گفته‏اند، از آنها بشنو و اطاعت كن كه هر دو مورد اعتماد و امين هستند، اين سخن دو امام است كه درباره شما صادر شده است.

ابو عمرو به سجده افتاد و گريه كرد، آن‌گاه گفت: حاجتت را بپرس، گفتم: شما جانشين بعد از امام حسن عسکرى (عليه السلام) را ديده‌اى؟ گفت: آرى به خدا، گردن او اين چنين بود و با دست اشاره كرد. گفتم: يک مسأله ديگر باقى مانده، گفت: بگو، گفتم: نامش چيست؟ گفت: بر شما حرام است كه نام او را بپرسيد، و من اين سخن را از پيش خود نمی‌گويم؛ زيرا براى من روا نيست كه چيزى را حلال يا حرام كنم، بلكه اين سخن خود آن حضرت (عليه السلام) است؛ زيرا مطلب نزد سلطان[3] چنين وانمود شده كه امام حسن عسکرى (علیه السلام) وفات نموده و فرزندى از خود به جا نگذاشته و ميراثش قسمت شده و كسى كه حق نداشته (جعفر كذاب)، آن را برده و خورده است‏، و عيالش دربدر شده‌‏اند و كسى جرأت ندارد با آنها آشنا شود يا چيزى به آنها برساند، و چون اسمش در زبان‌ها افتاد، تعقيبش می‌كنند، از خدا بپرهيزيد و از اين موضوع دست نگهداريد.[4]

[1]. انعام، 158.

[2]. بقره، 260.

[3]. معتمد عباسى كه در 12 رجب سال 256 قمری، خليفه شد.

[4]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 329 و 330؛ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ترجمه: مصطفوى، سید جواد، ج ‏2، ص 120 – 122.