Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

صراط مستقیم

معنا و حقیقت صراط مستقیم

“صراط” در لغت به معناى بزرگراه وسيع و روشن است. برخى از علماى علم لغت ريشه و اصل واژه “صراط” را “سراط” مى‏دانند كه به معناى بلعيدن است و چون جاده باز و عمومى با فراخى و وضوحى كه دارد، گويا سالك را در كام خود مى‏كشد و او را به پيش مى‏برد، به آن “صراط” گفته مى‏شود. ولى برخى از پژوهشگران لغات قرآنى اين رأى را ناصواب دانسته، صراط را واژه اى مستقل و غير مبدّل مى‏دانند.

واژه‏ى “مستقيم” از ماده “ق.و.م” است و بر طلب قيام دلالت مى‏كند. استقامت، طلب قيام از شى‏ء است و طلب قيام، كنايه از ظهور و حصول آثار و منافع هر چيز است و چون آثار و منافع را در مستوى بودن، نداشتن اعوجاج و گمراه نكردن سالك است، چنين حالتى را قيام آن مى‏دانند. پس راه مستقيم راهى است كه نداشتن اعوجاج از آن مطلوب و اين مطلوب حاصل باشد.[1]

از اين رو معناى صراط مستقيم، همان “راه استقامت” و در برابر “راه اعوجاج” است. راه معوج آن است كه همراه با تخلف و اختلاف است و صراط مستقيم راهى است كه از اين دو آسيب، مصون باشد.[2]

در قرآن کریم حدود چهل بار در آیات مختلف واژه صراط مستقیم به کار رفته است. یکی از آن آیات، آیه شش سوره حمد است.

در آموزه های قرآنی، صراط مستقیم اصطلاحی خاص با معنا و مفهومی ویژه است. این اصطلاح ترکیبی از دو واژه، صراط و مستقیم است.

تعابير مختلفى در تفسير و تطبيق و مصداق صراط مستقيم، از امامان معصوم‏ (ع) و مفسران به ما رسیده است كه پرداختن به آنها در اين مختصر نمی گنجد. بنابر این در این جا به صورت خیلی خلاصه به بیان معانی و مصادیق آن می پردازیم:

1. صراط مستقیم؛ یعنی کتاب خدا (قرآن). از پیامبر (ص) و امام علی (ع) درباره صراط مستقیم روایت شده است که صراط مستقیم کتاب خدا است.[3]

2. صراط مستقیم؛ یعنی راه انبیا و پیامبران الاهی. رسول خدا (ص) درباره «اهدنا الصراط المستقیم» فرمود: راه انبیا است.[4] پیامبر (ص) در جایی نشسته بودند و گروهی در گرد ایشان بودند، حضرت شروع کرد به ترسیم خطوطی بر روی زمین. یکی از آن خط ها مستقیم بود و دیگر خط ها کج و غیر مستقیم. سپس فرمودند: این یک راه، راه راست من است و باقی دیگر هیچ کدام راه من نیستند.[5]

3. صراط مستقیم؛ یعنی اسلام (تسلیم شدن در برابر خداوند). رسول الله (ص) فرمود: “…. فالصراط الاسلام”.[6]

4. صراط مستقيم از نظر قرآن كريم، همان “دين قيّم” است كه فرمود: “قل اننّى هدانى ربّى الى صراط مستقيم، دينّاً قيّماً ملة ابراهيم حنيفاً”[7] و دين قيم دينى است كه خود ايستاده است و ديگران را نيز به پا مى‏دارد. و سرّ اين كه از دين قيّمى كه همان صراط مستقيم است به “ملّت ابراهيم” ياد مى‏شود و دين به روش او نسبت داده مى‏شود، اين است كه برجسته‏ترين روش را ابراهيم خليل (ع) ارايه كرده است و “حنيف” به معناى كسى است كه در متن راه حركت مى‏كند و در مقابل “جنيف” و “متجانف”؛ يعنى كسى است كه به راست و چپ گرايش دارد.[8]

5 . آن گونه که از بررسی آیات قرآن بر می آید، صراط مستقیم همان آیین خدا پرستی و دین حق و پایبند بودن به دستورات خدا است و معانی مختلفی که مفسران در این زمینه ارائه کرده اند در واقع به همین معنا باز می گردد.[9]

6. امام صادق (ع) در معناى آيه “اهدنا الصراط المستقيم” فرمودند: “يعنى ارشدنا الى لزوم الطريق المؤدى الى محبّتك و المبلغ الى جنتك و المانع من ان نتبع اهواءنا فنعطب او أن ناخذ بآرائنا فنهلك”.[10] امام (ع)، صراط مستقيم را به راهى تفسير نموده است كه انسان‏ها را به محبّت و بهشت خداوند برساند و از پيروى هواها و آرای نفسانى كه موجب هلاكت مى‏گردد، جلوگيرى نمايد.[11]

7. امام واجب الاطاعه، صراط مستقیم در دنیا است و پیروی از او، وسیله عبور از صراط و پل بر روی جهنم در آخرت است. امام صادق (ع) در این باره می فرماید: “صراط مستقیم دو صراط است. یکی صراط در دنیا و دیگری صراط در آخرت. صراط در دنیا امام واجب الاطاعة است. هر کس وی را در دنیا شناخت و به او اقتدا کرد، از پل صراط عبور کرد و هر کس در دنیا او را نشناخت قدم هایش در پل صراط می لغزد و وارد جهنم می شود».[12]

8. صاحب تفسیر مجمع البیان در ذیل آیه شش سوره حمد ضمن بیان اقوال و نظریات در این باره می نویسد:

بهتر است آن را (صراط مستقیم) بر معنای عام حمل کرد به طوری که شامل همۀ مصادیق یاد شده شود؛ زیرا صراط مستقیم دینی است که خداوند به آن فرمان داده است و آن اعم از توحید، عدل و ولایت کسانی است که از اطاعت آنان واجب است و همین معنا نیز در آیه شش سوره حمد مراد خداوند است.[13]

9. صراط مستقیم راه کسانی است که خداوند به آنها نعمت داده است، نه کسانی که مورد غضب خداوند واقع شدند و نه گمراهان. از امام صادق درباره ضالین و مغضوبین پرسش شده آن حضرت فرمود: “یهود از مصادیق مغضوبین و نصاری از مصادیق ضالین هستند”.[14]

10. علامه طباطبائی در این باره می گوید: صراط مستقیم، صراط غیر گمراهان است. کسانی که در راه و سلوک آنها نه شرکی وجود دارد و نه ظلمی. همان گونه که گمراهی و ضلالت در آن راه نیست. نه در قلبشان کفری است و نه در ذهنشان خطور می کند که خداوند راضی به آنها نباشد. نه در اعمال و رفتارشان کار معصیت و گناهی سر می زند و نه قصور در طاعتی دارند. این راه همان حق توحید است. هم از جهت علم و هم از جنبۀ عمل.[15]

11. امام خمینی (ره) در تفسیر عرفانی خود صراط مستقیم را چنین معنا می کند:

صراط مستقیم همین صراط اسلام است که صراط انسانیت است، که صراط کمال است که راه به خدا است.

سه راه هست، یک راه “مستقیم” و یک راه شرقی “مغضوب علیهم” و یک راه غربی “ضالین”.

این راه مستقیم را اگر چنانچه بدون انحراف به این طرف و آن طرف … طی کردید، این راه مستقیم، منتهی به خدا می شود.[16] این همان معنای سخن اميرمؤمنان على (ع) است، که فرمودند: “اليمين و الشمال مضلّة و الطريق الوسطى هى الجادة”.[17]

امام (ره) در جایی دیگر در این باره می فرماید: راه مستقیم راه آنهایی است که خداوند به آنها منت گذاشته و نعمت عطا فرموده، نعمت اسلام، نعمت انسانیت، دفاع و پاسداری از اسلام و قرآن، مجاهده در راه اسلام این راه مستقیم است. این همان صراط مستقیمی است که شما در نماز از خدا می خواهید.[18]

نتیجه: آنچه را که به عنوان نتیجه و جمع بندی می توان گفت این است که تمامی این معانی از آیات قرآن و روایاتی که در تفسیر صراط مستقیم وارد شده است قابل برداشت است؛ چرا که در قرآن گاه از تمامی دین حق به صراط مستقیم یاد می شود، گاه دیگر از صراط پیامبر (ص) و زمانی راه ولایت، صراط مستقیم معرفی شده است.

مفسران قرآن در تفسیر “صراط مستقیم” از دو شیوۀ نظری و مصداقی بهره جسته اند؛ منظور از شیوۀ نظری ویژگی هایی است که خداوند در قرآن برای صراط مستقیم بیان کرده است. و مقصود از روش مصداقی مصادیق و کسانی است که با پیمودن راه راست و دارا بودن ویژگی های ذکر شده در قرآن الگو و نمونه بارز صراط مستقیم شدند.

در میان مفسران در بارۀ معنا و مقصود آیات قرآن از صراط مستقیم نظریاتی وجود دارد. در این جا قبل از بیان آنها، ابتدا مقدمه ای را که استاد مطهری در تفسیر سوره حمد در تبیین معنای صراط مستقیم بیان کرده را به طور اختصار اشاره می کنیم، آن گاه معانی آن را از نگاه مفسران بررسی می نماییم.

استاد مطهری در این مقدمه می گوید:

1. تمام موجودات در یک سیر تکوینی و غیر اختیاری که لازمۀ ناموس هستی است به سوی خداوند در حرکت اند:

“ألا الی الله تصیر الامور”؛[19] رجوع تمام امور عالم آفرینش به سوی او است و “ان الی ربک المنتهی”.[20] انسان هم به عنوان جزئی از این هستی محکوم به این حکم است.

“ای انسان تو در حالت حرکت به سوی پروردگارت هستی و این حرکت ادامه دارد تا هنگامی که به لقای او نایل شوی”.[21]

2. در میان راه ها یک راه است که مستقیم و شاه راه است و راه سعادت و راه اختیاری؛ یعنی راهی است که انسان باید آن را برگزیند.

3. به دلیل آن که انسان آنچه بر می گزیند از نوع راه است. پس انسان نوعی حرکت و پیمودن به سوی مقصودی را بر می گزیند.

به بیانی دیگر، انسان می خواهد به سوی کمال خود حرکت کند. پس انسان یک موجود تکامل یابنده است و معنای “اهدنا الصراط المستقیم” این است که خدایا ما را به راه راست تکامل هدایت فرما.

4. راه مستقیم راهی است که از اول جهت مشخص دارد، بر خلاف راه های غیر مستقیم مانند راه منحنی، یا راه پیچ در پیچ … که فرضاً در نهایت انسان را به مقصد برساند، با تغییر جهت های متعدد، یا مداوم. پس راه انسان به سوی کمال از نوع عبور از میان اضداد و نوسان نیست.

ممکن است برای رفتن و رسیدن به نقطه ای. یک راه اصلی بیشتر نباشد، ولی راه های فرعی که از اطراف می آید متعدد باشند و در نهایت همه به آن راه منتهی گردد.

از این جا تفاوت معنای صراط با سبیل فهمیده می شود، در قرآن صراط همیشه به صورت مفرد آمده، در حالی که سبیل هم به صورت مفرد و هم جمع آمده است. معنای سبیل آن راه های فرعی است که به راه اصلی منتهی می گردد و معنای صراط همان راه راست است.[22]

بهرحال “صراط مستقيم” يكى بيش نيست و تعددناپذير است، زيرا به خداوند استناد دارد و هرچه غير از آن باشد، “سبيل الغىّ” مى‏باشد. البته “سُبُل اللَّه” كه كثير و متعدد است و در برابر “سُبُل انحرافى” قرار دارد از صراط مستقيم كه واحد است، جدا نيست و رابطه‏”سُبُل اللَّه” با “صراط مستقيم” يا به گونه‏اى است كه سُبُل، راه‏هاى فرعى مى‏باشند كه به صراط مى‏پيوندند، يا صراط مستقيم با وحدت انبساطى و گسترده‏اى كه دارد، راه‏هاى فرعى (سُبُل) را زير پوشش خود قرار مى‏دهد.[23]

عوامل انحراف از صراط مستقیم

عوامل انحراف از صراط مستقیم به عوامل درونى و برونى تقسيم پذيرند. با تأكيد بر اين كه تأثيرپذيرى و شدت آن مهم ترين عامل است؛ يعنى تا زمانى كه عامل درونى و زمينه درونى مهيا نباشد، عامل بيرونى نمى‏تواند تأثيرگذار باشد. به عبارت ديگر، پيروى از عوامل بيرونى به دنبال پیروی از عوامل درونى انسان است. و با نگرشى ديگر، آن كس سبب گمراهى دگران مى‏شود كه خود دچار نوعى انحراف شده است و از درون گرفتار فساد نفس و تباهى گشته است، خواه اين گمراهى را، گمراهى بداند و خواه اين را سعادت خويش قلمداد نمايد و ديگران (اهل صراط مستقيم) را منحرف پندارد. (در جهل مركب باشد).

چنان كه خداوند متعال مى‏فرمايد: “… از كسى كه قلبش را از ياد خود، غافل كرده ايم و او تابع هواى خويش است و در اين امر زياده ‏روى مى‏كند، تبعيت نكن و بگو: حق از جانب پروردگار من است هر كه مى‏خواهد بدان ايمان آورد و هر كه مى‏خواهد كافر شود؛ زيرا ما براى ظالمان آتشى مهيا نموده‏ايم…”[24] تبعيت و اطاعت از دیگران، تحت تأثير عامل برونى واقع شدن است و تلاش براى گمراهى دیگران برخاسته از انحراف درونى و تبعيت از هوا و هوس و آرزوها و زياده ‏روى در اشباع اينها است.

اين كريمه، پيامبر (ص) و مؤمنان را از پيروى منحرفان، به سوى اطاعت فرامين الاهى فرا مى‏خواند و سپس با توصيف عذاب و ثواب، احساس جلب منفعت و دفع ضرر را در مخاطبان تحريك مى‏نمايد تا با عاقبت انديشى راه صحيح را انتخاب و اختيار نمايند. از اين رو روشن مى‏شود كه تا عامل درونى، تحريك نشود، انسان تحت عامل بيرونى نيز واقع نمى‏شود. اگر عقل و فطرت نورى داشته باشند و زمينه هدايت مهيا باشد، نفس متنبه گشته و به حق گرايش پيدا مى‏كند و تابع خدا و رسول (ص) و ولى‏(ع) مى‏شود، لكن اگر حرص و طمع و شهوات نقد دنيوى غالب آيند، به پيروى از درون، به لجبازى با اولياء الله (ع) و پيروى شيطان برون و خناسان پيرامونش مى‏پردازد، اما وقتى بيدار مى‏شود كه سودى برايش ندارد؛ زيرا در قيامت درخواست مى‏كند كه: “پروردگار ما! كسانى از جن و انس كه ما را گمراه كردند به ما بنمايان تا آنها را زير پاهايمان قرار داده تا از پست شدگان واقع شوند.”[25] در حالى كه در آن جا از شيطان جواب مى‏شنوند كه: “خداوند به شما وعده حق داد (و به آن عمل نمود) اما من به شما وعده دادم و تخلف كردم، در حالى كه من هيچ سلطنتى بر شما نداشتم، مگر اين كه شما را دعوت كردم، و شما (با سوء اختيار خود) از من تبعيت كرديد، پس مرا ملامت نكنيد و خودتان را ملامت كنيد، نه من دادرس شمايم و نه شما دادرس من. من قبل از اين نيز شرك شما را تأييد نكرده ام و خدا براى همه اينها كه ظالمند عذاب دردناكى مهيا كرده است.”[26] و پاسخ بزرگانشان نيز چنين است: “چه جزع و بى‏تابى كنيد و چه صبر كنيد براى ما فرقى نمى‏كند و ما و شما چاره اى جز تحمل عذاب خويش نداريم.!”[27]

براى علل انحراف انسان، مى‏توان ترتيب ذيل را ترسيم نمود، به گونه اى كه هر يك از عوامل زمينه ساز تأثير عامل بعدى و به عبارت ديگر تأثير عامل بعدى نتيجه تأثير عامل قبلى باشد:

1. به ارث بردن صفات پست از پدر و مادر و تحت تأثير تربيت ناصحيح و محيط ناسالم و تبليغات سوء واقع شدن؛

2. جهل و شك و غفلت و گرفتار وسواس فكرى شدن و به دام شبهات و دسائس افتادن؛

3. ترك امر به معروف و نهى از منكر (و يا معكوس شدن اين دو) در ميان مسلمانان و سكوت خواص در برابر انحرافات فردى – اجتماعى و حكومتى امت اسلامى؛

4. انحراف دستگاه حاكم و علماى صاحب نفوذ و گسترش فقر و ظلم و بى‏عدالتى و خفقان در جامعه؛[28]

5. دنيا زدگى همراه با حرص و طمع و آرزوهاى دراز، و غفلت از مرگ و نظارت خداوند در دنيا و حساب او در آخرت؛ (ضعف ايمان و غرور به دنيا)

6. خود محورى و غرور و تكبر و لجبازى و عناد با خدا و رسول (ص) و ولى (ع)؛

7. نفوذ شيطان به مجارى ادراكى انسان و تسلط بر عقل و فطرت و عواطف و احساسات او؛

8. ضعف نفس و ضعف اراده؛

9. عدم صبر و استقامت لازم براى انجام واجبات و ترك محرمات؛

10. قساوت قلب در اثر گناه و مصرف مال حرام؛

11. فراموشى مقام و منزلت و جايگاه انسان در نظام آفرينش؛

12. دون همتى و قناعت به متاع پست دنيا و دلبستن به شهوات و اميال حيوانى و ارضاى بى‏حد و مرز آن؛

13. سقوط تدريجى و مشغول شدن به رفاه و خوش گذرانى و حيف و ميل بى‏حد و مرز نعمت هاى الاهى؛ (استدراج)

انسان تا هنگام مرگ توان اصلاح نفس و رفع و دفع اين عوامل را داراست. اگر در جوانى عزم بر اصلاح نمايد، بهتر از دوران پيرى است؛ زيرا در گذر زمان رذايل و عادات زشت ريشه دارتر مى‏شوند و قلع و قطع آنها بسى دشوارتر است؛ زيرا با اضافه شدن عوامل و پشت سر نهادن دركات بيشتر سقوط، خلاصى از آنها و بالا آمدن از آنها بسى صعب تر مى‏گردد، به گونه اى كه ممكن است در گام‏هاى اوليه، پوينده اصلاح را از حركت بياندازد و در نااميدى و يأس غرق نمايد، اما در همين لحظات است كه اگر هنوز گوش جان، نيم رمقى داشته باشد، نداى دلنواز وحى او را گرمى و حرارت بخشيده و به ادامه راه تشويق مى‏كند: “اى بندگان من! (كه در ستم) بر نفس خويش اسراف كرده‏ايد، از رحمت “الله” نوميد مشويد، زيرا خداوند همه گناهان را مى‏آمرزد، زيرا او است آمرزنده مهربان. باز گرديد به سوى پروردگار خويش قبل از اين كه عذاب خدا برسد و ياورى نيابيد. و از اين بهترين‏ها (قرآن) كه از جانب پروردگارتان براى شما نازل شده تبعيت كنيد، قبل از اين كه به صورت ناگهانى عذاب خدا شما را دريابد و شما ندانيد (چه كنيد؟) (مبادا روزى به خود آييد كه فايده نداشته باشد و حسرت زده) بگوييد: اى دريغ از اين همه كوتاهى در حق خدا و اين كه من همه را به مسخره گرفتم (و به وعده و وعيد خداوند وقعى ننهادم.) يا بگويى اگر خدا هدايتم مى‏كرد، متقى مى‏شدم يا وقتى كه عذاب را ببينى، بگويى اگر براى من بازگشتى (به دنيا) باشد، من از نيكوكاران مى‏شوم!…”[29]

در نتيجه، عوامل انحراف چه درونى باشند و چه برونى با عوامل هدايت درون و برون درگيرند و اين مقابله و تخاصم حق و باطل هيچ گاه تمام شدنى نيست. غلبه دادن اين عوامل بر آن يا آن بر اين، داخل اين جريان شدن يا وارد آن جريان شدن، در اين جريان در آخر ماندن يا به اين جريان پيوستن، از اين به در آمدن يا بر آن ثابت قدم ماندن، همه و همه وابسته به عزم و اراده و انتخاب و اختيار و عاقبت سنجى انسان است. لكن با توجه به رابطه ضرورى بين علت و معلول بايد بدانيم كه تا انحرافى واقع نشده، پيش گيرى آن و عدم ترتب آثار آن امرى سهل است، اما اگر انحرافى صورت گرفت، تحقق آثار آن امرى ضرورى است و لاأقل تا مدتى توفيقات را از انسان سلب مى‏كند و از بين بردن آثار آن چه بسا زمانبر و پر زحمت باشد. نيز اگر اين انحراف تا مرگ استمرار يابد، از ترتب عقاب آن گريزى نخواهد بود. پس تا فرصت باقى است به خود آييم و با راهكارهاى ايمانى – عملى به درمان انحرافات و محو آثار دنيوى و اخروى آنها بپردازيم.

از اين رو: “اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد به فكر خودتان باشيد، اگر شما به هدايت درآييد، گمراهان توان ضرر رساندن (به سعادت نهايى) شما را ندارند، (زيرا) همه به سوى خدا باز مى‏گرديد، پس شما را به آنچه انجام داده‏ايد، آگاه مى‏نمايد.”[30] بر دين راستين خدا ثابت قدم بمانيد و توفيق آن را از راه اعتماد به نفس و توكل بر خدا و استعانت از او، و توسل به ائمه اطهار (ع) كسب كنيد! پس تسويف و تساهل و تسامح را كنار و وارد ميدان مبارزه با نفس شويد. تا نصرت و هدايت الله را تجربه نماييد. زيرا خود وعده نموده كه: “و ما كسانى را كه در راهمان تلاش كنند، به راه‏هاى (مستقيم) خود هدايت مى‏كنيم، زيرا خداوند در معيت نيكوكاران است”.[31]

براى شروع كار از كلام گهربار امیر مؤمنان بهره مى‏جوييم و گوش جان را صفا و پرده قلب را جلا مى‏بخشيم:

“بدانيد كه بايد از صراط! عبور كنيد! گذرگاهى كه عبور از آن خطرناك است! با لغزشگاه هاى پرت‏كننده و پرتگاه‏هاى وحشت‏زا و ترس‏هاى پياپى! (از اين رو) از خدا چون خردمندى بترسيد كه دل را به تفكر مشغول داشته و ترس از خدا بدنش را فرا گرفته و شب زنده‏دارى خواب از چشم او ربوده و به اميد ثواب، گرمى روز را با تشنگى گذرانده، با پارسايى شهوات را كشته و نام خدا بر زبانش جارى شده است. ترس از خدا را براى ايمن ماندن در قيامت پيش فرستاده، از تمام راه ها جز راه حق، چشم پوشيده و بهترين راهى كه انسان را به حق مى‏رساند، مى‏پيمايد. چيزى او را مغرور نساخته و مشكلات و شبهات او را نابينا نمى‏سازد. مژده بهشت و زندگى كردن در آسايش و نعمت سراى جاودان و ايمن‏ترين روزها، او را خشنود ساخته است.

ايام زندگى را با شتاب در اطاعت پروردگار گذرانده و در فراهم آوردن خشنودى خدا با رغبت تلاش كرده، از زشتى‏ها فرار كرده، امروز رعايت فردا را كرده و هم اكنون آينده خود را ديده است.

پس بهشت براى پاداش نيكوكاران سزاوار و جهنم براى كيفر بدكاران مناسب است و خدا براى انتقام گرفتن از ستمگران كفايت مى‏كند، و قرآن براى حجت آوردن و دشمنى كردن (با نافرمانان) كافى است.”[32]

منابع و مآخذ:

1. امام خمينى، آداب الصلوة.

2. جوادى آملى، عبداللَّه، تفسير تسنيم، ج 1.

3. جوادى آملى، عبدالله، صورت و سيرت انسان در قرآن.

4. جوادى آملى، عبدالله، فطرت در قرآن، اسراء.

5. جوادى آملى، عبدالله، مبادى اخلاق در قرآن.

6. جوادى آملى، عبدالله، مراحل اخلاق در قرآن.

7. طباطبايى، محمد حسين، تفسير الميزان، ج 1.

8. فيض كاشانى، تفسير صافى، ج 1.

9. قرآن كريم.

10. مصباح يزدى، محمد تقى، اخلاق در قرآن.

11. مصباح يزدى، محمد تقى، خودشناسى براى خودسازى.

12. نهج البلاغه، ترجمه، محمد دشتى، فهرست موضوعى، واژه انحراف و انحطاط.


[1] جوادى آملى، عبداللَّه، تفسير تسنيم، ج 1، ص 457 – 458.

[2] همان، ص 466.

[3] طبرسی، مجمع البیان، ج 1، ص 58، تهران، ناصرخسرو، چاپ 3، 1372 ؛ عروسی حویزی، نور الثقلین، ج 1، ص 20 ح 87.

[4] کتاب التفسیر، عیاشی، ج 1، ص 22، تهران، چاپخانه علمیه، 1380ق ؛ عروسی حویزی، نور الثقلین، ج 1، ص 17، ح 86، قم، اسماعیلیان، 1415ق.

[5] مطهری، مرتضی، آشنای با قرآن، (تفسیر سوره حمد)، ص 50، تهران، صدرا، چاپ 16، 1381.

[6] الدر المنثور، ج 1، ص 39.

[7] انعام، 161.

[8] ر.ك: تفسير تسنيم، ج 1، ص 466؛ آداب الصلوة، امام خمينى، ص 287.

[9] تفسیر نمونه، ج 1، ص 50، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ 43، 1381.

[10]طباطبائی، سید محمد حسین، الميزان، ج 1، ص 38، قم، انتشارات اسلامی، چاپ 6، 1421ق؛ آداب الصلوة، امام خمينى، ص 294 – 286؛ تفسير صافى، ج 1، ذيل آيه 6 سوره حمد.

[11] برگرفته از سؤال 164 (اسلام کوئست: 1194)، نمایه، صراط مستقم و عوامل انحراف.

[12] نور الثقلین، ج 1، ص 21، ح 91.

[13] مجمع البیان، ج 1، ص 58، تهران، ناصرخسرو، چاپ 3، 1372.

[14] تفسیر عیاشی، ج 1، ص 24، ح 27؛ نور الثقلین، ح 1، ص 25، ح 111.

[15] المیزان، ج 1، ص30.

[16] امام خمینی، تفسیر سوره حمد، ص 250، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، چاپ 6، 1381.

[17] نهج البلاغة، خطبه 16، بند 7.

[18] تفسیر سوره حمد، ص 250.

[19]شوری، 53.

[20] نجم، 42

[21] انشقاق،6.

[22] مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن (تفسیر سوره حمد)، ص 50، تهران، صدرا، چاپ 16، 1381.

[23] ر.ك: تفسير تسنيم، ج 1، ص 468 – 466.

[24] كهف، 29 – 28.

[25] فصلت، 30.

[26] ابراهيم، 22 – 21.

[27] ابراهيم، 22 – 21.

[28] ر. ک. نمايه: علت رواج فساد در حكومت‏هاى اسلامى.

[29] زمر،53 – 58.

[30] مائده، 1.

[31] عنكبوت، 69.

[32] نهج البلاغه، ترجمه، محمد دشتى، خطبه 83، بند 36 – 42، ص 137؛ همان، حكمت 31، ص 629.