searchicon

کپی شد

ضرورت و اهمیت علم کلام

با توجه به فواید، اهداف و رسالت ‌های علم کلام، می توان به جایگاه و ضرورت آن پی برد؛ زیرا معرفت یقینی در زمینه عقاید دینی، ارشاد و هدایت دیگران، دفاع از عقاید دینی و پاسخ گویی به اشکالات و دفع شبهات، همگی از ارزش‌ والایی برخوردارند كه تحقق بخشیدن به آنها ضرورت دارد.

معرفت یقینی به عقاید و معارف دینی، شعبه‌ای از حکمت است و به تصریح قرآن کریم، بهره‌مندی از حکمت، خیر فراوانی در بردارد؛ چنان که می فرماید: «(خدا) دانش و حكمت را به هر كس بخواهد (و شايسته بداند) مى‏دهد و به هر كس حکمت داده شود، خير فراوانى داده شده است»[1] و نیز مؤمنان دانشمند را نسبت به مؤمنان غیر دانشمند از درجات کمال بیشتری برخوردار می داند، آن جا که می فرماید: «…خداوند كسانى را كه ايمان آورده‏اند و كسانى را كه علم به آنان داده شده، درجات عظيمى مى‏بخشد…».[2]

اهمیت و ارزش ارشاد و هدایت دیگران تا آن جا است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) خطاب به علی (علیه السلام) می فرماید: «اگر خداوند به وسیله‌ تو یک نفر را هدایت کند، برای تو، از همه آن چه در شرق و غرب عالم وجود دارد، بهتر است».[3] دفاع از عقاید دینی، جهادی بزرگ‌ به شمار می رود و ضرورت آن از دفاع از جان و مال و سرزمین بسی بالاتر است.

در احادیث اهل بیت (علیهم السلام) از متکلمان به عنوان سُکّان‌داران کشتی دل ‌های شیعیان و برترین انسان ‌ها یاد شده است. صاحب تفسیر مجمع البیان در ذیل آیه: «فَلا تُطِعِ الْكافِرينَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبيراً؛[4] بنا بر اين از كافران اطاعت مكن، و به وسيله آن [قرآن‏] با آنان جهاد بزرگى بنما»، چنین آورده است: «این آیه دلالت می کند که جهاد متکلمان در حلّ شبهات اهل باطل و دشمنان دین از بزرگ ترین و با فضلیت‌ترین جهاد ها است».[5] ارج نهادن به مقام متکلمان و تجلیل و تکریم آنان توسط امامان اهل بیت (علیهم السلام)، خود دلیل گویای دیگری بر جایگاه والای علم کلام و متکلمان است. در این باره، رفتار ستایش آمیز امام صادق (علیه السلام) نسبت به هشام بن حکم، که از برجسته‌ترین شاگردان متکلّم آن حضرت بود، بسیار آموزنده است. استاد مطهری در این باره می گوید: «هشام بن حکم برجستگی اش در علم کلام بود، نه در فقه یا حدیث یا تفسیر، امام صادق (علیه السلام) او را که در آن وقت جوانی نو خط (نورس، تازه به سن جوانی رسیده) بود، از سایر اصحابش بیشتر گرامی می داشت و او را بالادست دیگران می نشاند. همگان در تفسیر این عمل اتفاق نظر دارند که این تجلیل ها فقط به علت متکلم بودن هشام بوده است. امام صادق (علیه السلام) با مقدم داشتن هشام متکلم بر ارباب فقه و حدیث، در حقیقت می خواسته ارزش بحث ‌های اعتقادی را بالا برده و کلام را بالادست فقه و حدیث بنشاند…».[6]

ابو منصور طبرسی در بیان علت تألیف کتاب «الإحتجاج على أهل اللجاج» و در ردّ این پندار که ائمه هدی (علیهم السلام) اهل مجادله نبوده و کلام را نکوهش نموده‌اند و در نتیجه علم کلام یکی از علوم ممدوح و مقبول نزد آنان نیست، گفته است: «به گمان برخی، پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ائمه طاهرین (علیهم السلام) هرگز مجادله نکرده و به پیروان خود نیز اجازه نداده‌اند، بلکه آنان را نهی کرده و آن را نکوهش نموده‌اند، من خواستم با تألیف این کتاب (الاحتجاج) که در برگیرنده نمونه‌ هایی از مناظره ‌های آنان با مخالفان است، نادرستی این عقیده را اثبات نمایم تا روشن شود که نهی آنان از مجادله، متوجه افرادی است که توانایی بر انجام جدال احسن را ندارند، نه برجستگان و آزمودگان در روش احتجاج که بر اهل لجاج غالب می آیند. این افراد از طرف ائمه هدی (علیهم السلام) به انجام مناظره و مجادله با مخالفان مأموریت یافته‌، و این امر مایه فضل و شهرت آنان گردیده است».[7]

در حالات حضرت امام رضا (عليه السّلام) نقل شده که ایشان شخصاً در مجلس مناظره‏اى كه مأمون از جمع متكلّمان مذاهب تشكيل مى‏داد شركت مى‏كرد و به مناظره مى‏پرداخت. متن اين جلسات در كتاب های شيعه نقل شده است.[8] [9]

[1]. «يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثيراً»، بقره، 269.

[2]. «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ»، مجادله، 11.

[3]. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع‏ بَعَثَنِي رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَى الْيَمَنِ فَقَالَ يَا عَلِيُّ لَا تُقَاتِلَنَّ أَحَداً حَتَّى تَدْعُوَهُ إِلَى الْإِسْلَامِ- وَ ايْمُ اللَّهِ لَأَنْ يَهْدِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى يَدَيْكَ رَجُلًا خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ وَ لَكَ وَلَاؤُهُ يَا عَلِيُّ»، حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، محقق: گروه پژوهش مؤسسه آل البیت علیهم السلام‌، ج ‏15، ص 42 و 43، کتاب جهاد، باب 10، ح 1.

[4]. فرقان، 52.

[5]. ر.ک: طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، مقدمه: بلاغى، محمد جواد، ج ‏7، ص 273.

[6]. مطهری، مرتضی، مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏3، ص 94.

[7]. ر.ک: طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج على أهل اللجاج، محقق و مصحح: خرسان، محمد باقر، ج ‏1، ص 13.

[8]. ر.ک: مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏3، ص 94.

[9]. برگرفته از: ربانی گلپایگانی، علی، درآمدی بر کلام جدید، ص 25 و 26، با اندکی تصرف.