searchicon

کپی شد

صابئین حرّان

براساس گزارش‌‏هایى که از جغرافى‏‌دانان و مسلمانان، پس از قرن دوم قمرى در منابع و مصادر تاریخى مشاهده مى‏‌شود، از گروهى به‌نام حرّانیان یاد گردیده که خود را همان صابئین قرآن مى‏‌دانسته‌‏اند؛[1] لذا در منابع اسلامى آن‌چه درباره صابئین یافت مى‌‏شود، مربوط به‌همین گروه است. ایشان داراى مذهبى مرکب از مذاهب یونانى، بابلى و مصرى بوده که تعظیم اجرام آسمانى و کوشش جهت تزکیه نفس از اصول آن به‌شمار مى‏‌آمده‌است.[2] ظاهراً در نام‏‌گذارى این گروه به‌صابئین، یک اشتباه یا فرصت‌‏طلبى تاریخى صورت گرفته است. همان‌گونه که ابن‏ ندیم در کتاب «الفهرست» داستانى را در همین باره از زمان مأمون خلیفه عباسى روایت مى‏کند که وى هنگام توقف در مرو و در روزگار ولایت‌عهدى امام على بن موسى الرضا (علیهما السلام) از سماحت خاطر کاملى نسبت به‌پیروان ادیان و مذاهب مختلف برخوردار بود. پس از شهادت آن امام همام‏ (علیه السلام) وقتى از دارالخلافه بغداد به‌منظور جهاد به‌سوى مرزهاى روم شرقى حرکت مى‏‌کرد، هنگامى‌که به‌شهر حرّان رسید، در آن‌جا مردمى را یافت که از بقایاى یونانى‏‌هاى مهاجر و کلدانى‌‏هاى قدیم مقیم حرّان ترکیب شده بودند و عقایدى مبتنى بر پرستش ستارگان و ارباب انواع داشتند. اینان در مقابل سؤال مأمون که دین شما چه نامى دارد؟ جواب قانع کننده‏‌اى نداشتند؛ از این رو مأمون به‌ایشان اجازه داد تا پس از بازگشت از سفر وضعیت دینى خود را مشخص کنند؛ به‌گونه‏‌اى که به‌یکى از ادیان مورد قبول اسلام وابستگى داشته باشند و از مزیت اهل کتاب بودن استفاده نمایند، وگرنه کافر حربى به‌شمار آمده، مشمول حکم دیگرى مى‏گردند؛ از این‌رو برخى از ایشان به‌آیین مسیحیت گرویدند، ولى در این میان، کسى آن‌ها را به‌برگزیدن نام صابئین راهنمایى کرد. حرّانیان از این راهنمایى استقبال کرده و خود را صابئین نام نهادند.[3] در هر حال این گروه که خود را صابئین یاد شده در قرآن معرفى کردند، توانستند در پناه حمایت دولت‌هاى اسلامى تا مدت‏‌ها با آسایش و آرامش در میان مسلمانان زندگى کنند و سهم بزرگى در تمدن اسلامى داشته باشند. ایشان به‌ویژه در سده‌‏هاى سوم و چهارم هجرى از نظر معلومات و اطلاعات و ادبیات عربى به‌اوج شهرت رسیدند و در میان بزرگان علم و سیاست بغداد، سرشناس شدند و در ابراز عقاید اصلى خود پروا نمى‏کردند و نام صابئین براى ایشان؛ مانند زرهى بود که مانع حمله و تعرض دیگران به‌ایشان مى‏شد. یکی از نویسندگان در مورد این‌گروه از صابئین مى‏نویسد: «صابئان در شمال بین‏‌النهرین پراکنده بودند و مرکز اصلى آن‌ها حران و زبان آن‌ها سریانى بوده است. مأمون خلیفه عباسى مى‏خواست این فرقه را سرکوب کند، اما اطلاعات و معلومات آنان او را از اجراى این تصمیم بازداشت. در حدود سال 259 قمرى ثابت بن قره که با هم‏کیشان خود اختلافى پیدا کرد. وقتی آنان او را از خویش راندند، به‌بغداد آمد و در آن‌جا شعبه دیگرى از صابئان را تشکیل داد. فرقه صابئان مدتى در بغداد آسوده بودند تا آن‌که خلیفه به آزارشان پرداخت و سنان بن ثابت را مجبور به‌قبول اسلام کرد. در حدود سال 314 قمرى، ابواسحاق بن هلال صابى که منشى المطیع باللَّه خلیفه عباسى بود، فرمان عفو هم‏کیشان خود را که در رقه و دیار مضر بودند، گرفت و صابئان بغداد را نیز مورد حمایت قرار داد. در قرن 11 میلادى بیشتر صابئان در حرّان و بغداد به‌سر مى‏بردند و در 424 قمرى تنها یک معبد مخصوص ماه داشتند و آن قلعه‏‌اى در حرّان بود. در همین تاریخ این معبد توسط علویان مصر اشغال شد و در اواسط همین قرن آثار صابئان حرانى به‌کلى از بین رفت. بزرگانى که از این طایفه برخاسته و موجب اشتهار این کیش شدند، ثابت بن قره و سنان بن ثابت و اسحاق بن هلال و البتانى و ابوجعفر الخازن بودند.[4] بنابراین مشخص مى‏شود که اطلاق این نام بر این گروه پس از گذشت دویست و اندى سال از نزول قرآن صورت پذیرفته و ایشان واژه صابئین را در قرن سوم به‌عاریت بر خود نهاده و از اعتقادات خویش تصویر مبهمى در مقابل مفسران قرآن و ارباب ملل و نحل و مورخان باقى گذارده‏‌اند. از همین‏‌رو صابئین حرّان که سهم بزرگى در تمدن اسلامى ایفاء کرده و حکومت‏‌هاى اسلامى نیز مدت زمان طولانى آنان را به‌عنوان اهل کتاب به‌رسمیت مى‏‌شناخته‌‏اند، از همان آغاز، تردید محققان اسلامى را برانگیخته و تقریباً در همه منابعى که از ایشان، نامى برده شده، در ردیف بت‌‏پرستان و مشرکان به‌حساب آمده‌‏اند. هم‌چنین اطلاق این واژه بر چندگانه پرستى و پرستش ارباب انواع یونانى و رومى احتمالاً از همانندى آراء و عقاید این گروه با بت‏‌پرستان هندو که مسلمانان آنان‌را به‌اشتباه بودایى دانسته، نشأت گرفته است.[5]

 

[1]. جیهانى، ابوالقاسم‏‌بن احمد، اشکال العالم، ترجمه: کاتب، على‏بن عبدالسلام، ص 77.

[2]. شهرستانى، عبدالکریم، الملل و النحل، ترجمه: جلالى نائینى، محمدرضا، ج 3، ص 660.

[3]. ابن ندیم، محمدبن اسحاق، الفهرست، ص 568.

[4]. مصاحب، غلام‏حسین، دائرة المعارف فارسى، ج 2، ص 1544.

[5]. ابن اثیر، على‏بن محمد، الکامل فى التاریخ، ج 1، ص 60؛ سایت جامع علوم انسانی.