Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

طبقات هفتم و هشتم فیلسوفان مسلمان

طبقه هفتم‏:

اين طبقه از دو گروه تشکیل شده است: گروه اول شاگردان بدون واسطه ابن سينا و گروه دوم افرادی كه به طور مستقیم نزد او شاگردى نكرده‏اند و با واسطه از او استفاده نموده اند.

گروه اول:

  1. ابو عبد اللَّه فقيه معصومى (م حدود 450 ق):

ابن سینا دربارهٔ وی می گوید: او براى من مانند ارسطو براى افلاطون است. شيخ، «رساله عشق» را به اصرار او و به نام او نوشته است و هم او است كه واسطه پرسش و پاسخ هاى ابوريحان و بوعلى بود.[1]

  1. ابوالحسن بهمنيار بن مرزبان آذربايجانى (م 458 ق):

وی نخست مجوس بود، سپس مسلمان شد. او معروف‌ترين شاگرد بوعلى است. شهرت بهمنيار يكى به واسطه سؤالات فراوانى است كه از بوعلى نموده (بيشتر كتاب «مباحثات» شيخ، پاسخ به سؤالات بهمنيار است)، و ديگر به واسطه كتاب معروف «التحصيل» است كه مكرّر در كتب فلسفی از آن ياد مى‏شود.[2]

  1. ابوعبيد عبد الواحد جوزجانى:

او شاگرد، مريد و ملازم بيست يا بيست و پنج ساله بوعلى بوده است. بوعلى به حفظ و نگهدارى آثار خود همّت نمى‏گماشت؛ در پيشامدهاى مختلف، رساله‏هاى مختصر يا طولانى مى‏نوشت و به افراد مى‏داد بدون آن‌ كه نسخه‏اى از آن نگهدارى كند. محفوظ ماندن قسمتى از آثار شيخ، مرهون همت ابوعبيد است. بخش رياضى كتاب نجات و كتاب دانشنامه علايى به وسيله او تكميل شده است.[3]

  1. ابومنصور حسين بن طاهر بن زيله اصفهانى (م 450 ق):

ابن‌ زيله‌ از خواص‌ شاگردان‌ ابوعلى‌ سينا و در رديف‌ كسانى‌ چون‌ ابوالحسن‌ بهمنيار بن‌ مرزبان‌، ابوعبيد جوزجانى‌ و ابوعبدالله‌ معصومى‌ بوده‌ است‌ .او کتاب شفاى شيخ را مختصر و رساله «حى بن يقظان» او را شرح كرد. وی در فن موسيقى بى‏نظير بود و كتابى نیز در این رشته تأليف نمود.[4]

بوعلى شاگردان ديگری نيز داشته است كه به‌دلیل طولانی شدن، از ذكر آنها خوددارى مى‏شود.

گروه دوم:

  1. على بن رضوان مصرى (م 453 ق):

رضوان مصری طبيب و حكيم بوده است. وی از جمله كسانى است كه بر نظريه محمد بن زكرياى رازى ردّ نوشته است. او كتابى در اثبات نبوت خاتم الانبياء از روى تورات و انجيل و قواعد فلسفى نوشت.[5]

  1. ابوالحسن مختار بن حسن بن عبدان بن سعدان بن بطلان بغدادى نصرانى، معروف به ابن بطلان (م 444 ق):

او شاگرد ابوالفرج بن الطيب نصرانى بود. مانند استادش، هم طبيب است و هم فيلسوف، ولى بيشتر طبيب است تا فيلسوف‏.[6]

  1. ابوالحسن انبارى:

وی فيلسوف و رياضى دان بود، اما رياضيات او بر فلسفه اش غلبه داشته است. خيام، رياضيات را از محضر او استفاده مى‏كرد.[7]

طبقه هشتم‏:

اين طبقه، طبقه شاگردان شاگردان بوعلى است، اعم از آن‌ كه واقعاً شاگرد شاگردان بوعلى بوده‏اند و يا این‌ که با آنها همزمان بوده‏اند، از جمله آنان:

  1. ابوالعباس فضل بن محمد لوكرى مروى:

او فيلسوف و اديب بود. گاهی از او به «اديب ابوالعباس لوكرى» تعبير مى‏شود. وی شاگرد بهمنيار بوده است. كتاب معروف وی به نام «بيان الحق بضمان الصدق» است. او به داشتن حوزه و تربيت شاگردان معروف است. گفته شده: «فلسفه به وسيله لوكرى در خراسان انتشار يافت».[8]

  1. ابوالحسن سعيد بن هبة اللَّه بن حسين (م 495 ق):

سعيد بن هبة اللَّه در طب ممتاز و در علوم حكميه با فضل بود. وى شاگرد ابوالفضل كتيفات و عبدان كاتب بوده و آنها شاگرد ابوالفرج بن الطيب بودند.[9]

  1. ابوالفتح عمر بن ابراهيم خيامى نيشابورى، معروف به خيام (م 517 یا 526 ق).

فيلسوف و رياضى دان و احتمالًا شاعر بوده است. وی شهرت جهانى دارد، اما باید دانست شهرت خيام به اشعار منسوب به اوست نه به فلسفه و رياضيات. برخى بر اساس يک سلسله قرائن تاريخى معتقدند كه دو نفر به اين نام بوده‏اند: يكى شاعر و ديگرى حكيم و فيلسوف؛ شاعر به نام خيام بوده است و حكيم و رياضى‌دان به نام خيامى، و به عقيده بعضى[10] شاعر على خيام بوده است و حكيم و رياضى دان عمر خيامى.

از خيام، برخى رسالات فلسفى باقى مانده كه طرز تفكر او را روشن مى‏سازد؛ يكى از آنها رساله‏اى است به نام «كون و تكليف» كه در پاسخ سؤال ابونصر محمد بن عبد الرحيم نسوى؛ قاضى نواحى فارس است. وى از خيام درباره حكمت خلقت و غرض آفرينش و هم درباره فلسفه عبادات سؤال كرده است و خيام، حكيمانه مطابق مبانى استادش بوعلى (يا استاد استادش) پاسخ گفته است. هركس بر مبانى بوعلى در اين مسائل وارد باشد مى‏داند كه خيام تا چه اندازه وارد بوده است. خيام در آن رساله از بوعلى به عنوان «معلم» ياد مى‏كند و در مسائل مورد سؤال -كه ضمناً مسئله سرّ «تضاد در عالم» و مسئله شرور هم مطرح شده- مانند فيلسوفى جزمى اظهار نظر مى‏كند و مى‏گويد: من و آموزگارم بوعلى در اين باره تحقيق كرده و كاملًا قانع شده‏ايم؛ ممكن است ديگران آن را حمل بر ضعف نفس ما نمايند، اما از نظر خود ما كاملًا قانع كننده است.

اين كه خیام، محضر درس بوعلى را درک كرده باشد، بسيار بعيد است. اگر او بوعلى را «معلم» خود مى‏خواند؛ به این جهت است که شاگرد مكتب بوعلى است نه شاگرد شخص او، و على الظاهر نزد شاگردان بوعلى تحصيل كرده است‏.[11]

  1. ابوحامد محمد بن محمد بن احمد غزالى طوسى (450 – 505 ق):

غزالی خود را فيلسوف نمی‌دانست، بلكه مخالف فلسفه و فلاسفه (مخصوصاً ابن سينا) بود. فلسفه را نزد استاد نخواند، ولی سه سال به مطالعه فلسفه پرداخته، سپس كتاب مقاصد الفلاسفه و بعد از آن کتاب تهافت الفلاسفه را نوشت، كه از كتب مهم دوره اسلامى است. افراد ضد فلسفه در جهان اسلام زياد بوده‏اند، اما هيچ كس به قدرت غزالى نبوده است، اگر به فاصله كمى افرادى؛ نظير سهروردى و خواجه نصيرالدين ظهور نكرده بودند، غزالى بساط فلسفه را برچيده بود. در عين حال نظر به اين ‌كه نظريات منفى غزالى -و به ندرت نظريات مثبت او- نقشى در تحول فلسفه داشته است، او را در رديف فلاسفه آورده اند. معروف‌ترين كتاب غزالى احياء علوم الدين است. كمتر كتابى در ميان مسلمانان به اندازه اين كتاب اثر گذاشته است.[12]

[1]. ر.ک: مطهرى، مرتضی، مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهری، ج 14، ص 482 و 483.

[2]. ر.ک: همان، ص 483.

[3]. ر.ک: بينش، تقی، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 5، مقاله 2342؛ مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهری، ج 14، ص 483.

[4]. ‌ر.ک: دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 3، مقاله 1284؛ مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهری، همان.

[5]. ر.ک: رحيم‌لو، يوسف،‌ دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 3، مقاله 1244؛ مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهری، همان، ص 484.

[6]. ر.ک: فكرت‌، محمدآصف‌، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 3، مقاله 975؛ مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهری، همان.

[7]. قزوینی، محمد، ترجمه تتمه صوان الحکمة، ص 80؛ مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهری، همان.

[8]. سجادی، صادق، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 2، مقاله 464؛ مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهری، همان، ص 484 و 485.

[9]. ر.ک: مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهری، همان، ص 485.

[10]. ر.ک: محیط طباطبایی، سید محمد، مجله گوهر، شماره 6.

[11]. ر.ک: مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهری، همان، ص 485 – 488.

[12]. همان، ص 488.