Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

طبقات بیست و یکم‏ و بیست و دوم فیلسوفان مسلمان

طبقه بیست و یکم

در زمان شاه عباس کبیر با طلوع افرادى؛ مانند میرداماد، شیخ بهایى و میرفندرسکى، اصفهان مرکز علوم عقلى اسلامى شد، – به طورى که شخصیتى؛ مانند صدرالمتألهین از وطنش شیراز مهاجرت کرده و براى کسب فیض به اصفهان مى‏آید- همچنان که با مهاجرت علماى جبل عامل؛ از قبیل محقق کرکى به ایران، حوزه‏ فقهى بسیار عالی در اصفهان تشکیل شد. از مشخصات حوزه فلسفى اصفهان این است که از بحث و جدل ‏هایی که غالباً کم فایده بود در آن خبرى نیست.[1]

  1. میر محمد باقر داماد:

میرداماد اگر از حکماى طراز اول اسلامى به شمار نرود، لااقل جزو حکمای طراز دوم است. وى علاوه بر این ‌که فیلسوف بود، فقیه، ریاضى دان، ادیب و رجالى نیز بود. فردی جامع علوم بوده و خود را «معلم ثالث» مى‏خواند. به‌ طور دقیق معلوم نیست میرداماد تحصیلات فلسفى خود را چگونه و نزد چه کسانى انجام داده است. اساتید او عبارتند از: شیخ عبد العالى کرکى، سید نورالدین عاملى، تاج الدین حسین صاعد طوسى و فخرالدین استرآبادى سماکى. سه نفر اول استاد منقول میرداماد بوده‏اند. تنها شخص اخیر اهل معقول بوده است.[2]

  1. شیخ بهاء الدین محمد بن حسین بن عبد الصمد عاملى (م 1030 ق):

او از مهاجران جبل عامل بود. در جامعیت علوم و فنون فوق العادگى داشت. شیخ بهاءالدین ادیب، فقیه، مفسر، ریاضى دان، مهندس، شاعر، حکیم و فیلسوف بود. از استادان او در علوم عقلى (منطق و فلسفه)، جز ملا عبد اللَّه یزدى کسى را نام نبرده‌اند. سلسله اساتید معقول شیخ از طریق ملا عبد اللَّه به خواجه نصیرالدین طوسى و سپس به بوعلى مى‏رسد. معروف است که صدرالمتألهین ابتدا به درس شیخ مى‏رفت؛ شیخ که استعداد خارق العاده او را دید، او را به درس میرداماد فرستاد. از آثار فلسفى شیخ نیز چیزى در دست نیست، جز رساله‏اى که ‏گفته شده اخیراً در مصر از او درباره «وحدت وجود» چاپ شده است‏.[3]

  1. میر ابوالقاسم فندرسکى (م 1050 ق):

میر فندرسکی اهل فندرسک از توابع استرآباد (گرگان) بود. او حکیم و دانشمند دورهٔ صفوی، و از استادان بنام مکتب اصفهان و معاصر شیخ بهایى و میرداماد بوده است. مهم‌ترین اثر میرفندرسکی رساله فارسی معروف به «صناعیه» است که به عنوان حقایق الصنایع نیز شهرت دارد، وی همچنین رساله‏اى در «حرکت» بر طبق مسلک مشائیان نوشت.[4]

طبقه بیست و دوم‏

این طبقه را شاگردان شیخ بهایى، میرداماد و میرفندرسکى تشکیل می‌دهند:

  1. رفیع الدین محمد بن حیدر حسینى طباطبایى نائینى‏ مشهور به میرزا رفیعا (م 1082 ق[5]):

او از سادات طباطبایى نائین، زواره و اردستان است. مرحوم میرزاى جلوه، فیلسوف معروف عهد قاجار از اولاد و احفاد او است. میرزا رفیعا از جمله شاگردان شیخ بهایى و میرفندرسکى بود. وی رساله‏اى در «اقسام تشکیک» دارد که مورد توجه متأخران است. شرح اشارات خواجه و شرح حکمة العین شریف جرجانى را حاشیه زده، و رساله‏اى در حل شبهه «استلزام» که در کتب فلسفه مطرح است نوشته است. رساله‏اى نیز به نام ثمره شجره الهیه در اصول عقاید با پاره‏اى از مقدمات فلسفى‏ دارد.[6]

  1. محمد بن ابراهیم قوامى شیرازى‏ معروف به صدرا و صدرالمتألهین (م 1050 ق[7]):

وی حکیم الهى و فیلسوف ربانى بى‏نظیری بود که حکمت الهى را وارد مرحله‌ای جدید کرد. صدرا در آن چه علم اعلى یا علم کلى یا فلسفه اولى‏ یا حکمت الهى خوانده مى‏شود،[8] تمام فلاسفه پیشین را تحت الشعاع قرار داد، اصول و مبانى اولیه این فن را تغییر داده و آن را بر اصولى خلل ناپذیر استوار کرد.

فلسفه صدرا به منزله چهار راهى است که چهار جریان فلسفی؛ یعنى حکمت مشائى ارسطویى و سینایى، حکمت اشراقى سهروردى، عرفان نظرى محی الدینى، و معانى و مفاهیم کلامى با یکدیگر تلاقى کرده و مانند چهار نهر سر به هم برآورده، رودخانه‏اى خروشان را به وجود آورده‏اند. از منظر دیگر، حکمت متعالیه صدرا به منزله صورتى است که بر چهار عنصر مختلف پس از یک سلسله فعل و انفعال ‏ها افاضه شود و به آنها ماهیت و واقعیت نوین بخشد که با ماهیت هر یک از مواد آن صورت متغایر است. فلسفه او یک نوع جهش در سلسله حرکت هاى مداوم و تدریجى در معارف عقلى اسلامى است. فلسفه ملاصدرا از نوع «سهل ممتنع» است؛ یعنی به ظاهر بسیار ساده است، عبارتش ادیبانه و منشیانه است، اما یک فرد باید سال ها کار کند تا به مرحله اول برسد، یعنى بفهمد که آن را نمى‏فهمد تا بار دیگر با دید دیگرى وارد شود.

صدرا شاگرد شیخ بهایى و میرداماد بود. در شرحى که وی بر اصول کافى نوشت، از شیخ بهایى به عنوان استاد علوم نقلى و از میرداماد به عنوان استاد علوم عقلى یاد مى‏کند. وى در ضمن هفتمین سفر حج که پیاده مى‏رفت، در بصره درگذشت.[9]

  1. شمس الدین گیلانى ‏معروف به ملا شمسا:

وی از شاگردان میرداماد بود. میان او و همدرسش ملاصدرا مراسله‏اى صورت گرفته است؛ ملا شمسا درباره چند مشکل در فلسفه؛ از قبیل موضوع در حرکت کمّیه و وجود ذهنى سؤال کرده و صدرا پاسخ گفته است. پاسخ صدرا به صورت رساله‏اى کوچک در آمده که قبلا در حاشیه مبدأ و معاد[10] و اخیرا در مجموعه رسائل فلسفى صدر المتالهین چاپ شده است.[11]

  1. سلطان العلماء آملى مازندرانى‏ معروف به خلیفة السلطان (م 1064 ق).

خلیفة السلطان شاگرد شیخ بهایى و میرداماد بود. وى مردى محقق است؛ حواشى او بر معالم و شرح لمعه نمونه یک کار تحقیقى است و بدون حشو و زوائد، مطلب مى‏نوشته است. بر حاشیه خفرى بر شرح تجرید قوشجى نیز حاشیه زده است.[12]

  1. سید احمد عاملى:

وی داماد، خاله زاده و شاگرد میرداماد بود. او بر الهیات شفا حاشیه نوشت.[13]

  1. قطب الدین اشکورى‏:

کتاب معروف محبوب القلوب از او است. در تاریخ فلسفه شاگرد میرداماد بوده است.[14]

  1. سید امیر فضل اللَّه استرآبادى:

وی از شاگردان میرداماد بود. امیر فضل اللَّه از شاگردان بزرگ مقدس اردبیلى بوده است. هنگامى که وفات مقدس اردبیلى نزدیک شد، از او پرسیدند: بعد از شما به چه کسى رجوع کنیم؟ او جواب داد: در شرعیات به امیر علام، و در عقلیات به امیر فضل اللَّه.[15]

[1]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری (خدمات متقابل اسلام و ایران)، ج 14، ص 509.

[2]. همان.

[3]. همان، ص 510 و 511.

[4]. همان، ص 511؛ مجتبائی، فتح الله، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 6، مقاله 2487.

[5]. تهرانى، آقا بزرگ، الذريعة إلى ‏تصانيف ‏الشيعة، ج ‏6، ص 146.

[6]. مجموعه آثار استاد شهید مطهری (خدمات متقابل اسلام و ایران)، ج 14، ص 511 و 512.

[7]. حسينى جلالى‏، محمد حسين، فهرس ‏التراث، ج ‏1، ص 853 .

[8]. و تنها همين بخش است كه به حقيقت فلسفه است و فلسفه حقيقى خوانده مى‏شود، زيرا ساير بخش ها اعم از رياضى و طبيعى در قلمرو علوم است‏.

[9]. مجموعه آثار استاد شهید مطهری (خدمات متقابل اسلام و ایران)، ج 14، ص 512.

[10]. ر.ک: همان، ص 512 و 513.

[11]. ر.ک: صدر المتألهين، مجموعه رسائل فلسفى صدر المتالهين‏، تحقيق و تصحيح: ناجى اصفهانى، حامد، ص 105 – 122.

[12]. امين‏، سيد حسن، مستدركات‏ أعيان ‏الشيعة، ج ‏7، ص 161؛ مجموعه آثار استاد شهید مطهری (خدمات متقابل اسلام و ایران)، ج 14، ص 513.

[13]. مجموعه آثار استاد شهید مطهری (خدمات متقابل اسلام و ایران)، ج 14، ص 513.

[14]. همان.

[15]. همان.