Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

طبقه سى و دوم فیلسوفان مسلمان

  1. شيخ عباسعلى فاضل خراسانى (م 1344 ق):

فاضل خراسانی در معقول از شاگردان با واسطه حاجى سبزوارى و در منقول از شاگردان مرحوم ميرزاى شيرازى است. وى از نمونه‏ هاى فضل و جامعيت يک قرن اخير است. سه نفر در آن عصر ضرب المثل جامعيت، دقت و تحقيق بوده‏اند: حاج فاضل خراسانى در مشهد، حاج شيخ عبدالنبى نورى در تهران، حاج ميرزا حسين علوى سبزوارى در سبزوار. ‏گفته شده حاج ميرزا حسين، افضل آنها بوده است. مرحوم حاج فاضل در زمان خودش مدرس رسمى كتب فلسفه در حوزه با رونق مشهد بوده است.[1]

  1. ميرزا عسکرى شهيدى مشهدى، معروف به آقا بزرگ حکيم (م 1355 ق):

آقا بزرگ حکيم از احفاد و نوادگان مرحوم ميرزا مهدى شهيد است كه هم طبقه ملا على نورى بوده و در طبقه بيست و هشتم از آنها ياد شد. مرحوم آقا بزرگ فرزند مرحوم ميرزا ذبيح اللَّه است و او فرزند و شاگرد مرحوم ميرزا هدايت اللَّه و وی فرزند و شاگرد مرحوم ميرزا مهدى شهيد است.

مرحوم آقا بزرگ، ظاهراً ابتدا شاگرد پدرش و مرحوم ملا غلامحسين شيخ الاسلام و ميرزا محمد سروقدى در مشهد بوده و بعد به تهران آمد و اندكى زمان مرحوم جلوه را درک كرده و نزد حكيم اشكورى و حكيم كرمانشاهى نيز درس خوانده است. مرحوم آقا بزرگ به وارستگى و صراحت لهجه و آزادگى و آزادمنشى شهره بود.[2]

  1. سيد حسين بادکوبه‏اى (1293 – 1358ق):

مرحوم بادکوبه‏اى در بادکوبه (باکو) متولد شد. او پس از تحصيل مقدمات به تهران آمده، رياضيات را نزد ميرزاى جلوه آموخت و فلسفه را از محضر حکيم اشکورى و حکيم کرمانشاهى استفاده کرد. آن‌گاه به نجف رفته و به تکميل علوم نقليه در حوزه آخوند ملا محمد کاظم خراسانى و شيخ حسن ممقانى پرداخت. مرحوم بادكوبه‏اى در نجف در علوم عقلى و نقلى شهرت يافت و به تدريس رشته ‏هاى مختلف نقلى و عقلى پرداخت. گروه بسيارى از محضرش بهره‏مند شدند. علامه طباطبايى، طبيعيات و الهيات شفا را از اول تا آخر نزد اين مرد بزرگ در نجف تحصيل كرده ‏است. گفته شده: اين مرد و مرحوم حاج شيخ محمد حسين غروى، دو چهره‏اى بودند كه در آن زمان در نجف به اطلاع بر علوم عقليه شناخته مى‏شدند.[3]

  1. آقا ميرزا محمد على شاه آبادى (م 1369 ق):

مرحوم شاه آبادی جامع معقول و منقول بود. در فلسفه و عرفان شاگرد ميرزاى جلوه و ميرزاى اشکورى بود. در سال هاى اقامت مرحوم حاج شيخ عبد الكريم حائرى در قم، به آن جا مهاجرت كرد و فضلا از محضرش كمال بهره را مى‏بردند. در عرفان امتياز بى‏رقيبى داشت. امام خمينى (رحمه الله) از محضر پرفيض اين مرد بزرگ استفاده برده و او را بالاخص در عرفان، بى نهايت مى‏ستود. ایشان در تهران به مقام مرجعيت و فتوا رسيد و در همان جا درگذشت.[4]

  1. سيد على مجتهد کازرونى شيرازى (1278 – 1343ق):

وی فرزند مرحوم حاج سيد عباس مجتهد كازرونى‏ است. در سال 1291 ق از کازرون به شيراز رفت و تا سال 1304 ق در شيراز به تحصيل معقول و منقول پرداخت. معقول را نزد شيخ احمد شيرازى نجفى – كه شاگرد حكيم عباس دارابى بوده- و شيخ محمدحسين شانه ساز تحصيل كرد. احتمالًا اواخر دوره تدريس حكيم عباس (متوفّاى 1300 ق) را نيز درک كرده است. وی از سال 1319ق تا پايان عمر در شيراز به تدريس خصوصاً تدريس فلسفه و عرفان اشتغال داشته و بسيارى از مدرسان و فضلاى شيرازى در معقول و منقول شاگرد او بوده‏اند.[5]

  1. شيخ محمد خراسانى گنابادى اصفهانى، معروف به آقا شيخ محمد حکيم و آقا شيخ محمد خراسانى (1355ق):

او مقيم مدرسه صدر اصفهان و از شاگردان مرحوم جهانگيرخان و آخوند ملامحمد كاشى (و بيشتر جهانگيرخان) بوده است. بعد از درگذشت آن دو نفر، استاد مسلّم فلسفه اصفهان بود. مرحوم حاج ميرزا على آقا شيرازى[6] و آقاى جلال الدين همايى استاد دانشگاه تهران، از شاگردان او بوده اند. ‏حکيم‏ خراسانى در وارستگى و پاکى کم نظير بود.[7]

  1. حاج شيخ محمد حسين غروى اصفهانى (1296 – 1361 ق):

غروی اصفهانی در نجف متولد شد، تا بيست سالگى در کاظمين مقيم بود و تحصيل مى‏کرد. وى در علوم معقول، شاگرد مرحوم ميرزا محمد باقر حکيم اصطهباناتى بود. منظومه‏اى بسيار عالى به نام «تحفة الحکيم» در فلسفه و نیز رساله‏اى در معاد نوشت. علامه طباطبايى در سال‌هاى میان 1344- 1354 ق از محضر اين مرد بزرگ بهره‏هاى فراوان برده و افتخار شاگردى‏اش را داشته است.[8]

  1. شيخ محمد تقى آملى (1304 – 1391ق):

ایشان در تهران متولد شد. قسمتى از دروس معقول و منقول را نزد پدرش (آقا شيخ محمد آملى‏)‌ كه از فيلسوفان به شمار مى‏رفت ‏تحصيل نموده، سپس در درس مرحوم ميرزاى کرمانشاهى شرکت نمود. قريب 14 سال از محضر حاج شيخ عبد النبى مجتهد نورى بهره‏مند شد. ایشان در مدت اقامت در تهران، هم منقول تدريس مى‏كرد و هم معقول. از جمله آثار فلسفی او: حاشیه بر منظومۀ سبزواری، حاشیه بر شرح اشارات بوعلی است.[9]

  1. آقا ميرزا مهدى آشتيانى (1372 ق):

پدرش ميرزا جعفر ملقب به ميرزا كوچک از شاگردان آقا محمدرضا حكيم قمشه‏اى بود. مرحوم آقا ميرزا مهدى از شاگردان ميرزا حسن کرمانشاهى و ميرزا هاشم اشکورى بود. سال‌ ها در تهران مدرس فلسفه و عرفان بود و عنوان مدرس رسمى مدرسه سپهسالار قديم را – که بر حسب وقف نامه بايد ماهر در عقليات و ناظر در شرعيات باشد- داشت. او از اساتيد مسلّم و متبحّر قرن حاضر به شمار می رفت. برخی از آثار فلسفی وی ‌عبارتند از: اساس ‎التوحید (درباره قاعده الواحد و وحدت وجود)، تعلیقه ‎بر ‎شرح ‎منظومه ‎سبزواری، حاشیه بر اسفار، حاشیه بر شفاء.[10]

  1. آقا ميرزا احمد آشتيانى (م 1395 ق):

او کوچک‌ ترين فرزند حاج ميرزا حسن مجتهد آشتيانى بود. جامع معقول و منقول و ضرب المثل تقوا و پارسايى بود. وی از شاگردان حکيم کرمانشاهى و حکيم اشکورى بود. در حدود سال‌هاى 1345 – 1350 ق براى تکميل علوم نقلى به نجف رفت و خود نيز تدريس مى‏کرد. در درس اسفار او فضلاى درجه اول آن ايام نجف که بسيارى از آنها مجتهد مسلّم بودند شرکت مى‏کردند. علامه طباطبايى قسمتى از اسفار را نزد او خوانده است. بيش از چهل سال در تهران به تدريس فقه و اصول و معقول پرداخت.[11]

  1. ميرزا طاهر تنکابنى (1280 – 1360 ق):

ميرزا طاهر تنکابنى از اساتيد مسلّم فلسفه در دوران اخير و ممحّض در این علم بود. احاطه وى به متون و آراء فلاسفه حيرت‏انگيز بوده است. دوره ميرزاى جلوه، حكيم قمشه‏اى و حكيم مدرس را درک كرده ‏ و پس از آنان، سرآمد بوده است.[12]

  1. سيد ابوالحسن رفيعى قزوينى (م 1394 ق):

او از مشاهير و معاريف اساتيد در نيم قرن اخير بود. جامع معقول و منقول بود. فلسفه را نزد حکيم کرمانشاهى و حکيم اشکورى آموخت. پس از تأسيس حوزه علميه قم در سال 1340 ق به وسيله مرحوم حاج شيخ عبد الکريم حائرى يزدى، به قم مهاجرت کرد و ضمن استفاده از محضر آقاى حائرى، خود به تدريس شرح منظومه سبزوارى و اسفار ملا صدرا پرداخت. امام خمينى (رحمه الله) شرح منظومه و قسمتى از اسفار را نزد او خوانده و او را به خصوص از نظر حسن تقرير و بيان مى‏ستود. مرحوم رفيعى در زمان حيات مرحوم آقاى حائرى به قزوين مراجعت كرد. طالبان حكمت احياناً براى استفاده از محضرش به قزوين مى‏رفتند. سال هاى آخر، تهران را محل اقامت قرار داد و از مراجع تقليد به شمار مى‏رفت.[13]

  1. شيخ محمد حسين فاضل تونى (1309 – 1380 ق):

او از مشاهير مدرسان فلسفه در عصر اخير بود. رساله‏اى در الهيات دارد. در مقدمه آن نوشته شاگرد جهانگيرخان و حکيم اشکورى بوده است. پس از تأسيس دانشگاه تهران در سال 1313 هجرى شمسى (تقريباً 1353 قمرى)، سال ها در دانشكده ادبيات و دانشكده معقول و منقول آن تدريس مى‏كرد. فاضل تونی بر مقدمه شرح فصوص قيصرى حاشيه نوشته است.[14]

  1. سيد محمد کاظم عصار (1305 – 1394 ق):

وی در هجده سالگى به اصفهان رفت و سه سال به تحصيل‏ فلسفه (على الظاهر نزد جهانگيرخان و آخوند ملامحمد کاشى) پرداخت. سپس به تهران آمده و شش سال نزد اساتيد تهران: حکيم اشکورى، حکيم کرمانشاهى و حکيم نيريزى فلسفه آموخت. آن‌گاه به عتبات رفته و ده سال علوم منقول را نزد اساتيد فن تکميل کرد و در سن 35 سالگى (سال 1340 ق) به تهران مراجعت کرده و به تدريس معقول و منقول (به خصوص معقول) پرداخت. پس از تأسيس دانشگاه تهران در دانشكده ادبيات و دانشكده علوم معقول و منقول، مشغول به تدريس شد. از حدود سال 1365 ق كه مدرسه عالى سپهسالار نام دانشگاه روحانى يافت، در آن جا مشغول تدريس شد و تقريباً تا پايان عمرش ادامه يافت. از مرحوم عصار، آثارى در وحدت وجود، بداء، علم الحديث و تفسير باقى مانده است.[15]

[1]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری (خدمات متقابل اسلام و ایران)، ج 14، ص 535.

[2]. همان، ص 535 و 536.

[3]. همان، ص 536.

[4]. برای آگاهی بیشتر ر.ک: همان، ص 536 و 537؛ مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، شماره ۵.

[5]. مجموعه آثار استاد شهید مطهری (خدمات متقابل اسلام و ایران)، ج 14، ص 537.

[6]. مرحوم آقاى حاج ميرزا على آقا شيرازى (رضوان اللَّه عليه) از نظر سنى ظاهراً تفاوت چندانى با حكيم خراسانى نداشته و با معظم له و آقاى حاج آقا رحيم ارباب، يگانه يادگار سلف صالح، دوستى‏اى در كمال صميميت داشته‏اند، ولى نظر به اين كه فلسفه را در بزرگسالى تحصيل كرده از محضر دوست صميمى‏اش بهره‏مند شده است.

[7]. مجموعه آثار استاد شهید مطهری (خدمات متقابل اسلام و ایران)، ج 14، ص 537 و 538.

[8]. همان، ص 538.

[9]. ر.ک: همان، ص 538 و 539؛ مولوی، محمد علی، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 2، مقاله 507.

[10]. ر. ک: همان، ص 539؛ بخش معارف، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 1، مقاله 229.

[11]. ر. ک: همان، کیوانی، مجدالدین، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 1، مقاله 228.

[12]. همان، ص 540.

[13]. همان.

[14]. همان.

[15]. همان، ص 540 و 541.