searchicon

کپی شد

عالم ذر

تعریف عالم ذر

“عالم ذر” يا “عالم ميثاق” عبارت است از: زمان، مرحله، صحنه، موطن و يا جهانى قبل اين جهان كه خداوند متعال تمام انسان هايى را كه از صلب حضرت آدم (ع) هستند، به صورت ذرّات ريزى خارج نموده و بعد از تعلق ارواح به آن ذرات، از آنان ميثاق و عهد بر ربوبيت خويش و نبوت انبياى الاهى و ولايت ائمۀ‏ معصومين (ع) را گرفته است.

در اين كه اين اخذ ميثاق در چه عالمى و يا چه مرحله‏اى رخ داده و كيفيت آن چگونه بوده است، در ابتدا پاسخ روشنى از آيات قرآن كريم به دست نمى‏آوريم، روايات تشيع و تسنن هم با وجود كثرت، نتيجۀ قطعى و نهايى را به سادگى ارائه ننموده و بدین جهت آرا و نظریات متفاوتى از سوى مفسران و متكلمان و دانشمندان اسلامى پيرامون عالم ذر بيان شده است كه در مجموع، آيات و رواياتى كه دربارۀ اين عالم و ميثاق، و خلقت و طينت انسان‏ها در دسترس هستند، ميدان وسيعى را برای بررسى و پژوهش فراهم آورده است، ولى آنچه از مجموع آيات و روايات و نظریات، نصيب ما مى‏شود چنين است كه ذات اقدس اله توفيق معاينه و شهود ربوبيت خويش را به تمام انسان‏ها عطا نموده و هر يك از آنان نوعى معرفت شهودى و حضورى به پروردگار خويش را داشته‏اند، هر چند ممكن است بر اثر اشتغالات، نسبت به اين معرفت و شهود دچار غفلت و فراموشى شوند.

ادله اثبات عالم ذر (يا عوالم ذر) مجموعه‏اى گران بها از آيات و روايات اند، كه با تدبر و جمع بندى آنها درهاى بسيارى را به روى مشتاقان معارف الاهى باز خواهد كرد.

حقیقت عالم ذر

در آموزه های اسلامی از عالمی به نام عالم “ذر” نام برده شده است که گاه به عالم “میثاق” یا عالم “الست” نیز خوانده می شود.

در قرآن کریم دو آیه از سوره اعراف به این عالم تفسیر شده است: «به یاد بیاور هنگامی را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم ذریه آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خویشتن ساخت و فرمود آیا من پروردگار شما نیستم گفتند آری گواهی می دهیم برای این که در روز رستاخیز نگویید ما از این غافل بودیم». «یا نگویید پدران ما پیش از ما بت پرستی را برگزیدند و ما هم فرزندانی بعد از آنها بودیم آیا ما را به آنچه باطل گرایان انجام دادند مجازات می کنی؟».[1]

آيات یاد شده از پيمانى كه از فرزندان آدم گرفته شده، سخن می گوید، اما توضيحى درباره جزئيات آن در متن آيه نيامده است.

دو نظر مهم در تفسیر این آیات وجود دارد:[2]

1. هنگامى كه آدم آفريده شد، فرزندان آينده او تا آخرين فرد بشر از پشت او به صورت ذراتى بيرون آمدند، آنها داراى عقل و شعور كافى براى شنيدن سخن و پاسخ گفتن بودند، در اين هنگام از طرف خداوند به آنها خطاب شد: «آيا پروردگار شما نيستم»؟! همگى در پاسخ گفتند: آرى همگى بر اين حقيقت گواهی می دهیم.

سپس همه اين ذرات به صلب آدم بازگشتند و به همين جهت اين عالم را عالم ذر و اين پيمان را پيمان الست مى نامند. بنابراين، پيمان مزبور يك پيمان تشريعى و قرارداد خودآگاه در ميان انسان­ها و پروردگارشان بوده است.

2. منظور از اين عالم و اين پيمان همان پيمان فطرت است، به اين ترتيب كه به هنگام خروج فرزندان آدم به صورت نطفه از صلب پدران به رحم مادران كه در آن هنگام ذراتى بيش نيستند، خداوند استعداد و آمادگى براى حقيقت توحيد به آنها داده است.

انسان از یک نوع گرایش و همچنین بینش فطری نسبت به خداوند برخوردار است. معنای فطری بودن شناخت خداوند این است که در اعماق قلب انسان ارتباط با خالق وجود دارد. اگر انسان به اعماق قلبش مراجعه كند، این علاقه را در خواهد يافت. هر چند که مشغولیت های زندگی روزمره و غرق شدن در دنیا، انسان را غافل می كند، ولی اگر این اسباب دنيوی كنار رود تنبه و آگاهی حاصل می شود؛ از این رو اين پيمان الاهى از ذريه آدم، پيمان لفظى و تنها در زمان آدم ابوالبشر نبوده، بلكه پيمانى است تكوينى كه همراه آفرينش هرفردى از بشر بوده و هست؛ يعنى حس خداجويى و خداشناسى و استعداد و آمادگى براى پذیرش حقيقت توحيد در نهاد بشر همراه آفرينش او قرار داده شده است و اين سرّ الاهى در عقل انسانى به صورت يك حقيقت خودآگاه به وديعه گذاشته شده است.

بنابراين، پيمان مزبور، يك پيمان فطرى است كه هركس در درون جان خود آثار آن را مى­يابد و حتى طبق تحقيقات روان شناسان اخير، حس مذهبى يكى از احساسات اصيل روان ناخودآگاه انسانى است و همين حس است كه بشر را در طول تاريخ به سوى خداشناسى هدايت نموده و هر انسان عاقلى به وجدان خود كه رجوع كند، مى فهمد او را آفريننده و پرورش دهنده­اى است و نيز مى فهمد كه رب او و رب تمام اجزاى جهان آفرينش، يكى است. پیامبران نیز برای شکوفا کردن همین فطرت از سوی خداوند مأموریت یافتند.

على (ع) در خطبه اول نهج البلاغه به آن اشاره كرده مى فرمايد: پيامبران براى اين برانگيخته شدند كه مردم را دعوت به وفا كردن به پيمان فطرت كنند.

بنابراين، همه افراد بشر داراى روح توحيدند و سؤالى كه خداوند از آنها كرده به زبان تكوين و آفرينش است و پاسخى كه آنها داده­اند نيز به همين زبان است. همه انسان ها بر فطرت پاک توحیدی زاده می شوند که اگر دستی از خارج این فطرت را دگرگون نسازد، انسان با روح خداشناسی رشد و نمو می کند و از جاده توحید منحرف نمی شود.

از این دو تفسیر، تفسیر دوم مناسب­تر و واقعی تر به نظر می رسد؛ زیرا تفسير اول داراى اشكالاتى است كه چند مورد بيان مى شود:

1. در متن آيات سخن از خارج شدن ذرات از پشت فرزندان آدم است، نه خود آدم در حالى كه تفسير اول، از خود آدم يا از گل آدم سخن مى گويد.

2. اگر اين پيمان با خود آگاهى كافى و عقل و شعور گرفته شده، چگونه همگان آن را فراموش كرده اند و هيچ­كس آن را به خاطر نمى آورد؟ اين فراموشی فراگیر در مورد عالم ذر، قابل توجيه نيست.

3. اعتقاد به وجود چنين جهانى در واقع مستلزم قبول يك نوع تناسخ است؛ زيرا مطابق اين تفسير بايد پذيرفت كه روح انسان قبل از تولد فعلى او يك بار ديگر در اين جهان گام گذارده است و پس از طى دورانى كوتاه يا طولانى از اين جهان باز گشته است، و به اين ترتيب بسيارى از اشكالات تناسخ متوجه آن خواهد شد.

تفسیر دوم نه تنها با این اشکالات مواجه نیست، بلکه شواهد قرآنی و غیر قرآنی بسیاری را می توان برای آن بیان نمود.

رابطۀ عالم ذر با دنیا

انسان ها قبل از حیات دنیا، حیات دیگری هم داشته اند و همان طور كه كرده های ما حیات آخرت ما را رقم می زند، آن حیات نیز حیات كنونی ما رقم می زند.[3] همان طور كه ثواب و عذاب آخرت با اعمال و رفتار ما در این دنیا ارتباط دارد. اعمال و رفتار ما در این دنیا نیز بر اساس رتبه با عالم “ذر” ارتباط دارد.[4]

1. علامه در نقد یکی از دیدگاه ها[5] در باب عالم ذر می گوید: اولاً این نظریه با جسمانیة الحدوث بودن نفس نمی سازد؛ ثانیاً باید ملتزم شوید که انسان ها هر چه در این جا انجام می دهند از کفر و ایمان، همان چیزی است که در آن جا انجام دادند.[6]

2. آنچه علامه در باب عالم ذر بدان معتقد است، این است که زندگی انسان دارای مراحلی است، یک مرحلۀ آن که قبل[7] از زندگی دنيایى است به نام عالم ذر می باشد که انسان ها در آن مرحله به وجود جمعی در نزد پروردگار حضور دارند؛ انسان ها در آن زندگی، محجوب از پروردگار خود نيستند، و در آن مرحله وحدانيت و ربوبيت پروردگار را مشاهده مى‏كنند، و اين مشاهده از طريق مشاهدۀ نفس خودشان است نه از طريق استدلال، بلكه از اين جهت است كه از او منقطع نيستند، و حتى يك لحظه او را غايب نمى‏بينند، و لذا به وجود او و به هر حقى كه از طرف او باشد اعتراف دارند. آرى، قذارت شرك و لوث معصيت از احكام اين مرحله دنيايى است.[8]

البته بر نظریۀ علامه طباطبایی در باب عالم ذر، نقدهایی وارد شده که برای اطلاع بیشتر می توانید به کتاب فطرت در قرآن تألیف استاد آیت الله جوادی آملی مراجعه کنید.

عالم ذر و جسمانیة الحدوث بودن نفس

میان اعتقاد به جسمانیة الحدوث بودن نفس و اعتقاد به عالم ذر آن گونه که علامه طباطبائی مطرح کرده است، تنافی وجود ندارد؛ زیرا جسمانیة الحدوث بودن، یعنی حدوث به صورت فردی و متعین که با تکون مادی محقق می شود، اما وجود در عالم ذر، یعنی وجود به صورت جمعی بدون این که تمایزی بین او و سایرین باشد.

پیش از پرداختن به موضوع، فهم جسمانیة الحدوث بودن نفس و نظر علامه پیرامون عالم ذر از ضروریات شمرده می شود.

1. طبق دیدگاه حکمت متعالیه، ذوات ابتدا به صورت جمعی؛ یعنی به صورت نامتعین وجود داشته، سپس با تکون مادی تشخص می یابند و از این به بعد به صورت فردی باقی می مانند؛ به عبارت دیگر، نفس جسمانیة الحدوث و روحانیة البقا است.[9]

2. در ذیل آیۀ: “وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلينَ”[10]، مفسران در بارۀ ماهیت عالم ذر احتمالات گوناگونی دادند؛ به عنوان مثال در تفسیر نمونه آمده است که دو احتمال مهم تر است:

الف. خداوند از صلب آدم و از ذرات انسان ها که در صلب آدم بودند میثاق گرفت.

این احتمال اشکالاتی دارد.

ب. منظور از عالم ذر عالم فطرت است؛ یعنی این زبان حال انسان ها است که می گویند … به هرحال خداجویی و خداشناسی در فطرت همۀ انسان ها هست و همۀ افراد بشر داراى روح توحيدند و سؤالى كه خداوند از آنها كرده به زبان تكوين و آفرينش است و پاسخى كه آنها داده‏اند نيز به همين زبان است.[11]

علامه ضمن پذیرش روایات عالم ذر در تفسیر المیزان به این دو احتمال اشکالاتی دارند و می فرمایند: آوردن “اذ” در این آیه دلالت دارد که حادثه ای در قبل اتفاق افتاده است و این با بحث فطرت و گفتن با زبان حال سازگاری ندارد، بلکه منظور وجود انسان ها و موجودات به وجود جمعی در عالم ملکوت است که قبل از عالم ملک است و باید توجه داشته باشیم که این قبلیت زمانی نیست؛ زیرا همین الان هم این قبلیت وجود دارد و قبل از عالم ملک عالم برزخ و عقل است.[12]

با توضیحی که ارائه شد روشن گردید که بین اعتقاد به جسمانیة الحدوث بودن نفس با نظر علامه در بارۀ عالم ذر تنافی وجود ندارد؛ زیرا جسمانیة الحدوث بودن؛ یعنی حدوث به صورت فردی و متعین که با تکون مادی محقق می شود، اما وجود در عالم ذر؛ یعنی وجود به صورت جمعی بدون این تمایزی بین او و سایرین باشد.

عالم ذر و اختیار انسان

عالم ذر با اختیار انسان منافات ندارد. آنچه از عالم ذر استفاده می شود این است که انسان ذاتا گرایش به حق و حقیقت دارد به گونه ای که اگر هیچ عامل درونی و بیرونی مانع نگردد به سوی حق حرکت می کند. از رسول اکرم (ص) روایت شده است که انسان بر طبق اقتضای فطرت مسلمان آفریده می شود، پدر و مادرش او را یهودی و یا مسیحی می کنند.[13]

کسانی که به هر دلیلی منحرف می شوند و دینی غیر از دین حق که همان اسلام است، بر می گزینند بر خلاف فطرت و عهد فطری خود رفتار کرده اند و به بی راهه گام گذاشته­اند. عالم ذر هیچ منافاتی با اختیار انسان ندارد و انسان را مجبور نمی کند، بلکه در حد اقتضا است نه علت تامه؛ یعنی زمینه و مسیر رفتن به سوی کمال را برای انسان تقویت و هموارتر می کند.


[1] اعراف، 172- 173.

[2]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 7 و 6، ذیل آیات 172و 173 سوره اعراف، با اندکی تغییر و تلخیص.

[3] طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان، ج 1، ص 134.

[4] همان، ج 7، ص 78.

[5] یکی از دیدگاه ها در باب عالم ذر این است که “خداوند اولين فرد از اين نوع را گرفته و ماده نطفه‏اى كه منشا نسل و ذريه اين نوع است از او بيرون كشيده و آن را به عدد افرادى كه از اين نوع تا قيامت به وجود مى‏آيند تجزيه نموده و به عين آن لباس و قالبى كه در دنيا به تن مى‏كند؛ يعنى با همان عقل، گوش، چشم ضمير، پشت و شكم و غيره ملبس نموده و او را بر خود شاهد گرفته و از او ميثاق مى‏ستاند و بعد از گرفتن ميثاق دوباره او را به صلب بر مى‏گرداند تا نوبت به سير طبيعيش برسد”. طباطبائی،سید محمد حسین، المیزان ترجمه، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 8، ص 411 نشر، دفتر انتشارات اسلامى جامعۀ مدرسين حوزه علميه قم‏، چاپ: قم‏، سال چاپ: 1374 ش‏.

[6] همان، صص413 و 414

[7] این قبلیت، قبلیت زمانی نیست.

[8] نک: همان، صص 416-421.

[9] اسفار، ج 8، ص 347. البته عده ای این دیدگاه را نپذیرفته و گفته اند: نفس از آغاز آفرینش خود، جوهری مجرد بوده است و تجرد در ذات آن نهفته است. نفس مجرد، نسبت زمانی با چیزی ندارد و لذا نمی توان برای آن تقدم یا تأخر زمانی در نظر گرفت. بر این اساس، وقتی گفته می شود كه نفس در زمان خاصی به بدن تعلق می گیرد، تقید به زمان خاص، در واقع، از ناحیه بدن است كه شیء مادی، جسمانی و زمان مند است. به عبارت دیگر، با لحاظ احكام خاص این عالم طبیعی و جسمانی است كه گفته می شود، نفس قبل از بدن وجود داشته است. بنابراین، نفس از ابتدا مجرد است و به عالم مجردات تعلق دارد، عالمی كه به تقدم دهری بر عالم طبیعت و ماده مقدم است، ولی نسبت آن به آنات زمان یكسان است. نفس مجرد به لحاظ تجردش، بر بدن مادی محیط است و پس از حصول استعداد خاص در بدن، در واقع این بدن است كه در زمانی خاص، با نفس ارتباط خاصی می یابد. به تعبیر دیگر بدان تعلق می پذیرد. شاید مقصود از این تعبیر روایات كه خلفت ارواح دو هزار سال (بالفی عام) بر حدوث ابدان مقدم اند، تقدم زمانی نباشد، بلكه روایت به دو مرحلۀ تقدم اشاره دارد: یكی تقدم عالم عقلی بر عالم برزخ و مثال؛ و دیگری تقدم عالم برزخ بر عالم طبیعت. مؤید این برداشت همان تعبیری است كه در قرآن كریم به كار رفته است كه می فرماید: “و ان یوماً عند ربك كالف سنة مما تعدون” ؛ و در حقیقت، یك روز نزد پروردگارت مانند هزار سال است از آن چه می شمرید. حج، 47 و ظاهراً مقصود از “یوم” در آن، یك مرحله از تقدم طولی عوالم بر یكدیگر است.

بنابراین، نفس قبل از پیدایش بدن (البته نه قبلیت زمانی) وجود دارد و محیط بر بدن است و تقدم  آن بر بدن از باب تقدم عالم تجرد بر طبیعت است. در این صورت، می توان به مدلول روایات، بدون نیاز به هیچ گونه تكلف و تأویلی، اذعان كرد و در عین حال به نحوی قول به قدم نفس و حدوث آن را جمع نمود. قدم نفس به اعتبار مرتبۀ وجود دهری است كه در عالم تجرد دارد كه البته با مثل افلاطونی و وجود جمعی عقلانی متفاوت است؛ زیرا طبق این نظر، نفوس در عالم تجرد به نحو متكثر وجود دارند نه به صورت بسیط و واحد. البته در این جا ممكن است اشكال امتناع تكثر افرادی مجردات، كه مصنف نیز بدان اشاره كرد، مطرح شود، لیكن به اعتقاد ما دلیل این مسئله قابل خدشه است و كثرت فردی و وحدت نوعی در میان مجردات امكان دارد. نک: مصباح یزدی، محمد تقی، شرح جلد هشتم اسفار، ج 2، ص 229 و 230.

[10] و چون پروردگار تو از پسران آدم از پشت‏هايشان نژادشان را بياورد و آنها را بر خودشان گواه گرفت كه مگر من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: چرا، گواهى مى‏دهيم تا روز رستاخيز نگوييد كه از اين نكته غافل بوده‏ايم‏. اعراف، 172.

[11] مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج ‏7، ص 7 ، دار الكتب الإسلامية، تهران‏، 1374 ش.‏

[12] نک: موسوى همدانى، سيد محمد باقر، ترجمه الميزان، ج ‏8، ص 400- 432، دفتر انتشارات اسلامى جامعه،‏ قم، 1374ش‏.

[13]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 3، ص 281، چاپ اول، مؤسسة الوفاء، لبنان، 1404ه.ق.