Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

طلحه پسر عبید الله

طلحة بن عبيد الله بن عثمان قرشى (ابو محمد) از اصحاب مشهور حضرت رسول (صلى الله عليه و آله) بود. او در مكه اسلام آورد و توسط ابو بكر به پيامبر اكرم معرفى شد. طلحة بن عبيد الله در جنگ‏هاى رسول خدا شركت داشت و در جنگ احد مقاومت كرد و خود را مقابل رسول خدا قرار داد تا تيرها به آن حضرت اصابت نكند. در اين جنگ يک انگشت او آسيب ديد.

بعد از اينكه رسول اكرم (صلى الله عليه و آله) به مدينه مهاجرت كرد و بين ياران خود عقد اخوت بست، بين طلحه و زبير اخوت برقرار نمود. او بعد از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) در دوران خلافت ابوبكر و عمر بسيار توانگر و مالدار شد و در شهرهاى بصره، كوفه، اسكندريه، مكه و مدينه منازلى براى خود ساخت و اموال فراوان و بردگان زيادى فراهم نمود. او يكى از ثروت مندان شمرده مى شد.

وی در زمان خلافت عثمان با او مبارزه مى كرد. او فكر خلافت را در مغز خود جاى داده و بيش از همه مردم را بر ضد خليفه تحريک مى‏نمود. طلحه بعد از كشته شدن عثمان، با على (عليه السّلام) بيعت كرد، اما روح سلطه جوئى و انحصارطلبى و مقام دوستی، او را وادار كرد تا بيعت خود را نقض كرده به بصره برود و جنگ جمل را برپا كند.

او در جنگ جمل بسيار فعال بود و آتش جنگ را روشن كرد. در خبرها آمده على (عليه السّلام) همان گونه كه زبير را نصيحت نمود، او را نیز نصيحت كرد و مطالبى به وى فرمود.در نتیجه او تصميم گرفت از صحنه بيرون رود. اما در اين هنگام، مروان بن حكم متوجه شد كه طلحه مى خواهد معركه جنگ را ترک كند، تيرى به طرف او انداخت و طلحه در دم جان سپرد.

چون تير از ميان جمعيت پرتاب شده بود، معلوم نشد چه كسى آن تير را انداخته است. بعدها مروان خود اظهار داشت، من هنگامى كه دريافتم طلحه مى خواهد از صحنه جنگ كنار برود، او را كشتم؛ چون مى دانستم قاتل حقيقى عثمان طلحه است و او بود كه مردم را بر ضد عثمان تحريک مى‏كرد. بعد از اينكه جنگ تمام شد، على (عليه السّلام) در ميان كشته شدگان قدم مى‏زد، ناگهان چشمش به جسد طلحه افتاد، فرمود: من دوست نداشتم جسد ابو محمد را اين گونه در روى زمين مشاهده كنم.[1]

[1]. ثقفى كوفى، ابو اسحاق ابراهيم بن محمد، الغارات، ترجمه عطاردی، عزيز الله، ص 451 و 452.